هزاران سال قدمت تاریخی نشتیفان و تمدن کهن آن

هزاران سال قدمت تاریخی نشتیفان و تمدن کهن آن

۱۳۸۹ دی ۱۴, سه‌شنبه

بحث امامت و خلافت


نویسنده: 
 حیدر علی قلمدران/ امامت و خلافت

2- ادّعای دوم شیعة امامیه آنست كه اهل البیت پیامبرصلی الله علیه وسلم از هر گونه سهو و خطا و فراموشی معصوم اند و بهیچ وجه اشتباه در آراء ایشان راه ندارد، و لذا مسلمین باید در امور فقهی و تفسیری از ایشان تبعیت كنند و جز به آثار آنها كه در كتب حدیث امامیه آمده بچیز دیگری متمسّك نشوند.
این ادعا نیز از چند جهت خطا است:

اول آنكه پیامبر صلی الله علیه وسلم كه بتصدیق امامیه و دیگران از همة افراد خاندانش مقام بالاتر داشت، از اشتباه و خطا مصون نبودند، چنانچه بنقل قرآن این موضوع ثابت می شود. خدای تعالی خطاب به پیامبر صلی الله علیه وسلم میفرماید: (لِمَ أذنت لَهُم) التوبه 43«چرا به ایشان اجازه دادی»؟! باز میفرماید: (یا أَیهَا النَّبِی لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغِی مَرْضَاتَ أَزْوَاجِكٌَ) (التحریم:1) یعنی:«ای پیامبر چرا چیزی را كه خدا برای تو حلال كرده است بر خود حرام می كنی و از این راه خشنودی همسرانت را میجویی؟
این قبیل آیات در قرآن مجید نشان میدهند كه پیامبر صلي الله عليه وسلم گاهی دچار اشتباه هم می شده است و به كسانی اجازه میداده كه از جنگ تخلّف كنند یا به خاطر رضای همسرانش خود را به سختی می افكنده است و از امر حلالی خود را محروم می ساخته است.
ولی فرق پیامبر صلي الله عليه وسلم با دیگران در این بود كه خدای سبحان او را از اشتباهش آگاه میفرمود و به اصلاح دستور میداد، ، امّا این نوع ارتباط میان خدا و غیر پیامبر صلي الله عليه وسلم نبود. لذا آنها اشتباه می كردند امّا چون مقام نبوت نداشتند خدا آنها را بوسیله وحی مطلع نمی كرد و خاندان پیامبر صلي الله عليه وسلم هم شامل همین حكم میشدند و اشتباهاتی در تاریخ از آنها نقل شده كه خواهد آمد.
دوّم آنكه آیاتی صریح در قرآنِ الكَریم آمده كه نسبت نسیان و فراموشی به رسول اَلله صَلی الله عَلیه و آله وَ سَلّم میدهد. از قبیل: (وَاذْكُرْ رَبَّكَ إِذَا نَسِیتَ) الكهف:24)
یعنی:«خدایت را یاد كن چون دچار فراموشی شدی». كه در سورة كهف آمده و به اتفاق مفسّران رسول اَلله صَلی الله عَلیه و آله وَ سَلّم به مشركان مكّه كه دربارة أصحاب كهف سؤال كرده بودند، وعده داد فردا پاسخ شما را از پیك وحی میگیرم ولی گفتن (انشأ الله) را از یاد برد، و وحی الهی برای تربیت رسول خد ا صلي الله عليه وسلم مدتی نیامده و پس از تأخیر چنین نازل شد كه:
(وَلا تَقُولَنَّ لِشَیءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذَلِكَ غَداً إلا أن یشَاءَ اللَّهُ وَاذْكُرْ رَبَّكَ إِذَا نَسِیت) الكهف:23و24
یعنی:«در هیچ موردی مگو كه من آنرا فردا انجام میدهم مگر آنكه بگوئی: اگر خدا بخواهد و خدای خود را بیاد آور چون فراموش كردی».
در این صورت اهل بیت پیامبر صلي الله عليه وسلم چگونه از همه نوع فراموشی یا اشتباه مصون بودند؟ مگر خدای تعالی به پیامبرش نفرمود: (وَإِمَّا ینْسِینَّكَ الشَّیطَانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ) (الأنعام:68)
یعنی:«اگر شیطان یاد مرا از یاد دل تو فراموش كرد بعد از یاد آوری مجدد من، دیگر با ظالمان منشین».
سوم آنكه آثار تاریخی نشان میدهند كه برای اهل بیت اشتباهاتی پیش می آمده است چه در موضوعات و چه در احكام. به عنوان نمونه در نهج البلاغه نامه ای از علي عليه السلام آمده به فرماندار خود در شیراز یعنی منذر بن جارود عبدی، نوشته است، علی عليه السلام در این نامه می نویسد: (إما بعد، فإن صلاح أبیك غرنی منك و ظننت أنك تتبع هدیه و تسلك سبیله)(نامة شماره‌:71)یعنی:«شایستگی پدرت مرا دربارة تو فریب داد و گمان كردم كه دنبال هدایت او میروی و از طریقی كه پدرت رفت رهسپار می شوی».
ومنذر بن جارود كسی بود كه علی عليه السلام دربارة وی اشتباه كرد او را به حكومت شیراز فرستاد و او هم 4000 درهم از بیت المال را تصرف كرده بنزد معاویه گریخت چنانچه شارحین نهج البلاغه نوشته اند.
می بینید كه اشتباهی رخ داده ولی خداوند فرشته ای نازل نفرمود و به علی رضيي الله عنه وحی نكرد و او را از خیانت منذر بن جارود خبر نداد بلكه پس از گریختن وی علی رضي الله عنه از حال او، به تاراج رفتن اموال مردم آگاه شد.
شاهد دیگر آنست كه در تهذیب الأحكام شیخ طوسی كه از كتب اربعة شیعه است، در جزء سوم صفحة 40 ءچاپ نجف) مینویسد:
(صلى علی عليه السلام على الناس على غیر طهر و كانت الظهر ثم دخل، فخرج منادیه: إن أمیر المؤمنین صلى على غیر طهر فأعیدوا فلیبلغ الشاهد الغائب)
یعنی:«علی عليه السلام نماز ظهر را بدون وضو خواند پس داخل منزل شد، آنگاه منادی آن حضرت بیرون آمد و إعلام كرد كه امیر مؤمنان بدون وضو نماز خوانده و نمازتان را اعاده كنید و حاضر به غائب ابلاغ كند».
بنابر این فراموشی و سهو حتی در أعمال دینی اهل بیت راه داشته است.
محمد بن إدریس حلی از أعلام شیعة امامیه در صفحة 484 از كتاب السرائر از فضل روایت كرده است كه: (ذكرت لأبی عبدالله عليه السلام السّهو فقال و یفلت من ذالك احد؟ ربما أقعدت الخادم خلفی حتى یحفظ علی صلواتی)
یعنی:«نزد ابو عبدالله صادق عليه السلام از سهو سخن گفتم، فرمود: مگر ممكن است كسی از سهو بر كنار ماند؟ بسا میشود كه من خدمتكار خود را پشت سرم می نشانم تا حساب نماز مرا نگاه دارد».
در كتب علماء و تواریخ شیعة امامیه مضبوط است امام حسن با پدر بزرگوارش در مسائل سیاسی و دینی اختلاف داشت، اگر بگوئیم حق با امام حسن بود، در آن صورت پدرش یعنی امام علی عليه السلام اشتباه می كرده و اگر گفتیم حق با پدر بوده، پسر خطا كرده است. اینك به نقل روایت توجه كنید:دینوری (متوفی282هـ ) در كتاب أخبار الطوال بمناسبت حركت علی عليه السلام برای جنگ جمل در صفحة 125 از كتاب خود مینویسد:
(فدنا منه الحسن فقال یا آبت أشرت علیك حین قتل عثمان وراح الناس إلیك وغدوا وسألوك إن تقوم بهذا الامر إلا تقبله حتى تأتیك طاعة جمیع الناس فی الآفاق و أشرت علیك حین بلغك خروج الزبیر و طلحة بعایشة إلى البصرة إن ترجع إلى المدینة فتقیم فی بیتك، و أشرت علیك حین حوصر عثمان إن تخرج من المدینة فإن قتل، قتل و أنت غائب فلم تقبل رأیی فی شیء من ذالك).
یعنی:«امام حسن عليه السلام به علی عليه السلام نزدیك شد و گفت: ای پدر هنگامی كه عثمان كشته شد و مردم صبحگاه بسوی تو آمدند و از تو در خواست كردند كه خلافت را بر عهده بگیری من به سوی تو اشاره كردم كه قبول نكنی تا همة مردم در تمام آفاق از تو اطاعت كنند و نیز هنگامی كه خبر خروج طلحه و زبیر با عائشه بسوی بصره به تو رسید، اشاره كردم كه به مدینه باز گردی و در خانه ات بنشینی، و همچنین هنگامی كه عثمان محاصره شد، به تو اشاره نمودم كه از مدینه خارج شوی پس اگر او كشته شد در حالی كشته شده كه تو در مدینه نبودی و تو در هیچیك از این امور رأی مرا قبول نكردی».
آیا می توان گفت امام حسن عليه السلام از هر خطایی معصوم بوده و با وجود این علی عليه السلام رأی او را نمی پذیرفته است؟ البته خیر! لذا علی عليه السلام به او چنین پاسخ می دهد:
(فقال علی :أما انتظاری طاعة جمیع الناس من جمیع الآفاق، فإن البیعة لا تكون إلا لمن حضر الحرمین من المهاجرین و الأنصار فإذا رضوا و سلموا وجب على جمیع الناس الرضا و التسلیم. و أما رجوعی إلى بیتی و الجلوس فیه فإن رجوعی لو رجعت كان غدراً بالأمة و لم آمن إن تقع الفرقة و تتصدّع عصا هذه الأمة و أما خروجی حین حوصر عثمان فكیف أمننی ذالك؟ و قد كان الناس أحاطوا بعثمان فاكفف یا بنی عما أنا اعلم به منك)
یعنی:«علی عليه السلام پاسخ داد: اما دربارة انتظار من كه همة مردم در تمام آفاق اطاعتم كنند، بیعت تنها حق كسانی است از مهاجرین و انصار كه در حرمین (مكه و مدینه) حضور دارند و چون آنان راضی و تسلیم شدند واجب است كه همة مردم راضی و تسلیم گردند. و امّا بازگشت من بخانه و نشستنم در خانه، اینكار را اگر انجام میدادم، نیرنگ و مكری دربارة این امت انجام داده بودم و آسوده خاطر نبودم از اینكه تفرقه بیفتد و این امّت وحدتشان به پراكندگی تبدیل شود. و اما خروج من از مدینه هنگامی كه عثمان محاصره شده بود چگونه برای من امكان داشت در حالیكه من نیز محاصره بودم ءمانند عثمان رضي الله عنه مورد احاطة مردم قرار گرفته بودم.) پس ای پسر جانم خود را از سخن گفتن دربارة امری كه من به آن از تو دانا ترم باز دار(و اعتراض مكن).
نظیر همین اعتراض و سؤال و جواب در مصادر شیعة امامیه نیز بتصریح آمده چنانكه در كتاب مجالس شیخ مفید و بحارالانوار مجلسیءجلد8 صفحة353) میخوانیم كه: امام حسن عليه السلام به امیر مؤمنان گفت:
(اخرج من المدینة و اعتزل فإن الناس لابد لهم منك و إنهم لیأتونك و لو كنت بصنعاء أخاف أن یقتل هذا الرجل و أنت حاضره) یعنی:«ای پدر از مدینه بیرون برو و از مردم كناره گیری كن، پس مردم ناگزیر از تو هستند و بسراغ تو خواهند آمد، هر چند تو در صنعاء(مركز یمن) باشی و من می ترسم كه این مرد (عثمان رضي الله عنه) كشته شود، در حالیكه تو در مقتل او (مدینه) حاضر باشی». علی عليه السلام در جواب فرمود: (یا بنی أخرج من دار هجرتی؟ و ما أظن أحداً یجترئ علی هذا القول؟!) یعنی:« ای پسر جان آیا من از سرای هجرت خود بیرون روم؟ گمان نمی كنم (كسی جرأت كند چنین تهمتی بمن بزندءكه موجب كشتن عثمان شده ام).
و دیدیم ظن علی عليه السلام در این باره اصابت به واقع نكرد و متأسفانه این تهمت ناروا را به او زدند.
باز شبیه همین اثر را در امالی شیخ طوسی از اساطین امامیه در صفحة 51 می خوانیم و همه دلالت دارند بر اینكه خطا و اشتباه در اهل بیت پیغمبر صلي الله عليه وسلم راه می یافته است.
یكی دیگر از ادلّه ای كه بر این معنا گواه است آثار متناقضی است كه در كتب فقهی شیعة امامیه از ائمّه نقل شده است بطوریكه نتوانسته اند یكی از آنها را حمل بر تقیه بكنند زیرا چیزی نبوده كه مایة بیم و هراس و تقیه از مخالفان باشد، مانند دو خبر متناقض كه یكی از امام جعفر صادق و دیگری از فرزندش امام موسی نقل شده است بشرح زیر:
در كتاب الطهاره از وسائل الشیعه از شیخ حرّ عاملی (صفحة 210 چاپ سنگی) آمده است: محمد بن یعقوب كلینیی از علی بن ابراهیم از پدرش از ابی عمیر از حفص بن البختری از جمیل بن دراج از ابی عبدالله الصادق در زیارت قبور روایت كرده اند كه گفت: (إنهم یأنسون بكم فإذا غبتم عنهم استوحش) روایت دیگر: (محمد بن علی بن حسین ابن بابویه) به اسناد از صفوان ابن یحیی كه گفت: (قلت لأبى الحسن موسى بن الجعفر: بلغنی إن المؤمن إذا أتاه الزائر انس به فإذا انصرف عنه استوحش فقال لا یستوحش)
مفاد روایت اول اینكه امام صادق گفتند كه وقتی شما بزیارت قبور می روید (مراد دیدار قبور مؤمنان است چرا كه از زیارت قبور كفار و دعا برای آنها نهی شده) آنها بشما انس میگیرند و وقتی از آنها غایب شدید بوحشت می افتند!!
ومفاد روایت دوم آنست كه: امام موسی بن جعفر گفتند: چون از زیارت قبور مؤمنین برگشتید آنها بوحشت نمی افتند!
این قبیل روایات مجموعاً میرساند كه ائمه آراى گوناگون و متضادی داشتند پس خواه نا خواه همة آراى آنها نمی تواند صحیح باشد.

داستان اختلاف امام حسین با امام حسن رضی الله عنهما بر سر ماجرای صلح با معاویه در میان شیعه و سنی معروف است ودر كتب فریقین آمده است 2 و بر اشتباهی از آن دو بزرگوار دلالت دارد.
در اینجا شیعة امامیه استدلال میكنند به آیة شریفة تطهیركه:) إِنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَیطَهِّرَكُمْ تَطْهِیرا) (الأحزاب:33)
و ادّعا دارند كه بدلیل این آیه اهل بیت رسول اَلله صَلی الله عَلیه و آله وَ سَلّم از هر نوع خطا و اشتباه مصون بودند!

جواب آنست كه اولاً خود رسول اَلله صَلی الله عَلیه و آله وَ سَلّم بنص قرآنِ الكَریم گاهی اشتباه می كردند پس چگونه اهل بیتش از او جلو افتاده اند؟
ثانیاً آیة مزبور از رفع پلیدی دربارة اهل بیت سخن میگوید و خطا و اشتباه پلیدی نیست، پلیدی از گناه و معصیت پدید می آید.
ثالثاً آیة مزبور از ارادة تشریعی خدا در رفع پلیدی اهل بیت سخن میگوید نه از ارادة تكوینی حق كه جبر لازم آید. و این نوع اراده برای طهارت دربارة عموم مؤمنان نیز آمده است واختصاص به اهل بیتِ پیامبر صلي الله عليه وسلم ندارد. چنانچه میفرماید: ( وَلَكِنْ یرِیدُ لِیطَهِّرَكُمْ) (المائدة: من الآیة6) یعنی:«اما خدا اراده دارد شما را پاك كند».
و این دلیل نیست كه همة مؤمنان از گناه و سهو و نسیان و خطا بر كنار شده اند.
خلاصه آنكه اهل بیت هم مانند دیگر مردم از سهو و خطا دور نبوده اند. و تمام سخنانشان مانند سخن رسول اَلله صَلی الله عَلیه و آله وَ سَلّم كه در حفظ و عنایت خدا نبوده است:
( فَإِنَّكَ بِأَعْینِنَا ) (الطور: من الآیة48) یعنی:«تو أی رسول منظور نظر مائی».
حجّت نیست، أنبیاء بودند كه چون سهو و غفلت میكردند خدا بیادشان می آورد و حجّت خدا بوسیلة أنبیاء عَلَیهمُ السَلام بر مردم تمام شده است بدلیل آیة شریفة: ( لِئَلَّا یكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ)(النساء: من الآیة165) یعنی«كه پس از فرستادن رسولان مردم را بر خدا حجتی نباشد».

3- در مورد فقه امامیه ادّعای ایشان آنستكه چون رسول اَلله صَلی الله عَلیه و آله وَ سَلّم فرمودند:
(و إنی تاركٌ فیكم الثقلین: كتاب الله و عترتی ما إن تمسّكتم بها لن تضلوا أبدا)
بنابر این فقه اسلامی را تنها از طریق اهل بیت باید گرفت.
جواب این است كه بفرض قبول حدیث، چون در بعضی از روایات (كتاب الله وسنتی) آمده، این حدیث بهیچوجه افاده نمی كند كه فقهِ اسلامی را فقها باید از طریق اهل بیت تنها بگیرند، بخصوص كه می دانیم كه قرآنِ الكَریم فرموده است: (فَلَوْلا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِیتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِینْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیهِمْ لَعَلَّهُمْ یحْذَرُونَ) التوبة:122
یعنی:«چرا از هر فرقه ای دسته ای كوچ نمی كنندءرنج سفر را برای تحصیل فقه و علوم دینی تحمل نمی كنند؟ تا در دین خدا تفقه كنند و سپس برگردند و قوم خود را انذار نمایند». و این آیه بصراحت میرساند كه فقه اسلامی تنها بوسیلة اهل بیت منتقل به مردم نمی شده بلكه از هر طائفه ای عده ای می آمدند ونزد رسول اَلله صَلی الله عَلیه و آله وَ سَلّم تفقه می كردند و سپس بمیان قوم خود بازگشته تعلیم می دادند و آنها را از مخالفت با احكام خدا بر حذر می داشتند.
بعلاوه در تاریخ آمده است كه رسول اَلله صَلی الله عَلیه و آله وَ سَلّم مكرّر اصحابشان را برای تعلیم اقوام بسوی آنها میفرستاد مانند معاذ بن جبل رضي الله عنه و حادثة بئر معونه و رجیع در تاریخ اسلام معروف و مشهور است كه رسول اَلله صَلی الله عَلیه و آله وَ سَلّم عدّه ای را برای تعلیم قرآنِ الكَریم و احكام فرستاد و اعراب آنها را كشتند).

خلاصه آنكه دین خدا تنها بوسیلة اهل بیت تبلیغ نمی شد تا مردم موظف باشند فقه را تنها از ایشان اخذ كنند و كبار صحابه نیز مبلغ دین بودند و رسول اَلله صَلی الله عَلیه و آله وَ سَلّم پس از خطبه هایش گاهی میفرمود: (فلیبلغ الشاهد الغائب)یعنی:«حاضر به غائب برساند».و میفرمود:(نَضَرَ الله عبداً سمع مقالتی فوعاها و أفاها إلی من لم یسمعها فرب حامل لیس بفقیه و رب حامل فقه إلی من هو أفقه منه)

یعنی:«خداوند بنده ای را كه سخن مرا شنید و آنرا حفظ كرد و بكسی كه نشنیده رسانید خرّم گرداند كه چه بسا كسی كه خود فقیه نیست ولی سخن را به فقیه تر از خود می رساند».
بنابر این موظف هستیم برای شناخت فقه اسلامی به آثار صحابه رضي الله عنهم كه در كتب صحاح اهل سنت آمده است نیز مراجعه كنیم و آنها را فقیه بنامیم، چنانچه أحادیث اهل بیت را كه در كتب زیدیه و امامیه آمده لازمست ببینیم و آنها را نقد كنیم و فقه اسلام را بطور جامع الأطراف بررسی نمائیم.
فقه زیدیه و اهل سنت می تواند فقه امامیه را از یك مشكل اساسی بیرون بیاورد، و آن مشكل این است كه در فقه امامیه معمولاً فقهاء معاصر خبر واحد را حجّت می دانند، وحتی قرآنِ الكَریم را با آن تخصیص میزنند و حجیت خبر واحد بقول خودشان در حال انسداد باب علم است، یعنی چون راهی ندارند كه علم به احكام پیدا كنند ناچار به ظنّ روی می آورند. زیرا كه خبر واحد ظنّی است! بدلیل آنكه:
اولاً ما نمی توانیم یقین كنیم راوی دروغ نگفته و بغرض اطمینان كامل براستگویی او یقین نداریم، سهو و نسیان و خطا نكرده باشد بخصوص كه احادیث را ائمه اجازه داده بودند كه نقل به معنا شود ودر طول هزار و چند سال انتقال یك حدیث از چند نفر به یكدیگر به احتمال قوی تغییراتی در مفاد آن ایجاد شده است اما اگر ما به فقه زیدیه و اهل سنت رجوع كردیم و یك روایت از طرق گوناگون و به اسناد متفاوت دیدیم اطمینان و علم بصدور آنها پیدا می كنیم. پس خبر واحد وقتی حجّت می شود كه باب علم بسته باشد. و این راه بحمد الله بسته نیست ولی فقهای امامیه می خواهند از این راه وارد شوند و بهمان روایت ضعیف و ظنّی خود كه اخبار واحده است اكتفا میكنند و به احكام عجیب و غریب می رسند!



بویژه كه ائمة اهل بیت عليه السلام از ترس خلفای بنی امیه و بنی عباس غالباً در تقیه بودند و اظهار نظر صریح در احكام كمتر می كردند. بعلاوه كتب معروفی از ایشان در فقه باقی نمانده است و كتب فقهی و روائی شیعه پس از عصر ائمه تدوین شده و از اخبار صحیح و مستقیم گردآوری گشته است بعكس مذهب زیدی كه كتاب المجموع الفقهی یا المسند را از امام زید در دست دارند كه املاء او و نوشتة ابو خالد واسطی است كه شاگرد امام زید بوده است. و همچنین از فقهای اهل سنت كتبی مانند (الموطأ) از امام مالك رحمه الله، یا (آلاُمّ) اثر امام شافعی رحمه الله، یا (المسند) اثر احمد بن حنبل رحمه الله موجود است ولی از إمامان شیعه كتابی فقهی در دست نیست و روایات متضاد و مختلف آنها را در قرون بعد، دیگران جمع آوری كرده اند، مانند كتب اربعة (كافی، تهذیب، إستبصار، من لا یحضره الفقیه).
بنابر این بر علمای منصف لازم است كه آثار امامیه را با فقه و روایات مذاهب دیگر تطبیق كنند و از راه علمی شركت نمایند كه خدای میفرماید: (وَلا تَقْفُ مَا لَیسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ) الإسراء: من الآیة36 یعنی:«چیزی را كه بدان علم نداری پیروی مكن».وَالسَّلامُ عَلی مَنِ اتَّبَع الهُدی و اجتَنَبَ الهَوای
«سلام و درود بر كسانی باد كه از راه راست اسلامی (راه حضرت محمد صلي الله عليه وسلم و خلفای راشدین رضي الله عنهم ) پیروی كردند و از آرزوها و تعصّبات بیجا دوری گرفتند». 

                                                                                                                           والله اعلم / حیدر علی قلمدران
 

هیچ نظری موجود نیست: