هزاران سال قدمت تاریخی نشتیفان و تمدن کهن آن

هزاران سال قدمت تاریخی نشتیفان و تمدن کهن آن

دوران كودكي


دراواخر  دهه 30 یا بهتر است بگویم دراوایل دهه 40 در نشتیفان چشم به جهان گشودم کسی که مرا بدنیا آورد همیشه یاد آور این بود  که 4 روز آخر ماه رمضان را بابت پیدایشم روزه خورده که اگر این ملاک عمل  باشد ونسبت به سه شناسنامه که همزمان برای سه خواهر و برادرم طی سه شماره پی درپی صادر شده شک نماییم تاریخ صحیح تولدم چیزی حدود 39/12/25 خواهد 
    بود دراین زمان که دود آتش دودستکی و رقابت آقا وخان در آسمان نشتیفان باقی بود و جنازه برادرم که بر اثر آتش سوزی  جانش را از دست داده به دلیل همین اختلافات از قبر بیرون و مجدد کالبد شکافی شده بودفضای کشور هم چندان فرقی نداشته وآثار فقر که نتیجه اشغال کشور در زمان چنگ جهانی بوده باقی وتیم های فؤدالی وخان بازی - کماکان شرور و فعال و از مردم به اصطلاح رعیت بهره کشی مینمودند خانواده ها
    وضع معیشتی چندان خوبی نداشتند فقر بیداد میکرد بهداشت وجود نداشت ومکانی جهت تحصیل بجز دو مکتب خانه وجود نداشت دراینزمان برای خانواده هایی که مقدور بود فرزندان خویش را برای تعلیم آموزش ابتدایی در روستای همجوار براباد ثبت نام میکردند دانش آموز سنین ابتدایی بایستی گرمی و سردی هوا را علاوه بر پیمودن  پیاده 4 کیلومتر فاصله نشتیفان تا برابادرا بتن میخرید در آن زمان نزولات آسمانی خیلی بیشتر از حالا بود وبرفهای سنگینی بزمین مینشست بارانهای شدیدی میبارید در منطقه علاوه بر آهو وحوش دیگر از جمله درندگان دیگری مثل گرگ و کفتار یوز پلنگ و....غیره به وفور یافت میشد در چنین شرایطی سالی نه ماه  بچه هایی که  خانواده آنان از وضعیت معیشتی مناسبتر بوده ویا از دسترس زالو صفتان خان وخواجه بدوربودند مشکلات فوق را پذیرفته پس از طی دوران ابتدایی مقاطع دیگر را در خواف تربت ویا تایباد و مشهد به پایان رسانیده که شمار زیادی از آنانرا میتوان نام برد از جمله معلمی که ضمن طی خدمت سربازی بعنوان راهنمای مدارس در آموزش پرورش منطقه توانست مجوز ساخت دو مدرسه همزمان را برای نشتیفان  به ارمغان آورد روحش شاد ویادش گرامیباد. البته در این زمان دیگر دانش آموزان راهی براباد نبوده و منزل کوچک آقای عبدالله محمد زاده برای آموزش ابتدایی اجاره که فضای کوچک شاید کمتر از 100 متر وحتی حیاطی برای هواخوری نداشت ولی پیمودن و سختی راه از جلو دانش آموزان برداشته شده بود من خودم برای مدرسه ای که در مقابل حوض قدیر ساختند خاک و خشت با خر حمل نمودم که بعد ها ششم بهمن شماره دو نام گرفت مدرسه دیگر هم در جوار آسباد ها ساخته شد که ششم بهمن  . شماره یک نام گرفت . منکه سال اول ابتدایی را در مدرسه اجاره ای فوق چند ماهی سپری نموده منتظر افتتاح مدرارس جدید بودم . که نهایت افتتاح و نصف دانش آموزانی که منازل آنان به این مکان نزدیک بود به این مدرسه و بقیه به آن مدرسه نقل مکان نمودند. محیط مدرسه شماره دو خیلی ناهموار بودپستی و بلندی زیادی در حیاط مدرسه وجود داشت ساختمان مدرسه از خشت وگل و دیوارها و کف کاهگلی و دربها و میز ونیمکتها چوبی بود ماهها بعد اوستا امیری از تربت جام آمد و کف کلاسها و سالن را سیمان نمود معلم ها دیپلمه هایی بودند که خدمت سربازی را بعنوان سپاه دانش در روستاها تعلیم میدادند.مدرسه تازه افتتاح شده خیلی چیزها کم داشت از جمله زنگ نداشت که من زنگی از زنگهای گوسفندان پدرم را به مدرسه اهداء نموده و جهت تیر پرچم هم یک درخت کاج باریک و بلندرا که جهت باز نمودن راه آب بازه در جوار پل حوض استفاده میکردیم به  مدرسه برده و چون قرقره نداشتیم معلممان از میخی بزرگ که از نجاری همان نزدیکی گرفتم بحالت نیم حلقه  در بالا و پایین درآورد و طناب را از آن رد نمود که تا زمانی که من 5سال ابتدایی را از این مدرسه فارغ التحصیل شدم مورد استفاده بود. در اینزمان آب شرب مردم از قنوات و حوض انبارهایی که فبلأ با کمک افراد خیر ساخته شده بود تأمین میشد.جهت نظافت و تأمین آب مدارس آقای مبارک را برای مدرسه شماره یک و مرحوم آقای حسین پناهی را برای مدرسه شماره2 استخدام نموده ولی میبایستی حقوق آنان را دانش آموزان تأمین نمایند که همین مقرری که سرانه هر دانش آموز بایستی ماهینانه5 ریال می پرداخت برای خیلی ها مشکل بود . که من جهت تأمین همین مخارج وکمک به خانواده مجبور بودم  قبل از دبستان بهمراه دیگر نشتیفانیها راهی مشهد شده و اگر آنهابه درو مشغول میشدند من به آنها آب داده یا خوشه چینی میکردم حقوق بزرگترها 20 ریال و حقوق من روزانه  5 ریال بود . من از 6 سالگی بعنوان کارگر فصلی کار را در مزارع گندم جیم آباد شروع ولی قبل از آن درکشاورزی و دامداری سنتی که در هر روستا معمول بود به خانواده کمک نموده در روزهای تعطیل و جمعه هم بایستی جهت فراهم نمودن هیزم که آن موقع خوراک بیشتر اجاقهای خانگی و تنورهای پخت نان در خانه ها بودبه دشت دوکوهه با دیگر  همکلاسیها و بزرگتر ها میرفتیم هر کس به فراخور حالش آنکه خر داشت بار خر تهیه و آنکه خر نداشت پشته جمع آوری  و سپس به شانه گرفته وبه خانه میآورد. دوران ابتدایی را اینچنین گذراندم خیلی سخت ولی شیرین بود.اما همه اینها را برای این گفتم که دانش آموزان فعلی که براحتی تحصیلات متوسطه را در نشتیفان و دانشگاه را درخواف سپری میکنند بایستی قدر این همه نعمات را دانسته و از رکود تحصیلی بپرهیزند.