مهدی هاشمی
در این چند سالی که با ایرانیان مقیم اروپا نشست و برخاست داشته ام، حرفها و گرایشات ضد عربی آنها امری بود که همیشه با آن مواجه می شدم. این اشخاص که معمولا در حلقه هایی متشکل از معدودی اشخاص حضور دارند و فقط با آنها نشست و برخاست می کنند ادعاهایی می کنند که گاه تا حد خیالبافی میرسد.
یکی از این ادعاها که من از این اشخاص ضد عرب شنیده ام این است که آخوندها عرب هستند و ایران توسط اعراب اداره می شود و در نتیجه تمام فلاکتی که در حال حاضر بر سر ایران نازل شده کار اعراب است و بنابراین عرب های اقلیم اهواز نه تنها از آنها سلب حقوق نشده که خود مسبب بدبختی های ایرانیان هستند.
من در این مقاله، به جای پرداختن به استنتاجات اخذ شده از اینکه آخوندها عرب هستند به نکته اصلی می پردازم و نشان می دهم که آخوندها عرب نیستند و همانند مخالفان خود ضد عرب هستند.
آخوندها خود مردمانی هستند اهل قم, کاشان, اصفهان, تبریز, مشهد, شیراز و ... . آنها از نژادهای فارس, ترک و دیگر نژادهای ایرانی هستند. پوپولیست های مخالف نظام حاکم در ایران ادعا می کنند که آخوندها از نسل عرب هستند و در اینباره لفظ "تخم عرب" را بکار می برند.
در اینباره باید گفت اولا اثبات اینکه آخوندها از لحاظ ژنتیکی عرب هستند کار ساده ای نیست و فقط عرب ها نبودند که برای مدتی بر ایران حکومت کردند مثلا تاریخ بهیچ وجه حضور وحشیانه و ویرانگر مغولها را فراموش نمی کند، به علاوه ترکها نیز برای مدتی حکومت ایران را در دست داشتند. ثانیا به فرض محال که آخوندها از نسل عرب باشند آیا عملکرد آنها در طول چهارصد سال اخیر حکایت از عرب مداری آنها داشته است یا عرب ستیزی؟ در اینباره معتقدم که نژاد و خون افراد بهیچ وجه بیانگر عملکرد و گرایش های آنها نیست و اساسا ربط دادن این دو به همدیگر دیدگاهی است نژادپرستانه و غیر انسانی.
لذا به جای کاوش در نژاد آخوندها بهتر است افکار و اندیشه های آنان بررسی شود. بدین منظور باید دید که آخوندها از چه زمانی به صورت یک سیستم سیاسی اجتماعی وارد عرصه سیاسی ایران شدند، چه کسانی زمینه ساز ورود آنها به این عرصه شدند و خلاصه چگونه به قدرت رسیدند و رویکرد آنها در تعامل با اعراب همسایه چگونه بوده و هست. با پرداختن به این سوالها مشخص خواهد شد که آیا عربها بودند که آخوندها را به قدرت رساندند و یا دست هایی ایرانی پشت پرده بوده است وآیا به قدرت رسیدن آخوندها در قالب طرحها و برنامه های عرب مدار بوده یا برنامه های ایران مدار و عرب ستیز.
پاسخ به این سوالها نیازمند بررسی تاریخ چهارصد ساله اخیر از زمان رسیدن صفویان به قدرت تا به امروز است. تا قبل از صفویان آخوندها هیچگونه حضوری در صحنه سیاسی ایران و منطقه نداشتند.
در دوره صفویان، همسایه غربی حکومت صفویان همانا امپراطوری عثمانی بود که با دست زدن به تحریکات مذهبی و سود جستن از گرایشات مذهبی اهل سنت در آذربایجان و کردستان و دیگر مناطق سنی مذهب تحت سیطره صفویان، قلمرو این سلسله را با تهدید مواجه ساخته بود.
این امر صفویان را بر آن داشت تا از حربه عثمانی ها بر ضد خود آنها استفاده کنند. آنها فرقه گرایی را راه حل این بحران یافتند. از این رو به حمایت گسترده ازعلمای شیعه مذهب ایرانی پرداختند و به زور شمشیر شاه اسماعیل صفوی خون هزاران بیگناه ریخته شد تا تمام قلمرو صفویه به مذهب تشیع درآید.
به علاوه علمای مذهب شیعه نوین شهادت حسین بن علی را در چارچوب جدیدی تعریف کردند و به گونه ای از این واقعه تاریخی استفاده بردند که دشمنی با اهل سنت و عرب را به سرحد خود رساندند. در همین راستا آنها به فکر احیای این واقعه تاریخی برآمدند و انواع عزاداری ها را در رثای حسین بن علی باب کردند و محرم را پاس داشتند. اهمیت مراسم شبیه خوانی و عزاداری ها نزد شیعه صفوی از همین منظر نیز قابل بررسی است. همچنین در این زمینه می توان دعای معروف زیارت عاشورا که در آن تقریبا همه شخصیت های مقدس مهم تاریخ عرب طی صد لعنت در این دعا مورد اهانت قرار می گیرند، را مثال آورد که درمذهب نوین تشیع شدیدا مورد توجه قرار گرفت.
بعلاوه وفات دیگر ائمه از نسل علی بن ابی طالب شهادت برشمرده شد و در بزرگداشت آنها چه مبالغاتی که صورت نگرفت. بمنظور علنی کردن تفاوت میان شیعیان و اهل سنت حتی اصول دین نیز تغییر یافت.
خلاصه آنکه صفویان موفق شدند که با همکاری علمای شیعه مذهبی را طراحی کنند که در آن تاریخ مسلمانان رد می شود و اکثریت 95 درصدی مسلمانان تکفیر می شوند و عادات و رسومات غیرعربی و غیر اسلامی شیوه ای شد برای اعلام برائت هر ساله شیعیان از اهل سنت و عمیق ترساختن شکاف میان مسلمانان تا آنجا که بعد از سه قرن خمینی گفت: "این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگاه داشته است" !
وضعیت جدید وضعیتی ایده آل برای صفویان و نیز علمای شیعه بود. این وضعیت صفویان را در حفظ قلمرو خود در مقابل امپراطوری عثمانی توانا ساخت و علمای شیعه را از فلاکت و دربدری به نان و نوایی رساند و راه را برای گسترش نفوذ آنها باز کرد. در پایان دوره صفویه آخوندها برای مدتی کوتاه نفوذ خود را از دست دادند اما با سرکار آمدن دولت قاجاریه و استمرار تهدیدات عثمانی ها در مرزهای غربی قلمرو قاجاریه و همچنین جنگهای قاجاریه و روسیه و نیاز حکام به همراهی رعیت برای حضور در جنگ، آنها دوباره از سوی حکمرانان فراخوانده شدند و از مقربان به حکام شدند و نفوذ سابق را باز یافتند. از این دوره به بعد گرچه پادشاهان قاجار رهبران سیاسی کشور بودند اما می توان آخوندها را رهبران اصلی توده های مردم بحساب آورد. در حقیقت آخوندها نفوذ ژرفی در میان مردم داشتند و کلید حفظ انسجام داخلی برای دفع تهدیدات خارجی را از دست حاکمان خارج کرده بودند و رهبری آن را بعهده داشتند.
در اواخر قرن نوزدهم زمانی که روشنفکران ایرانی از پیشرفت اروپائیان با خبر شدند و در بازدید از ممالک اروپایی حیرتنامه ها نوشتند و به فکر ایجاد تحول در کشور خود برآمدند، گروهی از این روشنفکران از قبیل ملکم خان لائیک نیز از در دوستی با آخوندها برآمدند تا از نفوذ آنها میان مردم بهره جسته و چرخ تغییر و تحول را در کشور به حرکت درآورند.
آنها سعی کردند تا اصول جهان نوین را از طریق مفاهیم شریعت و مذهب به اثبات رسانند و آنها را گسترش دهند. مشروطه خواهان نیز از این قاعده مستثنی نبودند، آنها نیز سعی کردند تا با کسب حمایت آخوندها و تجار حامی آنان، مردم را علیه ناصر الدین شاه بشورانند. در جنبش مشروطه نقش محوری علمای برجسته شیعه از قبیل آیت الله طباطبائی انکارپذیر نیست که خود نشانگر قدرت وسیع آخوندها در میان توده های مردمی است.
پس از قاجاریه، رضاخان قلدر نیز با توسل جستن به عوام فریبی و زیارت عتبات عالیات بود که توانست به منصب قدرت برسد گرچه بعدها در راه اجرای برنامه های مدرنیزه سازی ایران عملا با آخوندها در افتاد. همین حمایت علمای شیعه از رضا خان بود که سبب متفرق ساختن قبائل عربی اهوازی از گرد شیخ خزعل شد تا رضاخان با دستگیری وی سیستم حکومتی غیرمتمرکز را در ایران برچیند و دولت ملت ایران نوین را تاسیس کند. پس از وی محمدرضا پهلوی سعی کرد تا با آخوندها درگیر نشود اما تبعید خمینی و حمله خونین به حوزه علمیه سبب شد تا آخوندها دست بکار شوند تا پس از حدود یک دهه، در بهمن 1357 هجری شمسی، قدرت را عملا در دست بگیرند.
یک سال پس از انقلاب سال 57 و در روز چهار شنبه نهم خرداد سال 59 ژنرال مدنی به دستور آیت الله خمینی دست به کشتار وحشیانه مردم عرب محمره زد و در ظرف یک روز دهها عرب بی گناه را کشت. این روز بعدها در میان ملت عرب اهواز به چهارشنبه سیاه معرف شد.
علاوه بر این، خمینی بلافاصله پس از به دست گیری قدرت برنامه صدور انقلاب اسلامی ایران به کشور های عربی را اعلام کرد و جنگ خونینی را با عراق رهبری کرد. وی اعلام کرد که قم ام القری اسلام است نه مکه و راه قدس از کربلا می گذرد. یک میلیون ایرانی و نیم میلیون عراقی کشته شدند تا این آیت الله شیعه با "خوردن جام زهر" تن به آتش بس با "دشمنان اسلام" ،به زعم خود، داد. بدین ترتیب آخوندها پس از استعمارگران فرانسوی که بیش از یک میلیون عرب الجزائری را کشته بودند، رتبه دوم در کشتن بیشترین تعداد از مردم عرب را به نام خود ثبت کردند.
در دهه اخیر و با بالاگرفتن اختلاف میان نظام جمهوری اسلامی و آمریکا و بحرانی شدن پرونده هسته ای، آخوندها که رهبری رژیمی قدرتمند در خاورمیانه را در دست دارند با صرف هزینه های چند صد میلیون دلاری و دخالت در امور کشورهای عربی چون عراق، لبنان، فلسطین، مصر، سودان، یمن و بحرین توانستند تا با استفاده از حربه کلاسیک اختلافات مذهبی در این کشورها بحران بیافرینند و برای برنامه های هسته ای ایران از غربی ها امتیاز و زمان کسب کنند. در همین راستا، با کشتن هزاران عرب در عراق آمریکا را به عقب نشینی از این کشور وادار ساختند و در لبنان و غزه با تهدید امنیت اسراییل جان هزاران عرب را نثار پرونده هسته ای کردند.
نتیجه ای که می توان از این بحث برداشت کرد این است که آخوندها ساخته و پرداخته دستهای ایرانی هستند که توانستند با استفاده از اختلافات عقیدتی شیعه و سنی نسخه ای ایرانی از مذهب تشیع ابداع کنند که ضامن قدرت ایران در برابر همسایگان عرب و مسلمان خود باشد و همبستگی ملی را تضمین کند. آخوندها همچون مخالفان خود ایران مدار هستند نه عرب مدار و دشمنی با عرب را وارد عقیده و مذهب ساختند، اما آخوندها برخلاف مخالفانشان توانستند با زیرکی اسلام را برای خدمت به خود و ایران در تسخیر خود درآورند.
یکی از این ادعاها که من از این اشخاص ضد عرب شنیده ام این است که آخوندها عرب هستند و ایران توسط اعراب اداره می شود و در نتیجه تمام فلاکتی که در حال حاضر بر سر ایران نازل شده کار اعراب است و بنابراین عرب های اقلیم اهواز نه تنها از آنها سلب حقوق نشده که خود مسبب بدبختی های ایرانیان هستند.
من در این مقاله، به جای پرداختن به استنتاجات اخذ شده از اینکه آخوندها عرب هستند به نکته اصلی می پردازم و نشان می دهم که آخوندها عرب نیستند و همانند مخالفان خود ضد عرب هستند.
آخوندها خود مردمانی هستند اهل قم, کاشان, اصفهان, تبریز, مشهد, شیراز و ... . آنها از نژادهای فارس, ترک و دیگر نژادهای ایرانی هستند. پوپولیست های مخالف نظام حاکم در ایران ادعا می کنند که آخوندها از نسل عرب هستند و در اینباره لفظ "تخم عرب" را بکار می برند.
در اینباره باید گفت اولا اثبات اینکه آخوندها از لحاظ ژنتیکی عرب هستند کار ساده ای نیست و فقط عرب ها نبودند که برای مدتی بر ایران حکومت کردند مثلا تاریخ بهیچ وجه حضور وحشیانه و ویرانگر مغولها را فراموش نمی کند، به علاوه ترکها نیز برای مدتی حکومت ایران را در دست داشتند. ثانیا به فرض محال که آخوندها از نسل عرب باشند آیا عملکرد آنها در طول چهارصد سال اخیر حکایت از عرب مداری آنها داشته است یا عرب ستیزی؟ در اینباره معتقدم که نژاد و خون افراد بهیچ وجه بیانگر عملکرد و گرایش های آنها نیست و اساسا ربط دادن این دو به همدیگر دیدگاهی است نژادپرستانه و غیر انسانی.
لذا به جای کاوش در نژاد آخوندها بهتر است افکار و اندیشه های آنان بررسی شود. بدین منظور باید دید که آخوندها از چه زمانی به صورت یک سیستم سیاسی اجتماعی وارد عرصه سیاسی ایران شدند، چه کسانی زمینه ساز ورود آنها به این عرصه شدند و خلاصه چگونه به قدرت رسیدند و رویکرد آنها در تعامل با اعراب همسایه چگونه بوده و هست. با پرداختن به این سوالها مشخص خواهد شد که آیا عربها بودند که آخوندها را به قدرت رساندند و یا دست هایی ایرانی پشت پرده بوده است وآیا به قدرت رسیدن آخوندها در قالب طرحها و برنامه های عرب مدار بوده یا برنامه های ایران مدار و عرب ستیز.
پاسخ به این سوالها نیازمند بررسی تاریخ چهارصد ساله اخیر از زمان رسیدن صفویان به قدرت تا به امروز است. تا قبل از صفویان آخوندها هیچگونه حضوری در صحنه سیاسی ایران و منطقه نداشتند.
در دوره صفویان، همسایه غربی حکومت صفویان همانا امپراطوری عثمانی بود که با دست زدن به تحریکات مذهبی و سود جستن از گرایشات مذهبی اهل سنت در آذربایجان و کردستان و دیگر مناطق سنی مذهب تحت سیطره صفویان، قلمرو این سلسله را با تهدید مواجه ساخته بود.
این امر صفویان را بر آن داشت تا از حربه عثمانی ها بر ضد خود آنها استفاده کنند. آنها فرقه گرایی را راه حل این بحران یافتند. از این رو به حمایت گسترده ازعلمای شیعه مذهب ایرانی پرداختند و به زور شمشیر شاه اسماعیل صفوی خون هزاران بیگناه ریخته شد تا تمام قلمرو صفویه به مذهب تشیع درآید.
به علاوه علمای مذهب شیعه نوین شهادت حسین بن علی را در چارچوب جدیدی تعریف کردند و به گونه ای از این واقعه تاریخی استفاده بردند که دشمنی با اهل سنت و عرب را به سرحد خود رساندند. در همین راستا آنها به فکر احیای این واقعه تاریخی برآمدند و انواع عزاداری ها را در رثای حسین بن علی باب کردند و محرم را پاس داشتند. اهمیت مراسم شبیه خوانی و عزاداری ها نزد شیعه صفوی از همین منظر نیز قابل بررسی است. همچنین در این زمینه می توان دعای معروف زیارت عاشورا که در آن تقریبا همه شخصیت های مقدس مهم تاریخ عرب طی صد لعنت در این دعا مورد اهانت قرار می گیرند، را مثال آورد که درمذهب نوین تشیع شدیدا مورد توجه قرار گرفت.
بعلاوه وفات دیگر ائمه از نسل علی بن ابی طالب شهادت برشمرده شد و در بزرگداشت آنها چه مبالغاتی که صورت نگرفت. بمنظور علنی کردن تفاوت میان شیعیان و اهل سنت حتی اصول دین نیز تغییر یافت.
خلاصه آنکه صفویان موفق شدند که با همکاری علمای شیعه مذهبی را طراحی کنند که در آن تاریخ مسلمانان رد می شود و اکثریت 95 درصدی مسلمانان تکفیر می شوند و عادات و رسومات غیرعربی و غیر اسلامی شیوه ای شد برای اعلام برائت هر ساله شیعیان از اهل سنت و عمیق ترساختن شکاف میان مسلمانان تا آنجا که بعد از سه قرن خمینی گفت: "این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگاه داشته است" !
وضعیت جدید وضعیتی ایده آل برای صفویان و نیز علمای شیعه بود. این وضعیت صفویان را در حفظ قلمرو خود در مقابل امپراطوری عثمانی توانا ساخت و علمای شیعه را از فلاکت و دربدری به نان و نوایی رساند و راه را برای گسترش نفوذ آنها باز کرد. در پایان دوره صفویه آخوندها برای مدتی کوتاه نفوذ خود را از دست دادند اما با سرکار آمدن دولت قاجاریه و استمرار تهدیدات عثمانی ها در مرزهای غربی قلمرو قاجاریه و همچنین جنگهای قاجاریه و روسیه و نیاز حکام به همراهی رعیت برای حضور در جنگ، آنها دوباره از سوی حکمرانان فراخوانده شدند و از مقربان به حکام شدند و نفوذ سابق را باز یافتند. از این دوره به بعد گرچه پادشاهان قاجار رهبران سیاسی کشور بودند اما می توان آخوندها را رهبران اصلی توده های مردم بحساب آورد. در حقیقت آخوندها نفوذ ژرفی در میان مردم داشتند و کلید حفظ انسجام داخلی برای دفع تهدیدات خارجی را از دست حاکمان خارج کرده بودند و رهبری آن را بعهده داشتند.
در اواخر قرن نوزدهم زمانی که روشنفکران ایرانی از پیشرفت اروپائیان با خبر شدند و در بازدید از ممالک اروپایی حیرتنامه ها نوشتند و به فکر ایجاد تحول در کشور خود برآمدند، گروهی از این روشنفکران از قبیل ملکم خان لائیک نیز از در دوستی با آخوندها برآمدند تا از نفوذ آنها میان مردم بهره جسته و چرخ تغییر و تحول را در کشور به حرکت درآورند.
آنها سعی کردند تا اصول جهان نوین را از طریق مفاهیم شریعت و مذهب به اثبات رسانند و آنها را گسترش دهند. مشروطه خواهان نیز از این قاعده مستثنی نبودند، آنها نیز سعی کردند تا با کسب حمایت آخوندها و تجار حامی آنان، مردم را علیه ناصر الدین شاه بشورانند. در جنبش مشروطه نقش محوری علمای برجسته شیعه از قبیل آیت الله طباطبائی انکارپذیر نیست که خود نشانگر قدرت وسیع آخوندها در میان توده های مردمی است.
پس از قاجاریه، رضاخان قلدر نیز با توسل جستن به عوام فریبی و زیارت عتبات عالیات بود که توانست به منصب قدرت برسد گرچه بعدها در راه اجرای برنامه های مدرنیزه سازی ایران عملا با آخوندها در افتاد. همین حمایت علمای شیعه از رضا خان بود که سبب متفرق ساختن قبائل عربی اهوازی از گرد شیخ خزعل شد تا رضاخان با دستگیری وی سیستم حکومتی غیرمتمرکز را در ایران برچیند و دولت ملت ایران نوین را تاسیس کند. پس از وی محمدرضا پهلوی سعی کرد تا با آخوندها درگیر نشود اما تبعید خمینی و حمله خونین به حوزه علمیه سبب شد تا آخوندها دست بکار شوند تا پس از حدود یک دهه، در بهمن 1357 هجری شمسی، قدرت را عملا در دست بگیرند.
یک سال پس از انقلاب سال 57 و در روز چهار شنبه نهم خرداد سال 59 ژنرال مدنی به دستور آیت الله خمینی دست به کشتار وحشیانه مردم عرب محمره زد و در ظرف یک روز دهها عرب بی گناه را کشت. این روز بعدها در میان ملت عرب اهواز به چهارشنبه سیاه معرف شد.
علاوه بر این، خمینی بلافاصله پس از به دست گیری قدرت برنامه صدور انقلاب اسلامی ایران به کشور های عربی را اعلام کرد و جنگ خونینی را با عراق رهبری کرد. وی اعلام کرد که قم ام القری اسلام است نه مکه و راه قدس از کربلا می گذرد. یک میلیون ایرانی و نیم میلیون عراقی کشته شدند تا این آیت الله شیعه با "خوردن جام زهر" تن به آتش بس با "دشمنان اسلام" ،به زعم خود، داد. بدین ترتیب آخوندها پس از استعمارگران فرانسوی که بیش از یک میلیون عرب الجزائری را کشته بودند، رتبه دوم در کشتن بیشترین تعداد از مردم عرب را به نام خود ثبت کردند.
در دهه اخیر و با بالاگرفتن اختلاف میان نظام جمهوری اسلامی و آمریکا و بحرانی شدن پرونده هسته ای، آخوندها که رهبری رژیمی قدرتمند در خاورمیانه را در دست دارند با صرف هزینه های چند صد میلیون دلاری و دخالت در امور کشورهای عربی چون عراق، لبنان، فلسطین، مصر، سودان، یمن و بحرین توانستند تا با استفاده از حربه کلاسیک اختلافات مذهبی در این کشورها بحران بیافرینند و برای برنامه های هسته ای ایران از غربی ها امتیاز و زمان کسب کنند. در همین راستا، با کشتن هزاران عرب در عراق آمریکا را به عقب نشینی از این کشور وادار ساختند و در لبنان و غزه با تهدید امنیت اسراییل جان هزاران عرب را نثار پرونده هسته ای کردند.
نتیجه ای که می توان از این بحث برداشت کرد این است که آخوندها ساخته و پرداخته دستهای ایرانی هستند که توانستند با استفاده از اختلافات عقیدتی شیعه و سنی نسخه ای ایرانی از مذهب تشیع ابداع کنند که ضامن قدرت ایران در برابر همسایگان عرب و مسلمان خود باشد و همبستگی ملی را تضمین کند. آخوندها همچون مخالفان خود ایران مدار هستند نه عرب مدار و دشمنی با عرب را وارد عقیده و مذهب ساختند، اما آخوندها برخلاف مخالفانشان توانستند با زیرکی اسلام را برای خدمت به خود و ایران در تسخیر خود درآورند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر