هزاران سال قدمت تاریخی نشتیفان و تمدن کهن آن

هزاران سال قدمت تاریخی نشتیفان و تمدن کهن آن

۱۳۸۹ اسفند ۱۱, چهارشنبه

بالاخره طاعون وخوره سي ساله به جماران هم سركشي كرد تا مردانگي و غيرت ديني خواص را بيازمايد

اين ويروس و خوره سرطاني كه حالا با تيغ جراح نامعقول زخم بر داشته نتيجه اعمال و اعدام هاي جوانان بيگناه و نطاميان مطلوم و قتل هاي زنجيره اي و ترور هاي دگر انديشان وخفه نمودن هزاران عالم وعامي از برادران اهل سنت و ديگر اقليت ها و حمله به كوي دانشگاه و سرازير كردن  دانشجويان معصوم از طبقات بالاي خوابگاه  به زير و اعلام اينكه  نذر و قرباني تقديم به ابوالفضل و زهرا و حسين ميكرديد فراموش شده يا آنها غير ايراني و غير مسلمان بودند  بيش از سه دهه روزگار ملتي را سياه نموده و چه در انقلاب و بعد آن و جنگ تحميلي براي بقاء و محكم كردن پايه هاي نظام ننگين خود ميليونها انسان ايراني و غير ايراني در كانالهايي كه با لودر ميكنديد دفن  و قتل عام نموديد سردل يا غمباد نكرديد حال و روز مقتولين و متعلقين آنها را هم درك ننموديد اين طاعون مسري كه خود ويروس آنرا پرورانده و سالها بنام دين خوره جان ملت ايران و كشورهاي همجوار نموده پس از 32سال يكي دوبار از نزديك جماران گذر كرده تب مرگ گرفته ايد و اين همه بوحشت افتاده ايد اين وعده الهي است كه هرچه كشت كني بدروي........رخش






سپاه کوفه در جماران چه می‌کند؟
 

 

روز دفن داماد امام –یک شنبه – به دلیل حرف‌هایی که از جناب سیدحسن خمینی درباره اهانت‌های رکیک عده‌ای اوباش که خود را تا درب منزل هاشمی در جماران رسانده بودند و از آقامجیدانصاری در همین مورد و در مورد بیانات منتشر نشده آیت‌الله هاشمی در صحن مجمع خبرگان شنیدم که نمی‌توانم نقل کنم برای من روز تکاندهنده‌ای بود.
آفتاب: غلامعلی رجایی در وبلاگش نوشت: روز دفن داماد امام –یک شنبه – به دلیل حرف‌هایی که از جناب سیدحسن خمینی درباره اهانت‌های رکیک عده‌ای اوباش که خود را تا درب منزل هاشمی در جماران رسانده بودند و از آقامجیدانصاری در همین مورد و در مورد بیانات منتشر نشده آیت‌الله هاشمی در صحن مجمع خبرگان شنیدم که نمی‌توانم نقل کنم برای من روز تکاندهنده‌ای بود.

جناب سیدحسن می‌گفت وقتی عده‌ای از- مثلا – لباس‌شخصی‌ها به جماران آمدند من در منزل ایستاده بودم و فحش‌های بسیار رکیک‌شان را به آقای هاشمی می‌شنیدم. به گوش خود شنیدم آنها در کمال..به آقای هاشمی خطاب می‌کردند که میدانی همسرت…است.

آقای مجیدانصاری هم می‌گفت پس از ختم جلسه مجمع دو برادر لاریجانی- علی وصادق را – به کناری کشیده و با ذکر صحنه‌هایی که خود شاهد آنها بودم گفتم من شاهد فحش‌هایی که آن روز در جلوی منزل هاشمی به خانواده‌اش می‌دادند بودم. بعد مثالی زدم و گفتم اگر شما شنیده باشید در همسایگی شما رفتگری زندگی می‌کند و عده‌ای بیایند و بدترین فحش‌های ناموسی را جلوی چشم همه به او بدهند چه عکس‌العملی از خودنشان می‌دهید؟ و چه اقدامی می‌کنید؟ حالا فرض کنید این فرد که آن‌همه به او فحش رکیک جلوی همه داده‌اند هاشمی رییس مجمع و رییس مجلس خبرگان و معتمد امام نیست.

کس دیگری برایم تعریف می‌کرد که در جلسه‌ای در مسجد ارک که دوستان حزب‌الله! در آنجا تشکیل جلسه می‌دهد وقتی بحث درباره عکس‌های دختر متاهل جناب مهندس موسوی مطرح شد و من از یکی از این برادران! حزب‌الله پرسیدم ماجرای این عکس‌ها چیه؟ با صدای بلند و بدون توجه به حرمت خانه خدا داد زد (با پوزش از خانواده مظلوم موسوی) فلانی، عکس‌های این ... را بیاور بهش بده بره باهاشون ... کنه.

من نمی‌دانم اینهایی که این همه ادعای دین‌داری و ولایت‌مداری دارند چرا به تعبیر سیدالشهداء(ع) لااقل آزاده نیستند.

گیرم اینها با هاشمی دشمن خونی‌اند، به همسر محترمه او چکار دارند؟ به شهادت تمام مقاتل، اهل کوفه که فاجعه کربلا را آفریدند تا امام زنده بود اهانتی به خانواده و حرم او نکردند اینها دیگر تولیدات کدام مذهب و مکتب هستند که از سپاه کوفه بدتر می‌کنند؟

سپاه کوفه در جماران چه می‌کند؟!

آیا کسی که ذره‌ای مردانگی و غیرت دینی داشته باشد نباید از شنیدن این‌گونه خبرها از غصه دق کند و بمیرد؟

خوشا به حال شهدا که رفتند تا این روزهای سخت‌تر از مرگ را برای دوست‌داران انقلاب ندیدند.

این روزها به بعضی که از سر دلسوزی یا ..مرا نصیحت می‌کنند که تند نروم می‌گویم احساس می‌کنم قلمی که دردست من است امانتی است که شهدا و بویژه دانشجوی شهید عظیم اسدی مشکال که در کنارمن در صبح سرد ۹ فروردین سال ۱۳۵۷ در شهربانی دزفول در اثر شکنجه‌هایی که به ما دادند – وبه او بیشتر از ما – به شهادت رسید به من سپرده‌اند. بر این اساس، این نوشتن‌ها حداقل کاری است که از من و امثال من برمی‌آید تا جلوی اتفاقی را که دارد می‌افتد – و متاسفانه مثل اینکه از آن گریزی نیست -بگیریم والا من نیز رسم عافیت می‌دانم.

راست گفت آنکه گفت اگر خدا را از جامعه و طبیعت و هستی برداری دیگر انجام هرکاری جایز است.

آیا ایمان بخدا به این زودی از بعضی‌ها که داعیه اصول‌گرایی و ولایت‌‌مداری دارند رخت بربسته است؟

خدایا جرم ما چیست که دشمن همدیگر شده‌ایم؟ گناه ما چیست که ما را بحال خودمان رها نموده‌ای؟

خدایاُ ما همدیگر را نمی‌بخشیم اما از تو می‌خواهیم بر ما ببخشی و…

هیچ نظری موجود نیست: