سیدعطاالله مهاجرانی
مولوی عبدالحمید بدون شک شاخص ترین عالم دینی اهل سنت در کشور ماست. اسلام شناس و فقیهی دانشمند، اهل نظر و حکیم. سال های طولانی است که با ایشان آشنا هستم. هر گاه توفیق سفر به زاهدان پیدا می کردم و یا ایشان به تهران می آمدند. دیداری صورت می گرفت. همیشه این خاطره در ذهنم می ماند ، مولوی عبدالحمید برای هر موضوعی به خوبی می اندیشد و با تانی و حکمت سخن می گوید.
در دوران مسئولیت وزارت فرهنگ و ارشاد به زاهدان رفتم. ظهر جمعه قرار بود در نماز جمعه رسمی به امامت نماینده محترم رهبری در مسجد جامع صحبت کنم. شب هم پس از نماز مغرب در مسجدمکی.. به نظرم رسید که جمعیت مردم، اهل سنت ، به ویژه جوانان با پیراهن های سپید ده ها برابر جمعیت نماز گزاران مسجد جامع بود. ضمن این که تعداد قابل توجهی از نمازگزاران مسجد جامع سربازان وظیفه بودند. برخی نیز پرسنل نیروی انتظامی به نظر می آمدند.
به گمانم این که درخواست منطقی و موجه مولوی عبدالحمید و اهل سنت ایران برای ساختن مسجدی در تهران متوقف مانده است حکایت از تدبیری است که در درون ترسی در آن پنهان شده است. اگر اهل سنت ایران در تهران مسجدی داشته باشند، نماز جمعه و یا عید آنان بسیار پر جمعیت و با شکوه خواهد بود به عبارت دیگر نماز جمعه رسمی و حکومتی از رونقش کاسته می شود. و گرنه چگونه می شود شیعیان مدینه برای خودشان در کنار مسجد نبوی مسجدی داشته باشند،آنگاه اهل سنت ایران از داشتن مسجدی در تهران و مشهد و … محروم بمانند هفته وحدت و تقریب بین مذاهب و سمینار ها و کنفرانس های بسیاری که در تهران برگزار می شود و بودجه های هنگفتی که صرف می شود تنها با یک آزمون سنجیده می شود. وقتی اهل سنت اجازه اداره مسجدی را در تهران ندارند. وقتی از شرکت شخصیت های شاخص اهل سنت مثل مولوی عبدالحمید در کنفرانس های بین المللی ممانعت می شود از کدام وحدت و تقریب سخن می گویند؟
تردیدی نیست اهل سنت که اکثریت مسلمانان جهان را تشکیل می دهند در دو کشور ایران و سوریه با مظلومیت به سر می برند. یک وقتی مولوی عبدالحمید با تبسم می گفت: در پادگان ها هم مزاحم نماز خواندن جوانان اهل سنت می شوند. به آن ها می گویند، مگر شما چقدر نماز می خوانید!
دوم: نکته بسیار مهمی در مصاحبه مولوی عبدالحمید ذکر شده است: نقش مردم و سران قبایل و علمای مورد وثوق مردم در امنیت مرزهای شرقی کشور.. بدون توجه و اخترام و حفظ حقوق کامل هموطنان اهل سنت نمی توان شاهد امنیت پایدار در شرق کشور بود. همواره بایست بر استفاده از نیروی نظامی و راهبرد های امنیتی تاکید کرد. خط مشی نارسایی که غیر از فقر و عقب ماندگی برای مردم و منطقه حاصلی نخواهد داشت. آیا برای سخنان مولوی عبدالحمید گوش شنوایی پیدا می شود؟
پیامبر اسلام گوش شنوای امت بود، حتی مشرکان برایش مضمون درست کرده بودند که بیش از حد به سخنان گوش می کند و به اصطلاح گوشی است:
ُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَیَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَّکُم
سوره توبه آیه۶۱
روزی در یکی از پادگانها صبح که به یگان خدمتی رسیدم تجمع چندین سرباز آموزشی با چشم گریان نظرم را جلب نمود از نگهبان یگان که سؤال نمودم موضوع چیست به من گزارش نمود که اینها سربازان اهل تسننی هستند که بدستور مسؤل عقیدتی و شیخ مسجد که به دژبان اعلام نموده دست آنان را باجبار باز نموده تا فرایض نماز را بسک شیعه برگزار و پشت سر وی باو اقتداء نمایند که با مقاومت آنان روبرو و نهایت بدستور شیخ سربازان را از مسجد بیرون و با تنبیهات دسته جمعی شاید بتواند آنانرا به اطاعت از خویش وا دارد ولی باعنایت باینکه سربازان تازه خدمت و آموزشی بودند همه هم صدا و متحد زیر بار زور و ظلم شیخ نرفته و نا فرمانی مینمایند این ماجرا را که از زبان آنان شنیدم گفتم کی شما را باینجا هدایت نمود گفت افسر جانشین که از قضیه ما با خبر شد در گشت شبانه به یگان یکی از حضار را به بیرون از محوطه یگان با خود برده و گفته عین رفتار امشب را فردا صبح در یگان..... باطلاع.......که خود اهل تسنن با سواد و شجاعی است برسانید فقط تنها اوست که از پی این آخوند بی سواد ما بر میآید گر چه که افسران و درجه داران اهل سنت زیادی در این پادگان هستند و همه انها آگاهی و دلاوری ......را ندارند و لی همه برای او احترام خاصی قا یلند و چنانچه خود هم با مشکلی مواجه شوند بوی مراجعه مینایند و پس از مقداری دلداری بمن گفت از صحبت و راهنمایی من با کسی دیگر صحبت ننمایم این بود که ما از بیدارباش تا حالا انتظار شمارا میکشیم شما را به خدا برای ما کاری کنید.
پس از راهنمایی و دلداری آنان به همراهشان به یگان آموزشی رفته و از ف گد آموزشی و افسر نگهبانش قضیه را جویا و گلایه لازمه را نموده و وادارش نمودم شرح معوقه به مبادی زیربط انعکاس نماید و سپس و به یگان دژبان مراجعه و اصل قضیه را با احضار نگهبانان دژبان از آنان جویا به دفتر ف پادگان رفتم به محض ورود پس از سلام و احوالپرسی به من گفت شمشیرت را از رو بسته ای با این خشم نظر که نداری گردن مرا بزنی با لبخند موزیانه او و دو افسر حاضر در دفترش گفتم مرا که خودتان از اوایل دهه60 او حضور در مناطق جنگی میشناسید که زمانی که شما و دیگر همرزمان برای دفاع از کشور به مقابله با اشغالگران مشغول بودید من با کلاش همین طلبه و آخوندچه هایی را که به یگانها اعزام و لی در زمان تک و حملات دشمن یا عملیات یگانهای خودی از صف رزمندگان جدا و در سوراخ موشهای سنگر عقیدتی خود را قایم مینمودند به زور اسلحه راهی خط نموده یا از آنان در بخش اورژانس و یا پشتیبانی وانت و کمپرس های مردمی که به منطقه اعزام ولی از فشار رگبار گلوله های دشمن ماشین قسطی را رها و جان خویش را نجات و حاضر نبودند غذا و دیگر مایحتاج جنگی را بموقع به همکاران برسانندهمراه نموده و میگفتم از محل فلان فرمانده گروهان با من تماس بگیر و گرنه در صورت تعلل یا تمرد مجددآ با همین اسلحه ترا بدرک واصل خواهم کرد من با اینها با همین زبان حرف زده ام و وحشتی هم از هیچیک از بی دینان نداشته و ندارم و با اشاره بوی رساندم که بقیه را مرخص کند. موضوع شیخ را با وی مطرح نمودم که گفت گزارش افسر جانشین را خوانده و دستور لازمه را داده ام نهایت شیخ شمالی را وادار به عذر خواهی و دژبانها را به یگانهای رزمی تبعید نمود ولی من که ول کن قضیه نبودم این قضیه را به تهران کشانده و آنقدر پیگیر شدم تا این آخوند کثیف و متعصب را از این یگان به یکی از یگانهای مستقر در منطقه پدافندی جنوب منتقل نمودم. یادش بخیر روزی که داشتند مراسم معارفه جانشین و بدرقه وی را در مسجد پادگان انجام میدادند جمله ای گفت که تمام پرسنل پادگان به سمت من برگشته و تا زمانی که باز نشست شدم بلا تشبیه هر جا پا میگذاشتم میگفتند حضرت عمر آمد که خود تجلی است از شجاعت و دلیری هر یک از اهل تسسنی که پیرو واقعی رهبران آغازین و ده یاران بهشتی اند که پیامبر عظیم الشأن بشارت آنرا از جانب خدا اعلام نمود والسلام. رخش
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر