ازنیمه های ماه فروردین امسال، زمزمه های حذف نمودن چند صفر از واحد پول رایج مملکتی به گوش می رسید. کاری که پایه های سست و لرزان اقتصاد کشور را، از این هم که هست خراب تر خواهد نمود.
از آن بدتر، خفت جایگزین نمودن ” دینار” به جای پولهای سکه ای کشور می باشد؛ چرا که با این کار بی جا، بیش از پیش به دیگران نشان می دهند که تا چه اندازه ای، حکومت رسوای آخوندی، به سر سپردگی اش به جلوه های ظاهری و باطنی هر چه که به غیر ایرانی، به ویژه به عربهای بادیه نشین تعلق دارد وابسته است.
وقتی توسط رهبر سیاسی – مذهبی رژیم اسلامی، امسال نام ” جهاد اقتصادی ” را به خود گرفت؛ بوی متعفن قرار داشتن پایه های اقتصاد کشور، در لجنزار فساد و نابودی به مشام می رسید. اما در کنار آن، یک نکته مهم دیگر نیز در منظر دید همگان جلوه گر شد. و آن نکته مهم این بود که رهبری قصد دارد که با این شیوه، ضمن اعلام نارضایتی اش از نوع فعالیتهای اقتصادی دولت دهم، میزان نفوذ و تسلط خودش را بر عملکردهای دولتمردان جمهوری اسلامی، و در رأس همه آنها به رئیس جمهور کشور بفهماند. که هر وقت اراده بکند، می تواند با مطرح کردن چنین ایما و اشاره هائی، نتایج دور از رضایتمندی خودش نسبت به عملکردهای آنان را، به سیستم اجرائی کشور گوشزد بکند.
کار به همین مقدار فیصله نیافت، و رفته رفته شاخ و شانه کشیدنهای رقابت آمیز، میان خامنه ای و احمدی نژاد، که چندی است که از آغاز شدن آن می گذرد؛ بالا گرفته و در حد مبارزه سیاسی میان آن دو مطرح گشته است.
از هنگامی که حکم برکناری اژه ای از مقام وزارت اطلاعات کشور، توسط رئیس جمهور به او ابلاغ گردید؛ و متعاقب آن جانشین نمودن مصلحی در این پست توسط خود احمدی نژاد، به اصطلاح خودشان ” پا تکی ” بود که او به ” تک ” دخالتهای خامنه ای زد. چرا که اژه ای ضمن دارا بودن مقام وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی، نماینده ویژه مقام رهبری، در این وزارتخانه نیز به حساب می آمد.
معنای این سخن چنین است که آقای وزیر، قبل از آنکه نوکر دولت و کارمند قوه مجریه و ارگان ریاست جمهوری آن باشد؛ کارگزار و نماینده خامنه ای در آن وزارتخانه بوده است. و دیدگاههای رهبری را در اداره آن سازمان جاسوسی و اطلاعاتی کشور تداخل می داده؛ و وظایفش را بر اساس صلاحدید های وی به انجام می رسانید. احمدی نژاد هم برای نمایش دادن قدرت و توان مدیریت خودش به دیگران، بر آن شد که بدون مشورت با خامنه ای، مصلحی را بر آن مسند بنشاند. و معنا و مفهوم چنین عملی این بود که آقای مصلحی در مقام وزارت اطلاعات کشور، فقط یک وزیر معمولی نیست؛ بلکه باید فرد مورد اعتماد رئیس جمهور در آن وزارتخانه نیز بوده باشد. ولی رفته رفته، بر احمدی نژاد آشکار گشته است که مصلحی فرد مطمئنی در این رابطه نیست؛ و با مقام رهبری و بیت ایشان سر و سرّی دارد. در نتیجه احمدی نژاد باری دیگر تصمیم می گیرد که وی را هم از مقام وزارت معزول کند؛ تا اینگونه یک ” پا تک ” دیگر هم به خامنه ای بزند و جنگ پوشیده در لفاف احترام ظاهری را، به نفع خودش به پیش ببرد.
اما خامنه ای هم که بدون تردید نمی خواهد در مقابل احمدی نژاد و همدستانش، کم بیاورد و تن به شکست بدهد؛ با یک اقدام غیر قانونی! حکم ابقا نمودن آقای مصلحی در پست وزارت اطلاعات را، بدون کوچکترین مشورتی با احمدی نژاد، صادر بکند. عملی که دیدگاه مشکوک احمدی نژاد به آقای مصلحی را، بیش از گذشته در ذهن او تقویت کرد.
همانطوری که خمینی برای برکنار کردن ابوالحسن بنی صدر از مقام رئیس جمهوری، با صدور یک فرمان او را معزول نمود؛ خامنه ای هم اگر بخواهد، می تواند با صادر کردن فرمانی مشابه، دستور برکناری احمدی نژاد از مسند ریاست جمهوری را بدهد. اما از آنجائی که حاکمیت کودتاچی نظام جمهوری اسلامی، خودش با هزاران حیله و تزویر و ریختن آراء تقلبی، ملیجیکش را بر این مقام ارتقاء داد؛ عزل کردن وی با دستور خامنه ای، مانند پرتاب نمودن آب دهان به سربالائی است که به صورت خودش برخواهد گشت!!
پس می بایست با راه انداختن یک جنگ زرگری، نیت خویش را عملی می کرد. ولی اوضاع به گونه ای پیش رفت که جنگ از حالت ” فرمالیته ” خارج گشت و چهره ای حقیقی یافت.
اختلافاتی که میان بیت رهبری و دولت جمهوری اسلامی وجود دارد، یک جنگ ایدئولوژیکی یا عدم تفاهم در اداره امور کشور نیست؛ بروز این مخالفتها، بر می گردد به دستوری که خامنه ای برای برکناری اسفندیار رحیم مشائی به احمدی نژاد داده بوده، اما همانطوری که می دانیم، رئیس جمهور نه آنکه به دستور رهبر عمل نکرد، بلکه مشائی را به گرفتن پست مهمتری هم توفیق داد!
از هنگامی که رحیم مشائی همه کاره دفتر ریاست جمهوری شده است، اختلافات بیشتری میان احمدی نژاد و خامنه ای ایجاد گشته، چرا که مشائی سوژه پرداز و آفریننده خط مشی رئیس جمهور، در تمام اموراتی است که وی باید به تنهائی تصمیمی در مورد آنها بگیرد. اما نفوذ مشائی در احمدی نژاد، کار یک شاهی و صنار نیست! زیرا مشاور اول رئیس جمهور، تئوریسین همه فن حریف اوست. طرح هدفمند کردن یارانه ها، نمونه بارزی از این تئوریهاست که نه تنها سودی به ملت ایران نرسانید؛ بلکه اوضاع اقتصادی زندگی آنها را، از آنچه که بود بی سر و سامان تر نمود.
نزد خود اندیشیده بودند، که اگر سوبسیدی هائی که برای تأمین احتیاجات روزمره مردم به آنان می دهیم را قطع بکنیم؛ و در ازای آن مبلغ ناچیزی را به عنوان سرانه به آنها بپردازیم؛ رئیس جمهور نادان، با پیشنهاد بعدی مشاور دشمن تراشش، پرداخت نمودن یارانه های مردم را، به عده کمی از آنان عملی؛ اما در موارد بسیاری به کسانی که به دولت بدهکاری دارند؛ از پرداخت یارانه هایشان خودداری کرد و آن مبالغ را به حساب طلب خودش ( طلب دولت از ملت ) نپرداخت!
تعداد تکرویهای دولت، کار اداره امور کشور را تا بدانجا خراب نمود که ناچار شدندند با حذف نمودن تعدادی صفر از رقمهای درشت پولی کشور، سر و سامانی به اوضاع آشفته اقتصادی کشور بدهند. از همان وقتی که اسکناس پنج تومانی جای خودش را به سکه ی پنج تومانی داد، حدود دو دهه می گذرد، از همان موقع نیز روزگار مردم بد و بدتر شد. نه آنکه نتوانستند آن اشتباه را جبران بکنند، بلکه هر از چند گاهی اسکناس دیگری را هم به سکه تبدیل نمودند. حال که صفرها را از ریال رایج مملکتی حذف می کنند، نمی توانند اداره امور بانکی و اقتصادی و تجاری را، بدون داشتن واحدهای کوچکتر پولی به انجام برسانند. به همین خاطر، پول عربی دینار را وارد سیستم بانکی کشور می کنند، تا از این به بعد بچه های ایرانی از پدر و مادرهایشان برای خریدن آدامس و چیپس و شکلات، دینار پول توجیبی بگیرند!!
چنین درماندگی اقتصادی در هیچ دوره ای از تاریخ کشورمان در مملکت روی نداده بود؛ ارزش پول کشورمان را از روپیه هندوستان و افغان افغانستان و روبل روسیه نیز پائین تر آورده اند؛ که همه اینها هنوز ” از نتایج سحر است، باش تا صبح دولتش بدمد!”
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر