دو عکس، دو صاحب عکس
سؤال: چرا وقتی بعضی از معترضان علناً عکس رهبر فعلی را به زیرکشیدند، لگدمال کردند و علیه او و فرزندش شعار دادند و تصویر و فیلم آن همهجا پخش شد، در صداوسیما هیچ اشارهای به آن نشد- و نخواهد شد- ولی فیلم به آتشکشیدن عکس رهبر فقید- صرف نظر از اینکه در واقع کار چه کسی بوده- نمایش داده شد؟
زیرا:
۱. از دید آوازهگران صداوسیما، رهبر اوّل هنوز مکانتی دارد که به آتش کشیدن یک عکس نمیتواند آنرا متزلزل کند ولی جایگاه رهبر دوّم به تلنگری بند است و با کوچکترین خدشهای- حتّی به عکسش- فرو میریزد.
۲. از دید آنان میتوان از نمایش سوزاندن عکس رهبر اوّل علیه سبزها استفاده کرد ولی نشاندادن حمله به عکس رهبر دوّم نه تنها ممکن است به ضرر سبزها نباشد بلکه شاید آنان را محبوبتر هم بکند.
۳. عکس رهبر اوّل، نه تنها عکس یک شخصیّت بلکه تصویر یک نماد است. او نماد جمهوری اسلامی است و میتوان با نمایش اهانت به عکس او، این شبهه را القا کرد که بعضی در پی نفی تمام نظام هستند و مردم را در برابر انتخاب «همه یا هیچ»، به سوی خود متمایل کرد ولی رهبر دوّم علیرغم اینکه از او و جایگاه او با واژگان مصدری یاد میشود( رهبری، ولایت) یک شخص است و در صورت به زیر کشیدن عکسش، به راحتی میتوان عکس جایگزینش را بالا برد.
۱. از دید آوازهگران صداوسیما، رهبر اوّل هنوز مکانتی دارد که به آتش کشیدن یک عکس نمیتواند آنرا متزلزل کند ولی جایگاه رهبر دوّم به تلنگری بند است و با کوچکترین خدشهای- حتّی به عکسش- فرو میریزد.
۲. از دید آنان میتوان از نمایش سوزاندن عکس رهبر اوّل علیه سبزها استفاده کرد ولی نشاندادن حمله به عکس رهبر دوّم نه تنها ممکن است به ضرر سبزها نباشد بلکه شاید آنان را محبوبتر هم بکند.
۳. عکس رهبر اوّل، نه تنها عکس یک شخصیّت بلکه تصویر یک نماد است. او نماد جمهوری اسلامی است و میتوان با نمایش اهانت به عکس او، این شبهه را القا کرد که بعضی در پی نفی تمام نظام هستند و مردم را در برابر انتخاب «همه یا هیچ»، به سوی خود متمایل کرد ولی رهبر دوّم علیرغم اینکه از او و جایگاه او با واژگان مصدری یاد میشود( رهبری، ولایت) یک شخص است و در صورت به زیر کشیدن عکسش، به راحتی میتوان عکس جایگزینش را بالا برد.
اینها تفاوت دو عکس نیست، تفاوتهای دو صاحب عکس است.
نویسنده : Arash Khoshmashregh ; ساعت ٩:۳٠ ب.ظ روز شنبه ٢۱ آذر ۱۳۸۸
تگ ها :
هشدار گروهی از پرسنل و فرماندهان ارتش ایران به سپاه پاسداران
بیانیه مهم گروهی از فرماندهان و پرسنل ارتش:
اگر سپاهیان متجاوز از راه تجاوز و تعدی به مردم بازنگردند، با واکنش جان برکفان ارتش مواجه خواهند شد!
گروهی از فرماندهان و پرسنل نیروی هوایی و نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی بیانیهی مهمی انتشار دادند. در این بیانیه آمدهاست: “در روزگاری که همدوش برادران سپاهی جان خود را فدای این ملت میکردیم هرگز گمان نمیبردیم که ممکن است روزی گروهی از سپاهیها، بر خلاف خواست بخش اعظم پرسنل صادق و ایثارگر سپاه، قدرت سلاح خود را در مقابل این ملت به کارگیرند.” این گروه از ارتشیان نوشتهاند: “به آن دسته از تحمیلشدگان به سپاه که دست تجاوز و تعدی به جان و مال و آبرو و ناموس ملت ایران دراز کردهاند و بیش از همه به خون شهدای نیروهای مسلح کشور اعم از سپاهی و ارتشی خیانت کردهاند، شدیدا اخطار میکنیم که اگر از راه رفته بازنگردند، خود را با واکنش جان برکفان ارتش مواجه خواهند دید.” بیانیه را بخوانید:
“ارتش پناه ملت”
درسال های دفاع مقدس که دوشادوش برادران سپاه، از این آب وخاک دفاع می کردیم، درواقع مشغول دفاع ازشرف وآبرو و حیثیت وجان و مال ملت ایران بودیم. ارزش کشورهم به دلیل ارزش ملت ایران است. سلاح ارتشی وسپاهی باید در راه خدمت به این ملت به کارگرفته شده وجان آنان هم در راه مردم ایران فدا شود. در روزگاری که همدوش برادران سپاهی جان خود را فدای این ملت می کردیم هرگزگمان نمی بردیم که ممکن است روزی گروهی ازسپاهی ها، بر خلاف خواست بخش اعظم پرسنل صادق و ایثارگرسپاه، قدرت سلاح خود را در مقابل این ملت به کارگیرند.
ارتش خود را پناه ملت می داند و هیچ گاه به خواست سیاستمداران برای سرکوب مردم تن در نداده است. به عهد خود برای عدم دخالت درسیاست وفادار است اما نمی تواند در مقابل ظلم و تجاوز به هم وطنان خود نیز ساکت بنشیند. به همین دلیل به آن دسته از تحمیل شدگان به سپاه که دست تجاوز وتعدی به جان ومال وآبرو و ناموس ملت ایران درازکرده اند و بیش ازهمه به خون شهدای نیروهای مسلح کشور اعم از سپاهی و ارتشی خیانت کرده اند، شدیدا اخطارمی کنیم که اگر از راه رفته بازنگردند، خود را با واکنش جان برکفان ارتش مواجه خواهند دید. ارتش پناه ملت است و از ملت آرام وصلح دوست ایران در مقابل هر متجاوزی تا آخرین قطره خون خود دفاع خواهد کرد.
گروهی ازخلبانان وپرسنل هواپیمایی نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران ( هوانیروز)
جمعی ازفرماندهان وپرسنل گروه سی وسه توپخانه اصفهان
گروهی ازخلبانان وهمافران نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران(نهاجا)
دانشگاه شهید ستاری نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران(نهاجا)
جمعی ازپرسنل ستاد فرماندهی نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران(نهاجا)
جمعی ازپرسنل مرکزآموزش پشتیبانی نزاجا
جمعی ازاساتید ومسئولین دانشگاه افسری امام علی(ع)
جمعی ازپرسنل ومسئولین ستاد فرماندهی کل ارتش
نویسنده : Arash Khoshmashregh ; ساعت ۳:٠٧ ب.ظ روز شنبه ٢۱ آذر ۱۳۸۸
تگ ها :
مثل
آب از دستش نمیچکه ! | |
آب از سر چشمه گله ! | |
آب از آب تکان نمیخوره ! | |
آب از سرش گذشته ! | |
آب پاکی روی دستش ریخت ! | |
آب در کوزه و ما تشنه لبان میگردیم ! | |
آب را گل آلود میکنه که ماهی بگیره ! | |
آب زیر پوستش افتاده ! | |
آب که یه جا بمونه، میگنده . | |
آبکش و نگاه کن که به کفگیر میگه تو سه سوراخ داری ! | |
آب که از سر گذشت، چه یک ذرع چه صد ذرع ـ چه یک نی چه چه صد نی ! | |
آب که سر بالا میره، قورباغه ابوعطا میخونه ! | |
آب نمی بینه و گرنه شناگر قابلیه ! | |
آبی از او گرم نمیشه ! | |
آتش که گرفت، خشک و تر میسوزد ! | |
آخر شاه منشی، کاه کشی است ! | |
آدم با کسی که علی گفت، عمر نمیگه ! | |
آدم بد حساب، دوبار میده ! | |
آدم تنبل، عقل چهل وزیر داره ! | |
آدم خوش معامله، شریک مال مردمه ! | |
آدم دست پاچه، کار را دوبار میکنه ! | |
آدم زنده، زندگی میخواد ! | |
آدم گدا، اینهمه ادا ؟! | |
آدم گرسنه، خواب نان سنگک می بینه ! | |
آدم ناشی، سرنا را از سر گشادش میزنه ! | |
آرد خودمونو بیختیم، الک مونو آویختیم ! | |
آرزو بر جوانان عیب نیست ! | |
آستین نو پلو بخور ! | |
آسوده کسی که خر نداره --- از کاه و جوش خبر نداره ! | |
آسه برو آسه بیا که گربه شاخت نزنه ! | |
آشپز که دوتا شد، آش یا شوره یا بی نمک ! | |
آش نخورده و دهن سوخته ! | |
آفتابه خرج لحیمه ! | |
آفتابه لگن هفت دست، شام و ناهار هیچی ! | |
آفتابه و لولهنگ هر دو یک کار میکنند، اما قیمتشان موقع گرو گذاشتن معلوم میشه ! | |
آمدم ثواب کنم، کباب شدم ! | |
آمد زیر ابروشو برداره، چشمش را کور کرد ! | |
آنانکه غنی ترند، محتاج ترند ! | |
آنچه دلم خواست نه آن شد --- آنچه خدا خواست همان شد . | |
آنرا که حساب پاکه، از محاسبه چه باکه ؟! | |
آنقدر بایست، تا علف زیر پات سبز بشه ! | |
آنقدر سمن هست، که یاسمن توش گمه ! | |
آنقدر مار خورده تا افعی شده ! | |
آن ممه را لولو برد ! | |
آنوقت که جیک جیک مستانت بود، یاد زمستانت نبود ؟ | |
آواز دهل شنیده از دور خوشه ! | |
فصل « الف » | |
اجاره نشین خوش نشینه ! | |
ارزان خری، انبان خری ! | |
از اسب افتاده ایم، اما از نسل نیفتاده ایم ! | |
از اونجا مونده، از اینجا رونده ! | |
از اون نترس که های و هوی داره، از اون بترس که سر به تو داره ! | |
از این امامزاده کسی معجز نمی بینه ! | |
از این دم بریده هر چی بگی بر میاد ! | |
از این ستون بآن ستون فرجه ! | |
از بی کفنی زنده ایم ! | |
از دست پس میزنه، با پا پیش میکشه ! | |
از تنگی چشم پیل معلومم شد --- آنانکه غنی ترند محتاج ترند ! | |
از تو حرکت، از خدا برکت . | |
از حق تا نا حق چهار انگشت فاصله است ! | |
از خر افتاده، خرما پیدا کرده ! | |
از خرس موئی، غنیمته ! | |
از خر میپرسی چهارشنبه کیه ؟! | |
از خودت گذشته، خدا عقلی به بچه هات بده ! | |
از درد لا علاجی به خر میگه خانمباجی ! | |
از دور دل و میبره، از جلو زهره رو ! | |
از سه چیز باید حذر کرد، دیوار شکسته، سگ درنده، زن سلیطه ! | |
از شما عباسی، از ما رقاصی ! | |
از کوزه همان برون تراود که در اوست ! (( گر دایره کوزه ز گوهر سازند )) | |
از کیسه خلیفه می بخشه ! | |
از گدا چه یک نان بگیرند و چه بدهند ! | |
از گیر دزد در آمده، گیر رمال افتاد ! | |
از ماست که بر ماست ! | |
از مال پس است و از جان عاصی ! | |
از مردی تا نامردی یک قدم است ! | |
از من بدر، به جوال کاه ! | |
از نخورده بگیر، بده به خورده ! | |
از نو کیسه قرض مکن، قرض کردی خرج نکن ! | |
از هر چه بدم اومد، سرم اومد ! | |
از هول هلیم افتاد توی دیگ ! | |
از یک گل بهار نمیشه ! | |
از این گوش میگیره، از آن گوش در میکنه ! | |
اسباب خونه به صاحبخونه میره ! | |
اسب پیشکشی رو، دندوناشو نمیشمرند ! | |
اسب ترکمنی است، هم از توبره میخوره هم ازآخور ! | |
اسب دونده جو خود را زیاد میکنه ! | |
اسب را گم کرده، پی نعلش میگرده ! | |
اسب و خر را که یکجا ببندند، اگر همبو نشند همخو میشند ! | |
استخری که آب نداره، اینهمه قورباغه میخواد چکار ؟! | |
اصل کار برو روست، کچلی زیر موست ! | |
اکبر ندهد، خدای اکبر بدهد ! | |
اگر بیل زنی، باغچه خودت را بیل بزن ! | |
اگر برای من آب نداره، برای تو که نان داره ! | |
اگر بپوشی رختی، بنشینی به تختی، تازه می بینمت بچشم آن وختی ! | |
اگه باباشو ندیده بود، ادعای پادشاهی میکرد ! | |
اگه پشیمونی شاخ بود، فلانی شاخش بآسمان میرسید ! | |
اگه تو مرا عاق کنی، منهم ترا عوق میکنم ! | |
اگر جراحی، پیزی خود تو جا بنداز ! | |
اگه خدا بخواهد، از نر هم میدهد ! | |
اگه خاله ام ریش داشت، آقا دائیم بود ! | |
اگه خیر داشت، اسمشو می گذاشتند خیرالله ! | |
اگر دانی که نان دادن ثواب است --- تو خود میخور که بغدادت خرابست ! | |
اگه دعای بچه ها اثر داشت، یک معلم زنده نمی موند ! | |
اگه زاغی کنی، روقی کنی، میخورمت ! | |
اگه زری بپوشی، اگر اطلس بپوشی، همون کنگر فروشی ! | |
اگه علی ساربونه، میدونه شترو کجا بخوابونه ! | |
اگه کلاغ جراح بود، ماتحت خودشو بخیه میزد . | |
اگه لالائی بلدی، چرا خوابت نمیبره ! | |
اگه لر ببازار نره بازار میگنده ! | |
اگه مردی، سر این دسته هونگ ( هاون ) و بشکن ! | |
اگه بگه ماست سفیده، من میگم سیاهه ! | |
اگه مهمون یکی باشه، صاحبخونه براش گاو می کشه ! | |
اگه نخوردیم نون گندم، دیدیم دست مردم ! | |
اگه نی زنی چرا بابات از حصبه مرد ! | |
اگه هفت تا دختر کور داشته باشه، یکساعته شوهر میده ! | |
اگه همه گفتند نون و پنیر، تو سرت را بگذار زمین و بمیر ! | |
امان از خانه داری، یکی میخری دو تا نداری ! | |
امان ازدوغ لیلی ، ماستش کم بود آبش خیلی ! | |
انگور خوب، نصیب شغال میشه ! | |
اوسا علم ! این یکی رو بکش قلم ! | |
اولاد، بادام است اولاد اولاد، مغز بادام ! | |
اول بچش، بعد بگو بی نمکه ! | |
اول برادریتو ثابت کن، بعد ادعای ارث و میراث کن ! | |
اول بقالی و ماست ترش فروشی ! | |
اول پیاله و بد مستی ! | |
اول ، چاه را بکن، بعد منار را بدزد ! | |
ای آقای کمر باریک، کوچه روشن کن و خانه تاریک ! | |
این تو بمیری، از آن تو بمیری ها نیست ! | |
اینجا کاشون نیست که کپه با فعله باشه ! | |
این حرفها برای فاطی تنبون نمیشه ! | |
این قافله تا به حشر لنگه ! | |
اینکه برای من آوردی، ببر برای خاله ات ! | |
اینو که زائیدی بزرگ کن ! | |
این هفت صنار غیر از اون چارده شی است ! | |
اینهمه چریدی دنبه ات کو ؟! | |
اینهمه خر هست و ما پیاده میریم ! |
با آل علی هر که در افتاد ، ور افتاد . |
با اون زبون خوشت، با پول زیادت، یا با راه نزدیکت ! |
با این ریش میخواهی بری تجریش ؟ |
با پا راه بری کفش پاره میشه، با سر کلاه ! |
با خوردن سیرشدی با لیسیدن نمیشی ! |
باد آورده را باد میبرد ! |
با دست پس میزنه، با پا پیش میکشه ! |
بادنجان بم آفت ندارد ! |
بارون آمد، ترکها بهم رفت ! |
بار کج به منزل نمیرسد ! |
با رمال شاعر است، با شاعر رمال، با هر دو هیچکدام با هرهیچکدام هر دو ! |
بازی اشکنک داره ، سر شکستنک داره ! |
بازی بازی، با ریش بابا هم بازی ! |
با سیلی صورت خودشو سرخ نگهمیداره ! |
با کدخدا بساز، ده را بچاپ ! |
با گرگ دنبه میخوره، با چوپان گریه میکنه ! |
بالابالاها جاش نیست، پائین پائین ها راش نیست ! |
بالاتو دیدیم ، پائینتم دیدیم ! |
با مردم زمانه سلامی و والسلام . |
تا گفته ای غلام توام، میفروشنت ! |
با نردبان به آسمون نمیشه رفت ! |
با همین پرو پاچین، میخواهی بری چین و ماچین ؟ |
باید گذاشت در کوزه آبش را خورد ! |
با یکدست دو هندوانه نمیشود برداشت ! |
با یک گل بهار نمیشه ! |
با یک گل بهار نمیشه ! |
با یک گل بهار نمیشه ! |
به اشتهای مردم نمیشود نان خورد ! |
به بهلول گفتند ریش تو بهتره یا دم سگ ؟ گفت اگر از پل جستم رریش من و گرنه دم سگ ! |
بجای شمع کافوری چراغ نفت میسوزد ! |
بچه سر پیری زنگوله پای تابوته ! |
بچه سر راهی برداشتم پسرم بشه، شوهرم شد ! |
بخور و بخواب کار منه، خدا نگهدار منه ! |
بد بخت اگر مسجد آدینه بسازد --- یا طاق فرود آید، یا قبله کج آید ! |
به درویشه گفتند بساطتو جمع کن ، دستشو گذاشت در دهنش ! |
بدعای گربه کوره بارون نمیاد ! |
بدهکار رو که رو بدی طلبکار میشه ! |
برادران جنگ کنند، ابلهان باورکنند ! |
برادر پشت ، برادر زاده هم پشت |
خواهر زاده را با زر بخر با سنگ بکش! |
برادری بجا، بزغاله یکی هفت صنار ! |
برای کسی بمیر که برات تب کنه ! |
برای همه مادره، برای ما زن بابا ! |
برای یک بی نماز، در مسجد و نمی بندند ! |
برای یه دستمال قیصریه رو آتیش میزنه ! |
بر عکس نهند نام زنگی کافور ! |
به روباهه گفتند شاهدت کیه ؟ گفت: دمبم ! |
بزبون خوش مار از سوراخ در میاد ! |
بزک نمیر بهار میاد --- کنبزه با خیار میاد ! |
بز گر از سر چشمه آب میخوره ! |
به شتره گفتند شاشت از پسه ، گفت : چه چیزم مثل همه کسه ؟! |
به شتر مرغ گفتند بار ببر، گفت : مرغم، گفتند : بپر، گفت : شترم ! |
بعد از چهل سال گدایی، شب جمعه را گم کرده ! |
بعد از هفت کره، ادعای بکارت ! |
بقاطر گفتند بابات کیه ؟ گفت : آقادائیم اسبه ! |
به کیشی آمدند به فیشی رفتند ! |
به گربه گفتند گهت درمونه، خاک پاشید روش ! |
به کچله گفتند : چرا زلف نمیزاری ؟ گفت : من از این قرتی گیریها خوشم نمیاد ! |
به کک بنده که رقاص خداست ! |
بگو نبین، چشممو هم میگذارم، بگو نشنو در گوشمو میگیرم، اما اگر بگی نفهمم، نمیتونم ! |
بگیر و ببند بده دست پهلوون ! |
بلبل هفت تا بچه میزاره، شیش تاش سسکه، یکیش بلبل ! |
بمالت نناز که بیک شب بنده، به حسنت نناز که بیک تب بنده ! |
بماه میگه تو در نیا من در میام ! |
بمرغشان کیش نمیشه گفت ! |
بمرگ میگیره تا به تب راضی بشه ! |
بوجار لنجونه از هر طرف باد بیاد، بادش میده ! |
بهر کجا که روی آسمان همین رنگه ! |
به یکی گفتند : سرکه هفت ساله داری ؟ گفت : دارم و نمیدم، گفتند : چرا ؟ گفت : اگر میدادم هفت ساله نمیشد ! |
به یکی گفتند : بابات از گرسنگی مرد . گفت : داشت و نخورد ؟ ! |
بمیر و بدم ! |
به گاو و گوسفند کسی کاری نداره ! |
بیله دیگ، بیله چغندر ! |
پا را به اندازه گلیم باید دراز کرد ! |
پای خروستو ببند، بمرغ همسایه هیز نگو ! |
پایین پایین ها جاش نیست، بالا بالا ها راش نیست ! |
پز عالی، جیب خالی ! |
پس از چهل سال چارواداری، الاغ خودشو نمیشناسه ! |
پس از قرنی شنبه به نوروز میافته ! |
پستان مادرش را گاز گرفته ! |
پسر خاله دسته دیزی ! |
پسر زائیدم برای رندان، دختر زائیدم برای مردان، موندم سفیل و سرگردان ! |
پدر کو ندارد نشان از پدر --- تو بیگانه خوانش نخوانش پسر ! |
پشت تاپو بزرگ شده ! |
پنج انگشت برادرند، برابر نیستند ! |
پوست خرس نزده میفروشه ! |
پول است نه جان است که آسان بتوان داد ! |
پول پیدا کردن آسونه، اما نگهداریش مشکله ! |
پول حرام، یا خرج شراب شور میشه یا شاهد کور ! |
پولدارها به کباب، بی پولها به بوی کباب ، |
پول ما سکه عُمَر داره ! |
پیاده شو با هم راه بریم ! |
پیاز هم خودشو داخل میوه ها کرده ! |
پی خر مرده میگرده که نعلش را بکنه ! |
پیراهن بعد از عروسی برای گل منار خوبه ! |
پیرزنه دستش به درخت گوجه نمیرسید، می گفت : ترشی بمن نمیسازه ! |
پیش از آخوند منبر نرو ! |
پیش رو خاله، پشت سر چاله ! |
پیش قاضی و معلق بازی ! |
نویسنده : Arash Khoshmashregh ; ساعت ۱٠:٤٧ ب.ظ روز جمعه ٢٠ آذر ۱۳۸۸
تگ ها :
عضوی از بدن که سالی یک بار باید شسته شود!!
آیا این عضو از بدنتان را می شناسید و چرا تنها سالی یک بار باید آن را شست؟
بسیاری از افراد عادت به تخلیه موم گوش خود دارند،این در حالی است که این ماده نیز به نوبه خود به سلامت بدن کمک میکند و تخلیه غیراصولی آن درد،خارش،شنیدن صدای زنگ در گوش و حتی کاهش شنوایی را در پی دارد.
موم گوش به وسیله مخلوطی از ترشحات غددی که در سراسر مجرای گوش قرار دارد،به اضافه مقداری سلول پوستی ورقه شده و تعدادی مو شکل میگیرد.خود این ماده به عنوان عاملی موثر جهت شستشوی گوش عمل میکند و بهعلاوه محافظ بخشهای حساس مجرای گوش است و به نوعی مجرا را روان و چرب میکند.
به طور طبیعی مقدار بیش از اندازه این ماده به طور خودکار و بدون دخالت فرد،به کمک حرکات آروارهای به سمت جلو حرکت کرده و از مجرا خارج میشود و این زمانی است که میتوان این خردههای بیرون زده را به طور کامل تخلیه کرد.اما به شدت توصیه میشود که خود فرد به جستجوی این مواد زاید اقدام نکند و فقط آن مقداری که به طور خود به خود بیرون زده را پاک کند.البته باید گفت که اگر چه این ماده برای سلامت گوش خوب است ولی مقدار زیاد آن میتواند دردسر ساز باشد.
اما چگونه میتوان مقدار اضافی این ماده را تخلیه کرد؟
تنها راه ممکن شستشوی گوش با آب است تا به این ترتیب موم اضافی تخلیه شود.همچنین توصیه میشود که پزشکان از بیمار خود راجع به سابقه یا پیشینه موم گوش خود سوال کنند.افرادی که از وسایل کمکی برای شنیدن استفاده میکنند باید به طور مرتب برای معاینه گوش و افزایش تدریجی موم گوش مراجعه کنند.این امر به حفظ عملکرد صحیح وسیله کمکی برای شنوایی کمک میکند.
توصیه میشود که فرد شخصا به کمک گوش پاک کن یا هر وسیله دیگر اقدام به زدودن موم اضافی نکند. افرادی که مستعد گرفتگی ناشی از موم گوش هستند باید هر 6 تا 12 ماه یکبار برای شستشو مراجعه کنند. عوارض ناشی از گرفتگی موم گوش میتواند دردناک و پیشرونده باشد و باعث عفونت و از دست دادن شنوایی شود.
تنها راه ممکن شستشوی گوش با آب است تا به این ترتیب موم اضافی تخلیه شود.همچنین توصیه میشود که پزشکان از بیمار خود راجع به سابقه یا پیشینه موم گوش خود سوال کنند.افرادی که از وسایل کمکی برای شنیدن استفاده میکنند باید به طور مرتب برای معاینه گوش و افزایش تدریجی موم گوش مراجعه کنند.این امر به حفظ عملکرد صحیح وسیله کمکی برای شنوایی کمک میکند.
توصیه میشود که فرد شخصا به کمک گوش پاک کن یا هر وسیله دیگر اقدام به زدودن موم اضافی نکند. افرادی که مستعد گرفتگی ناشی از موم گوش هستند باید هر 6 تا 12 ماه یکبار برای شستشو مراجعه کنند. عوارض ناشی از گرفتگی موم گوش میتواند دردناک و پیشرونده باشد و باعث عفونت و از دست دادن شنوایی شود.
نویسنده : Arash Khoshmashregh ; ساعت ۱٠:٢٠ ب.ظ روز جمعه ٢٠ آذر ۱۳۸۸
تگ ها :
صدای این طبل بعداً در میآید( در باب دروغ)
*در طرحی که چند سال پیش در آن به ارزیابی و سنجش ارزشها و نگرشهای ایرانیان پرداخته شد، از زاویه جامعهشناسی درباره دروغ هم تحقیقی صورت گرفت. چه نتایجی به دست آمد؟
در مجموعه مباحثی که در آن طرح درباره خصلتهای منفی ایرانیان گفته شد بخشی مربوط به صداقت ودروغ است که از نظر پاسخگوها جامعه ما از حیث درصد دروغگویی درصد بالایی دارد و درصد زیادی اعلام کردند در جامعه ما صداقت کم است و مردم زیاد دروغ میگویند.
در این طرح وقتی از افراد پرسیده شد که صداقت چقدر در جامعه ما وجود دارد کسانی ، که گفتهاند کم یا خیلی کم یا اصلاً وجود ندارد، نسبت به کسانی که گفتهاند زیاد و خیلی زیاد 3 برابر بود.
یعنی آنهایی که گفتهاند صداقت وجود ندارد سه برابر کسانی هستند که گفتهاند وجود دارد. به عبارتی از هر چهار نفر، سه نفر گفتهاند در جامعه صداقت وجود ندارد. معنای روشن این قضیه این است وقتی کسی اعتقادش بر این است که صداقت در میان افراد وجود ندارد و اکثریت این نظر را دارند، دیگر افراد هم براساس همین عقیده هم عمل میکنند یعنی اینکه اگر شما فکر کنید همه دروغ میگویند شما اگر راست بگویید بازنده هستید. بنابراین ما در جامعهشناسی به این فرآیندها، فرآیندهای تشدیدکننده میگوییم.
وقتی من در جامعه احساس کنم همه دروغ میگویند حتی اگر خودم با دروغ موافق نباشم، احتمالا مصلحت و منفعتم ایجاب میکند من هم دروغ بگویم بنابراین این عقیده خودش مولد دروغگویی هم میشود.
در ایران حتی وقتی به سیستم حکومتی هم مراجعه میکنیم دروغگویی را تشویق میکند.
علاوه بر ادارات دولتی در بخش خصوصی هم دروغگویی ترویج و تشویق میشود و خودشان میخواهند دروغ بگویی چون راستگویی به منفعت فرد نیست.
حتی آییننامههای ادارات نیز دروغگویی را ترویج میدهند چون امکان اجرای کامل آییننامهیی که نوشتهاند، وجود ندارد و خودشان هم میدانند چنین آییننامهیی اجرایی نیست اما آن را مینویسند ولی ازمردم میخواهند بر خلاف خقیقت ادعا کنند اینجا مساله دروغ و دور زدن پیش میآید و خود سیستم دروغگویی را تشویق میکند. این علتش این است که دروغ در این جامعه هیچ قبحی ندارد در حالی که به لحاظ دینی دروغ جزء گناهان کبیره است اما در قانون مجازات ما برای دروغ هیچ مجازاتی وجود ندارد برای بدحجابی شلاق هم میزنند. البته استثنائاً برای «دروغ در شهادت» مجازات وجود دارد اما برای سرقت و خیلی مسائل دیگر که به هیچوجه خطراتش به اندازه دروغ نیست، مجازات وجود دارد.
دروغ بنیان جامعه و بنیان اعتماد اجتماعی را از بین میبرد. وقتی در جامعه اعتماد نباشد هزینههای سنگینی در پی خواهد داشت.
مثلاً در جامعهیی که فرض بر راستگویی است، گرفتن مالیات هیچ هزینهیی برای دولت ندارد اما در جامعهیی که فرض بر دروغگویی است بخشمهمی از مالیات را باید برای بررسی صحت گفتههای افراد هزینه کرد. بنابراین دروغ بنیان و نظم اجتماعی را از بین میبرد اما در اینجا هیچ حسیاسیتی نسبت به آن وجود ندارد، نهتنها وجود ندارد بلکه در خیلی از جاها دروغگویی نشانه زرنگی تلقی میشود و افراد با افتخار میگویند دروغ گفتند و از زیر بار هزینه یا مثلاً کاری در رفتند.
این در حالی است که در جوامع پیشرفته کلیدیترین مسائل دروغ است که دلیل هم دارد. وقتی قضیه مونیکا برای کلینتون پیش آمد و جامعه نسبت به آن حساس شد و با آن برخورد کرد، به این دلیل نبود که چرا این قضیه پیش آمد چون از نظر آنها این یک مساله شخصی بود که به کسی ربطی نداشت بلکه به این دلیل بود که در این جریان کلینتون دروغ گفته بود و دروغ برایش مساله ایجاد کرد.، وقتی دروغ گفته میشود اعتماد به طور کلی از بین میرود. کسی که دزدی کرده اگر خودش اعتراف کند که دزدی کرده است، شرف دارد به کسی که دروغ را چاشنی دزدیاش کند و از آن فرار کند. در مدرسه داستان چوپ اندروغگورا خواندهایم اما درجامعه به گونه دیگری عمل میکنیم.
صداقت اصل است. در سوئد کسی که رهبر یک حزب و در آستانه نخستوزیر شدن بود، فقط به این دلیل که ثابت شد یک دروغ کوچک در مورد حقوق و مالیاتش گفته است، که در ایران اصلاً دروغ محسوب نمیشود، در اوج کارش حزباش را ترک کرد و استعفا داد. 15 سال کنار ماند تا مجدداً اعتماد را جلب کرد و دوباره رهبر حزب شد و الان در حال پیروزی است. این فرد با اختیار خود رفت نه با زور و اجبار.
کسی که دروغ میگوید به هیچوجه نمیتوان دیگر به او اعتماد کرد. از عجایب روزگار است که هرچند براساس آموزههای مذهبیمان دروغگویی از بدترین کارها است، مثلاً امیرالمومنین میگوید هیچ عمل قبیحی به قبح دروغ نیست یا حضرت رسول میگوید مومن ممکن نیست دروغ بگوید. اما در جامعه ما مثل آب خوردن دروغ میگویند. اگر قرار باشد ما یک معیار برای سلامت جامعه در نظر بگیریم آن معیار صداقت و راستگویی است و متاسفیم که این وضعیت به وجود آمده است.
البته توجه به این مساله از زمان قدیم مثلاً در زمان داریوش هم بوده است و همه میدانستند دروغ در جامعه بشری بنیانافکن است و همهچیز را نابود میکند؛ از جمله روابط بین والدین و فرزند، زن و شوهر، همسایهها و دوستان گرفته تا روابط بین مردم و حکومتشان.
به طور کلی تحقیق درباره ارزشها و نگرشها نشان میدهد جامعه ایران از لحاظ ارزشهای اخلاقی در سطح بسیار پایینی قرار دارد و نکته جالب این است که افراد و مشاغلی که باید معرف اخلاقیات بالا باشند در سطح بسیار پایینی قرار گرفتهاند. مثلاً در بحث اعتماد اجتماعی، اعتماد به روحانیت به شدت پایین است و حتی از ورزشکاران هم پایینتر است. این در حالی است که روحانیت باید معرف و شاخص اخلاقیات و ارزشها باشد.
بخشی از این وضع در از بین رفتن بنیانهای ارزشی به حاملان و معرفان این ارزشها برمیگردد که در واقع باید جامعه را به این ارزشها باورمند کنند. مساله دیگر این است که وقتی در جامعه ارزشها به این شکل از بین میروند و نابود میشوند و مردم معتقد میشوند که چنین ارزشهایی وجود ندارد، بصیرت اجتماعی هم از بین میرود.
در اینجا منظور از بصیرت اجتماعی اطمینانبخش بودن قضاوتها و نظرات نسبت به محیط پیرامون است. وقتی نسبت به اطرافیانمان قضاوت اطمینانبخشی داشته باشیم یعنی بصیرت داریم و تا وقتی این قضاوت اطمینانبخش را نداشته باشیم نمیتوانیم نسبت به رابطه با دیگران تصمیم درست بگیریم.
نتایج تحقیق در جامعه ما نشاندهنده این است که بصیرت اجتماعی در جامعه بسیار پایین است.
در جامعه ما کسانی که در وضعیتی قرار میگیرند که نمیدانند چه کسی دلسوز ملت و خادم است و چه کسی خائن؛ چهار، پنج برابر کسانی هستند که میدانند یا معتقدند که میدانند. همچنین کسانی که نمیدانند دینداری یعنی چه و دیندار واقعی چه کسی است، چهار برابر کسانیاند که میدانند.
دلیل اینکه این اتفاقها در جامعه ما رخ میدهد این است که هیچ بنیان ارزشی محکم که اصلیترین آن صداقت است، وجود ندارد.
*آیا اساساً سیاستورزی و دروغ لازم و ملزوم یکدیگرند و کسی که در مسند قدرت است باید حتماً دروغ بگوید تا کارش پیش رود یا اینکه بدون دروغ هم میشود امور را اداره کرد؟
در اینجا اول لازم است تعریف دروغ و منظورمان را مشخص کنیم.
بعضی وقتها ممکن است ما یک تحلیل متفاوت داشته باشیم که این به نظر من دروغ نیست، یا اینکه ممکن است بعضیوقتها همه حقیقت را نگوییم. در دادگاههای انگلیس وقتی میخواهند قسم بخورند میگویند من قسم میخورم حقیقت را بگویم، غیر از حقیقت چیزی نگویم و تمامی حقیقت را بگویم. این تعریف جامعی ازصداقت است . در سیاست نمیشود همواره همه حقیقت را گفت. این دروغ نیست.. ممکن است همه حقیقت گفته نشود.
از سیاستمدار نمیتوان انتظار داشت همه حقیقت را بگوید. هیچ سیاستمداری در دنیا همه حقیقت و راست را نمیگوید چون بحث منافع و مصالح مطرح است اما دروغ گفتن فرق میکند. دروغ گفتن یعنی واقعیت را قلب کردن و چیزی را که نیست گفتن.
سیاستمدار لزومی ندارد همه حقیقت را بگوید اما دروغ نباید بگوید آن هم بطور مکرر ومثل آب خوردن!!. با این حساب سیاست ربطی به دروغ ندارد و در ایران است که سیاست با دروغ عجین شده است چرا که در همه امور روزمره و در همه جا میبینیم دروغ گفته میشود و ربطی فقط به سیاستمدار ندارد و ذاتی سیاست نیست. جامعهیی که زنده باشد مقابل دروغ مقاومت میکند و بیشترین هزینهها را به دروغگو تحمیل میکند؛ چه این دروغ موقع خرید یک لباس باشد و چه در زمان سیاست و انتخابات. بنابراین هیچ رابطهیی بین سیاست و دروغ نیست اما اگر در ایران هست در همه اجزا وجود دارد. در مالیات دادن دروغ میگویند تا الی آخر. در این موارد مردم برای خودشان حق دروغ گفتن هم قائل میشوند و میگویند چرا ما باید به مرجعی که پاسخگو نیست مالیات بدهیم.
لذا کم کم دروغ عادی میشود و به همین دلیل هم در زمان انتخابات آمارهایی داده شد که دروغ بود اما هیچ کس نیست که پیگیری کند این دروغ است یا راست.
رادیو و تلویزیون هیچ وقت پیگیر این نیستند که یک خبر دروغ است یا نه. حتی یک مورد هم نمیتوان پیدا کرد که علیه یک دروغ رسمی موضع رسانهای بگیرند . پیگیر بودن معنیاش این نیست که یک نفر بگوید از نظر ما دروغ است.
پیگیر یعنی اینکه دقیق بروند شواهد و قرائن را درآورند و یک ناظر بیطرف رسیدگی کند. در کشور ما اصلاً در پی این نیستند چون حتی اگر اثبات هم شود که دروغ بوده هیچ اتفاق خاصی نمیافتد و فقط چند روزی میخندند.
*مسائل اخلاقی در اینجا چه نقشی دارد؟
جامعهیی که دروغ میگوید ممکن است دلایل اقتصادی و اجتماعی داشته باشد. اما وقتی این دروغ گفتن عادت شد جزء اخلاق میشود و حتی اگر آن دلایل اقتصادی و اجتماعی و ضرورت دروغگویی هم از بین برود این اینرسی اخلاقی وجود دارد و ادامه پیدا میکند.
اما اگر بخواهیم دلیل اصلی و رکن اصلی این دروغگویی در شرایط کنونی را بدانیم باید بگوییم در گذشته شکافی بین دولت و ملت بود. دولتها زور میگفتنند و ملتها برای آنکه از زیر آن در روند، چون آن دولت را متعلق به خودشان نمیدانستند به انواع مختلف ریا و دروغ و تزویر متوسل میشدند. دلیل دیگری که درسده اخیر در جوامع اضافه شده شکاف بین ارزشهای اجباری با ارزشهای جاری است.
مثلاً 300 سال پیش در اروپا برای مجازات کردن افراد بدون هیچ ابایی شکنجه میکردند و حکومت هم صریحاً میگفت شکنجه میکند. اینجا فعل حکومت با ارزشهای اجتماعی تعارضی نداشت و هیچ مسالهیی نبود واگر همبود حکومت دفاع میکرد. اما الان در دنیا هیچ کس شکنجه را نمیپذیرد بنابراین هیچ کس هم حاضر نیست ادعا کند که ما شکنجه میکنیم ولی خیلیها شکنجه میکنند. بنابراین برای پوشاندن این قضیه راهی جز دروغ باقی نمیماند. دروغ در واقع میخواهد این شکاف را بپوشاند و نادیده بگیرد.
مثلاً قانون حقوق شهروندی میگوید کسی حق ندارد به زندانی چشمبند بزند اما الان میزنند. وقتی بپرسی میگویند این کار را نمیکنیم چون نمیتوانند به خاطر قانون بگویند این کار را میکنیم. حالا چرا آن قانون را نوشتهاند؟ چون مطابق با ارزشهای دنیای امروزی است. خیلی از مسائل دیگر را در جامعه به این شکل میتوانیم ببینیم.
منشاء دروغ در جامعه ما علاوه بر بخشی که به شکاف بین دولت و ملت در گذشته برمیگردد، بخشی هم به تعارضی بین این ارزشها برمیگردد.
رواج دروغگویی در جامعه خطرش هزار برابر بدتر از شکنجهیی است که دولتها در گذشته و در ملاءعام انجام میدادند و خودشان هم به آن اعتراف میکردند. من فکر میکنم مردم آن را میپذیرند اما میگویند دروغ نگویید. چون این موضوع قابل اصلاح است اما دروغ قابل نیست.
در چنین سیستمی متهمان هم برای فرار از وضعیتی که در آن قرار دارند، متوسل به دروغ میشوند و اینجا یک دور باطل راه میافتد.
*آیا اصولاً میشود گفت در سیاست دروغ در یک جایی خوب است و در جایی بد؟
یکی از مسائل و بحثهای اخلاقی جدی که وجود دارد همین است که آیا ارزشهای اخلاقی مطلقاند، آیا اینها با هم تعارض ندارند؟
قضاوتها را باید ارجاع داد به افکار عمومی یعنی اینکه در اصل آن دروغ نباشد مثلاً اگر حکومتی به هر دلیلی فردی را شکنجه میکند باید صراحتاً به مردم گفته شود. نکته مهم این است هر کاری که میخواهد صورت گیرد باید شفاف باشد تا عرف عمومی بتواند از آن دفاع کند. یعنی اگر عرف عمومی آن را پذیرفت فارغ از آنکه درست است یا غلط، این میتواند پایه درستی باشد برای جلوگیری از انحرافات. اما اگر مثلاً ما بگوییم شکنجه اصلاً نداریم ولی یک استثنا تعیین شود و در خفا شکنجه کنند. در اینجا آن کسی که شکنجه میکند دستش برای شکنجه همه باز میشود ودرعمل اصل برشکنجه میشود و چون نمی تواند بپذیرد دروغ میگوید و این دروغگویی در همه چیز رواج پیدا میکند. مثلاً وقتی ما به فرد جانی که میخواهد فرد بیگناهی را بکشد دروغ میگوییم وبیگناه را پناه میدهیم ودرعین حال آن را کتمانمیکنیم ، اما میتوانیم از این دروغ خود دفاع کنیم و شرمنده نیستیم چون برای نجات فرد بیگناهی بوده است. در این حالت و با ارجاع به افکار عمومی وشفافیت این مشکل حل میشود. ولی اگر قرار باشد حق دروغگویی بنا بر مصلحت باشد و حق شکنجه بنا بر مصلحت باشد و هیچ شفافیتی نباشد آن موقع برای کوچکترین امور دروغ گفته میشود و برای جزییترین چیزها شکنجه صورت میگیرد و هیچ کس هم نمیفهمد، بعد هم میگویند این مصلحت بوده است یا به طور کل تکذیب میکنند. در این حالت چون فرد نمیتواند از دروغش دفاع کند یک دروغ دیگر میگوید و این دروغ هم مصلحت پوشاندن دروغ قبلی میشود. مثل اوضاعی که شاهد بودهایم. میگویند حیثیت نظام از بین میرود پس یک دروغ برای حفظ این حیثیت گفته میشود در حالی که دروغ بیش از همه چیز این حیثیت را از بین میبرد. بنابراین اگر من بخواهم شخصاً عقیدهام را بگویم بدون اینکه بخواهم هیچ قضاوت اخلاقی بکنم و بگویم حق هست شکنجه شود یا نه، حق هست دروغ گفته شود یا نه، میگویم باید اگر کاری صورت گرفت بتوان بصورت شفاف اعلان و از آن دفاع کرد.
اما مشکلی که نزد برخی افراد به وجود آمده برداشت غلط از تقیه است چرا که تقیه را مبنای دروغ گرفتند. متاسفانه بخشی از جناح حاکم حتی به امام هم همین را میگوید (وقتی مثلاً میگویند سخنرانی امام در پاریس در مورد حق حاکمیت مردم چنین بوده است، میگویند شرایط طوری بوده که امام تقیه و آن صحبتها را کرده در صورتی که حقیقت چیز دیگری است و حقیقت حقی برای مردم قائل نیست). این اتهام خیلی سنگینی است و اگر کسی این کار را بکند هیچ جایگاه دینی ندارد. تقیه ربطی به دروغ گفتن ندارد. تقیه در شرایطی خاص صورت میگیرد و آن هم به شکلی که راست نگوید، نه اینکه دروغ بگوید. در مصدر حکومت و جلوی مردم لازم نیست کسی تقیه کند.
اما در مملکت ما شرایط طوری شده است که خیلی راحت هر چیزی را به هر کسی که خواستند انتساب میدهند و اگر جملات خلاف آن را بیاوری میگویند تقیه کرده و واقعیت چیز دیگری است. متاسفانه از این گزارههای دینی استفادههای بسیار غیردینی و ضدمذهبی میشود که بنیان دین و شرع و اسلام را از بین میبرد.
*به نظر شما نقش رسانهها در این وضعیت چیست و چرا با اینکه در همه جای دنیا رسانهها وظیفه شفافسازی و پیگیری واقعیتها را دارند اما در ایران در این زمینه رسانهها موفق نبودهاند؟
این یک نکته کلیدی است که فراموش نکنیم رسانه به خودی خود کاری از دستش برنمیآید. این رسانه نیست که این کارها را انجام میدهد. این مجموعه جامعه است که این کار را میکند. (مثلاً رئیسجمهور خیلی راحت جلوی ملت هاله نور را تکذیب کرد، رسانهها باید چه کار کنند؟)
در جامعه غربی اگر چنین چیزی پیش آید بلافاصله باید استعفا دهند زیرا مردم و جامعه و نهادها دست از سرش برنمیدارند. اما در ایران اگر رسانه پیگیر موضوعی شود آن را میبندند. همه بار نباید بر دوش رسانه باشد و هر روز تکرار و پیگیری کند ،رسانه باید افکار عمومی را بیدار کند. در ایران صحبتهایی که جلوی چشم ملت گفته شد را انکار میکنند و بعد پشت سر به مردم میخندند. رسانه تنها کاری که میتواند بکند این است که این موارد را افشا و علنی سازد اما اگر یک جامعه سالم باشد و کسی در آن دروغ بگوید همه رسانهها به آن میپردازند. ما در ایران رسانه مستقل از دولت نداریم که این کارها را پیگیری کند. رسانهها غالباً به شکلی وابسته به حکومت هستند.
*برای بهبود این وضعیت چه باید کرد، راهکار شما چیست؟
یک رکن اصلی این قضیه این است که ما بتوانیم رسانههای مستقل داشته باشیم. اما رسانه مستقل این طور نیست که کسی برود مثلاً یک رسانه مستقل بسازد بلکه باید قدرت دولت را مقابل رسانهها محدود کرد. تا وقتی دولت قدرت مسلط دارد و همه چیز را تحت کنترل خودش دارد ما هیچ چیز مستقلی نمیتوانیم داشته باشیم. بنابراین یک رکنش این است که دولت را پاسخگو کنیم. هنگامی که دولت از حالت مستقل میخواهد منتقل به وضعیت پاسخگو شود باید قدرتش کم و در مقابل قدرت مردم زیاد شود. دولت وقتی وابسته به مردم میشود که منابع مالیاش وابسته به مردم باشد. با وجود درآمد فعلی نفت چنین اتفاقی نخواهد افتاد و با طرح جدید (حذف یارانه) که دارند به این شکل تصویب میکنند یعنی قدرت دولت را در مقابل ملت زیاد میکنند و این فجایع اخلاقی و ارزشی را زیاد میکند. تا زمانی که دولت ایران به لحاظ منابع اقتصادی مستقل از ملت است و ملت تابع دولت است یقین داشته باشید ما نمیتوانیم از این وضعیت بیرون بیاییم. اما اگر در مسیر درست افتادیم به این معنا نخواهد بود که دروغ فوراً از بین میرود. همانطور که گفتم اینرسی اخلاقی موجود کماکان باقی میماند اما مثل کامیونی میشود که موتورش خاموش شده. موتور کامیون که خاموش شود کامیون در حالی که راه میرود، نمیایستد فقط سرعتش کم میشود تا به یک جایی که رسید کاملاً بایستد. امید داریم در آینده در آن شرایط وضعیت اخلاقی جامعه بهبود یابد ولی در شرایط کنونی با وضعیتی که قدرت فائقه و سلطه بلامنازع دولت بر همه رسانههاست، امکان اینکه دروغگویی از بین رود وجود نخواهد داشت. علتش این است که در چنین فضایی شکاف دولت و ملت زیاد میشود، اعتماد سیاسی و اجتماعی کم میشود. اعتماد سیاسی و اجتماعی که کم شود دروغگویی هیچ هزینهیی ندارد و به یک ارزش هم تبدیل میشود و کسی هم نمیتواند گریبان حکومت را بگیرد و بگوید چرا دروغ گفتی یا چرا راست گفتی. وقتی گریبان حکومت را نمیشود گرفت خود مردم هم به این کار غلطدروغگویی رغبت پیدا میکنند، عادت میشود و همین دور باطل جلو میرود و برای اینکه این دور شکسته شود تنها راه از بین بردن شکاف دولت و ملت است. از بین بردن آن هم فقط از این طریق امکانپذیر است که منابع مالی دولت وابسته به مردم شود.
*اخیراً در بین سیاستمداران نوعی دروغگویی باب شد و با اینکه جامعه و مردم ابتدا نسبت به آن حساسیت نشان دادند اما کمکم این حساسیتها با بیتوجهی دولت از بین رفت و فکر میکنید علت این روند چیست؟
به نظر من نمیتوان گفت حساسیتهای مردم کم شده بلکه مردم هم میگویند حالا که وضعیت به این شکل است ما هم همینطور رفتار میکنیم یعنی کلاً بنیان اخلاقی در حال نابود شدن است و همه نسبت به هم بیاعتمادند. کسی که رئیسجمهور یا معاون اول میشود باید یک اعتبار و وجههیی بین مردم داشته باشد (در همین قضایا میبینیم رئیسجمهور به یک شکل، وزیر علوم، وزیر صنایع، وزیر راه، معاون اول و... به شکلی دیگر مطالبی میگویند یا رفتاری میکنند که برای جامعه درستی آنها منشا ابهام است .) هر چیزی حدی دارد. این سبب میشود مردم هم همینطور رفتار میکنند و این رفتار را به همه چیز تسری دهند.
داستانی داریم که میگوید، یک نفر رفت دزدی و شروع به سوراخ کردن مکانی کرد. یک نفر از او پرسید داری چه کار میکنی؟ گفت دارم طبل میزنم. گفت پس چرا صدای طبل نمیآید؟ گفت صدایش صبح درمیآید. صدای وضعیت فعلی جامعه هم بعداً به شکل فاجعهآمیزی درمیآید.
*چطور میتوان سیاستمداران را به مسیر راستی و صداقت برگرداند و جامعه را از وضعیت فعلی نجات داد؟
یک وقت ما بحث فردی میکنیم و یک وقت بحث اجتماعی. این دو با هم فرق دارند. راهکار آن به نظر من این است که مطلقاً نباید دروغ گفت و باید با دروغگو به شدت برخورد و او را تحریم کرد و دروغ را ضدارزش دانست. این یک راهکار کاملاً شخصی است اما ما نمیتوانیم با توصیههای شخصی مسائل اجتماعی را حل کنیم. ما میتوانیم به مردم آموزش اخلاقی بدهیم. اما وقتی حفاظ امنیت جامعه را بالا نبریم و فقر و نابرابری در جامعه زیاد شود، دزدی هم زیاد میشود ولو اینکه هزاران توصیه اخلاقی هم شود و شفافیت وپاسخگویی هم نباشد هیچ توصیهای مثمرثمر نخواهد شد. بنابراین در سطح فردی هم باید دروغگو را محکوم کرد، با آن برخورد کرد و دروغ را ضدارزش دانست اما در سطح اجتماعی تا این حکومت یا هر حکومت دیگری استقلال منابع مالی داشته باشد نمیتواند این مشکلات را حل کند. استقلال دولت را که از بین بردیم و آن را وابسته به مردم کردیم باز هم به آن معنا نیست که مشکلات حل میشود بلکه به این معناست که تازه راه برای حل این مشکلات باز میشود.
نویسنده : Arash Khoshmashregh ; ساعت ٩:۱٦ ب.ظ روز جمعه ٢٠ آذر ۱۳۸۸
تگ ها :
استعمار و ترفندهای آن
اظهارنظر جدید البرادعی درباره ایران
رئیس سابق آژانس ین المللی انرژی اتمی با تاکید بر اینکه برنامه هسته ای ایران تهدید نیست، هرگونه قطعنامه و تلاش برای انزوای تهران را بی فایده دانست.
به گزارش مهر، "محمد البرادعی" رئیس سابق آژانس بین المللی انرژی اتمی در گفتگو با روزنامه اتریشی "کوریر" درباره مناقشه هسته ای ایران و غرب اظهار داشت: من اطمینان دارم که ما دیر یا زود به توافقی گسترده در این راستا دست پیدا خواهیم کرد، اما ما باید صبر داشته باشیم. ایران امروزه هیچ تهدید مستقیمی محسوب نمی شود
وی افزود: بعضی ها می خواهند نشان دهند که ایران در آینده به بمب اتمی دست خواهد یافت. چنین اتفاقی نخواهد افتاد یا حداقل ما چنین چیزی را ندیده ایم. هیچ دلیلی برای گرفتن تصمیمات عجولانه در این راستا وجود ندارد.
البرادعی همچنین خاطر نشان کرد که تنها یک راه حل برای از بین بردن اختلافات بین ایران و غرب وجود دارد و آن از راه گفتگو است. انزوا و قطعنامه هرگز راه حل این مسئله نبوده است و تنها به مناقشات بیشتر می انجامد.
این دیپلمات مصری در بخش دیگری از این گفتگو خاطر نشان کرد: آمریکاییها مدت سه سال از هر گونه مذاکره با ایران اجتناب کردند و شرطهای غیر ممکنی را برای آن قرار دادند. اما حالا رئیس جمهوری جدید آمریکا می گوید ما آماده مذاکره بدون پیش شرط بر اساس احترام متقابل هستیم. حالا توپ در زمین ایران قرار دارد.
وی افزود: این تاریخچه هسته ای در ایران تنها یک هدف را دنبال می کند. آنها می خواهند نشان دهند که این تکنولوژی را دارند و می خواهند بالاخره به عنوان قدرت منطقه ای در خاورمیانه به رسمیت شناخته شوند.
وی در بخش دیگری از این گفتگو به انتقاد از سیاستهای سابق آمریکا درباره عراق پرداخته و اظهار داشت: بوش و بلر می دانستند که عراق هیچ بمب اتمی ندارد و با این حال تمام این کشور را ویران کردند. یک میلیون غیر نظامی بی گناه بر اساس ادعاهایی غلط جان خود را از دست دادند.
البرادعی افزود: امروز ما می دانیم که تصمیم برای حمله به عراق یک سال قبل از اینکه ما بازرسی های خود در این کشور را شروع کنیم گرفته شد. این یک فریب بود که مبتنی بر تهدیدات هسته ای نبود.
به گزارش مهر، "محمد البرادعی" رئیس سابق آژانس بین المللی انرژی اتمی در گفتگو با روزنامه اتریشی "کوریر" درباره مناقشه هسته ای ایران و غرب اظهار داشت: من اطمینان دارم که ما دیر یا زود به توافقی گسترده در این راستا دست پیدا خواهیم کرد، اما ما باید صبر داشته باشیم. ایران امروزه هیچ تهدید مستقیمی محسوب نمی شود
وی افزود: بعضی ها می خواهند نشان دهند که ایران در آینده به بمب اتمی دست خواهد یافت. چنین اتفاقی نخواهد افتاد یا حداقل ما چنین چیزی را ندیده ایم. هیچ دلیلی برای گرفتن تصمیمات عجولانه در این راستا وجود ندارد.
البرادعی همچنین خاطر نشان کرد که تنها یک راه حل برای از بین بردن اختلافات بین ایران و غرب وجود دارد و آن از راه گفتگو است. انزوا و قطعنامه هرگز راه حل این مسئله نبوده است و تنها به مناقشات بیشتر می انجامد.
این دیپلمات مصری در بخش دیگری از این گفتگو خاطر نشان کرد: آمریکاییها مدت سه سال از هر گونه مذاکره با ایران اجتناب کردند و شرطهای غیر ممکنی را برای آن قرار دادند. اما حالا رئیس جمهوری جدید آمریکا می گوید ما آماده مذاکره بدون پیش شرط بر اساس احترام متقابل هستیم. حالا توپ در زمین ایران قرار دارد.
وی افزود: این تاریخچه هسته ای در ایران تنها یک هدف را دنبال می کند. آنها می خواهند نشان دهند که این تکنولوژی را دارند و می خواهند بالاخره به عنوان قدرت منطقه ای در خاورمیانه به رسمیت شناخته شوند.
وی در بخش دیگری از این گفتگو به انتقاد از سیاستهای سابق آمریکا درباره عراق پرداخته و اظهار داشت: بوش و بلر می دانستند که عراق هیچ بمب اتمی ندارد و با این حال تمام این کشور را ویران کردند. یک میلیون غیر نظامی بی گناه بر اساس ادعاهایی غلط جان خود را از دست دادند.
البرادعی افزود: امروز ما می دانیم که تصمیم برای حمله به عراق یک سال قبل از اینکه ما بازرسی های خود در این کشور را شروع کنیم گرفته شد. این یک فریب بود که مبتنی بر تهدیدات هسته ای نبود.
نویسنده : Arash Khoshmashregh ; ساعت ۸:٤٧ ب.ظ روز جمعه ٢٠ آذر ۱۳۸۸
تگ ها :
طراح طرح یارانه ها تقاضای 4 میلیارد تومان داشته و مدعی است سوادش از آخوندها و ای
جام جم: یک پوستر فروش کنار خیابان شهرستان شاهرود در تماسی با کاظم جلالی نماینده شاهرود ادعای عجیب و غریبی را مطرح کرد.
کاظم جلالی نماینده شاهرود و سخنگوی کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس که همواره در جمع خبرنگاران در خصوص مسائل مهم هستهای و همچنین اخبار کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مصاحبه میکند و خبرهای مهمی به خبرنگاران میدهد امروز با یک خبر حاشیهای به جمع خبرنگاران آمد و خود نیز در تعجب این خبر حاشیهای بود.
وی پس از خروج از صحن مجلس در جمع خبرنگاران با یک شهروند شاهرودی که دقایقی قبل با وی تماس تلفنی برقرار کرده بود ، تماس گرفت و در حالی که صدای آن شهروند از طریق آیفون تلفنش پخش می شد خطاب به جلالی مدعی شد که طرح یارانه های بنزین را اولین بار در کشور، وی مطرح کرده است.
این شهروند شاهرودی در مکالمه تلفنی با جلالی گفت: از ابتدای دولت نهم برای صرفه جویی درآمدهای دولت طرح یارانه ها و سهمیه بندی بنزین را مطرح کردم و پیشنهاد خود را به نمایندگان و برخی مسئولین ارشد نظام در سفر به شهرستان شاهرود ارائه دادم.
این شهروند شاهرودی افزود: وقتی پیشنهادم مطرح شد بعدها در سریال شب های برره به این پیشنهاد پرداخته شد و بعد در دستور کار دولت قرار گرفت.
این فرد که خود را یک پوسترفروش کنار خیابان معرفی می کرد، افزود: من بیشتر از 5 کلاس سواد ندارم و پیشنهاد من باعث شد بین 15 تا 16 میلیارد تومان برای کشور صرفه جویی شود، بنابراین مسئولین باید 4 میلیارد تومان از این مبلغ را به من پرداخت کنند.
این پوستر فروش کنار خیابان در ادامه خطاب به جلالی تاکید کرد: تاکنون برای دریافت حق الزحمه خود خیلی صبر کرده و مسئولان باید هر چه سریعتر این مبلغ را به وی پرداخت کنند و گرنه انتقام خود را خواهد گرفت!
پس از پایان سخنان این فرد و قطع تلفن وی جلالی خطاب به خبرنگاران گفت:فرد مذکور تا بحال در این خصوص چندین بار با وی تماس گرفته و این تقاضا را مطرح کرده و حتی یکبار غلامرضا مصباحی مقدم نماینده تهران نیز این مکالمات را گوش کرده است.
جلالی در حالی که لبخند بر لب داشت و می خندید خطاب به خبرنگاران گفت: به نظر شما باید چه جوابی به این فرد بدهیم؟!
نویسنده : Arash Khoshmashregh ; ساعت ۸:٢٢ ب.ظ روز جمعه ٢٠ آذر ۱۳۸۸
تگ ها :
بزودی تریاک کوپنی هم توزیع میشود
راهاندازی مراکز درمانی برای توزیع شربت تریاک در کشور | |||||
ایسنا :مدیرکل امور درمان و بازپروری ستاد مبارزه با مواد مخدر گفت: حداقل 100 مرکز درمانی برای توزیع شربت تریاک در سراسر کشور راهاندازی میشود. سعید صفاتیان در پاسخ به روند نهایی توزیع شربت تریاک که طبق اعلام ستاد مبارزه با مواد مخدر از زمستان وارد چرخه درمانی اعتیاد کشور میشود، از نهایی شدن پروتکل درمانی شربت تریاک توسط مجری طرح پایلوت یعنی مرکز ملی مطالعات اعتیاد کشور و تحویل نسخه نهایی آن به ستاد مبارزه با مواد مخدر نیز خبر داد و یادآور شد که در این پروتکل، جزییات درمان با شربت تریاک اعم از گروههای تحت پوشش، تعداد و شرایط مراکز عرضه کننده و بسیاری موارد دیگر در مورد جزییات توزیع شربت تریاک در بین معتادان تریاکی مشخص شده است. وی البته برخی گلایهها را نیز در روند اجرایی شدن ورود شربت تریاک به چرخه درمانی اعتیاد در کشور مطرح کرد و گفت: متاسفانه نماینده وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی در آخرین جلسهای که درباره روند توزیع شربت تریاک و تعیین تعداد مراکز ارائهکننده این شربت در ستاد مبارزه با مواد مخدر تشکیل شد، به رغم این که نامهنگاریهای تشکیل این جلسه از یک هفته پیش از آن صورت گرفته بود، حاضر نشد که این موضوع باعث شد تصمیمگیریهای نهایی در این زمینه تا حدی به تعویق بیفتد. مدیرکل امور درمان و بازپروری ستاد مبارزه با مواد مخدر در عین حال با اشاره به نظر مثبت وزیر بهداشت نسبت به طرح توزیع شربت تریاک و هماهنگی کامل وی با این طرح، اظهار کرد: این در حالیست که متاسفانه ما در ردههای پایینتر وزارت بهداشت در این زمینه مشکل و ناهماهنگی میبینیم. وی در ادامه اعلام کرد: در جلسهای که درباره تعیین روند توزیع شربت تریاک در ستاد مبارزه با مواد مخدر تشکیل شد، نماینده سازمان بهزیستی و نماینده سازمان زندانها به ترتیب برای راهاندازی 50 و 20 مرکز اختصاصی توزیع شربت تریاک اعلام آمادگی کردند که امیدواریم نماینده وزارت بهداشت نیز تکلیف مورد نظر در این زمینه را هرچه سریعتر مشخص کند، تا کار در این حوزه بیش از این به تعویق نیفتد. این مقام مسوول ستاد مبارزه با مواد مخدر در پایان اعلام کرد: اگر نماینده وزارت بهداشت بیش از این تعللی در این زمینه نکند، توزیع شربت تریاک قطعا پیش از آغاز سال جدید به صورت سراسری آغاز خواهد شد. |
نویسنده : Arash Khoshmashregh ; ساعت ٦:٢٠ ب.ظ روز جمعه ٢٠ آذر ۱۳۸۸
تگ ها :
ده رفتار مناسب به جای تنبیه بدنی
بعضی از والدین آخرین راه چاره را در تربیت فرزندان ، تنبیه بدنی می دانند؛ اما همواره به جای تنبیه و اعمال خشونت راه بهتری هم می توان پیدا کرد. چون تنبیه بدنی عوارض متعددی در رفتار و روحیه فرزند شما به جای خواهد گذاشت. حتی اگر بسیار به ندرت کودک خود را تنبیه می کنید، حتماً این مطلب را مطالعه کنید...
بسیاری از والدین عمداً دست به تنبیه بدنی نمی زنند. معمولاً هنگامی این رفتار از بزرگترها سر می زند که کنترل خود را از دست بدهند یا احساس ناامیدی کنند.
ممکن است بابا به خاطر این که سه بار از کودک خواسته تلویزیون را خاموش کند و او توجهی نکرده عصبانی شود و کتکش بزند. یا وقتی پسر کوچولوی چهار ساله به وسط خیابان می دود شاید مامان او را بزند تا حواسش بیشتر جمع باشد.
همه پدر و مادرها می دانند که گوش نکردن کودک به حرف آنها چقدر ناراحت کننده است؛ نگرانی و دلهره از به خطر افتادن سلامت بچه هم به همین صورت. مادری که گفتیم، از این که پسرش دوباره به وسط خیابان بدود و مثل این دفعه شانس نیاورد! خیلی نگران است.
اکثر والدین حداقل یک بار فرزندشان را تنبیه بدنی کرده اند یا احساس کرده اند او یک کتک مفصل لازم دارد. اما به راستی چرا این تعداد از پدر و مادرها از تنبیه بدنی استفاده می کنند؟ شاید بگویید: چون مؤثر است. ولی واقعیت این است که اگر تنبیه بدنی مؤثر باشد فقط و فقط در کوتاه مدت تأثیرگذار است.
مادر سمیرا کوچولو گهگاه او را تنبیه بدنی می کند، ولی آن سوی ماجرا اینست که ، مربی او در مهدکودک مرتب باید مراقبش باشد تا بچه های دیگر را آزار ندهد!
در سال 2002 یک تحقیق وسیع در مورد آثار و عوارض تنبیه به عمل آمد. خانم «الیزابت تامسون» از مرکز ملی کودکان فقیر در دانشگاه کلمبیا، اطلاعات گردآوری شده طی 62 سال را مورد بررسی قرار داد و دریافت که: هر قدر کودک بیشتر تنبیه شود احتمال بروز رفتار پرخاشگرانه در او بیشتر می شود. ضمناً چنین کودکی بیشتر رفتارهای نادرستی مثل دروغگویی ، حقه بازی و آزار و اذیت دیگران را از خود نشان خواهد داد. کودکانی که با تنبیه بزرگ شده اند کمتر درست و نادرست را از هم تشخیص می دهند، و در غیاب والدین خود بیشتر از سایر بچه ها رفتارهای نادرست و بی ادبانه انجام می دهند.
یکی از مادران که معمولاً فرزندش را تنبیه بدنی می کند می گوید: «بچه من موقعی رفتارش درست است که او را تنبیه می کنم. اما راستش، نمی دانم رفتار درست او به خاطر ترس است یا این که واقعاً خوب و بد را از هم تشخیص داده است.»
پس چه باید کرد؟ آیا جایگزین مناسبی به جای تنبیه بدنی وجود دارد؟ رفتارهایی که در ذیل آورده شده با این اعتقاد فهرست شده که یک کودک سزاوار احترام است، حتی وقتی رفتارش آنگونه که باید نیست.
سعی کنید در رفتارتان ملایم و مهربان باشید. وقتی تن صدایتان عادی و طبیعی باشد کودک بهتر حرفتان را می شنود.
کمی تأمل کنید. یک مکث کوتاه در عکس العمل و اندکی صبر هنگام هیجان، می تواند گره گشا باشد. چه اشکالی دارد که بگوییم: «الآن برای مواجهه و حل این مسئله خیلی ناراحت هستم و موقعیت مناسب نیست. بعداً در موردش صحبت می کنیم.»
به او بیاموزید. به جای مجازات او به خاطر کار نادرستش، کار درست را به او یاد بدهید. مثلاً بگویید: «وقتی اسباب بازی هایت را در اتاق پذیرایی رها می کنی من این کارت را نمی پسندم. دوست دارم دفعه بعد آنها را در کمد بگذاری.»
مثبت باشید. به جای آنکه بگویید :«چند مرتبه باید به تو بگویم که دندانهایت را مسواک بزنی؟!» می توانید بگویید : «دندان های قشنگت را مسواک بزن که همین طور قشنگ بماند. بعد منو خبر کن که بعد از تو مسواک بزنم.»
«توضیح» به جای «تهدید». می توانید با یک توضیح مختصر، علت زشتی رفتار او را روشن کنید تا در ذهنش دلیلی برای تغییر رفتار داشته باشد.
از عصبانیت دوری کنید. به جای تمرکز روی اشتباه یا رفتار نادرست کودک، که شما را برای هیجان و عکس العمل احساسی آماده می کند، از هر یک از موارد خطای فرزندتان به عنوان موقعیت خوبی جهت راهنمایی او و فراگیری استفاده کنید.
انگیزه بدهید. به او با جملات خاصی انگیزه بدهید و صحبت های تشویق کننده داشته باشید.
انعطاف پذیر باشید. وقتی کودک می پرسد: «می تونم این برنامه تلویزیون رو تا آخر ببینم، بعد بریم بیرون؟» منطقی باشید. اگر فرصت دارید، به درخواستش جواب مثبت بدهید. بدین ترتیب کودک رفته رفته با هنر گفتگو و مذاکره آشنا می شود.
از لجبازی و زورآزمایی بپرهیزید. هیچ کاری مخربتر و بی فایده تر از زور آزمایی با فرزند نیست. او را به همکاری کردن تشویق کنید. مثلاً می توان گفت : «من مشکلی دارم. من دوست دارم تو پیراهن تمیزی بپوشی ولی می بینم که تو بازهم همون قبلی رو می پوشی. به نظرت چطور می شه این مسئله رو رفع کرد؟». وقتی مشکل را با کودک در میان بگذارید احتمالاً بیشتر علاقه مند می شود که در حل آن کمک کند و با شما همکاری کند.
زیرک باشید. اگر عملکرد فعلی شما اثر ندارد با زیرکی راه دیگری پیدا کنید. تغییر خط مشی شما آسان تر است تا این که همیشه بخواهید اول او تغییر کند. از خودتان بپرسید: «چه کار دیگری می توانم بکنم تا او را به عکس العمل بهتری ترغیب کند؟»
نکته: در رابطه با مجازات کودک این سه قاعده را به یاد داشته باشید:
- هنگام عصبانیت از مجازات بپرهیزید.
- برای تلافی کردن یا انتقام گرفتن، مجازات نکنید.
- همیشه مجازات شدیدتر، مجازات بهتر نیست.
نویسنده : Arash Khoshmashregh ; ساعت ٦:٠٩ ب.ظ روز جمعه ٢٠ آذر ۱۳۸۸
تگ ها :
بچهها چگونه یاد میگیرند!!!
هموطن-اگر کودکتان مقابل حرفها و دستورهایتان پاسخ دهد نه، نمیخواهم، نمیکنم و ... نشاندهنده این است که دستورات شما برای کودک خستهکننده است و او خواهان استقلال بیشتری است.به نظر شما چگونه میشود با این مسئله کنار آمد؟ شما در یک دوراهی قرار گرفتهاید؛ از طرفی گستاخی کودک شما را برآشفته میکند و درضمن نمیخواهید که کودکتان نخستین قدمهای خودمختاری را بردارد.
در این صورت او را در کنار خود قرار دهید و بهطور جدی با او صحبت کنید.با او گپی کودکانه بزنید و بگویید عزیزم این لحن صحبت درست نیست، اگر نمیخواهی کاری را انجام دهی آرام و مؤدبانه بگو که من موافق نیستم.
مطمئن باشید اگر به او توجه بیشتری بکنید، به عقیده او احترام بیشتری بگذارید و در عمل واقعا برایش احترام قائل شوید او بسیاری از رفتارهای پرخاشگرانه و منفی را دیگر انجام نمیدهد. به او یاد دهید که احساس و فکرش را درمورد مسائل مختلف بیان کند؛ همین که فرزندتان بتواند خودش را کنترل کند و یاد بگیرد که با مسائل روبهرو شود و نیاز و خواستههایش را با زبان خوش به شما توضیح دهد، دیگر از دست او نمیرنجید و او را «بچه» بد خطاب نمیکنید.
امروز هدفهای آموزش و پرورش واقعبینانهتر شده و به 3 زمینه خاص و قابلتوجه معطوف میشود. از آنجایی که نمیتوان حجم اطلاعات تازه را به کتابهای درسی وارد کرد، لذا بهتر آن است که معلمان در کلاسهای خود به دانشآموزانشان چگونه یاد گرفتن، حل مسئله و خلاقیت را بیاموزند تا دانشآموز خود بهاندازه توان، امکانات و استعدادهایش یاد بگیرد و پیشرفت کند و معلم نیز وظیفه راهنمایی و هدایت و طبقهبندی اطلاعات را بهعهده داشته باشد.
از میان این 3 عامل، چگونه یاد گرفتن و حل مسئله در میان کارشناسان و معلمان بسیار مورد بحث قرار گرفته و روشهای مناسبی نیز ارائه شده است و اعتقاد نیز بر این بوده که کودکان باهوش و عادی قادر به یادگیری این روشها هستند.
اما بسیاری از والدین و حتی مربیان بر این اعتقادند که خلاقیت از ویژگیهای دانشآموزان تیزهوش است و قابل آموختن نیست، لکن روانشناسان به این باور عقیدهای ندارند و اظهار میکنند که میان هوش و خلاقیت رابطه معناداری وجود ندارد؛ حتی یکی از پژوهشگران نشان داد که بسیاری از مخترعان و مبتکران مشهور دنیا بهره هوشی 130 و کمتر داشتهاند و لذا مدعی هستند که خلاقیت را میتوان آموزش داد.
بهنظر روانشناسان آنچه تفکر خلاق را از تفکر عادی جدا میکند، اصالت و تازگی نظر یا فرضیهای است که فرد متفکر عرضه میدارد.
در تفکر عادی فرد از تجربیات گذشته خود استفاده میکند، اما در تفکر خلاق راههای غیرعادی نظر فرد را به خود جلب میکند و ممکن است مسائل تازهای را مطرح کند، یا فرضیهای کاملا غیرعادی با آنچه مورد قبول دیگران است ارائه کند. ازاینرو شاید بتوان خلاقیت را تشکیل ترکیبهای نو از عناصر به هم مرتبط برای رفع ضرورتهای خاص یا مقصودی سودمند تعریف کرد و یا اظهار داشت که خلاقیت عبارت است از ایجاد ارتباط میان موضوعات و نظراتی که پیش از این بیارتباط بودهاند.
در این صورت او را در کنار خود قرار دهید و بهطور جدی با او صحبت کنید.با او گپی کودکانه بزنید و بگویید عزیزم این لحن صحبت درست نیست، اگر نمیخواهی کاری را انجام دهی آرام و مؤدبانه بگو که من موافق نیستم.
مطمئن باشید اگر به او توجه بیشتری بکنید، به عقیده او احترام بیشتری بگذارید و در عمل واقعا برایش احترام قائل شوید او بسیاری از رفتارهای پرخاشگرانه و منفی را دیگر انجام نمیدهد. به او یاد دهید که احساس و فکرش را درمورد مسائل مختلف بیان کند؛ همین که فرزندتان بتواند خودش را کنترل کند و یاد بگیرد که با مسائل روبهرو شود و نیاز و خواستههایش را با زبان خوش به شما توضیح دهد، دیگر از دست او نمیرنجید و او را «بچه» بد خطاب نمیکنید.
امروز هدفهای آموزش و پرورش واقعبینانهتر شده و به 3 زمینه خاص و قابلتوجه معطوف میشود. از آنجایی که نمیتوان حجم اطلاعات تازه را به کتابهای درسی وارد کرد، لذا بهتر آن است که معلمان در کلاسهای خود به دانشآموزانشان چگونه یاد گرفتن، حل مسئله و خلاقیت را بیاموزند تا دانشآموز خود بهاندازه توان، امکانات و استعدادهایش یاد بگیرد و پیشرفت کند و معلم نیز وظیفه راهنمایی و هدایت و طبقهبندی اطلاعات را بهعهده داشته باشد.
از میان این 3 عامل، چگونه یاد گرفتن و حل مسئله در میان کارشناسان و معلمان بسیار مورد بحث قرار گرفته و روشهای مناسبی نیز ارائه شده است و اعتقاد نیز بر این بوده که کودکان باهوش و عادی قادر به یادگیری این روشها هستند.
اما بسیاری از والدین و حتی مربیان بر این اعتقادند که خلاقیت از ویژگیهای دانشآموزان تیزهوش است و قابل آموختن نیست، لکن روانشناسان به این باور عقیدهای ندارند و اظهار میکنند که میان هوش و خلاقیت رابطه معناداری وجود ندارد؛ حتی یکی از پژوهشگران نشان داد که بسیاری از مخترعان و مبتکران مشهور دنیا بهره هوشی 130 و کمتر داشتهاند و لذا مدعی هستند که خلاقیت را میتوان آموزش داد.
بهنظر روانشناسان آنچه تفکر خلاق را از تفکر عادی جدا میکند، اصالت و تازگی نظر یا فرضیهای است که فرد متفکر عرضه میدارد.
در تفکر عادی فرد از تجربیات گذشته خود استفاده میکند، اما در تفکر خلاق راههای غیرعادی نظر فرد را به خود جلب میکند و ممکن است مسائل تازهای را مطرح کند، یا فرضیهای کاملا غیرعادی با آنچه مورد قبول دیگران است ارائه کند. ازاینرو شاید بتوان خلاقیت را تشکیل ترکیبهای نو از عناصر به هم مرتبط برای رفع ضرورتهای خاص یا مقصودی سودمند تعریف کرد و یا اظهار داشت که خلاقیت عبارت است از ایجاد ارتباط میان موضوعات و نظراتی که پیش از این بیارتباط بودهاند.
آموزش خلاقیت
آموزش خلاقیت میتواند فضای تازهای را برای فعالیتهای کلاس بهوجود آورد تا با استفاده از روشهای مناسب، حداکثر توانایی دانشآموزان را شکوفا کنند. در این زمینه یکی از روانشناسان بهنام تورانش چند توصیه جالب و جذاب برای معلمان دارد ولی در نخستین قدم به معلمان توصیه میکند که بدانند تفکر خلاق چیست و از عناصر آن آگاهی یابند.
سپس با بهرهگیری از این دانش، ارائه اندیشههای تازه یا اعمال ابتکاری را پاداش دهند، کار با اجسام اندیشهها را قدر نهند و کودکان را تشویق کنند تا اندیشههایشان را بهطور نظامدار آزمایش کنند.
وی معتقد است که معلمان نباید راهحلهای خود را به شاگردان تحمیل کنند و در عین حال لازم است تا الگویی برای شیوه تفکر باز برایشان ایجاد کنند و علاقهمندی به آزمایش را در آنها تقویت کنند. آنگاه معلم میتواند شرایطی را بهوجود آورد که خلاقیت پدیدار شود؛ یعنی دانشآموزان را با اندیشههای ناهماهنگ و آنچه متناقض بهنظر میآید، به واکنش وادار کند و به کودکان تکالیفی بحثانگیز بدهد. آنها را طوری تربیت کند که تحت تأثیر هیبت مخترعان و دانشمندان قرار نگیرند و اندیشه و افکار خود را در کتابچه، یا فیشهای مخصوص دنبال کنند تا به این شیوه بتوانند کنجکاوی، توانایی و هوش خود را جهت بدهند و حداکثر استعدادهایشان را آشکار کنند و این بهعهده معلم و دیدگاه او نسبت به تدریس و خلاقیت است.
آموزش خلاقیت میتواند فضای تازهای را برای فعالیتهای کلاس بهوجود آورد تا با استفاده از روشهای مناسب، حداکثر توانایی دانشآموزان را شکوفا کنند. در این زمینه یکی از روانشناسان بهنام تورانش چند توصیه جالب و جذاب برای معلمان دارد ولی در نخستین قدم به معلمان توصیه میکند که بدانند تفکر خلاق چیست و از عناصر آن آگاهی یابند.
سپس با بهرهگیری از این دانش، ارائه اندیشههای تازه یا اعمال ابتکاری را پاداش دهند، کار با اجسام اندیشهها را قدر نهند و کودکان را تشویق کنند تا اندیشههایشان را بهطور نظامدار آزمایش کنند.
وی معتقد است که معلمان نباید راهحلهای خود را به شاگردان تحمیل کنند و در عین حال لازم است تا الگویی برای شیوه تفکر باز برایشان ایجاد کنند و علاقهمندی به آزمایش را در آنها تقویت کنند. آنگاه معلم میتواند شرایطی را بهوجود آورد که خلاقیت پدیدار شود؛ یعنی دانشآموزان را با اندیشههای ناهماهنگ و آنچه متناقض بهنظر میآید، به واکنش وادار کند و به کودکان تکالیفی بحثانگیز بدهد. آنها را طوری تربیت کند که تحت تأثیر هیبت مخترعان و دانشمندان قرار نگیرند و اندیشه و افکار خود را در کتابچه، یا فیشهای مخصوص دنبال کنند تا به این شیوه بتوانند کنجکاوی، توانایی و هوش خود را جهت بدهند و حداکثر استعدادهایشان را آشکار کنند و این بهعهده معلم و دیدگاه او نسبت به تدریس و خلاقیت است.
اضطراب، دشمن یادگیری
مسئلهای که در سالهای اخیر بیشتر با آن در کلاس برخورد کردهام، اضطراب بیش از حد تعدادی از شاگردان کلاس است. این امر فکر مرا مشغول کرد تا عواملی که باعث این اضطراب میشود را جستوجو کنم. متاسفانه رفتار ناآگاهانهای بهوجود آمده که همه دانشآموزان باید شاگردان اول شوند و نمره 20 بگیرند و این خودخواهی والدین است که این مسئله باعث از دسترفتن سلامت جسم و روان بچهها میشود.
حال به تعریف اضطراب میپردازیم و پاسخ به این پرسش که آیا مقداری استرس و اضطراب در زندگی تحصیلی و یا شغلی خوب است یا نه؟ گرچه اضطراب، خود نگرانکننده است اما وجود آن در حد متعادل و معقول خوب است.
برای مثال دانشآموزی که میخواهد سر وقت به مدرسه برود کمی اضطراب باعث میشود که به موقع حاضر شود یا اگر از درس دور شود، احساس میکند وقت او تلف شده؛ در نتیجه زود به سراغ درس میرود، اما اگر این مسئله موجب نگرانی شود این اضطراب منفی است واگر به آن دچار شده باید با واقعبینی سعی شود که به نحوی از آن دوری کند مثلا درس را به خاطر خود درس بخواند.
وجود میزان معینی از اضطراب در زندگی امروزی طبیعی است. درواقع استرس غالباً به ما انرژی و انگیزه میدهد و به ما کمک میکند در زندگی و رقابت، خودمان را در سطح بالاتری نشان دهیم. این مسئله را والدین گرامی و مربیان دلسوز و مهربان، باید توجه داشته باشند که چه عواملی باعث شکست فرزندانمان در رشته تحصیلی و همچنین در زندگی میشود.
بیایید سادهتر صحبت کنیم. ما هر روز با والدینی روبرو میشویم که میخواهند با زور معلم خصوصی، پارتیبازی و یا ارفاق، فرزندانشان را که ضریب هوشی کمی دارند یا در حد مرز هستند از تحصیلات متوسطه گذرانده و یا به زور و برخلاف میل دانشآموز او را وارد دانشگاه کنند. آنها فرزندان خود را قربانی خودخواهی خود مینمایند که اگر به استعداد و توانایی فرزندانشان کمی توجه کنند، میتوانند از آنها یک تکنیسین خوب، یک مغازهدار و یا یک تاجر، یک خیاط، یک نقاش و... که قابل پیشرفت باشند بسازند که آنها هم احساس خوشبختی کنند و بیشتر به درد جامعه و خودشان بخورند.
متأسفانه در بعضی مواقع به مراکز خصوصیای برمیخوریم که بدون هیچگونه مدرک علمی چنین کودکان ضعیفی را در شمار کودکان بااستعداد درخشان قرار میدهند و به والدین آنها میقبولانند که دیگران اشتباه کرده و فرزندانشان شایستگی و توانایی ورود به دانشگاه را دارند. چرا هنوز در اجتماع ما جا نیفتاده که یک تکنیسین باتجربه بهاندازه یک استاد دانشگاه قابلاحترام است.
در نتیجه همین تفکر نادرست است که ما سعی میکنیم به هر قیمت، فرزند خود را راهی دانشگاه کنیم و به نتیجه آن هم کاری نداریم. متأسفانه این افراد در دانشگاه یک انسان مضطرب خواهند شد که تمام مدت دچار دلهره و اضطراب است. شبها خوابش نمیبرد. احساس سردرد و سرگیجه میکند، پس از مدتی احساس میکند که چیزی که خوانده بیارزش است و... .
اضطراب علاوه بر جنبه ذاتی و ژنتیکی، در درون خانواده و از رفتار و کردار خود والدین به فرزندان میتواند القاء شود. یک مادر که با زمین خوردن فرزندش، دچار دلهره و دلشوره میشود. چطور میتواند الگوی صبر و مقاومت باشد؟
وظیفه پدران، مادران و مربیان این است که در همان سالهای کودکی به آنها بیاموزند که دبستان جای خوبی است. در این مکان، انسان درس میخواند و دوستان زیادی پیدا میکند و باید آنها را اجتماعی بار بیاورند و نباید از کودکان، موجودات قالبی بسازند که نهایت موفقیت را در شاگرد اول شدن بدانند و به آنها یاد بدهند که از تو تلاش و پشتکار میخواهم.
به آنها بیاموزند که افراد موفق کسانی نیستند که بیشتر درس میخوانند بلکه کسانی هستند که در حد توانایی خود و البته عمیقتر درس میخوانند و در رفع اشتباهات خود میکوشند. باید به کودکان انگیزه مثبت داده شود بهطوری که احساس کنند درس را به خاطر خود درس و به خاطر آموختن مهارت زندگی بخوانند و نه به خاطر نمره و شاگرد اول شدن.
به آنها آموخته شود که با والدین و مربیان دلسوز مشورت نمایند. باید باورهای مذهبی و اعتقادی کودکان را تقویت کنیم و قوت قلب بدهیم و به آنها بگوییم که خداوند از نیت خوب او باخبر است و حامی و حافظ اوست. با یک چهره خونسرد اضطراب را از او دور کنیم و امید به زندگی و آرامش را در دل او بکاریم.
مسئلهای که در سالهای اخیر بیشتر با آن در کلاس برخورد کردهام، اضطراب بیش از حد تعدادی از شاگردان کلاس است. این امر فکر مرا مشغول کرد تا عواملی که باعث این اضطراب میشود را جستوجو کنم. متاسفانه رفتار ناآگاهانهای بهوجود آمده که همه دانشآموزان باید شاگردان اول شوند و نمره 20 بگیرند و این خودخواهی والدین است که این مسئله باعث از دسترفتن سلامت جسم و روان بچهها میشود.
حال به تعریف اضطراب میپردازیم و پاسخ به این پرسش که آیا مقداری استرس و اضطراب در زندگی تحصیلی و یا شغلی خوب است یا نه؟ گرچه اضطراب، خود نگرانکننده است اما وجود آن در حد متعادل و معقول خوب است.
برای مثال دانشآموزی که میخواهد سر وقت به مدرسه برود کمی اضطراب باعث میشود که به موقع حاضر شود یا اگر از درس دور شود، احساس میکند وقت او تلف شده؛ در نتیجه زود به سراغ درس میرود، اما اگر این مسئله موجب نگرانی شود این اضطراب منفی است واگر به آن دچار شده باید با واقعبینی سعی شود که به نحوی از آن دوری کند مثلا درس را به خاطر خود درس بخواند.
وجود میزان معینی از اضطراب در زندگی امروزی طبیعی است. درواقع استرس غالباً به ما انرژی و انگیزه میدهد و به ما کمک میکند در زندگی و رقابت، خودمان را در سطح بالاتری نشان دهیم. این مسئله را والدین گرامی و مربیان دلسوز و مهربان، باید توجه داشته باشند که چه عواملی باعث شکست فرزندانمان در رشته تحصیلی و همچنین در زندگی میشود.
بیایید سادهتر صحبت کنیم. ما هر روز با والدینی روبرو میشویم که میخواهند با زور معلم خصوصی، پارتیبازی و یا ارفاق، فرزندانشان را که ضریب هوشی کمی دارند یا در حد مرز هستند از تحصیلات متوسطه گذرانده و یا به زور و برخلاف میل دانشآموز او را وارد دانشگاه کنند. آنها فرزندان خود را قربانی خودخواهی خود مینمایند که اگر به استعداد و توانایی فرزندانشان کمی توجه کنند، میتوانند از آنها یک تکنیسین خوب، یک مغازهدار و یا یک تاجر، یک خیاط، یک نقاش و... که قابل پیشرفت باشند بسازند که آنها هم احساس خوشبختی کنند و بیشتر به درد جامعه و خودشان بخورند.
متأسفانه در بعضی مواقع به مراکز خصوصیای برمیخوریم که بدون هیچگونه مدرک علمی چنین کودکان ضعیفی را در شمار کودکان بااستعداد درخشان قرار میدهند و به والدین آنها میقبولانند که دیگران اشتباه کرده و فرزندانشان شایستگی و توانایی ورود به دانشگاه را دارند. چرا هنوز در اجتماع ما جا نیفتاده که یک تکنیسین باتجربه بهاندازه یک استاد دانشگاه قابلاحترام است.
در نتیجه همین تفکر نادرست است که ما سعی میکنیم به هر قیمت، فرزند خود را راهی دانشگاه کنیم و به نتیجه آن هم کاری نداریم. متأسفانه این افراد در دانشگاه یک انسان مضطرب خواهند شد که تمام مدت دچار دلهره و اضطراب است. شبها خوابش نمیبرد. احساس سردرد و سرگیجه میکند، پس از مدتی احساس میکند که چیزی که خوانده بیارزش است و... .
اضطراب علاوه بر جنبه ذاتی و ژنتیکی، در درون خانواده و از رفتار و کردار خود والدین به فرزندان میتواند القاء شود. یک مادر که با زمین خوردن فرزندش، دچار دلهره و دلشوره میشود. چطور میتواند الگوی صبر و مقاومت باشد؟
وظیفه پدران، مادران و مربیان این است که در همان سالهای کودکی به آنها بیاموزند که دبستان جای خوبی است. در این مکان، انسان درس میخواند و دوستان زیادی پیدا میکند و باید آنها را اجتماعی بار بیاورند و نباید از کودکان، موجودات قالبی بسازند که نهایت موفقیت را در شاگرد اول شدن بدانند و به آنها یاد بدهند که از تو تلاش و پشتکار میخواهم.
به آنها بیاموزند که افراد موفق کسانی نیستند که بیشتر درس میخوانند بلکه کسانی هستند که در حد توانایی خود و البته عمیقتر درس میخوانند و در رفع اشتباهات خود میکوشند. باید به کودکان انگیزه مثبت داده شود بهطوری که احساس کنند درس را به خاطر خود درس و به خاطر آموختن مهارت زندگی بخوانند و نه به خاطر نمره و شاگرد اول شدن.
به آنها آموخته شود که با والدین و مربیان دلسوز مشورت نمایند. باید باورهای مذهبی و اعتقادی کودکان را تقویت کنیم و قوت قلب بدهیم و به آنها بگوییم که خداوند از نیت خوب او باخبر است و حامی و حافظ اوست. با یک چهره خونسرد اضطراب را از او دور کنیم و امید به زندگی و آرامش را در دل او بکاریم.
نویسنده : Arash Khoshmashregh ; ساعت ٦:٠٤ ب.ظ روز جمعه ٢٠ آذر ۱۳۸۸
تگ ها :
۱۰روش نگه داری از کفش
جای تعجب ندارد که با نگه داری نامناسب و استفاده مداوم و روزانه از کفش عمر کفش به بیش از یک یا ۲فصل نرسد. به گزارش «MSN» با رعایت چند نکته می توان به مدت بسیار بیشتری از کفش استفاده کرد. ۱ - راه رفتن زیاد می تواند مدت کارایی کفش را از بین ببرد؛ بنابراین از کفاش بخواهید لایه نازکی از کائوچو به تخت کفش بچسباند تا از جذب آب و لیزخوردن جلوگیری و به مدت کارایی آن اضافه شود. با این کار می توان طول عمر کفش را به حدود ۶ تا ۷سال افزایش داد! -------------------------------------------------------------------------------- ۲ - پاشنه اولین قسمت از کفش است که از بین می رود، به خصوص اگر زیاد راه می روید و یا روی پا می ایستید. به هنگام خرید کفش یک جفت ته پاشنه پلاستیکی نیز تهیه کنید و در صورت نیاز آن را جایگزین پاشنه قدیمی کنید تا کفش ۱۰برابر بیشتر دوام بیاورد. به محض فرسوده شدن و ظاهرشدن میخ پاشنه بلافاصله برای تعمیر آن اقدام کنید. -------------------------------------------------------------------------------- ۳ - به هنگام خرید کفش از هر نوع جنسی که باشد، آن را با اسپری مخصوص ضد آب بپوشانید تا در مقابل جذب آب باران و هر نوع مایع محافظت شود. سالی ۴بار در ابتدای هر فصل این کار را تکرار کنید. در صورت خیس شدن کفش چرمی، آن را در دمای اتاق خشک کنید. -------------------------------------------------------------------------------- ۴ - در صورت لک افتادن کفش ها، بلافاصله دست به کار شوید. لکه های آب روی کفش ها را به آرامی و با استفاده از برس مخصوص پاک کنید.درخصوص کفش چرمی، لکه های نمک به این نوع کفش به طور دائم آسیب می رساند بنابراین بلافاصله با پارچه نم دار لکه را تمیز کنید. -------------------------------------------------------------------------------- ۵ - برای حفظ شکل و ظاهر کفش به خصوص کفش های خیس که به هنگام خشک شدن از شکل می افتد، آن ها را پر از روزنامه کنید. چکمه ها را نیز در حالت خوابیده قرار دهید. -------------------------------------------------------------------------------- ۶ - برای ایجاد ظاهر بهتر در کفش های کهنه، آن ها را با استفاده از واکس تمیز کنید روی کفش های چرمی را با ماده نرم کننده چرب کنید تا چربی به چرم برگردد و باعث نرمی کفش شود.برای پوشاندن خط های ایجاد شده روی کفش از واکس های کم رنگ تر از کفش استفاده کنید. -------------------------------------------------------------------------------- ۷ - کفش ها را در کمدی با دمای اتاق نگه داری کنید. هوای گرم باعث جمع شدن کفش های چرمی می شود. قراردادن کفش های خیس یا مرطوب در جعبه باعث بوی نامطبوع، رشد باکتری و کپک می شود. -------------------------------------------------------------------------------- ۸ - برای حفظ شکل اولیه کفش بهتر است هر از چند گاهی از کفش دیگری استفاده کنید. پیشنهاد می شود هفته ای ۲ یا ۳بار از کفش دیگری استفاده کنید تا طول عمر کفش هایتان بیشتر شود. -------------------------------------------------------------------------------- ۹ - در صورتی که به هنگام پوشیدن کفش با مشکل روبه رو می شوید، از پاشنه کش کفش استفاده کنید تا قسمت پاشنه آسیب نبیند. -------------------------------------------------------------------------------- ۱۰ - بهترین روش محافظت کفش از گرد و خاک قراردادن آن ها در کمد است. پوشش های پلاستیکی باعث خشک شدن کفش می شود. در صورت قراردادن کفش روی جاکفشی، فاصله ای بین آن ها ایجاد کنید، زیرا قرارگرفتن کفش های چرم کنار کفش های ورنی باعث رنگ دادن آن ها به یکدیگر می شود. |
نویسنده : Arash Khoshmashregh ; ساعت ۱:۳٠ ب.ظ روز جمعه ٢٠ آذر ۱۳۸۸
تگ ها :
جشن زوال استبداد دینی، نامه عبدالکریم سروش به آیت الله خامنه ای
بنام خدا
عروسی خونین پایان یافت و داماد دروغین به حجله در آمد.
صندوق ها بر خود لرزیدند و دیوان در تاریکی رقصیدند.
قربانیان در کفن های سپید به نظاره ایستادند و زندانیان با دست های بریده کف زدند
و جهانیان یک چشم خشم ویک چشم نفرت، داماد را بدرقه کردند.
چشم روزگار فاش گریست و خون از سر ایوان جمهوری گذشت.
شیطان خندید و آنگاه ستاره ها خاموش شدند و فضیلت به خواب رفت.
صندوق ها بر خود لرزیدند و دیوان در تاریکی رقصیدند.
قربانیان در کفن های سپید به نظاره ایستادند و زندانیان با دست های بریده کف زدند
و جهانیان یک چشم خشم ویک چشم نفرت، داماد را بدرقه کردند.
چشم روزگار فاش گریست و خون از سر ایوان جمهوری گذشت.
شیطان خندید و آنگاه ستاره ها خاموش شدند و فضیلت به خواب رفت.
آقای خامنه ای،
که این کند که تو کردی به ضعف همت و رای؟
ز گنج خانه شده خیمه بر خراب زده
ز گنج خانه شده خیمه بر خراب زده
وصال دولت بیدار ترسمت ندهند
که خفته ای تو در آغوش بخت خوابزده
که خفته ای تو در آغوش بخت خوابزده
درین قحط سال فضیلت و عدالت همه از شما شاکی اند و من از شما متشکرم. "زان یار دلنوازم شکری است با شکایت." نه اینکه شکایتی نداشته باشم. دارم و بسیار دارم اما آنها را با خدا در میان نهاده ام. گوشهای شما چندان از ستایش و نوازش مداحان پر و سنگین شده است که جایی برای صدای شاکیان ندارد. ولی من از شما بسیار متشکرم. شما گفتید که "حرمت نظام هتک شد" و آبروی آن به یغما رفت. باور کنید که در تمام عمر خود خبری بدین خوشی از کسی نشنیده بودم. آفرین بر شما که نکبت و ذلت استبداد دینی را اذعان و اعلام کردید.
شادم که آخر الامر آه سحرخیزان به گردون رسید و آتش انتقام الهی را برافروخت. شما حاضر بودید آبروی خدا برود اما آبروی شما نرود. مردم به دیانت و نبوت پشت کنند اما به ولایت شما پشت نکنند. شریعت و طریقت و حقیقت مچاله شوند اما ردای ریاست شما چین و چروک نخورد. اما خدا نخواست. دلهای سوخته و لبهای دوخته و خونهای ریخته و دست های بریده و دامانهای دریده نخواستند و نگذاشتند. پاکان و پارسایان و پیامبران نخواستند. محرومان و مصلحان و ستم کشیدگان و ستم ستیزان نگذاشتند.
"پری نهفته رخ و دیو در کرشمه حسن،" قصه جمهوری ولایی شما بود. و اینک خدا را شکر که پرده عصمت دروغین این دیو دریده شد. رازش فاش و مشتش باز شد و تردامنی اش بر آفتاب افتاد. و جهانیان با خشم و حیرت آن را برهنه مشاهده کردند.
آقای خامنه ای،
می دانم که روزهای تلخ و سختی را می گذارنید. خطا کرده اید، خطایی سخت. تدبیر این خطا را من دوازده سال پیش به شما نشان دادم. گفتم آزادی را چون روش برگیرید. از حق بودن و فضیلت بودنش بگذرید. آن را برای رسیدن به حکومتی کامیاب به کار گیرید. این را که می خواهید؟. چرا شیپور را از سر گشاد می زنید؟ چرا میان مردم عسسان و خفیه نویسان و جاسوسان می گمارید تا ضمیر آنان را بخوانند یا به حیله و ترفند، سخنی از زیر زبانشان بکشند، و راست و دروغ و نارس و ناقص بشما گزارش دهند؟ مطبوعات را، احزاب را، انجمن ها را، ناقدان را، مفسران را، معلمان را، نویسندگان را ... آزاد بگذارید ، مردم به صد زبان حکایت خود را آشکارا خواهند گفت و پنجره های خبر و نظر را بر روی شما خواهند گشود وشمارا در تدبیر ملک وتنظیم نظام یاری خواهند کرد. مطبوعات را خفه نکنید. آنها ریه های جامعه اند. اما شما از بیراهه و کژراهه رفتید. و اینک در طلسم تهلکه ای افتاده اید و قربانی نظام بسته ای شده اید که دیرگاهیست خود آن را آفریده اید، که نه نقد در آن می روید نه نظر، نه علم نه خبر. گمان می کنید با خواندن بولتن های محرمانه و گوش کردن به مشاوران گوش به فرمان، خبرهای کامل و جامع را به چنگ می آورید. اما هم انتخاب خاتمی هم انتخاب سبز موسوی باید به شما نموده باشد که افیون استغنا وافسون استبداد، زیرکی و دانایی را از شما ستانده است. و اینک برای جبران آن گناه ناشی از جهل ناشی از استبداد، دست به ارتکاب گناهان بزرگتر می زنید. و خون را به خون می شوئید مگر طهارتی حاصل کنید.
خیانت و تقلب کم بود دست به قتل و جنایت بردید، خیانت و جنایت بس نبود تجاوز به زندانیان را بر آن افزودید، قتل و تجاوز و تقلب هنوز کم بود تهمت های جاسوسی و ناموسی را هم بر آن اضافه کردید. درویشان و روحانیان و نویسندگان و دانشجویان را هم امان ندادید و از دم تیغ گذراندید. عاقبت هم به جانیان و بانیان جایزه دادید و به ریش همه خندیدید و ریش سرباز بی نوایی را گرفتید که چرا ماشین ریش تراشی را به سرقت برده است!
از صبر خدا در شگفت بودم. می دانستم که
از صبر خدا در شگفت بودم. می دانستم که
لطف حق با تو مداراها کند
چونکه از حد بگذرد رسوا کند
چونکه از حد بگذرد رسوا کند
می دانستم که مادران داغدار و پدران سوگوار در خفا می سوزند و می گریند و به زبان حال و قال با خدا می گویند:
ربنا اخرجنا من هذه القریه الظالم اهلها و اجعل لنا من لدنک ولیا و اجعل لنا من لدنک نصیرا ( خداوندا ما را از این محیط پرستم نجات بخش وبرای ما یاوری بفرست.)
می دانستم که "چه دست ها که ز دست تو بر خداوند است." زندانها معبد بود و عابدان روز و شب در سجود، سقوط ولایت جایر را از خدا به دعا می خواستند (و می خواهند).
ندای آقا سلطان که به خاک شهادت افتاد و حنجره اش به گلوله ستم سوراخ شد به درگاه سلطان عالم نالیدم که بازهم ندای خلایق را نمی شنوی؟ چون عیسی بر صلیب گله کردم که "خدایا چرا ما را رها کرده ای"، مگر سیاهکاران را نمی بینی که سبزها را سرخ کرده اند، مگر عبوسان و ترش رویان را نمی نگری که شیرینی ها را تلخ کرده اند، سوختن خرمن امنیت و کرامت انسان را می نگری و ذلت اعتراف زندانیان و شوکت شریرانه ستمگران را می بینی و بازهم استغنا می ورزی؟
تا روزی که آن اقرار مجبورانه و مکروهانه یعنی آن کلمات سه گانه را شنیدم: "هتک حرمت نظام"، که چون حدیث سرو و گل و لاله و چون ثلاثه غساله جان بخش بود. گویی کلمات آن خطیب نبود. کلمات تو بود خدایا که در خطابه جاری شد. دانستم که دست به کار اجابت شده ای و باد را فرمان داده ای تا آتش را به کشتزار فرومایگان ببرد. سجده کردم و سپاس گزاردم که
آفرین ها بر تو بادا ای خدا
بنده خود را ز غم کردی جدا
بنده خود را ز غم کردی جدا
آتشی زد او به کشت دیگران
باد آتش را به کشت او بران
باد آتش را به کشت او بران
آقای خامنه ای،
می خواهم به شما بگویم دفتر ایام ورق خورده است و بخت از نظام برگشته است، آبرویش به یغما رفته است و طشت رسوائیس از بام تاریخ افتاده است. کشف عورت شده است. خدا هم از شما رو گردان شده و ستاریت خود را باز گرفته است. آن دلیری ها که در کنج خلوت و در پرده تزویر می کردید فاش شده است. آه جگرسوختگان و جان باختگان و دهان دوختگان کارگر افتاده است و دامان و گریبان شما را سوخته است. خائفم که بگویم باب توبه هم به روی شما بسته شده است. شریعت هم از شما شفاعت نخواهد کرد که مشروعیت از شما گریخته است. ایران سبز از این پس دیگر آن ایران سیاه و ویران نیست. سبزی وسپیدی این جنبش به عنایت و اجابت الهی بر سیاهی جور شما پیشی گرفته است. خاک و آب و آتش و ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا به فرمان خدا بر علیه شما بشورند.
سالها اعوان و انصار شما زیر چتر حمایت و ولایت شما چون شغالان گرسنه در پوستین خلق افتادند و امنیت و عدالت را از مردم ربودند، دهانشان را بستند، عزتشان را ستاندند، راحتشان را گرفتند، گلویشان را فشردند، خون در دل و اشک در چشمشان نشاندند، زهر قساوت را به آنان چشاندند و چون قومی اشغال شده به اسارتشان گرفتند، حقوقشان را پامال کردند، آزادیشان را به تاراج بردند، حرمتشان را شکستند، افکارشان را به سخره گرفتند، دینشان را وارونه کردند، کارخانه مقدس تراشی تراشیدند، و به نام دین خرافه فروختند، کامشان را تلخ و روزشان را شب کردند، دست خیانت در صندوق آراء شان گشودند، و پای اهانت بر کرامتشان نهادند، دانشگاه ها را به دست جهال سپردند، و بیت الاحزانی بنام صدا و سیما را از دروغ و تهمت انباشتند، و درس غلامی و غمناکی به مردم دادند. نظر حرام نمودند و خون خلق حلال، اجتماعات دروغین و گزاف بر پا کردند، و لاف زنان به مردم دنیا فروختند که همگان عاشقان سینه چاک نظام ولایتند. در زندانها و قتلگاه ها از قتل و تجاوز و تعدی و ضرب و شتم و جرح و شکنجه آن کردند که مغولان نکردند، شرع و قانون را زیر پا گذاشتند، و علم جهل و تعصب برافراشتند، نادانان را بر کشیدند و دانایان را فروکوفتند، لذت را از جوانان و حرمت را از پیران دریغ داشتند، آیت الله های رنگین ساختند و فتاوای سنگین از آنان گرفتند تا نویسندگان و ناقدان را به طناب توحش خفه کنند و به ساطور سبعیت بند از بند بگشایند، در پی مالیخولیای دشمن ستیزی هر روز مهلکه ای و معرکه ای تراشیدند و جمعی را به بند کشیدند، و اقاریر مضحک بر زبانشان نهادند و کیفرهای مهلک بر جانشان.عمله استبدادنظامی و قضایی بیداد را به نهایت رساندند، گویی نظام قسم خورده بود که از صدام و حجاج چیزی کم نیاورد.
این مکرهای سرد و رندی های واژگونه و زیرکی های ابلهانه، و ستم های آشکار و نهان و زور و تزویر های گران و حق کشی ها و آدم کشی ها و تقلب ها و تخلف های پر عفونت ودراز مدت ، آتشی در وجدان رعیت افروخت که کاشانه ولایت را بسوخت. آن اعتراض پس از انتخابات نه "رزمایش" بود، نه" فتنه" و نه" مسجد ضرار" (که دارالضرب شما هر روز مهری بر آن می زند)، بل طغیان و غلیان غیرت بود بر علیه غارت. وجدانهای بیدار، بر رای خود، بر انتخاب خود، بر حقوق شهروندی خود، بر آزادی اندیشه خود، غیرت ورزیدند و بر غارتگران رای و حقوق و آزادی، آرام و متین شوریدند. دزدان سراسیمه بر خود پیچیدند،ولی ما صدای خنده خدا را شنیدیم که در فضا پیچید. او از ما راضی بود. دعای ما را شنید و جانیان و بانیان را رسوا کرد. مرگ ترانه (موسوی)، ترانه مرگ استبداد بود.
آقای خامنه ای،
بارها حافظان ،حکام جائر زمانه را بزبان رمز موعظه کردند که:
با دعای شب خیزان ای شکر دهان مستیز
در پناه یک اسم است خاتم سلیمانی
در پناه یک اسم است خاتم سلیمانی
و گفتند:
مکن که کوکبه دلبری شکسته شود
چو بندگان بگریزند و چاکران بجهند
چو بندگان بگریزند و چاکران بجهند
نشنیدند و عاقبتشان را شنیدی.
جنبش سبز برای آفریدن ایرانی سبز اکنون محکم نهاد شده است. چون شجره طیبه ای که پایی در زمین و سری در آسمان دارد و به اذن خدا در ثمر بخشی است (اصلها ثابت و فرعها فی السماء – سوره ابراهیم). این جنبش شهید سبز خود، شعر و شاعر سبز خود، ادب و هنر و گوینده و گفتمان سبز خود را پیدا کرده است. محصول بیست سال جهاد فرهنگی و دردمندانه روشنگران و پیکارگران عرصه سیاست و فرهنگ است. بیهوده می کوشید با نظامی گری و انوری پروری به سبک سلطان سنجر و سلطان محمود آن را در هم بشکنید. خود را مگر بشکنید.
این نه آن شیر است کز وی جان بری
یا ز پنجه قهر او ایمان بری
یا ز پنجه قهر او ایمان بری
فرو ریختن رعب رعیت و زوال مشروعیت ولایت بزرگترین دستاورد شورش غیرت بر غارت بود و شیر خفته شجاعت و مقاومت را بیدار کرد. نه تطاول نظامیان نه تجاوز حرامیان، نه خاک افشاندن در چشم مروت نه باد افکندن در آستین ژنده قدرت، نه تکیه بر سبعیت حیوانی نه حمله به علوم انسانی، نه مداحی مداحان مزدور نه شاعری شعر فروشان کم شعور، هیچکدام قامت مقاومت را خم نخواهند کرد. استبداد دینی رسوای کفر و دین شده است. و در مزرع سبز جنبش هنگام دروی آن رسیده است. ما این را به دعا از خدا خواسته ایم و خدا با ماست.
برگشتن بخت و روزگار شاهدی شیرین تر از این ندارد که عیدهای شما همه عزا شده است. و هر چه روزی شما را می خنداند اینک می گریاند و می لرزاند. دانشگاهی که می خواستید به پابوس شما بیاید، اکنون به کابوس شما بدل شده است. تظاهرات خیابانی، اجتماعات آئینی، رمضان و محرم ،حج و روضه و ماتم همه برای شما نماد نحوست شده اند و به زیان شما روان می شوند.
ما نسل کامکاری هستیم. ما زوال استبداد دینی را جشن خواهیم گرفت. جامعه ای اخلاقی و حکومتی فرادینی طالع تابناک مردم سبز ماست.
ما آزادی را ارج خواهیم نهاد و قدر خواهیم دانست، همان آزادی که شما به آن ظلم کردید و قدرش را ندانستید و اکنون مظلمه اش را می برید. فاشیسم مشربان به شما فروختند که آزادی یعنی بوالهوسی و اباحی گری و لاابالی روشی. و ندانستید که شفای امراض مهلک نظام شما در این خجسته آزادی است. بی جهت بدنبال مفسدان اقتصادی می گردید (که در آن هم عزمی و جدیتی نیست). اگر مطبوعات را آزاد می گذاشتید، فسادها را رو می کردند و مفسدان جرات فساد نمی کردند. می گذاشتید نقد شما را بگویند تا شما هم به ورطه استبداد رای و نخوت شوکت و فساد قدرت در نمی افتادید. می گذاشتید سخن راستین مردم را با شما در میان بگذارند تا مستی بی خبری از سرتان بپرد. آنها مدارس میهن اند، نه "پایگاه دشمن." و چه باک که درهای مدارس باز باشد و شما هم در آن شاگردی کنید.
ما دیانت را هم ارج خواهیم نهاد، همانکه شما آن را بازیچه مصالح قدرت خواستید و بنام آن درس غلامی و غمناکی به مردم دادید و ندانستید که شادی و آزادی با ایمان راستین همپیمانند و اجبار فقیهانه، حریت مومنانه را می ستاند و قدرت شریعت مدار هم قدرت و هم شریعت را فاسد می سازد. حکومت بر مردمی شاد و آزاد و آگاه و چالاک افتخار دارد نه رعیتی دربند و غمناک.
***
با خود می گویم برای که اینها را می نویسم؟ برای نظامی که بخت از او برگشته و آب از سرش گذشته و تشنه در سراب مانده و خیمه بر خراب زده و چشم نجابتش بسته و ستون صلابتش شکسته و از چشم خواص و عوام افتاده و طشت رسوائیش از بام افتاده است؟ و آنگاه به یاد می آورم کلام خالق سبحان را در ذکر حکیم که:
و اذ قالت امه منهم لم تعظون قوما الله مهلکم او معذبهم عذابا شدیدا قالوا معذره الی ربکم و لعلهم یتقون (آنان پرسیدند چرا کسانی را موعظه می کنید که خدا قطعا هلاک و عذابشان خواهد کرد، موعظه گران گفتند عذری است تا خدا ما را به گناه آنان نگیرد، شاید هم پند ما در آنان درگیرد – سوره اعراف ۱۶۴)
بارخدایا تو گواه باش، من که عمری درد دین داشته ام و درس دین داده ام. از بیداد این نظام استبداد آئین برائت می جویم و اگر روزی به سهو و خطا اعانتی به ظالمان کرده ام از تو پوزش و آمرزش می طلبم.
ای خدای خرد و فضیلت! به صدق سینه مردان راستگو و به آب دیده پیران پارسا دعای ما را هم با دعای سحرخیزان و روزه داران و عابدان و صالحان همراه کن و شکوه دردمندانه ما را بشنو و بر سینه های بریان و چشم های گریان ستمدیدگان رحمت آور و بیش از این خلقی را پریشان و خروشان مپسند. دوستان خود را به دست دشمنان مسپار و خرد و فضیلت را از اسارت این نامردمان به در آر. باد را بگو تا خیمه استبداد را بر کند و آتش را بگو تا ریشه بیداد را بسوزاند. آب را بگو تا فرعون ها را غرق کند و خاک را بگو تا قارون ها را در خود کشد. ابرها وباران ها را بگو تا رحمت و عدالت و شادی و شفقت بر این قوم مظلوم محروم ببارند و خارزار رذیلت ظالمان را به گلزار فضیلت عادلان بدل کنند.
آب و دریا ای خداوند آن توست
باد و آتش جمله در فرمان توست
باد و آتش جمله در فرمان توست
گر تو خواهی آتش آب خوش شود
ور نخواهی آب هم آتش شود
ور نخواهی آب هم آتش شود
تو بزن یا ربنا آب طهور
تا شود این نار عالم جمله نور
تا شود این نار عالم جمله نور
رمضان مبارک ۱۴۳۰ قمری
شهریور ۱۳۸۸ شمسی
عبدالکریم سروش
شهریور ۱۳۸۸ شمسی
عبدالکریم سروش
نویسنده : Arash Khoshmashregh ; ساعت ۱۱:٠٠ ق.ظ روز جمعه ٢٠ آذر ۱۳۸۸
تگ ها :
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر