دفتر رييس مجمع تشخيص مصلحت نظام در پاسخ به نامه عباس سليمي نمين، مدير دفتر مطالعات و تدوين تاريخ معاصر ايران، اظهارات وي را اصرار بر "تکرار مکررات" و موجب "وهن نويسندگي" توصيف کرد.
در اين جوابيه با ابراز تاسف از نامه سليمي نمين به خاطر انتقاد از دانشگاه آزاد و سياسي کردن خاطرات هاشمي رفسنجاني آمده است: اگر چه پاسخ به همه مواردي که مطرح کردهايد، پيش از اين بارها و بارها در قالب جوابيههاي متعدد براي روزنامهها ارسال و منتشر شد، اما اصرار جنابعالي بر تکرار مکررات مصداق آن حکايت است که ميگويد: "خوابيده را ميتوان بيدار کرد، امان از کسي که خود را به خواب زده باشد."
دفتر هاشمي رفسنجاني در پايان ابراز اميدواري کرده است: خداوند متعال به همه ما توفيق درک واقعيتها و رعايت انصاف را به عنوان سرمايههاي جاودانگي عطا فرمايد که در غير اين صورت زحمات مغرضانه تحريف تاريخ باعث وهن نويسندگي خواهد بود.
گفتني است عباس سليمي نمين پژوهشگر، مورخ و مدير دفتر مطالعات و تدوين تاريخ معاصر ايران، 13 مردادماه در نامه اي به اکبر هاشمي رفسنجاني به مواضع و نامه اخير وي پاسخ داده بود.
متن نامه عباس سليمي نمين به شرح زير است:
جناب آقاي هاشمي رفسنجاني، رياست محترم مجمع تشخيص مصلحت نظام
باسلام، به عنوان نويسنده و پژوهشگر مسايل سياسي و تاريخي قصد داشتم قبل از برگزاري انتخابات نظرات خويش را پيرامون برخي فرازهاي نامه شما به رهبري (به ويژه بخش هايي که به تاريخ انقلاب مرتبط است) خدمتتان تقديم دارم، اما ترجيح دادم حتي در کمترين حد هم به التهابات رقابتهاي انتخاباتي دامن نزنم. اکنون که تداوم همان رويه را شاهدم، خود را ناگزير از بيان برخي واقعيت هاي تاريخي ميبينم.
قبل از ورود به مباحث مطرح شده در نامه حضرتعالي، ابتدا لازم ميدانم بر اين نکته تأکيد ورزم که قاطبه دلسوزان اين مرز و بوم شما را فردي توانمند و با سوابقي درخشان در مبارزات ملت ايران در نيل به استقلال ميدانند. در کنار اين قوت ها به ويژه در دوران تصدي پست هاي اجرايي، ضعف هايي نيز عملا در معرض ديد مردم قرار گرفته است. البته به نمايش درآمدن ايرادات و نقيصههاي شخصي منحصر به حضرتعالي نبوده است.
در سه دهه پشت سرگذاشته شده، ملت برخي سياسيون را در عرصه حکومتداري و اداره جامعه مبتلابه نوعي کم توجهي رو به رشد نسبت به مباني اعتقادي و اصول و ارزشها يافت، يا متقابلا برخي متدينين و پايبندان به مباني را در درک پيچيدگي هاي سياسي ضرورت هاي حکومتي داراي ضعف ارزيابي کرد، همچنين برخي روحانيون و متصديان امور اجرايي را در ارتباط با دقت در اموال عمومي، غيرمنضبط و شلخته شناخت و ... بدون شک ارزيابي دقيق قوتها و ضعفها هرگز مانع از اين نبوده است که ملت از نيروهاي انساني لايق و توانمند به عنوان بالاترين سرمايه به صرف داشتن کاستي و ايرادي، بهرهمند نشود.
البته اين بهرهمندي منوط به تن دادن اين سرمايههاي انساني به مهندسي رهبري نظام (از ابتداي پيروزي انقلاب) از يک سو و راي مردم در چارچوب قانون از ديگر سو بوده است. مهندسي رهبري انقلاب در اين زمينه به معني هدايتي کلان است که هرکس متناسب با توانمنديهايش به تدريج به جايگاهي نزديک شود که ملت ضمن سود بردن حداکثري از قابليتها، با ضعفها به صورت حداقلي مواجه شود. آنچه از رفتار سياسي حضرتعالي به روشني استنباط ميشود اينکه حاضر نيستيد به اين دو مؤلفه به سهولت تن دهيد. بويژه آنچه که در نامه اخيرتان به رهبري مينويسيد: "تاريخ گواه است که اکثريت مردم متعهد و انقلابيمان کمتر تحت تأثير خلافگوئيها قرار ميگيرند و دليل آن آراء افتخارآميز مردم به اينجانب در آخرين انتخابات مجلس خبرگان رهبري است ". (روزنامه جمهوري اسلامي، 20 خرداد 1388، ص3)
اين درست است که مردم به جنابعالي در انتخابات خبرگان رأي دادند اما همين مردم در انتخابات رياستجمهوري نهم با رايي چشمگير به رقيب نه چندان معروف، به شما پيامي دادند که ايکاش در آن تأمل ميشد. درست يا غلط اکثريت جامعه حضرتعالي را در عرصه اجرايي مديري منضبط در مسائل اقتصادي نيافت. براساس همين نگاه تيزبين، عدم حساسيت درخور مديران عاليرتبه اجرايي نسبت به فعاليتهاي مالي اطرافيان و منسوبان باب انحرافات و لغزشها را در سطوحي ميگشايد که امکان مقابله با آن بسيار دشوار خواهد بود. شايد به همين دليل امام راحل و مقام معظم رهبري اطرافيان خود را از ورود به عرصه فعاليتهاي اقتصادي شديداً نفي کردند. متاسفانه عدم توجه حضرتعالي به چنين مهندسي کلان، مسبوق به سابقه بوده است. براي نمونه بسياري از تمهيدات رهبري براي حفظ سادهزيستي مسئولان بويژه روحانيت و تقويت روحيه توجه به مصالح جامعه به جاي پرداختن به تامين منافع خويشتن مورد توجه قرار نگرفت.
شخص شما بعضاً به تبعات بسيار مخرب عدم توجه به چنين رهنمودهاي کلاني اذعان داشتهايد: "مجلس از امروز تا دهم مهر ماه تعطيل است. بسياري از نمايندگان به مکه ميروند؛ کار خوبي نيست. تبعيض است و بدنامي دارد. " (آرامش و چالش، کارنامه و خاطرات هاشمي رفسنجاني سال 1362، به اهتمام مهدي هاشمي، نشر معارف انقلاب، سال 1381، ص257) رفتن اکثريت نمايندگان به حج با پول مردم، علاوه بر عدم توجه به مهندسي کلان رهبري نوعي برتري دادن به مطالبات و تمايلات شخصي بر نيازهاي جامعه است. بايد ديد اين باب چگونه در کشور گشوده شد. آيا مقامات رده پائين سياسي جرأت داشتند که در برابر هدايت کلان رهبري بايستند و آن را خواسته يا ناخواسته خنثي کنند؟ قطعاً پاسخ به اين سئوال منفي است. شخصيتهايي قادر به چنين امري بودند که منزلت بالايي در نظام داشتند. مناسب است در اين زمينه همراه با خاطرات شما کمي به عقب برگرديم.
دقيقاً در مورد همين موضوع که جنابعالي در سال 1362 از آن به عنوان "تبعيض و بدنامي " ياد ميکنيد، امام در سال 1361 رهنمودها و انتقادات بسيار صريح و تندي داشتند که توجه به آن ميتوانست باب بسياري از تبعيضها را در نظام اسلامي ما ببندد: "سهشنبه 9 شهريور... نمايندگان مجلس، فرماندهان سپاه، سفرا و کارداران و ائمه جمعه پاوه با امام ملاقات داشتند. من مقداري صحبت کردم و سپس امام صحبت کردند و از تصميم جمع زيادي از نمايندگان و مسئولان در خصوص مسافرت به مکه انتقاد کردند. " (پس از بحران، کارنامه و خاطرات هاشمي رفسنجاني در سال 1361، انتشارات دفتر معارف انقلاب، سال 1380، چاپ دوم، ص236)
حضرت امام در اين سخنراني مهم ضمن تصريح به اينکه حفظ ثغور اسلام، بالاترين فرائض است، ميگويند: "ما در بين راه هستيم آقايان. انقلاب ما در بين راه است و ما بايد او را دريابيم. همه بايد اين فکر را بکنند. آقايان نمايندگان محترم هم بايد اين فکر را بکنند. ما بين راه هستيم. اگر اينجا احتياج باشد به نمايندگاني که بروند در جبههها و مردم را نصيحت بکنند، آن وقت تصور اين را بکنيد که آيا يک سفر مستحبي حج بايد بروند يا يک سفر- تقريباً- واجب به طرف جبههها و نصيحت آنها و دلداري به آنها. الان چند روز است که به من مکرر گفته شده است که دارد مملکت براي اين توجهي که دارند به سفر حج، فلج ميشود. وکلاي مجلس ميخواهند همه مشرف شوند؛ 140 نفر يا بيشتر مشرف بشوند. البته عذر دارند، ميگويند آقاي هاشمي فرمودند که اين تعطيلي آنهاست، لکن ما فکر اين را بکنيم که ما امروز تعطيل داريم؟ ما امروز ميتوانيم در اين وضعي که کشور ما دارد استفاده از تعطيل بکنيم؟ و شوراي قضايي هم ميگويند بسيارشان ميروند. شوراي نگهبان هم، خوب ايشان هم ميروند و از ساير قشرها هم همينطور... آقايان توجه کنند! خودشان همه دانشمند هستند، همه توجه به مسائل دارند، که البته بعضي مسائل ديگر هست، من نميخواهم بگويم که موجب نگراني است، ولي خودتان توجه بکنيد که آيا با اين وضعي که کشور ما دارد.
اين طور کوچ کردن به جوار بيتالله با آن همه ثوابهايي که دارد، بر غيراشخاصي که واجب عيني است، آيا الان صلاح ميدانند که آقايان که اين مملکت را به حال تعطيل درآورند؟ و- خداي نخواسته- يک وقت يک صدمهاي وارد بشود به کشورتان، علاوه بر يک نگرانيهاي ديگري هست. در هر صورت توجه به اين بکنيد که انگيزهاي که در قلب شما براي رفتن حج هست، چه هست؟ اين است که به ثواب عالي برسيد؟ آن وقت ببينيد ثواب اينکه به حج برويد يا ثواب اينکه براي مسلمين خدمت بکنيد، کدام بيشتر است؟ براي حدود و ثغور اسلام خدمت بکنيد، کدام بيشتر است؟ " (صحيفه امام، مجموعه آثار امام خميني، مؤسسه نشر و تنظيم آثار، چاپ سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، سال 1379، جلد شانزدهم، صص5-464)
حال به منظور کسب يک تجربه، مناسب است جنابعالي عملکرد خويش را در قبال اين تشخيص دقيق انحراف در مراحل اوليه مرور کنيد. نگرانياي که منحصر به نمايندگان مجلس نبود بلکه همه مسئولان کشوررا شامل ميشد: "چهارشنبه 10 شهريور... عصر هيئت رئيسه جلسه داشت و درباره مجلس با توجه به اظهارات امام که از سفر مستحب حج منع کرده بودند و تعطيلي مجلس را زير سئوال برده بودند، بحث شد. ديديم که به خاطر حج واجب، بيش از هشتاد نماينده مشرف خواهند شد و چارهاي جز تعطيلي نداريم. قرار شد که سه هفته تعطيل داشته باشيم... " (پس از بحران، کارنامه و خاطرات هاشميرفسنجاني در سال 1361، انتشارات دفتر نشر معارف انقلاب، چاپ دوم، 1380، ص237) و در ادامه جنابعالي در جلسه علني از موضع خود در برابر نظر امام اينگونه دفاع ميکنيد: "در جلسه علني امروز راجع به تعطيل سه هفتهاي مجلس و سفر نمايندگان به مکه صحبت کردم و با توجه به اظهارات امام در ملاقات با نمايندگان، علل اين تعطيل را توضيح دادم. " (همان، ص240) در پاورقي ذيل اين مطلب نيز يادآور ميشويد: "من با صراحت گفتم که اگر حج واجب باشد هيچکس حق ممانعت را ندارد؛ آقاياني که واجب است مکه بروند، حتماً بروند و جلويشان گرفته نشود، خودشان هم نميتوانند منحرف شوند چون وظيفه است و اگر با رفتن آقايان امکان ادامه کار مجلس نيست بعضي آقاياني که در کشور هستند در محلهاي انتخاباتيشان و يا در جبهه و يا در جاهاي ديگري که امروز حضورشان نياز است خدمت کنند و برنامهتان را بهم نزنيد. " (همان، پاورقي)
در اين زمينه چند نکته قابل تامل خواهد بود: اول؛ بفرض که جنابعالي واقعاً معتقد بوديد که ولي فقيه حتي نميتواند در حد مديري عادي مانع از تعطيلي برخي از مراکز کليدي و اساسي نظام شود. چرا به عنوان رياست مجلس در سالهاي بعد که ديگر بحث حج واجب نمايندگان نميتوانست در ميان باشد از چنين روندي جلوگيري نکرديد تا جايي که خود، اين تبعيض آشکار بين مسئولان و تودههاي مردم را بدنامي عنوان ميکنيد. دوم؛ در اين شرائط اگر کسي از شما بپرسد که چگونه ميتوان روند اين بدنامي را متوقف ساخت چه پاسخي دريافت خواهد کرد؟
به ويژه اينکه در نوع استدلال شما در مخالفت با نظر امام مبني بر صحيح نبودن تعطيلي مجلس به خاطر سفر نمايندگان، نگرشي متفاوت از نحوه نگرش ايشان به يک سيستم کاملاً مشهود است. سوم؛ با وجود آنکه اين وضعيت تبعيضآميز و بدنامي مقامات کشور هر ساله شکل تاسفبارتري به خود ميگرفت، حضرتعالي در مقام رياست مجلس اقدام مؤثر بازدارندهاي صورت نداديد تا جايي که هر ساله در موسم حج کشور به صورت نيمه تعطيل درميآمد و امور مربوط به جامعه و مردم براي نزديک به يک ماه مسکوت ميماند و به تدريج ستادهاي حج و بعثه رهبري تبديل به اقامتگاههاي مجلل زيارتي براي مسئولان شد.
چهارم؛ در صحن مجلس و در نطق قبل از دستور اظهار داشتيد: "اگر حج واجب باشد هيچکس حق ممانعت ندارد. " اين در حالي بود که مخالفت امام با تعطيلي مجلس به خاطر تشرف جماعتي از نمايندگان به خانه خدا، تنها در حد اختيارات يک مدير معمولي به منظور اداره يک سيستم و يک مجموعه قرار داشت. به عبارت ديگر، حتي در يک سيستم عادي، به صورت کاملاً منطقي يک مدير ميتواند براي جلوگيري از تعطيل شدن امري از امور اساسي مربوط به مردم و جامعه، اجازه تشرف به حج را به برخي از افراد مستطيع به لحاظ مالي و جسمي ندهد و اصولاً اخذ چنين اجازهاي، خود يکي از شرايط استطاعت به حساب ميآيد. هرچند در اين زمينه و موارد مشابه که تدابير کلان رهبري براي جلوگيري از رشد برخي آفات در ميان مسئولان توسط عزيزاني چون شما نقض گرديده، سخن بسيار است اما ترديدي نيست که با وجود چنين ضعفهايي، همانگونه که در نامه اخيرتان اشاره کردهايد جنابعالي يکي از "سه ياور خميني " بوديد: "بعد از جريان شوم 14 اسفندماه 1359 با ارشاد امام و بنيانگذار جمهوري اسلامي، شهيد مظلوم دکتر بهشتي و جنابعالي و اينجانب که در شعارهاي مردمي به عنوان "سه ياور خميني " شناخته شده بوديم با همراهي نيروهاي انقلابي و بخصوص نمايندگان متعهد مجلس اول و حزب جمهوري اسلامي توانستيم در جهت زدودن غبارهاي ابهامات و سمپاشيها اقدامات مؤثري انجام دهيم. " (روزنامه جمهوري اسلامي، چهارشنبه 20 خرداد 1388، ص3)
اما آيا اگر به حق معتقد باشيم که حضرتعالي يکي از ياوران بنيانگذار انقلاب بوديد نميبايست نگاهي منصفانه به عملکردها بيفکنيم و به نقد آنها بپردازيم تا از تاريخ درس لازم را بگيريم؟ اجازه دهيد به عنوان فردي دلسوز خدمتتان عرض کنم با مروري گذرا در رخدادهاي سه دهه گذشته، فردمحوري محسوسي را ميتوان در شما سراغ گرفت که در کنار خدمات شايسته و ماندگارتان خساراتي نيز از جهت اين خصيصه بارز متوجه انقلاب شده است. براي نمونه مناسب است مسائل قبل از انتخاب آيتالله منتظري به عنوان "رهبر آينده " توسط مجلس خبرگان را از روايات حضرتعالي پي بگيريم: "آقاي محمدي گيلاني به دفترم آمد و پيام امام را درباره برنامه مجلس خبرگان آورد... گفت که امام با انتخاب آقاي منتظري [براي جانشيني رهبر] موافق نيستند.
" (اميد و دلواپسي، کارنامه و خاطرات هاشميرفسنجاني سال 1364، نشر معارف انقلاب، سال 1387، ص312) آنچه در اين زمينه بسيار حائز اهميت است اينکه جنابعالي حتي به صورت تلفني ساير شخصيتها را در جريان اين پيام امام قرار نداديد بلکه شخصاً به ديدار امام رفتيد تا نظر ايشان را تغيير دهيد اما توفيقي نيافتيد: "شب خدمت امام رفتم و راجع به پيام ايشان در مورد مجلس خبرگان مذاکره کرديم. نگرانند که تعين آيتالله منتظري به عنوان رهبر آينده، باعث عداوت و کارشکني رقباي ديگر شود. " (همان، ص314) اما آيا نگراني امام ناشي از واکنش احتمالي ديگران بود؟ در اين زمينه مراجعه به خاطرات آيتالله محمديگيلاني تا حدودي مسئله را روشنتر خواهد کرد: "يک روز قبل از مطرح شدن قائممقامي آقاي منتظري در مجلس خبرگان (25/4/1364) من ضمن تماس با دفتر امام کتباً (از طريق آقاي توسلي و آقاي رسولي) از ايشان درخواست ملاقات کردم. در آن موقع اعلام شده بود که امام تا پانزده روز ملاقات ندارند. من در تکه کاغذي نوشتم مطلبي واجب و ضروري است، احساس وجوب کردم به عرض مبارک برسانم.
امام اجازه دادند خدمتشان رسيدم. گفتم: "فردا قرار است موضوع قائممقامي آقاي منتظري در مجلس خبرگان مطرح شود، خواستم به عرضتان برسانم به آقاي هاشمي بگوييد مطرح نشود. من به آقاي منتظري ارادت دارم؛ خدمتشان درس خواندهام؛ ايشان را عابد و زاهد ميدانم؛ ولي اين خصوصيات، کافي نيست. او از عهده اين کار برنميآيد... " امام، گلههاي سوزاني از آقاي منتظري را آغاز کرد که کجا چه کرده و کجا چه...! و اضافه فرمود: "احمد هم از او دفاع ميکند!
از منزل سيدمهدي هاشمي، دستنويسهاي او را آوردهاند. من ديدم نامههاي آقاي منتظري از نوشتههاي مهدي هاشمي الهام گرفته! اين را من براي ايشان نوشتم "! سخن امام که به اين جا رسيد، من گفتم: "آقاي منتظري عين نامه شما را آورد و در جلسه خواند و با خنده گفت: "امام خيال کرده که آنچه من برايش مينويسم، الهام از سيدمهدي ميگيرم! " امام فرمود: "نامة مرا آورد در جلسه خواند؟! " گفتم: "بله! آقاي سيدعباس خاتم و سيدجعفر کريمي و چند نفر ديگر هم بودند. " امام فرمود: "او اين طور است "! عرض کردم: "بفرمائيد که فردا ايشان به عنوان قائممقام رهبري مطرح نشود. " امام قدري فکر کرد و فرمود: "احمد نيست، ميشود شما زحمت بکشيد و به آقاي هاشمي بگوييد بعدازظهر من ايشان را ببينم؟ " عرض کردم: "بله؛ به آقاي هاشمي نفرمائيد که من آمدم [و اين جريان را خدمت شما گفتم] به هيچ کس نگوئيد.
ميترسم مرا هم شمسآبادي کنند يا مثل شيخ قنبر در چاه بيندازند "! اين را که گفتم، امام اعليالله مقامه- سه بار خنديد و فرمود: "خاطرت جمع باشد " از دفتر امام، حرکت کردم و آمدم شوراي نگهبان. جلسه تمام شده بود و بعد رفتم خدمت آقاي هاشمي و گفتم صبح، خدمت امام رسيدم. کاري داشتم فرمودند به آقاي هاشمي بگوييد که من ايشان را ببينم... پس از اين ماجرا، روزي آقاي هاشمي در حضور جمعي گفت: من بعدازظهر رفتم خدمت امام، امام فرمودند: "موضوع قائممقامي آقاي منتظري را فردا مطرح نکن. " گفتم: "چرا؟ ما در اجلاسية قبل، به آقايان گفتهايم که ايشان را به عنوان قائممقام، مطرح کنيم. " فرمود: "نه! يکي از دوستان آمده و چنين گفته... " گفتم: "ما اعلام کردهايم. نميشود... " (سنجه انصاف، محمديريشهري به نقل از سخنراني محمدي گيلاني، سازمان چاپ و نشر دارالحديث قم، سال 1386، صص16 الي 18)
اين که چرا حضرتعالي به نظر امام در اين مسئله بسيار مهم که سرنوشت انقلاب را رقم ميزد توجه نفرموديد صرفاً يک خطا نيست بلکه يک نگرش است. حضرت امام به دليل منحرف دانستن جريان مهدي هاشمي که بر بيت آقاي منتظري حاکميت يافته بود ايشان را صالح براي رهبري نميدانستند. اين يک نگرش اصولي است که با باورهاي اعتقادي ما منطبق است. اما يک نگرش سياسي ديگري نيز وجود داشت که اميدواريم خود قضاوت کنيد که شما با اين نگرش دوم به چه ميزان همراه بوديد. همانگونه که ميدانيد آيتالله منتظري از ابتداي سال 1360 آمادگي خود را براي رهبري آينده بروز داده بود و لذا مورد توجه جريانات سياسي غيرهمخوان با انقلاب قرار گرفت. حال سئوال اين است که چرا و چگونه مناسباتي از سوي نيروهاي نه چندان سالم در اطراف کسي که در آينده جايگاهش اهميت مييابد شکل گرفت؟ پاسخ اين سئوال را بايد در ويژگيهاي شخصيتي امام جست.
ايشان با اعتقادي راسخ به اصول و مباني اسلام اصيل و با هوشياري و دقتي بينظير در هدايت انقلاب و با قاطعيتي مثال زدني در پيشبرد اهداف نهضت اسلامي مردم ايران، رهبري جامعه را برعهده داشت و به اين ترتيب راه را براي ايجاد هرگونه انحرافي در مسير حرکت انقلاب مسدود ساخته بود. از همين رو برخي گروههاي روشنفکري متمايل به انديشههاي شرقي يا غربي که از پايگاه چنداني در ميان مردم برخوردار نبودند، براي تحقق اهداف خود بهترين راه را "رهبرسازي " در عرض امام ميديدند. حداقل دستاورد اين اقدام به زعم اين جريانات، ايجاد شکاف در رهبريت جامعه بود. از سوي ديگر طيفي از ارادتمندان انقلاب بعد از بروز بيماري قلبي امام و بستري شدن ايشان دچار دلنگرانيهاي عديدهاي براي استمرار نظام نوپاي جمهوري اسلامي شدند لذا طبيعي بود که به منظور اطمينان خاطر بخشيدن به مردم درباره نهاد رهبري به چارهانديشي بپردازند.
جناب آقاي هاشمي! در اين ميان جنابعالي که با هر دو طيف ارتباط داشتيد هرچند پايگاه اصليتان در طيف دوم يعني ارادتمندان انقلاب بود، حتي بعد از اطلاع از نظر حضرت امام، همچنان بر گزينه آقاي منتظري تاکيد ورزيديد زيرا صرفاً اين انتخاب نقش محوري شما را در ارتباط با دو طيف حفظ ميکرد. شما حتي در زمان تنظيم خاطرات سال 64 نه تنها به تلاشهاي اطرافيان و جريانهاي سياسي خاص براي رهبرسازي از آقاي منتظري در برابر امام هيچگونه اشارهاي نداريد بلکه با مطرح کردن نامه تعارف آميز ايشان به خبرگان اينگونه وانمود ميسازيد که گويا تدارک ديدنها براي رهبر آينده وجود خارجي نداشته است: "آقاي مشکيني مختصري صحبت کردند و سپس نامه آقاي منتظري را خواندند که با تشکر از خبرگان خواسته بودند که از انتخاب ايشان به عنوان جانشين امام در زمان حيات امام منصرف شويم. " (اميدو دلواپسي، کارنامه و خاطرات سال 64 هاشميرفسنجاني، به اهتمام سارا لاهوتي، نشر معارف انقلاب سال 1387، ص317)
در حالي که آيتالله مشکيني طي نامهاي در پاسخ به نامه آيتالله منتظري، به وضوح و روشني به آمادگي ايشان و اطرافيان اشاره ميکند و در پاسخ به تعارفات ميگويد: "و اما قولکم: با وجود حضرات آيات عظام تعيين آن جناب توهين به مقام رهبري و آيات است. فتقول لابأس بذالک فيالجمله؛ زيرا مقدمه آن را قبلاً عدهاي بزرگان در مصاحبهها و روزنامهها به جا آوردهاند و خود جنابعالي نيز با اعلام آمادگي عملي براي مرجعيت و رهبري و انجام برخي از مقدمات هر دو امر اقدام فرمودهايد... " (پيوستهاي خاطرات آيتالله منتظري، ص923)
نکته ديگري که جنابعالي در خاطرات خود به آن اشاره نمينماييد اعتراضات و گلايههاي دوستان انقلاب در جلسه خبرگان به اطرافيان آقاي منتظري، از جمله بيت ايشان است، اما آقاي مشکيني در ادامه نامه به اين حقيقت تلخ اشاره دارد: "در خاتمه چون کلام بدينجا کشيد جسارتاً معروض ميدارد نظر اغلب دوستان براي روز مبادا شماييد، لکن با يک نگراني از ناحيه بيت و بعضي حواشي آن جناب که متاسفانه به قول آن مرحوم، مراجع قبلي پس از مرجعيت گرفتار ميشدند و شما قبل از آن، من در اين باره لامتثال امرکم کلي ميگويم پيوسته از دوستان صميميتان اظهار ناراحتي ميشنوم حتي در مجلس نيز مطرح شد و بيسروصدا گذشت و قبلاً هم پس از سمينار ائمه جمعه برخي به حقير ميگفتند حضورتان گفته شود و اينان از دوستان مخلص آن جنابند و شما را براي اسلام ميدانند و راضي نيستند شخصي که از آن عموم است در قبضه خصوص باشد. " (همان، صص4-923)
جناب آقاي هاشمي حضرتعالي قبل از اين تاريخ يعني قرار گرفتن انتخاب آقاي منتظري در دستور کار خبرگان از حساسيت شديد امام نسبت به تحرکات باند مهدي هاشمي کاملاً مطلع بوديد: "پيش از ظهر احمدآقا آمد و گفت سپاه اصفهان به دستور امام در مورد گروه قهدريجان- که احتمالاً روحانيت بيدار و شايد حزبالله هم باشند- تحقيق کرده و آنها را داراي تشکيلات مخفي و خانه امن ميداند. قرار شد با آيتالله منتظري در ميان گذاشته شود. " (اميد و دلواپسي، ص300) با وجود اينگونه قراين دال بر اين که گروه مهدي هاشمي با وجود قتلهاي متعدد در پرونده خود همچنان فعاليتهاي پنهان و مخفياش را ادامه ميدهد، امام از تقويت و فراهم شدن زمينه حاکميت اين جريان پرمسئله بر امورات کشور از طريق انتخاب آقاي منتظري به شدت نگران بودند. با وجود اين نگراني بحق امام، شما بعد از اطلاع از نهي ايشان حتي سران قوا را در جريان قرار نميدهيد، بلکه صرفاً در روز قبل از جلسه خبرگان در نشستي با احمدآقا (به اين دليل که ايشان نيز با نظر شما کاملاً همراه بود) در مورد نظر امام مذاکره ميکنيد که اين بدين معناست که امام همچنان بر مخالفتشان باقي بودند: "عصر احمدآقا آمد و راجع به برنامه مجلس خبرگان در خصوص رهبري آقاي منتظري و نظر امام مذاکره کرديم. " (همان، ص316)
همانگونه که اشاره شد جنابعالي علاوه بر سران سه قوه حتي هيئت رئيسه مجلس خبرگان را در جريان امر امام قرار نميدهيد، در حالي که با توجه به حساسيت آقاي مشکيني به عنوان رياست اين مجلس نسبت به اطرافيان آقاي منتظري، ايشان قطعاً ميتوانست تمهيدي مناسب بينديشد. براي درک اين تعلل بايد به نقشي توجه کرد که شما در مديريت و هدايت خط سه (که مهدي هاشمي يکي از شاخصهاي اوليه اين جريان به شمار ميرفت) براي خود تعريف کرده بوديد. متاسفانه اين تصور که ميتوانيد مقبول همه جريانات واقع شويد نوعي عدول از اصول را در شما تقويت کرده است. به اين روايت آقاي ريشهري که با دستور قاطعانه امام در سال 65 به دنبال پيگيري جنايات مهدي هاشمي است توجه کنيد: "روزي آقاي هاشميرفسنجاني از باب خيرخواهي به اين جانب گفت: چه بسا امشب، امام از دنيا برود و فردا آقاي منتظري رهبر باشد؛ در آن صورت، تو نميتواني در داخل ايران زندگي کني. بنابراين، مصلحت نيست موضوع مهدي هاشمي را اين طور دنبال کني... " (سنجه انصاف، بررسي برههاي حساس از تاريخ رهبري نظام جمهوري اسلامي ايران، محمدي ريشهري، سازمان چاپ و نشر دارالحديث، قم، سال 1386، ص36)
تلاش شما براي بازداشتن آقاي ريشهري از تبعيت کامل از فرمان امام در حالي است که به خوبي از دستور ايشان مطلعيد: "حاج احمدآقا آمد و گفت امام نظر قاطع دارند که گروه سيدمهدي هاشمي بايد طرد و تعقيب شوند. نگرانيمان اين است که آيتالله منتظري سخت برنجند و ضرر کنيم. پيشنهاد کردم که براي تعديل نظراتشان خدمت امام برسم. " (اوج دفاع، کارنامه و خاطرات 1365 هاشميرفسنجاني، به اهتمام عماد هاشمي، دفتر نشر معارف انقلاب، سال 88، ص270) البته فراموش نکردهايد که در همين ايام پيشنهاد يک ماموريت خارج از کشور را نيز به مهدي هاشمي ميدهيد: "بعداً آقاي هاشمي جريان پيشنهاد مسافرت من به خارج از کشور را مطرح نمودهاند. " (سنجه انصاف، ص370) جالب اينکه تلاشهاي گسترده براي تعديل نظر امام نيز به جايي نميرسد: "نظر امام اين است که تعقيب شوند و به آقاي منتظري هم گفته شود که دخالت نکنند و نهضتها هم از آنها گرفته شود. ما گفتيم ممکن است تعقيب قضيه، به افراد نزديک بيت آيتالله منتظري منجر شود. پيشنهاد کرديم که کوتاه بيائيم. " (اوج دفاع، کارنامه و خاطرات هاشمي رفسنجاني سال 1365، ص289)
جنابعالي در فرازي ديگر اصرار بر آزادي مهدي هاشمي بعد از دستگيري وي و حتي با وجود روشن شدن ابعاد وسيعتري از جناياتش را اينگونه مطرح ميسازيد: "شب مهمان آقاي موسوي اردبيلي بوديم بيشتر بحث درباره مساله آقاي منتظري بود... نظري اين بود که مانعي ندارد، سيدمهدي و افرادش را بعد از تکميل بازجوييها آزاد کنند. " (همان، ص307)
در حالي که مهدي هاشمي متهم به 27 فقره قتل و تخلفات عديده بود (سنجه، انصاف، ص68) براستي بر اساس کدام الگو و مبتني بر کدام اصول تلاش داشتهايد مشي و قاطعيت امام را در برخورد با ناراستيها کنُد کنيد؟ متاسفانه بايد گفت مشکل ديروز و امروز ما در ايجاد حريمهاي کاذب براي منصوبان است. به چه دليل ميبايست تخلفات نزديکان ارکان نظام ناديده گرفته شود و عدهاي به اين بهانه از قانون مستثني گردند؟ مگر نه آنکه حضرت امام به صراحت و بارها اعلام کرده بودند احمد که عزيزترينها نزد من است اگر تخلفي مرتکب شود بايد با او برخورد شود.
اما مرور کنيم بر حديث ديگري از پيگيريهاي شما براي برسميت شناخته شدن حريمهاي کاذب: "آقاي منتظري پس از آن که از احضار هادي هاشمي آگاه شد، تلاش کرد از بازداشت وي پيشگيري کند.
از جمله اقدامات ايشان- که من بعداً مطلع شدم- اين بود که با يکي از سران قوا، تلفني تماس ميگيرد و تقاضا ميکند: "آقا هادي براي بازجويي به تهران نيايد، که آبروي من ميرود. همين جا از او بازجويي کنند. گويا لحن تقاضا، به گونهاي بوده که آن مقام مسئول خيلي تحت تاثير قرار ميگيرد و يکي ديگر از سران قوا را واسطه قرار ميدهد که از اين جانب بخواهد به نظر آقاي منتظري عمل کنم؛ اما بازجويي از هادي هاشمي، در بيت آقاي منتظري، نقض غرض بود، زيرا چيزي را روشن نميکرد، و لذا عرض کردم که او نيز مانند ساير متهمان اين پرونده، بايد در زندان، بازجويي شود؛ اما براي رعايت احترام بيت آقاي منتظري، پس از بازجويي، اگر مسئله حادي کشف نشد او را مرخص خواهم کرد. ايشان فرمود: "آقاي... ميگويد: "آقاي منتظري جوري با من صحبت کرد که من بريدم. حالا شما خيلي فشار نياوريد. ". در پاسخ عرض کردم که: "ايشان از اول هم بريده بود " زيرا از ابتدا، با برخورد با جريان مهدي هاشمي مخالف بود... هنگامي که ديدم ايشان خيلي اصرار ميکند، عرض کردم: "چرا از من ميخواهيد کوتاه بيايم؟ به امام بگوئيد، من هر چه امام بفرمايند عمل ميکنم. " (سنجه انصاف، محمديريشهري، صص7-196)
جناب آقاي هاشميرفسنجاني! اين فرمايش دقيق است که حضرتعالي ياور امام بودهايد و خدمات شايان توجهي در مسير انقلاب داشتهايد اما انتظار نداشته باشيد که جامعه چشم خود را بر روي اين تفاوت مشي ببندد. براساس نگاه امام و مشي رهبري هيچگونه حاشيه امني براي متخلفان نبايد بوجود آيد. اما آيا ميتوانيد ادعا کنيد که در تاريخ انقلاب در اين مشي با رهبري انقلاب همراه بودهايد؟ جنابعالي که اتهامات مطرح شده توسط آقاي احمدينژاد را نسبت به نزديکان خويش غيراصولي ميدانيد و آنچه را در مناظره ايشان با آقاي ميرحسين موسوي در اين زمينه مطرح شد را با عملکرد منافقين مقايسه ميکنيد: "متاسفانه اظهارات عاري از حقيقت و غيرمسئولانه آقاي احمدينژاد در جريان مناظره با مهندس موسوي و مقدمهچينيهاي قبل و حوادث بعد از آن، خاطرات تلخ اظهارات و اقدامات منافقان و گروهکهاي ضدانقلاب در سالهاي اول بعد از پيروزي انقلاب و... را به نمايش گذاشت." (روزنامه جمهوري اسلامي، 20/3/88، ص3)
مناسب است به اين نکته نيز عنايت فرمائيد که در گذشته در برابر انتقادات کاملاً مسئولانه و دلسوزانه از اطرافيان و مديران منصوبتان، برخورد چندان متواضعانهاي نداشتهايد. همچنين اگر از شما سئوال شود که به لحاظ روشي آيا بين عملکرد آقاي ميرحسين موسوي و آقاي احمدينژاد در مناظره انتخاباتي تفاوتي وجود داشت يا خير چه پاسخي ارائه خواهيد داد؟ مگر جز آن بود که هر دو اين بزرگواران افرادي را با ذکر نام و مشخصات متهم ساختند که فيالمجلس امکان دفاع از خود را نداشتند؟ اگر اظهارات آقاي احمدينژاد را چون متوجه منسوبين شماست يادآور عملکرد منافقين ميپنداريد چرا نسبت به مسائل مطرح شده توسط رقيب انتخاباتي ايشان- که به هر دليل مورد حمايت گسترده و همه جانبه شما واقع شده بود- هيچگونه اظهارنظري ننموديد؟
بگذاريد مبنا را بر صحت قضاوت بسيار تند شما بگذاريم (البته نحوه بيان مسائل از جانب آقاي احمدينژاد خالي از اشکال نبود). مبتني بر اين فرض، در صورتي که هم نحوه طرح اتهامات را غيراصولي و هم موضوعات طرح شده را عاري از حقيقت بپنداريم، اين بدان معني خواهد بود که واکنش تند حضرتعالي نه به دليل دفاع از منسوبان بلکه به دليل دفاع از حق و اصول بوده است. لذا آيا ميتوانيم به اين نتيجه نائل آئيم که ديگر به ايجاد حريمهاي کاذب معتقد نيستيد؟ اجازه بدهيد در اين زمينه در ادامه بحث نگاه دقيقتر و مستندتري به آنچه از خود به ثبت رساندهايد، داشته باشيم. اما نکته ديگري که در نامه نه چندان محترمانه شما به رهبري بر اهل نظر پوشيده نيست عدم اعتقاد به چرخش قدرت واقعي است. بهتر از هر سياستمداري ميدانيد که چرخش قدرت واقعي هزينه دارد چراکه رقابت سياسي در عرصه انتخابات بدون خطا ممکن نخواهد بود.
بدون شک هيچ يک از نامزدهاي انتخابات رياست جمهوري دهم در تبليغات انتخاباتي خود عاري از لغزش نبودند (اعم از کانديداي مورد حمايت حضرتعالي و نيز کانديداي رقيب) اگر آنگونه که شما مدعي هستيد در انتخابات اخير نقش محوري براي حفظ قدرت در جرياناتي که در گذشته سکان اجرايي کشور را در دست داشتند، ايفا ننموديد، چرا ميبايست در قبال يک خطاي فردي غيرهمسنخ با گذشتگان، چنان برافروخته شويد که رهبري را به چالش بکشيد؟ دقيقاً به همين دليل بسياري از صاحبنظران معتقدند شما با علم به اين واقعيت که رهبري هدايت کننده فضاي سياسي کشور به سوي فراهم شدن زمينهها و بسترهاي لازم براي چرخش قدرت واقعي است، هزينهها را براي ايشان سنگينتر ميکنيد. والا منطقاً نامه شما ميبايست خطاب به کسي ميبود که از فضاي باز ايجاد شده در يک رقابت جدي درست استفاده نکرده است. صاحب اين قلم به استناد شواهد و قرائن بسيار معتقدم در انتخابات نهم رياستجمهوري هر يک از ساير نيروهاي جواني که با حضرتعالي رقابت ميکرد چنانچه اکثريت آراي ملت را از آن خود ميساخت، با مقاومت جدي و مستمر حضرتعالي و اطرافيانتان مواجه ميشد تا ثابت گردد که کشور صرفاً توسط جريان ثابت حاکم شده در گذشته قابل اداره شدن است. اين ادعايي بود که به کرات توسط عناصر اصلي ستاد انتخاباتي حضرتعالي مطرح شد، ضمن آنکه مروري بر حجم سنگين تبليغات مخرب عليه آقاي قاليباف توسط فرزندان شما در زماني که نظرسنجيها او را رقيب اصليتان نشان ميداد، نوعي عدم اعتقاد به چرخش قدرت را به نمايش ميگذارد.
البته نبود چنين باوري در نزديکان شما کاملاً مسبوق به سابقه است. جنابعالي نيز به کرات در محافل مختلف از جدي گرفته شدن چرخش قدرت انتقاد کردهايد. همچنين قطعاً به خاطر داريد که براي اولين بار در هشتم آبان سال 73 يعني نزديک به سه سال به پايان رياستجمهوري دور دوم حضرتعالي، آقاي عطاءالله مهاجراني معاون حقوقي و پارلمانيتان بحث تغيير قانون اساسي به منظور بهرهمندي بيشتر از توانمنديهاي شما را مطرح ساخت. ايشان در مصاحبه با روزنامه انگليسي زبان "ايران نيوز "، محدوديت قانون اساسي در مورد عدم امکان حضور مستمر بيش از دو دوره شخصيتهايي چون شما در مسند قوه مجريه را غيراصولي اعلام داشته و خواهان رفع اين مانع قانوني شد. (کيهان هوايي، شماره 1106، 18 آبان 1363) مسلماً در جامعهاي با روابطي سالم، هر يک از نهادها به وظيفه خود واقفند و عامل خوف از جابجايي عناصر اجرايي در چارچوب قانون چندان جدي نيست و نميتواند انگيزه اقدامات خلاف قاعده باشد، زيرا قانون و سياستهاي تدوين شده، در جايگاهي رفيعتر از مجريان قرار دارند. بدين لحاظ يکي از پيامدهاي بسيار مثبت حضور و فعاليت نيروهاي سياسي و احزاب مختلف، رها شدن پستهاي اجرايي به محض پيروزي رقيب است. بدون شک اين جابهجايي بدون دغدغه، موجب رشد متوازن نيروهاي مستعد جامعه ميشود. البته فراز و نشيب کيفي نيروهاي اجرايي در روند جابجاييها از جمله تبعات ثابت نماندن قدرت اجرايي در انحصار يک جريان است.
جناب آقاي هاشميرفسنجاني! قطعاً از ياد نبردهايد که رهبري انقلاب براي جلوگيري از زيادهخواهي اطرافيان حضرتعالي ناگزير شدند سه بار مخالفت خود را به صراحت اعلام دارند.
آخرين بار ايشان ناگزير شدند در سفري استاني (اروميه) در اين زمينه موضعگيري کنند: "رئيسجمهوري محترم، حقاً و انصافاً عمر و زندگي خود را چه پيش از انقلاب و چه بعد از آن وقف اسلام کرده و در تمامي مسئوليتهاي سنگيني که تاکنون برعهده داشته، منشاء خدمات بزرگ و ارزندهاي بودهاند و بيترديد بعد از پايان دوره رياستجمهوري نيز در مسئوليتهاي بزرگ ديگري که برعهده ميگيرند وجود ايشان براي نظام اسلامي و انقلاب و کشور بسيار نافع و ارزشمند خواهد بود. " (کيهان هوايي، 31 شهريور 1375)
حال مناسب است مروري به اظهارات نزديکترين ياران حضرتعالي در مورد ناديده گرفتن چرخش قدرت و قانون اساسي داشته باشيم: 1- جناب آقاي حسن روحاني در تاريخ 29 شهريور (پنجشنبه) در جمع مردم سرخه سمنان ميگويد: "قانون اساسي نوکر نظام است و ارزش قانون اساسي آراي مردم است... انسانهاي استثنايي و شايسته در قالب قانون نميگنجيد. "(هفتهنامه ارزشها، شماره اول، ص3)
2- جناب آقاي طاهري امام جمعه وقت اصفهان قبل از سخنراني جنابعالي در جمع مردم اصفهان: "اگر ما در مجلس خبرگان ميدانستيم شخصيتي مانند جنابعالي (خطاب به آقاي هاشمي) عهدهدار منصب رياستجمهوري خواهيد بود هرگز محدوديتي را در انتخاب اين مسئوليت تصويب نميکرديم. "(کيهان هوايي، شماره 1195، 7 شهريور 1375)
3- آقاي عبدالله نوري: "بنده معتقدم نبايد با استناد به منع قانون اساسي در مورد تمديد دوره رياستجمهوري آقاي رفسنجاني دستهاي خود را ببنديم و کشور و نظام اسلامي را از وجود چنين شخصيت ارزنده و شجاع و مديري محروم کنيم. "(ارزشها، شماره اول، ص3)
4- آقاي حسين مرعشي (در جمع دانشجويان در پاسخ به منع قانون اساسي براي تمديد رياست جمهوري آقاي هاشمي): اگر در مواردي مصلحت نظام ايجاب کند، مجمع تشخيص مصلحت ميتواند برخلاف قانون اساسي، قانون وضع کند. "(همان)
5- آقاي محجوب دبيرکل خانه کارگر: "در اين مورد (استمرار رياستجمهوري آقاي هاشمي) براي بيش از دو دوره پياپي ميتوان طرحي به مجلس ارائه کرد که در صورت تصويب آن با دو سوم آراي نمايندگان طرح به شوراي نگهبان ميرود و در صورت مخالفت شوراي نگهبان اصلاحاتي در آن انجام شده يا به مجمع تشخيص مصلحت نظام ارجاع ميشود و اين مجمع با توجه به مصلحت نظام جمهوري اسلامي ميتواند تصميمگيري کند. "
به دليل اجتناب از مطول شدن بحث، از اظهارات مشابه ديگر نزديکان حضرتعالي اجتناب ميورزم اما شما بيش از ديگران بر اين واقعيت واقفيد که اين زيادهطلبي به صورت بسيار هماهنگ و سازمان يافته دنبال ميشد و اگر نبود تذکرات مکرر رهبري مبني بر اينکه ميبايست مبتني بر قانون اساسي چرخش قدرت اجرايي صورت گيرد، دوستان و حلقه خواص مصمم بودند ابزار لازم را براي استمرار سکانداري قوه مجريه توسط شما فراهم آورند. جالب اينکه حتي بعد از مخالفت صريح رهبري و به بنبست رسيدن اين اقدام تضعيف کننده ميثاق ملي، دوستان شما خواسته خلاف قانون اساسي ديگري را مطرح ساختند. آقاي عطاءالله مهاجراني در گفتوگو با ضميمه روز هفتم روزنامه همشهري اظهار داشت: "پست رياستجمهوري پست معمولي نيست. من معتقدم رئيسجمهوري بايد جامعيت داشته باشد، چهرهاي باشد که مردم بتوانند اميد و اطمينان و آرمان خود را در چهره او ببينند، چهره قابل اتکاي يک ملت بزرگي مانند ملت ما باشد، در يک موقعيتي که با توجه به قانون اساسي دومين مقام رسمي کشور است. اگر چه بنده اعتقاد دارم بعد از هاشمي رفسنجاني هرکس رئيسجمهوري بشود نفر سوم کشور خواهد بود. " (کيهان هوايي، شماره 1196، 14 شهريور 1375)
آقاي حسن روحاني نيز به تکرار اين سخنان پرداخته و ميگويد: "رئيسجمهور آينده فرد سوم مملکت خواهد بود. "(همان، شماره 1200، 11 مهر 1375)
جناب آقاي هاشمي با کمال تاسف بايد يادآور شويم که اين قبيل اظهارات نه تنها هرگز با مخالفت رسمي و علني شما مواجه نشده و مطلبي در اين زمينه از شما به ثبت نرسيده است بلکه خود حضرتعالي نيز در آن هنگام اقداماتي را صورت ميدهيد که تأييدي بر مواضع خلاف قانون اساسي دوستانتان تلقي ميشود. قبل از ارائه مصاديقي براي اثبات اين برداشت لازم است به اين نکته توجه شود که ترويج شخصيتمحوري در مسائل اجرايي کشور به بهانه تجليل از ملت نه تنها گرامي داشتن شأن و منزلت مردم محسوب نميشود بلکه تحقيري از اين بزرگتر نيست که جامعهاي را در حل و فصل مسائل جاري و ادارياش آنچنان ناتوان ترسيم کنيم که دائماً خود را محتاج و نيازمند يک فرد بپندارد تا جايي که حتي مجبور باشد براي بهرهمندي از توان اجرايي يگانه قهرمان و حلال مشکلات! قانون اساسي را نيز زير پا گذارد. متاسفانه در همه جوامعي که اينگونه تصويرسازيها به اهداف خاص خود نائل آمد، سرنوشت تلخي را براي آن ملت رقم زد.
يک ملت بزرگ زماني براستي بزرگ ارزيابي ميشود که در ميان خود براي اداره جامعه از گزينههاي مختلف و متنوعي برخوردار باشد. بديهي است ملت محتاج به يک شخصيت اجرايي، ديگر نميتواند وي را در چارچوب قانون قرار دهد زيرا در چنين شرائطي اين تک سواران هستند که براي جامعه و کشور شرائط تعيين ميکنند. متاسفانه اعتقاد حضرتعالي به "فردمحوري " و نه "قانونمحوري " موجب شد بعد از مخالفت رهبري با تغيير قانون اساسي، نپذيريد که بر اساس اين ميثاق ملي، ديگر فرد دوم کشور نيستند. اين در حالي بود که انتظار ميرفت به عنوان ياور امام همچون او به تقويت نقش قانون بپردازيد تا جامعه از بسياري از آفات مصون بماند. براي نمونه در مورد جايگاهتان در مجلس خبرگان به گونهاي عمل ميکنيد تا اين تلقي ايجاد شود که شاني بالاتر از رياست اين مجلس داريد. آنچه به عنوان ملاقات اعضاي مجلس خبرگان با شما طراحي ميشود اگر خارج از اين چارچوب مورد تامل قرار گيرد کاملاً بيمعني است.
زيرا شما به عنوان رئيس اين مجلس در خلال جلسات با ساير اعضا در کنار يکديگر قرار داريد و اگر ذکر نکتهاي لازم باشد، از فرصت و تريبون لازم برخورداريد. اما زماني که اعضاي مجلس خبرگان را براي ملاقات نزد خود ميخوانيد تا اين تلقي ايجاد شود که شاني همتراز رهبري داريد، آيا جز اين است که همان اظهارات دوستانتان را تاييد ميکنيد که بعد از هاشمي هر کس رئيسجمهور شود شخص سوم مملکت است؟ در اينجا اين سئوال مطرح ميشود که آيا حضرتعالي اقدامات ديگري براي تحقق اين خواسته صورت ميدهيد يا خير؟ در اين زمينه بايد گفت صرفنظر از اقدامات گسترده پشت پرده، تاکنون طي دو اقدام، براي دستيابي به رياست قوه مقننه و مجريه وارد ميدان شدهايد اما نتوانستهايد راي لازم را اخذ نمائيد. در حالي که بازگشت حضرتعالي به امور اجرايي بحق نه به نفع شما بود و نه در راستاي مصالح جامعه، با اين وجود به توصيههاي خيرخواهانتان توجه ننموديد. متاسفانه اين ناکاميها نه تنها موجب تجديدنظر اساسي نشد بلکه بر تلاشهاي پنهان شما براي جلوگيري از چرخش قدرت واقعي و به روي کار آوردن دولتي همراه و همساز! افزوده گشت. البته اين حق قانوني حضرتعالي است که در انتخابات ولو به صورت پنهان و پشت پرده فعال باشيد. اما عليالقاعده بايد بپذيريد که به اين ترتيب خود را وارد يک رقابت شديد سياسي مينماييد و تهاجم به ديگران محدود به شما نخواهد بود. در اين زمينه دو نکته خودنمايي مينمايد: اول اينکه چرا در نامه خود به رهبري ميفرمائيد: "و نيز خوب ميدانيد که در جريان انتخابات جاري، تاکنون به خاطر مسئوليتهاي رسميام، در رسانهها مطلبي به نفع يا ضرر افراد و جريانهاي درگير در انتخابات نگفتهام و در موارد ضروري به کلياتي مبني بر حضور حداکثري مردم در پاي صندوقها و سلامت انتخابات اکتفا کردهام. " (روزنامه جمهوري اسلامي، چهارشنبه 20 خرداد 88، ص3) قبولاندن چنين ادعايي مستلزم پاک کردن بسياري از واقعيتها و مطالبي است که دستکم در رسانههاي وابسته به حضرتعالي انتشار يافته است و در ادامه بخشي از آن اشاره خواهد شد. دوم اينکه چرا انتظار داريد شما عليه کانديدايي از هيچ چيزي فرو گذار نباشيد اما وي متقابلاً اقدامي ننمايد؟ چگونه اين مسئله را قابل تصور ميبينيد که فرزند حضرتعالي در يک اجتماع انتخاباتي هر توهيني را متوجه آقاي احمدينژاد سازد اما وي در برنامههاي تبليغاتي خود کمترين واکنشي نشان ندهد؟ حضرتعالي اگر به لحاظ روشي چنين پديدهاي را در انتخابات نميپسنديد، مقدم بر ديگران جا داشت نزديکان خود را از بداخلاقيهاي انتخاباتي باز ميداشتيد. اما اينکه ميفرمائيد به نفع يا ضرر افراد و جريانهاي درگير در انتخابات مطلبي نگفتهايد، شايد مروري بر تعدادي از عناوين مطالب طرح شده توسط شما در مدت زماني کوتاه - که در سايت شهاب نيوز منعکس است - روشن سازد که چه خط تبليغاتي پررنگ و جهتداري را دنبال ميکردهايد: نگراني هاشمي از کاهش قدرت و منزلت ايران در جامعه جهاني (21 مهر 87 ساعت 26/10)، هشدار هاشمي درباره انزواي روحانيت (15 آبان 87، ساعت15:31)، انتقاد شديد هاشمي از اقتصاد صدقهاي و گداپروري در کشور (26 آبان 87، ساعت 11:34)، هاشمي: همهپرسي در مسائل مهم کشور (6 آذر 87، ساعت21:47)، هاشمي رفسنجاني: درآمد نفتي بيسابقه کشور چه شده؟ (20 آذر 87، ساعت 13:19)، هاشمي: هدف طرح دولت وحدت ملي، واقعاً وحدت است (25 آذر 87، ساعت 14:49)، آيتالله هاشميرفسنجاني فراخوان داد؛ هوشياري عمومي در قبال انحرافات احتمالي در انتخابات (5 دي 87، ساعت 13:50)، هاشمي: بعضيها درصدد مخدوش کردن اراده مردم هستند (14 دي 87، ساعت 15:30)، ادامه رايزنيهاي محرمانه هاشمي و خاتمي (29 دي 87، ساعت 7: 13)، هاشمي: گناه بزرگي است که برخي زبان مردم را ميبندند (9 بهمن 87، ساعت 49: 11)، در مصاحبه مفصل با روزنامه جمهوري اسلامي مطرح شد: مواضع صريح هاشمي پيرامون مهمترين مسائل روز سياسي از جمله... حذف گسترده مديران، عملکرد دولت احمدينژاد به ويژه در ابعاد اقتصادي و سياست خارجي، انحلال ناگهاني سازمان مديريت و شوراي پول و اعتبار، جريان متحجرين مذهبي و ... (14 بهمن 87، ساعت 10:03)، هاشمي: ارايه آمار غلط و فريب افکار عمومي که اطلاعرساني نيست (20 اسفند 87، ساعت 46: 16)، و ...
آنچه از يک رسانه نزديک به حضرتعالي نقل شد شمهاي از مواضع شما در قبال انتخابات است که البته در ساير جرايد نيز بازتاب يافته است. همانگونه که اشاره شد اين حق طبيعي حضرتعالي است که به عنوان شخصيتي موثر در انقلاب اسلامي نسبت به روند امور جامعه اظهارنظر فرمائيد و در قبال آنچه که به زعم خويش نامناسب ميپنداريد واکنش نشان دهيد اما بدون شک برخي از اين واکنشها، هم به لحاظ روشي و هم از جهت محتوا، اصولي اتخاذ نشده و به اين دليل قابل نقدند. براي نمونه آيا هشدار حضرتعالي درباره انزواي روحانيت در دولت نهم عادلانه است در حالي که در دولت دوم خرداد نسبت به هجمههاي سازمان يافته نسبت به اسلام، روحانيت و در راس آن امام کاملاً سکوت کرده بوديد. البته غيرمنصفانه پنداشتن اين قضاوت به معني ناديده گرفتن ضعفهاي چشمگير دولت نهم در برقراري ارتباط با گروههاي مرجع به ويژه روحانيت نيست. اما اگر از حضرتعالي به عنوان يک روحاني برجسته اين پرسش مطرح شود که چرا از يک سو از بسياري از کساني که تضعيف روحانيت را به صورت هدفمند و سازمان يافته در برنامه کار خود قرار دادهاند تحت عنوان يک حزب سياسي حمايت ميکنيد و از ديگر سو به بزرگنمايي ضعفهاي دولت نهم ميپردازيد، چه پاسخي خواهيد داشت؟ همچنين هشدار متعدد شما ماهها قبل از برگزاري انتخابات در مورد امکان دستکاري در آراي مردم که با واکنش رهبري انقلاب نيز مواجه شد از جمله مسائل قابل تامل ديگري است که بسياري در همان ايام آن را نوعي برنامهريزي براي عدم پذيرش شکست احتمالي در انتخابات تلقي مينمودند. دستکاري در انتخابات از دو حالت خارج نيست؛ يکي سازمان يافته که عليالقاعده بدون اطلاع نظام ممکن نخواهد بود و ديگري فردي که بردي بسيار محدود و غيرموثر در انتخابات دارد. در صورتي که شما از وجود مکانيزمي در داخل سيستم مطلع بوديد که خيانت به آراي مردم را دنبال مينمود چرا قبل از تبليغاتي کردن آن، همراه با دلائل و نشانههاي دقيق، اين موضوع بسيار حساس و قطعاً غيرمشروع را با بزرگان نظام به ويژه رهبري در ميان نگذاشتيد؟ سابقه برگزاري انتخابات در دوران بعد از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران گوياي اين واقعيت است که ساختار دقيق شکل گرفته در اين زمينه عملاً امکان هر نوع تخلف سازمان يافته مؤثر را ناممکن ميسازد. دست به دست شدن قدرت اجرايي به صورت کاملاً غيرقابل پيشبيني مؤيد اين سخن است. چگونه ميتوان خلل جدي بر سيستم انتخابات متصور بود در حالي که بارها با وجود استقرار دولتي، رقيب سرسختش به صورت چشمگيري موقعيت برتري يافته است. عليرغم همه تجربيات گذشته در صورتي که جنابعالي به يافتههاي جديدي نائل آمده بوديد چرا قبل از آلوده کردن فضاي سياسي و ايجاد حس بدبيني، راه آگاه کردن ديگران را که شرعاً هرگز چنين پديده شومي را برنميتابند، در پيش نگرفتيد؟ البته همانگونه که اشاره شد بسياري از صاحبنظران ورود حضرتعالي به اين عرضه را ناشي از ريسک بزرگي که در پيش گرفته بوديد ميدانستند. هيچ سياستمداري هستي سياسي خود را در يک فعاليت انتخاباتي به ميدان نميآورد. متاسفانه بر اساس برداشت جامعه و مستندات در پيش روي، حضرتعالي همه توان خود را براي شکست آقاي احمدينژاد بکار گرفتيد. مروري بر ملاقاتها شما در سال 87 و بحثهايي که در اين ديدارها مطرح ساختيد به خوبي روشن ميسازد که خطوط تبليغاتي عليه دولت نهم عمدتاً از سوي حضرتعالي ترسيم ميشده است. زماني حساسيت محققين بيشتر برانگيخته ميشود که دريابند بيشتر اين ملاقاتها نيز با تشکلهاي تابعه دانشگاه آزاد تنظيم شده است. لذا اين مسائل نميتواند براساس برنامهاي از پيش طراحي شده نباشد. باز هم تاکيد ميکنم اينجانب نميخواهم ادعا کنم همه آنچه در اين ملاقاتها مطرح ساختهايد خلاف واقع است. خير، قطعاً آقاي احمدينژاد و کابينهاش داراي ضعفهايي هستند که وظيفه همه دلسوزان اين مرز و بوم حکم ميکند تا در صدد اصلاح آنها برآيند. اما فرق است بين انتقادي اصلاحگرانه با هدايت رقباي انتخاباتي دولت نهم. با عرض معذرت بايد اذعان داشت همه خطوط هجمههاي تبليغاتي رقباي انتخاباتي آقاي احمدينژاد توسط حضرتعالي ماهها قبل به دقت طراحي شد و همه امکانات احزاب تحت تاثير شما و سرمايههاي دانشگاه آزاد و ... در خدمت اين مهندسي قرار گرفت. حضرتعالي در نامه به رهبري مدعي هستيد: "درمراسم بزرگداشت سالگرد امام(ره) به آقاي احمدينژاد گفتم که در اظهارات او خلافگوييهاي فراواني وجود داشته و ادعاي کذب تماس تلفني من با يکي از سران عرب و ادعاي کارگرداني مبارزات انتخاباتي رقبا و ... " (روزنامه جمهوري اسلامي، چهارشنبه 20 خرداد 88، ص3) اين در حالي است که علاوه بر سرمايهگذاريهاي مورد اشاره و خطدهيهايي که از نظر گذشت، ايجاد حلقههاي ستادي در اطراف کانديداهاي مطرح رقيب آقاي احمدينژاد برهيچکس پوشيده نيست. همانگونه که به خوبي مطلعيد حلقه اول ستاد جناب آقاي ميرحسين موسوي را نزديکان ايشان تشکيل ميدادند. اما حلقههاي ديگري با فاصله در اطراف ايشان شکل گرفت که احزاب مرتبط با حضرتعالي و منسوبين شما در آنها نقش محوري را ايفا مينمودند. بنابراين نميتوان واقعيتهاي در پيش رو را به سهولت ناديده گرفت.
در مورد مسئله ابراز تمايلات نزد شيوخ عرب بدون اينکه خواسته باشم در زمينه صحت و سقم آن نظري ابراز دارم صرفاً يادآور ميشوم که منابع ديگري هم در اين زمينه اطلاع رساني کردهاند لذا مناسب بود حضرتعالي در مقام تکذيب مطالب رسانههايي همچون لوموند نيز برميآمديد: "وقتي رفسنجاني به صورت پنهان از موسوي، اين نخستوزير سابق که کانديداي اصلاحطلبان شد، حمايت کرد، آرزو ميکرد که موسوي، احمدينژاد را کنار بزند. او به نمايندگان کشورهاي خليج(فارس) قبل از انتخابات گفته بود: "به زودي ديگر حرفي از او نخواهيد شنيد. " (روزنامه لوموند، به قلم موري کلوردوکامپ مورخه 25/6/2009م) البته صرفنظر از ميزان وثوق چنين مطلبي همه ناظران سياسي خارجي حضرتعالي را در امر انتخابات بسيار فعال ارزيابي مينمودند و هدف اصلي چنين تحرکاتي را شکست دولت آقاي احمدينژاد ميدانستند. طرح ضرورت تشکيل "دولت وحدت ملي " ماهها قبل از انتخابات توسط شما، پيام روشني براي همگان داشت. با وجود تجربه سياسي فراوان به اين نکته توجه نفرموديد که حتي در تاريخ جهان به ندرت غلبه بر رئيسجمهور کانديدا ممکن شده است. در ايران در سه دهه گذشته روال اين بوده که ملت به منتخب خود اجازه داده تا از همه فرصت قانوني براي اثبات توانمنديهايش استفاده کند. همچنين حضرتعالي بر حساسيت مردم نسبت به بازگشت جريانهاي گذشته به قدرت کاملاً واقفيد و حتي دو شکست در انتخابات مجلس ششم شوراي اسلامي و انتخابات نهم رياستجمهوري را در پيشروي داريد. براساس کدام تحليل تصور نموديد که اگر در پشت صحنه، انتخابات را رهبري کنيد حساسيت مردم برانگيخته نخواهد شد؟ قرار گرفتن حضرتعالي در کنار آقاي ميرحسين موسوي و آقاي خاتمي، پيوند همه کساني را که از سال 60 در قدرت بودند براي دستيابي مجدد به قدرت در ذهن مردم رقم زد. چرا از اين مطلب غفلت شد که فعاليتهاي گسترده حضرتعالي و منسوبانتان از نگاه مردم پنهان نخواهد ماند؟
از سياستمداري چون حضرتعالي انتظار نميرفت که همه اعتبار سياسي خود را در راهي بکار گيرد که داراي ريسک بالايي بود. بسياري از صاحبنظران معتقدند اگر همه امکانات خود را در اين راه بکار نميگرفتيد در مواجهه با مظاهر ناکامي با آرامش بيشتري عمل مينموديد و قطعاً هرگز شاهد نگارش نامهاي بدون سلام و تهيت به رهبري نبوديم. همانگونه که از همه نظرسنجيها برميآيد بعد از مناظرهها، جنابعالي وضعيت رقباي آقاي احمدينژاد را چندان مناسب نيافتيد.
بيترديد اگر نظرسنجيها برتري کانديداي مورد حمايت شما را نشان ميداد سه روز قبل از برگزاري انتخابات به چنين اقدامي مبادرت نمينموديد و دفاع از خانواده خويش را با قدرت بيشتري و در شرائط دولت همراه پيگيري مينموديد. توجيه نگارش چنين نامهاي صرفاً در يک حالت متصور است و آن اينکه براساس نظرسنجيها حضرتعالي عنقريب همه سرمايهگذاري و اعتبار سياسي خود را از دست رفته مييافتيد. لذا انتظار داشتيد با نامهاي شديداللحن، رهبري را وادار سازيد عليه آقاي احمدي نژاد موضعي اتخاذ کند تا اين مسئله معادله انتخابات را برهم زند. از اين ديدگاه صرفاً انتقاد رهبري از عملکرد آقاي احمدينژاد ميتوانست شرائط را تغيير دهد اما آيا تحقق چنين انتظاري با تهديد رهبري به مواجه شدن با شورشهاي خياباني ممکن بود؟: "از جنابعالي با توجه به مقام و مسئوليت و شخصيتتان انتظار است براي حل اين مشکل و براي رفع فتنههاي خطرناک و خاموش کردن آتشي که هماکنون دودش در فضا قابل مشاهده است، هرگونه که صلاح ميدانيد اقدام مؤثري بنمائيد و مانع شعلهورتر شدن اين آتش در جريان انتخابات و پس از آن شويد. لذا در فرصت باقي مانده ضروري به نظر ميرسد خواسته حق حضرتعالي و مردم در خصوص انجام انتخاباتي سالم و پرابهت و حداکثري تحقق يابد. کاري که ميتواند عامل نجات کشور از خطر و باعث تحکيم وحدت ملي و اعتماد عمومي باشد. " و در فرازي ديگر از نامه ميفرمائيد: "با اينهمه بر فرض اينکه اينجانب صبورانه به مشي گذشته ادامه دهم، بيشک بخشي از مردم و احزاب و جريانها اين وضع را بيش از اين برنميتابند و آتشفشانهايي که از درون سينههاي سوزان تغذيه ميشوند در جامعه شکل خواهد گرفت. " (روزنامه جمهوري اسلامي، چهارشنبه 20 خرداد 88، ص3)
در زمينه اين تهديدات که درقالب پيشبيني عنوان شده است چند سؤال قابل طرح است: 1- اينکه گفته ميشود برخي از احزاب و گروهها انتقاد منطقي يا غيرمنطقي آقاي احمدينژاد از خانواده حضرتعالي را برنخواهند تابيد و آتشفشان براه خواهند انداخت پيشبيني است يا اطلاع؟ 2- اقدام مورد درخواست شما از رهبري در سه روز باقي مانده تا انتخابات چه ارتباطي با مردم داشت؟ 3- حضرتعالي چه چيزي را فوق تحمل خود يافتيد و چرا تا بعد از انتخابات نميتوانستيد صبوري به خرج دهيد؟ 4- آيا اطرافيان حضرتعالي براي چنين تهديداتي ساز و کار لازم را فراهم آورده بودند يا خير؟ 5- آيا پيشبينيهاي لازم براي به زير سئوال بردن اصل انتخابات در صورت شکست کانديداهاي مورد حمايت حضرتعالي انديشيده شده بود يا خير؟ 6- در حالي که قبل از برگزاري انتخابات و کليد خوردن تنشآفرينيها نشاط سياسي غيرقابل توصيفي در ميان همه هواداران کانديداها بچشم ميخورد از کدام سينههاي سوزان سخن به ميان آورده شده است؟
پاسخ به اين سئوالات و پرسشهاي بسيار ديگر هرچه باشد در يک نکته نميتوان ترديد کرد که نامه تند حضرتعالي اعلاني بود به همگان که قرار است توفاني در جبهه طرفداران استقلال اين مرز و بوم به پا شود. عليالقاعده بدخواهان اين کشور که همواره مترصد فرصتند پس از مطالعه نامه شما خود را براي سؤاستفاده از شرائط فراهم آمده مهيا ساختند. متاسفانه بعد از انتخابات دخالت مؤثر و محوري برخي از اعضاي خانواده جنابعالي در تحرکات غيرقانوني محفلي و خياباني به مثابه گام ديگري در مسير بسترسازي براي معارضين انقلاب و قدرتهاي معاند بود. اي کاش اعتقاد حضرتعالي به چرخش قدرت و نزديکتر شدن انتخابات به ماهيت اصلي خودش موجب ميشد تا برخي انتقادهاي بياساس يا مستند را تحمل ميفرموديد و به تبع آن منسوبين و گروههاي متاثر از حضرتعالي به بهانه دفاع از شما وارد فضايي نميشدند که لطمات جدي به کشور وارد آيد. البته بايد اذعان داشت برخي افراد و تشکلها از ماهها قبل براي احتمالات مختلف، بويژه تن ندادن به ناکامي در انتخابات، خود را آماده ساخته بودند.
انتخابات اين دوره رياستجمهوري به اعتراف همگان گامي بلند در مسير توسعه سياسي در کشور بود. ميزان مشارکت مردم در فعاليتهاي انتخاباتي و رشد فرهنگي که در اين عرصه به نمايش گذاشته شد اگر نگوئيم بينظير، قطعاً کمنظير بود. بايد پذيرفت چنين مشارکتي به اين دليل بود که جامعه احساس ميکرد انتخابات آگاهياش را بالا ميبرد و تشنگياش را براي دانستن بيشتر از مناسبات پنهان، برطرف ميسازد. اگر براي رشد جامعه- به عنوان مؤثرترين تضمين کننده سلامت آن- ارزش لازم را قائل باشيم برخي خطاها را تحمل ميکنيم. مگر ممکن است انتخاباتي با چنين ابعاد گستردهاي مديريت شود و کمترين خطايي در آن بروز نيابد. همانطور که اشاره شد حتي رهبري به رياستجمهوري قبل از مناظره متذکر ميشوند که نامي از افراد برده نشود اما به هر دليل آقاي احمدينژاد همچون آقاي موسوي از افرادي به عنوان خطا کاران مهم ياد کرد. در صورتي که مطالب عنوان شده را خطا ميدانستيم فرصت براي اصلاح وجود داشت لذا درايت و هوشمندي سياسي حکم ميکرد نامه حضرتعالي مجوزي براي هجمه به چنين دستاورد بزرگي نشود؛ هرچند آمادگيها براي بهرهبرداري از شرائط انتخابات از مدتها قبل فراهم آمده بود.
از آنجا که انتخابات دهم را بحق بايد يک نقطه عطف در تاريخ سياسي کشورمان به حساب آورد زيرا که ظرفيتهاي بالاي نظام در چارچوب مهندسي دلسوزانه و مدبرانه رهبري توانست بيش از پيش به فعليت برسد. با اعتراف به اين واقعيت نبايد بگونهاي از سوي شخصيتهاي باسابقهاي چون حضرتعالي عمل ميشد که گويا مخالف شفافيت در فضاي جامعهايد. بطور قطع اينگونه نيست که بازتر شدن فضاي سياسي، مورد استقبال همه نقش آفرينان پيدا و پنهان عرصه سياست واقع شود. در عدهاي از خواص تغييراتي ايجاد شده که بازتاب آن را برنميتابند؛ يعني تمايل دارند جامعه يک تصوير ثابت از آنها داشته باشد (همان تصوير دوران قبل از تغيير)
ذکر اين نکته ضروري است که هدف از شفافيت، در معرض قرار گرفتن آفات يا لغزشها به منظور کمک به سالم سازي جامعه و دور داشتن نظام از گزندها و آسيبهاست. اين شفافيت به آراي مردم جهت ميدهد تا با آگاهي در مقام حل معضلات و آسيبها برآيند. در همين حال با عوامل ديگري مواجهيم که چشم به گسترش بيعدالتي و تخريب مباني اقتصادي جامعه دوختهاند. دولتهايي که از بقاء الگوي جمهوري اسلامي به شدت متضرر ميشوند، مايلند تخريب مباني اقتصادي، موجب وارد آمدن آسيبهاي جدي به رابطه مردم و نظام گردد و در نهايت تلاشي قدرت ملي را در ايران در پي داشته باشد.
در صورت پيوند ميان تمايلات قدرتهاي بيگانه و منافع نيروهاي زيادهطلب داخلي، بستري براي مداخلات فراهم ميشود. متاسفانه در ماجراهاي بعد از انتخابات آنچه اتفاق افتاد سوار شدن اين دو جريان بر موج احساسات جريحهدار شده هواداران در اقليت قرار گرفته، بود. هرچند عوامل ديگري نيز همچون تن ندادن برخي کانديداهاي دچار توهم شده به قانون، شرائط را براي ايجاد يک فضاي سياسي تيره فراهم ساخت. خطاهاي اکثريت نيز در اين مسير مزيد بر علت شد و آن شفافيت و نشاط سياسي را به فضاي پرابهام و خمودگي بدل ساخت. قطعاً حضرتعالي بهتر از هرکس ميدانيد بيشترين سود را از اين شرائط چه محافلي خواهند برد.
آخرين نکتهاي که در ارتباط با نامه حضرتعالي ضروري است مورد توجه قرار گيرد بحث مبارزه با مفاسد و لغزشهاي اقتصادي است. همانگونه که مستحضريد اکنون نزديک به يک دهه است که رهبري نسبت به وجود برخي مفاسد اقتصادي در جامعه هشدار دادهاند اما عليرغم واداشتن رؤساي سه قوه به برنامهريزي در اين زمينه دستاورد چنداني کسب نشده است. بسياري از صاحبنظران به جد معتقدند علت امر را بايد درگير کردن حواشي شخصيتهاي برجسته در انحرافات مالي دانست. براساس اين باور، جريانات ناسالم براي مصونيت يافتن نزد قانون، حلقههاي ضعيف کانونهاي قدرت را شناسايي کرده و با خود همراه و همآواز ميسازند. در چنين شرائطي اگر برخي از مسئولان و صاحبمنصبان کشور به نوعي واکنش نشان دهند که ورود قانون به حريم آنها هزينه خواهد داشت، آيا جز اين خواهد بود که افراد صاحب نفوذ در ساير سطوح نيز به ميزان قدرت خويش خواهند کوشيد اين هزينه را براي نظام سنگين کنند؟ آنچه حائز اهميت مينمايند نزديکي تدريجي اينگونه مديران و صاحبان قدرت به يکديگر است. اين جماعت به منظور حفظ موقعيت خود، چتر دفاعي مستحکمي در برابر قانون ايجاد ميکنند، امري که متاسفانه در جامعه ما مراحلي از تکوين خود را پشت سرگذاشته است.
جناب آقاي هاشمي رفسنجاني! اگر حضرتعالي ورود دامنه رقابت انتخاباتي را به اين عرصهها به مصلحت نميپنداريد بدون شک ميبايست راه حلي براي فائقآمدن بر مقاومت برخي خواص در برابر قانون ارائه فرمائيد. بدون ترديد در صورتي که برخي بزرگان خود را هزينه بستگان و مديران خاص خويش نميکردند، مقابله با انحرافات و لغزشهاي اقتصادي تا بدين حد سخت و پرهزينه نميشد. صرفنظر از حساسيتهاي ويژه نسبت به منسوبين، جنابعالي دستکم در برابر برخورد قانون با تخلفات مديران منصوب خويش مقاومتي غيرقابل باور از خود به ثبت رساندهايد. براي نمونه فراموش نشده است که در سال 85 آقاي احمدينژاد در چارچوب تلاش براي قانونمند کردن امور دانشگاه آزاد به عنوان رياست شوراي عالي انقلاب فرهنگي، به غلط يا به درست با شما رودرو قرار گرفت. در پي اوجگيري اين نزاع لفظي و واکنشهاي تند حضرتعالي، رهبري به رياستجمهوري توصيه نمودند از مسير کم هزينهتري موضوع قانونمند کردن فعاليتهاي مديريت دانشگاه آزاد دنبال شود و بر همين اساس از شوراي عالي انقلاب فرهنگي خواستند تا اصلاح اساسنامه اين دانشگاه را در دستور کار خود قرار دهد. شما بهتر از هر شخصي ميدانيد که چگونه از آن سال تاکنون در برابر چنين ضرورتي مقاومت شده است تا مدير منصوبتان در مقام پاسخگويي به قانون قرار نگيرد.
زماني که معتدلترين راهها براي نزديک شدن جامعه به عدالت مورد استقبال قرار نميگيرد، چگونه انتظار داريد شاهد هيچگونه تندي نباشيم و مسائل دوران پرشور انتخابات با ويژگي رقابتي جدي به گونهاي مديريت شود که همه جوانب از سوي يکايک افراد دخيل، مدنظر قرار گيرد و کوچکترين خطايي رخ ندهد. همچنين فراموش نفرمودهايد که رئيس کميته تحقيق و تفحص مجلس شوراي اسلامي از آموزش عالي کشور بعد از مقاومت مدير مورد حمايت شما در برابر نظارت مجلس بر دانشگاه آزاد و متوقف کردن تحقيق و تفحص، خدمت حضرتعالي رسيد و با ارائه نسخهاي از حجم عظيم پروندههاي تخلفات مدير مورد حمايت شما که از منابع مردمي کسب شده بود، خواستار پايان دادن به بيعدالتيها شد. گرچه در اين ملاقات از حجم تخلفات، ابراز تعجب شد اما متاسفانه همچنان با قوت به حمايت از وي ادامه داديد.
معالاسف حتي تذکر مستقيم رهبر انقلاب مبني بر عدم دفاع از چنين مديري به دليل تصرف اموال عمومي و انتقال به شخص خويش، تغييري در اين مشي ايجاد ننمود. ملت بحق انتظار دارد که در نظام اسلامي عدالت به اجرا درآيد و قانون براي همگان يکسان باشد. بهتر از هرکس ميدانيد که دليل افزايش چشمگير آراي آقاي احمدينژاد در اين انتخابات وعدهاي بود که ايشان در مناظرهها براي پيگيري تخلفات منسوبين شخصيتهاي داراي نفوذ و قدرت داد. بطور کلي اين موضعگيريهاي رئيسجمهور موجب شد صفبنديهاي سياسي در رقابتهاي اخير در هم ريزد. در جريان انتخابات دوم خرداد 76 آقاي ناطقنوري طيفي را نمايندگي ميکرد و آقاي خاتمي طيف مقابل آن را. آيا در کنار هم قرار گرفتن اين دو در اين انتخابات پديده قابل تاملي نبود؟ بهم ريختن دستهبنديهاي سياسي براي مردم ويژگيهاي اقتصادي سياسيون را حائز اهميتتر ساخت. در اين زمينه بايد حق را نيز به مردم داد زيرا حضرتعالي ناخداي کشتياي شديد که علاوه بر دوم خرداديهاي سياسي و اقتصادي، برخي چهرههاي اقتصادي جريان مقابل نيز در آن جاي گرفتند.
سوار شدن افرادي چون آقايان فلاحيان، رفيق دوست، واعظ طبسي، ناطقنوري و ... بر اين کشتي، شاخصهاي ارزيابي گذشته را کاملاً تغيير داد. هر چند با پرچم سبزي که بر فراز اين کشتي برافراشته گرديد اين ذهنيت تشديد شد که توسل به رنگ سبز براي درنورديدن خط قرمزهاست. اين بياعتمادي عمومي از يک سو ناشي از پيوند خوردن رؤساي قوة مجريه سه دوره قبل از آقاي احمدينژاد بود و از ديگر سو به دليل ارزيابي کردن دستهبنديهاي جديد عمدتاً برمبناي پيوندهاي اقتصادي. بنابراين زماني که در آستانه برگزاري انتخابات نتيجه چنين خطاي سياسي را در پيش روي خود داريم چرا تصور ميکنيم با يک خطاي ديگر ميتوانيم خطاي اول را جبران نماييم؟ مطمئن باشيد به جاي آقاي احمدينژاد هر کس ديگري هم بود، مردم براي نه گفتن به پيوندي که شما محوريت آن را بر عهده داشتيد، به وي رأي ميدادند.
چرا نبايد حساسيتهاي مردم را نسبت به مناسبات تأملبرانگيز اقتصادي مورد توجه قرار داد؟ متأسفانه برخي نزديکان حضرتعالي براي فائق آمدن بر اين مسئله تلاش کردند جامعه را به گونه ديگري تقسيمبندي کنند. تفکيک جامعه به دو قشر سنتي و مدرن، تدبير خطرآفرين ديگري بود که در واقع بار ارزشي به آراي طبقات مختلف جامعه ميداد. مروجان اين دستهبندي با تکيه بر اين امر که در گذشته تاريخي، بين شمال و جنوب تهران تنفري عميق وجود داشته تصور نمودند اکنون ميتوانند از آن براي درگير ساختن طبقات اجتماعي بهره گيرند. براي نمونه روزنامه اعتماد ملي در اين زمينه نوشت: "با توجه به جغرافياي سياسي و اقتصادي تهران و با عنايت به اينکه کانون ناآراميهاي فعلي در تهران عمدتاً ناظر بر مناطق مرکزي و شمالي اين شهر است به خوبي ميتوان ماهيت شمال شهري- جنوب شهري اين ناآراميها را رديابي کرد. اين نزاع طبقه متوسط و مدعي مدرنيته با هيأت حاکمهاي است که نمايندگي طبقات سنتي را عهدهداري ميکند. نزاعي با دو خرده فرهنگ کاملاً متفاوت و بعضاً متنافر. طبقه سنتي که روستاييان بخشي از آنند و جامعه فقرا و محرومان شهرها و حاشيه شهرها در کنار طبقات مذهبي درون شهري را نيز شامل ميشود. "(ماهيت اتفاقات در تهران، روزنامه اعتماد ملي، داريوش سجادي 30/3/88)
اين دستهبندي که در بطن خود به بياساسي بحث تخلف در انتخابات کاملاً واقف است سعي دارد با ازرش گذاري بر آراي طبقات مختلف به نوعي انفعال را در جريان اکثريت رقم بزند. بلاشک اين نوع تبليغات ريشه در نگاه اشرافيت دارد. اگر کسي نتوانسته به هر دليل ثروتي را براي خود رقم بزند، براساس چه معياري ميتوانيم رأي او را نازل و بيارزش تلقي کرده و در مقابل آراي طبقه مرفه جامعه را کيفيتر قلمداد کنيم. اين همان تفکر منسوخ شده در انگليس به عنوان پايگاه نظام سرمايهداري در قرن هجده و نوزده است. در گذشته در اين کشور اگر کسي ميزان مشخصي پول نداشت نميتوانست رأي دهد. به عبارت ديگر رأي صاحبان سرمايه براي اداره جامعه سرمايهداري ملاک بود و آراي اقشار محروم و ضعيف جامعه اصولاً به حساب نميآمد.
جناب آقاي هاشمي رفسنجاني! متأسفانه سکوت حضرتعالي در برابر گرايش اطرافيانتان به سرمايهداري لجام گسيخته، که جهان سرمايهداري به سر عقل آمده سالهاست دستکم به ظاهر از آن دوري جسته است، شاخص نگرانکنندهاي به حساب ميآيد. خوشبختانه وجود رهبري در جامعه مانع از تشديد چنين تعارضاتي که ميتواند بستر لازم را براي بدخواهان ملت ايجاد کند، شده است. اما بايد از تفکر طبقاتي که به شدت جامعه را تجزيه ميکند دوري جست. تسلط تفکر "يک نفر- يک رأي " به عنوان ميراث امام راحل هرچند براي کساني خوشآيند نباشد، در درازمدت ضامن سلامت کشور و جلوگيري کننده از شکلگيري انحصارات خواهد بود. در جهان امروز نيز اتفاقاً اين امر احترام به شأن انساني آحاد جامعه ارزيابي ميگردد.
جناب آقاي هاشمي رفسنجاني! سوابق درخشان حضرتعالي در پيروزي ملت ايران بر استبداد و پايان دادن به سلطه شاخصهاي سرمايهداري (انگليس و آمريکا) بر اين مرز و بوم حکم ميکند که جايگاه خود را در ميان اکثريت حفظ نماييد که بيشترين بار اين نهضت را بر دوش کشيد. سوار شدن بر ارابهاي که هر چرخ آن رو به سويي دارد، مباني وجاهت ما را به زير سئوال ميبرد. تجربيات تاريخي پيشروي حضرتعالي بهترين گواه بر اين مدعا است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر