امسال ندانیم بهارا! به چه رنگی؟
ما هیچ بهاری به چنین حال ندیدیم
زانرو که زیکسو همه در جشن بهاریم
وز سوی دگر غمزده در سوگ شهیدیم
.......................
آن بید معلق به مَثَل مادر پیریست
کز داغ، خمیده است و به چشمان تو بیدست
وان برگ چناران که زهر باد بلرزد
خود پنچه و انگشت جوانان شهیدست
.......................
این تندر غرنده که دل میکند از جای
آوای خروشان شهیدان دلیرست
هر دانه تگرگی که گلی ریخته بر خاک
در دیده اندیشه من دانه تیرست
.........................
این ژاله که بر گونه گلبرگ چکیده
دردانه سرشکیست ز مژگان شهیدی
گیسوی پریشان زنان را به حقیقت
بنگر که بود جلوه گر از شاخه بیدی
.........................
این زمزمه جوی که در گوش تو پیچد
آوای پریشانی اطفال یتیم است
ای وای به من داغ دل مادر تنهاست
هر برگ گل لاله که در دست نسیم است
مهدی سهیلی
ما هیچ بهاری به چنین حال ندیدیم
زانرو که زیکسو همه در جشن بهاریم
وز سوی دگر غمزده در سوگ شهیدیم
.......................
آن بید معلق به مَثَل مادر پیریست
کز داغ، خمیده است و به چشمان تو بیدست
وان برگ چناران که زهر باد بلرزد
خود پنچه و انگشت جوانان شهیدست
.......................
این تندر غرنده که دل میکند از جای
آوای خروشان شهیدان دلیرست
هر دانه تگرگی که گلی ریخته بر خاک
در دیده اندیشه من دانه تیرست
.........................
این ژاله که بر گونه گلبرگ چکیده
دردانه سرشکیست ز مژگان شهیدی
گیسوی پریشان زنان را به حقیقت
بنگر که بود جلوه گر از شاخه بیدی
.........................
این زمزمه جوی که در گوش تو پیچد
آوای پریشانی اطفال یتیم است
ای وای به من داغ دل مادر تنهاست
هر برگ گل لاله که در دست نسیم است
مهدی سهیلی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر