هزاران سال قدمت تاریخی نشتیفان و تمدن کهن آن

هزاران سال قدمت تاریخی نشتیفان و تمدن کهن آن

۱۳۸۷ آذر ۵, سه‌شنبه

هوار هوار حيواني ديدم ديدم بز به ميش

و دين بهانه خوبي است براي با تو نشستن، اي امير

اين‌كه دو مقام عالي‌رتبه از دو كشور در حاشيه يكي از اجلاس‌هاي مجمع عمومي سازمان ملل در مهماني شامي بر سر يك ميز بنشينند، نمي‌تواند موضوع جنجال‌ برانگيز و آنچناني براي مطبوعات و رسانه‌ها باشد، اما اگر يكي از آنها سمبل و پرچم عقايد مطلق ديني اسلامي و از آن مهمتر، رهبر با نفوذ اعراب يعني امير عبدلله، پادشاه عربستان باشد و ديگري شيمون پرز، رئيس جمهور رژيم صهيونيستي اسرائيل، موضوع به شکل خاصي قابل تأمل و بررسي است، چرا كه در مرحله نخست، پيش از هر چيز در عرف ديپلماتيك هر رفتار نشانه و دال بر معنايي مشخص و معين است؛ مثل برافراشتن پرچم يك كشور هنگام استقبال از مقام رسمي يا بلند پايه كشور ديگر كه به معناي اداي احترام وافر و ابراز علاقه‌مندي براي گسترش روابط و... است و يا هر حركت كوچك و ظريف كم اهميت همچون دير حاضر شدن در يك جلسه گفت‌وگو و يا ترك كردن ميز مذاكره و... در عرف ديپلماتيك معناي خاص و تعريف شده‌اي دارد؛ همان‌گونه كه نشستن دو مقام رسمي و عالي‌رتبه بر سر يك ميز هرگز بي معنا نمي‌تواند باشد.

اين موضوع آشكارا بيانگر گردش و تحول قريب‌الوقوع روابط اعراب و اسرائيل خواهد بود، چرا كه مقامات سعودي پيش از اين، همواره هنگام سخنراني هر يك از مسئولان اسرائيل، همايش‌هاي بين‌المللي را ترك مي‌كردند اما اين بار امير عبدالله، امير غير منعطف عرب با كسي سر يك ميز شام نشست كه از سال 1948 يعني از زمان تشكيل ر‍‍ژيم صهيونيستي دشمن اصلي و عامل مؤثري براي اتحاد اعراب به شمار مي‌رود.



بحث مطلق‌گرايي ديني امير عبدلله كه زبانزد عام و خاص است، از اين ديد قابل توجه است كه اين ضيافت شام در خلال نشست اجلاس گفت‌وگوي اديان برگزار شده و اين اجلاس به نوبه خود، پاسخ به ابتكار شاه عربستان در زمينه تلاش براي پيشرفت گفت‌وگوي ميان اديان است.
قضيه چندان هم پيچيده نيست. در واقع، به يكباره نرم و منعطف و نسبي‌گرا شدن پادشاه عربستان و تلاش صادقانه‌اش براي پيشبرد گفت‌وگوي ميان اديان (!) تكه آخر پازلي است كه با چسباندن آن به روندهاي قبلي تصوير منحصر به فردي از واقعيت شكل مي‌گيرد كه مي‌تواند راهنماي ديپلماسي منطقه‌اي ايران باشد.

يك روند واقعي مبني بر مثلث اعراب، آمريكا و عراق، از زمان سفر خاورميانه‌اي بوش و پس از آن، سفرهاي منطقه‌اي نوري المالكي به كشورهاي عربي آغاز شده كه در راستاي انزواي ايران است و كارگردان غير حرفه‌اي اين نظم نوين نيز كسي جز آمريكا نمي‌تواند باشد.
يكي از دلايل آشكار غير حرفه‌اي بودن اين كارگردان نيز تحت تأثير تمام و كمال بودن دستيار ضعيف و تحت الحمايه خود اسرائيل است، زيرا اين اولمرت بود كه اذعان داشت براي دستيابي به صلح، راهي جز بازگشت به مرزهاي سال ۱۹۶۷ وجود ندارد و از همين روي، بهتر است به جاي تمركز بر گفت‌وگو با فلسطيني‌ها، طرح صلح ملك عبدالله را با سران عرب به مذاكره گذاشت.

در واقع، بر پايه ابتكار او، در صورت بازگشت اسرائيل به مرزهاي پيش از جنگ شش روزه در ژوئن سال ۱۹۶۷ و حل «عادلانه» مشكل آوارگان فلسطيني، همه كشورهاي عرب روابط ديپلماتيك كامل با اسرائيل برقرار خواهند كرد و اكنون ابتكار پادشاه سعودي دو بار از سوي كشورهاي عضو اتحاديه عرب به تصويب رسيده است و اين‌گونه فاز بعدي پروژه آقاي آمريكا و دستيارش اسرائيل به مرحله اجرا درمي‌آيد؛ عادي‌سازي روابط اسرائيل با اعراب و در نتيجه انزواي بيشتر ايران و تضمين حضور آمريكا و همراهانش در گلوگاه انر‍ژي آينده جهان در نتيجه انزواي بيشتر ايران.
هنگامي که جورج بوش در سفر خاورميانه‌اي ماه ژانويه 2008 خود در مرکز مطالعات استراتژيک ابوظبي سخنراني مي‌کرد و خواستار ايجاد ائتلافي عليه ايران در منطقه بود، داشت، نخستين گام‌ها را براي پي‌ريزي نظام نوين امنيتي منطقه برمي‌داشت.

وجود چنين دستور کاري و اعلام آن در خليج فارس آن هم در نزديکترين نقطه به سواحل ايران و در کشوري که بالاترين حجم تجارت را با ايران دارد، آشكارا تعريف کننده و شکل دهنده نقش جديد کشورهاي خليج فارس نسبت به حوزه خاورميانه در سياست خارجي آمريکا بود.
بوش هدف دوم خود در راستاي سفر به خاورميانه را فعال کردن مذاکرات موسوم به حل و فصل نهايي بين اسرائيل و فلسطين خواند که در آناپوليس بر آن توافق شده بود.

اما اين هدف دوم، خود در راستاي تحقق هدف اولي ماهيت و معني مي‌يابد. اين‌که يک رئيس‌جمهور آمريکا، آن هم بوش آتش‌افروز و جنگ طلب، براي نخستين بار، از ايجاد يک دولت مستقل فلسطيني ياد کند و همچنين موضوع آوارگان فلسطيني را با نام جبران خسارت آوارگان در دستور کار قرار بدهد، جز اداي دين به اعراب منطقه براي جلب رضايت آنان در ائتلاف عليه ايران چيز ديگري مي‌تواند باشد؟
اين در حالي است كه بوش همواره مورد انتقاد اعراب بود که چرا وي بر خلاف پدرش و کلينتون، ابتکاري براي صلح خاورميانه نداشته است؟!

همان‌گونه که مجري زيرک تلويزيون الجزيره در برنامه تحليلي سفر بوش به خاورميانه به آن اشاره کرد و اين جريان را سناريويي مشابه سال 1991 خواند که جورج بوش پدر، پس از آن که از حمايت کشورهاي عضو پيمان دمشق (شوراي همکاري، مصر و سوريه) در جنگ دوم خليج فارس براي آزادسازي کويت مطمئن شد، کنفرانس مادريد را به اعراب هديه داد.
و خريد 63 ميليارد دلار اسلحه از وزراي خارجه و دفاع آمريکا، هزينه‌ايي بود که کشورهاي عضو شوراي همکاري خليج فارس با طيب خاطر پرداختند تا آمريکا به حفظ امنيت رژيم‌هاي سنتي عربي متعهد باشد.

درگيري‌ها و تنش‌هاي بين ايران و اعضاي شوراي همکاري خليج فارس در بيانيه‌اي که از سوي اجلاس سران اين شورا صادر شد و نسبت به احتمال آلودگي آب‌هاي خليج فارس از فعاليت آينده نيروگاه بوشهر ابراز نگراني کردند، به خوبي نمايان است. و همچنين در تصميمي که در اجلاس سال 2007 مبني بر آغاز مطالعه برنامه هسته‌اي صلح آميز خود گرفتند که پاسخي به برنامه هسته اي ايران باشد.

عربستان با حضور پررنگ و يکجانبه آمريکا و گشودن چتر امنيتي در منطقه موافقت کامل ندارد و از سويي، مخالف قدرتمند شدن و يکه‌تازي ايران در منطقه است، چرا که ايران تنها رقيب عربستان در فلسطين، عراق، لبنان خليج فارس، افغانستان و همه جهان اسلام است؛ در همه جاهايي که عربستان نفوذ دارد و بازيگري مي‌کند، ايران نيز ذي‌نفوذ و بازيگر است.

صرف نظر از تنش ايران با کشورهاي عربي منطقه بر سر جزاير سه‌گانه، اعراب از شکل‌گيري هلال شيعي در منطقه نگرانند و آمريکا توانسته است با استناد بر احتمال قدرتمند شدن شيعيان و اکراد در عراق و قدرتمندي اين دو کشور در کنار يکديگر، کشورهاي کوچک منطقه را از شکل‌گيري هلال شيعي و پيامدهاي بعدي آن بترساند؛ بنابراين، اين نکته که اعراب از ورود به همکاري‌هاي جدي با ايران ـ که باعث تثبيت و ارتقاي جايگاه ايران مي‌شود ـ خودداري مي‌كنند، طبيعي و قابل پيش‌بيني است، اما افکار عمومي عرب که ائتلاف عليه کشور منطقه‌اي ايران را درست نمي‌داند و خود بدبيني دولتمردان نسبت به سياست‌هاي آمريکا در منطقه و ترس از رويارويي نظامي آمريکا با ايران که يک فاجعه در منطقه مي‌آفريند، موجب مي‌شوند که بر سر يک سيستم امنيت جمعي در منطقه اجماع و توافق نظر نباشد.

در اجلاسي که ماه ژوئيه گذشته نيز بر محور گفت‌وگوي بين‌المللي بين اديان در مادريد و به پيشنهاد پادشاه عربستان برگزار شد، از ضرورت تلاش مشترک ضد تروريسم، حجاب دختران در مدارس و بحث کاريکاتورهاي پيامبر در روزنامه‌هاي کشورهاي غربي بحث شد، اما در اين اجلاس، اين‌گونه به نظر مي‌رسد که جهت‌گيري کلي و غايت مورد انتظار از برگزاري اين نشست، رسيدن به يک تفاهم شکسته و بسته ميان سران رژيم صهيونيستي و اعراب است؛ هرچند اين اجلاس به دلايلي که گفته شد، خروجي روشني نمي‌توانست داشته باشد، اما جسارت شکستن يک تابوي بزرگ و آن نشستن امير عربستان و پرز بر سر يک ميز را داشته و اين، مي‌تواند نقطه عطفي در تغيير و چرخش سياست‌ها از سال 1948 تا کنون باشد.
بنابراين، آشكار است کنفرانسي که در آن اغلب سران کشورهاي سکولار ـ که معتقد به جدايي دين از سياست هستند ـ شرکت مي‌کنند، نمي‌تواند ربط مستقيمي به دين و دغدغه تفاهم و گفت‌وگوي ميان اديان داشته باشد. همان‌گونه که در اين كنفرانس، رؤساي‌جمهور و نخست وزيران حدود شصت کشور جهان از جمله پادشاه اسپانيا، رؤساي جمهور فيليپين، پاكستان، لبنان، روسيه و جورج بوش حضور داشتند و هيچ‌کدام از اين افراد نماينده و کارشناس يک جريان ديني نبودند و قريب به اتفاق آنان را افرادي تشکيل مي‌دادند که مدتها براي منافع سياسي به رايزني پرداخته‌اند، اگر به راستي، دغدعه و هدف اين کنفرانس، آشتي و صلح و تفاهم ميان اديان بود، بايد از يهوديان ضد صهيونيستم كه در آمريكا نيز حضور چشمگيري دارند و تعدادشان کم نيست، دعوت مي‌شد تا به نمايندگي از دين يهود در آن شركت كنند.

اظهارات دبير کل سازمان ملل به عنوان يک نهاد مدافع حقوق ملت‌ها، مبني بر تلاش براي «ارتقاي تفاهم ميان اعراب و اسرائيل»، آشكارا بيانگر موضع واقعي اين قبيل نشست‌هاست و متأسفانه، بيهوده نيست که مدت‌هاست، ايده‌آل‌گرايان در ايده‌آل‌هاي خود، از يک سازمان بين‌المللي تجديد نظر کرده و دريافته‌‌اند، هر نهادي به منابع مالي نياز دارد و بناچار از تأثيرپذيري و پيروي و اطاعت از تأمين‌کنندگان منابع مالي سازمان خود گريزي ندارد و اين يک واقعيت است.

• کارشناس ارشد ديپلماسي و سازمان‌هاي بين‌المللي

هیچ نظری موجود نیست: