- به من باز گویند: بُکن زندگی کمی با مقامات سازندگی
- بمن باز گویند: آرامتر، از احوال دنیا بشو با خبر.
- بمن باز گویند - کز احتیاج شده حرف تو چون ُدّربی رواج.
- بمن باز گویند: ای بیشعور همه ناکسان زر گرفتند و زُور.
- بمن باز گویند: بیدار شو! ره زندگی گیر و سالار شو
- بمن باز گویند: با ایدهآل تو بی سود کردی جهان کمال.
- بمن باز گویند: که این خوشدلان برندت به دانشگه و پارلمان.
- بمن باز گویند: ای با هنُر! وزارت دهندت چه خواهی دگر؟!
- بمن باز گویند: کز بهر نان کمی نرم کُن با بزرگان زبان.
- بمن باز گویند: کای حق پرست! بدهکاری از مرگ ناخوشتراست.
- بمن باز گویند: ای سنگدل ! زن و بچهات را بسختی مَهِل.
- بمن باز گویند: ای بد زبان ! نسوزد دلت بر محّمد ژیان؟!
- بمن باز گویند: زندان بس است یکیحرف بس، گر بخانه کساست.
- بمن باز گویند: بر حفظ جان بیندیش گر نیستی فکر نان.
- بمن باز گویند: صدها هزار زمردان نامی زدندی بدار
هزاران سال قدمت تاریخی نشتیفان و تمدن کهن آن
۱۳۸۸ بهمن ۵, دوشنبه
تهدیدها ، تطمیع ها
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر