1گفتار مشترک بین هر چهار کاندیدا، با تأکیدهای مختلف، چیزی جز سیاست در مقام مدیریت نیست. و سیاستی که با مدیریت یکی شده باشد اصولاً دیگر سیاست نیست. این روح حاکم بر کمپینهاست. همگی شیفته مهندسیکردنِ امور عمومی و اداره کارشناسانه همه¬چیزاند، از حقوق شهروندی گرفته تا سیاست خارجی. سیاست به یک رشته تخصصی بدل شده که فقط کارشناسان قادرند از آن سر درآورند. پس همگی در بهرخکشیدنِ متخصاصان خبرهتر در امر مدیریت سیاست باهم رقابت میکنند. مهمترین عرصه تجلی این شیفتگی نیز جایی جز اقتصاد یا آن به¬اصطلاح معیشت مردم نیست. نه¬تنها سخنی از اقتصادسیاسی نیست، بلکه کل نقصانها مستقیماً به سوءمدیریت تقلیل داده میشود.
این فرق اساسی نامزدها با کسی چون خاتمی است، هموکه شعار اصلیاش توسعه سیاسی بود. اما با این حال، و در تقابل با محتوای شعارها، محصول و انگیزه فضای حاکم بر انتخابات کنونی در میان مردم، به نظر میرسد، خودِ سیاست است، ولو در معنای عام و یونانی آن: حضور و مکالمه درباره سرنوشت مردم در حوزه عمومی، در میدان شهر. در این میان، مهدی کروبی بیش از هر کس دیگری بر جنبه مدیریتی سیاست خویش تأکید دارد. اما نکته مهمتر دیگری درباره او وجود دارد که گویای رابطه عشقـنقرت او با دوم خرداد و دوره اصلاحات است.
او، که شیخ ’اصلاحات‘ نام گرفته است، با پشتکار عجیبی میکوشد خودش را با این جایگاه نمادین یکی سازد. به بیان دقیقتر، او بهواقع تلاش دارد جای خاتمی را بگیرد. ولی این موضع را قرار است چگونه پُر کند؟ با فشار و بهاصطلاح بهزور. کاری را که کروبی در هشت سال عصر اصلاحطلبان، در دوره دوم خرداد، در زمان ریاستاش بر مجلس، نکرده بود، میکوشد در عرض چند هفته به انجام رساند: از نزدیکی به جنبش دانشجویی گرفته تا جلب نظر جنبش زنان و بهدستآوردن دل روشنفکران (بگذریم از وعدههای مالی به تودههای فرودست.) ولی کروبی سخت تلاش میکند کل این موضع را یکجا و تا ته پُر کند و گمان میبرد این موضع تماماً وابسته به خصوصیاتِ فردی است که اشغالاش میکند (هرچند تلاش چهارساله او برای ’حزبورزی‘ بهشیوه غربی یکی از سویههای ضروریِ توسعه سیاسی، دستکم در معنای لیبرالدموکراتیک آن، است).
پس بهترین کار چیست؟ گرفتن همه آن ژستهایی که مثلاً کسی مثل خاتمی، اینجا و آنجا، بعضاً همراه با محافظهکاری و عقبنشینی، در هشت سال دولت اصطلاحات گرفته بود و او را به ’خاتمی‘ بدل کرده بود. ولی مسأله اینجاست که حتی خاتمی نیز با موضع خودش یکی نیست. او نسبت به این موضع یا جایگاه چیزهایی کم دارد و بعضاً هم چیزهایی مازاد بر آن داشته است. عنوان اصلیِ این موضعْ سیاسیشدن در پرتو رخداد دوم خرداد بود. در هر حال، سیاسیشدن این موضع گره خورده است به همین مازاد مثبت و منفی. اما کروبی بهطرز عجیبی نه چیزی کمتر و نه بیشتر از خودش است. او مازادی ندارد. به همین دلیل میکوشد تمام جاهای خالی این موضع را بهزور با انبوه گزارههای افراطی، وعدهها، بیانیههای تُند، و دیگر ژستهای رادیکال پُر کند.
ازهمینروست که او اصرار دارد پاسخ هر مطالبه از سوی هر گروهی را فوراً و بیهیچ قیدوشرطی بدهد: از حقوق مدنی گرفته تا مطالبات زنان، دانشجویان، سرمایهگذاران، مستضعفین، روشنفکران، هنرمندان، اقلیتهای قومی و مذهبی، توقعات خارجی، اسلامیت، ایرانیت، جمهوریت، و . . . این قسم موضعگیری عملاً معادل موضعنگرفتن است. او خطی را نمیکشد. گویی برای کروبی، جامعه خصلتی آنتاگونیستی و ستیزهگر و متعارض ندارد. در یک سو، یک دولتِ ناکارآمد (دولت نهم) است، و در سوی دیگر، جامعه یکپارچهای است که مطالبه اصلیاش صرفاً خودِ مطالبهداشتن است. ولی درست به همین دلیل، تلاش او برای تأیید این مطالبات ضرورتاً منطق مطالبهگری را مخدوش میکند و میلِ دنبالکردن مطالبه را ازبین میبرد.
پس رویکرد کروبی همان سیاست درمقام مدیریت در شکل لیبرالی ناباش است. سیاست، بهزعم او و تیماش، یعنی اعطای حقوق به شهروندان و توجه به مطالبات، یا درواقع دادن حقوق بهعنوان صدقه و اعانه، تا بعد همه سربزیر و راضی به خانههاشان بروند. از این حیث، کروبی و احمدینژاد، در این مبارزه انتخاباتی، قرابت زیادی با هم دارند. البته این بهمعنای راندن آن دو به یک چوب نیست. شکی نیست که رویکرد لیبرالـبورژا و تکنوکراتیک کروبی، دستکم در شرایط فعلی و با نیروهای سیاسیـتاریخی فعلی، ارجحیت دارد. (در این میان، بهطرزی عجیب و طنزآمیز، ازقضا این محسن رضایی بوده است که در مناظره تلویزیونی خود با کروبی، اشاره کوچکی به سیاست، درکنار انقلاب اقتصادی مورد ادعایش، کرد، آنهم در بحث از اقلیتهای قومی: اینکه مسأله بر سر اعطای حقوق سیاسی به این اقلیتهاست و نه احیاناً فقط آزادی عملی فرهنگی وغیره.)
پس میتوان گفت مبارزه کروبی در این انتخابات، بالاخص با توجه به اقدام اخیر او و حامیاناش در ’فتح‘ (بهقول روزنامه اعتماد ملی) نسبتاً خشونتآمیز دانشگاه پلی تکنیک، مبارزهای کمابیش هیستریک است (و در هیستری، انرژی روانی و لیبیدویی نمود صریحی در جسم پیدا میکند). شاید به همین خاطر است که کروبی بهطرز معناداری هیچ اشارهای به خاتمی نمیکند.
2 درمقابل، میرحسین موسوی، هرچند او نیز بناگزیر تا اندازهای متأثر از گفتار مشترک فوق است، اما بهنظر میرسد درک روشنتری از ’موضع‘ دارد. او نمیکوشد این موضع را با یک محتوای رادیکال صریح پر کند، بلکه گویی میداند که دراینجا مسأله نفسِ نشاندادن یا اشارهکردن به چنین موضعی است: همان موضع سیاست که ریشه در دوم خرداد و انقلاب 57 دارد. عکس خاتمی در پس عکس او در برخی از پوسترهای انتخاباتی موسوی تا اندازهای معرف تلاش برای این نوع اشارهکردن است. البته او چندان نیاز ندارد با خاتمی یکی شود، سرمایه نمادین او بهعنوان نخست وزیر دهه شصت او را از یکیشدن با خاتمی یا هاشمی یا هر کس دیگری بینیاز میکند. از سوی دیگر، بهخاطر برکنارماندن او بهمدت بیست سال از سیاست روز، موسوی رگههای پررنگی از گفتار دوره نزدیک به انقلاب دارد، و حتی بعضاً میتوان گفت بیدارکننده نوعی نوستالژی است.
گذشته از برخی سویههای بیش از حدِ لازم ایدئولوژیک در شعارهای او، موسوی کمابیش تنها کاندیدایی است که شعارهای عجیبوغریب نمیدهد، و این احتمالاً مبین آن است که برخلاف سه کاندیدای دیگر، موضع توپُر و ازپیش موجودِ مشخصی برای ازدستدادن ندارد. نزدیکیِ کنونی او به روند سیاسیشدن (که بهراحتی و بی¬هیچ توهمی ممکن است پس از رییسجمهورشدناش به عکس خود بدل شود) ریشه در همین نهکاملاً توپُربودن جایگاه و شعارهای او دارد. همچون خود خاتمی، موسوی نیز فقط مادامی به چهره یا شمایلی مهم بدل میشود که با نام سیاست گره خورد. حتی هماکنون نیز میتوان گفت که باید از موسوی فراتر رفت، نتیجهای که اصلاحطلبان سالها پس از دوم خرداد درمورد خاتمی به آن رسیدند.
شیوه مطالبهمحوری(راه اول سياستزدايي از انتخابات)
يا: بچهشتر بودن بهمثابه شتر سواري دولا دولا
روزبه كريمي
این روزها، ستاد و اردوی کروبی، رنجوران فراوانی را میپذیرد و دردودل بسیاری را میشنود. از خوانندگان زیرزمینی پاپ تا «اهل حق». همه میآیند و «مطالبات»(بخوانید: حاجات)شان را حضورا عرض میکنند و شیخ هم به کسی «نه» نمیگوید.
از قرار، نهتنها در داخل، که در خارج کشور هم سکه «مطالبهمحوری» گرفته است. حتی آنها که در بیرون از مرزهای جغرافیایی یا نمادین سیاسی ایران، در دمادم هر انتخابات ما را نصیحت میکردند که «مبادا گول بخورید، هر انتخاباتی تاییدی است بر مشروعیت نظام»( البته مشخص نکردهاند و نمیکنند که سرانجام پیشاپیش جمهوری اسلامی مشروع هست یا معطل ماست تا مشروعیتش را ثبت کند؟) و البته یادشان نمیرفت که بیفزایند: «سگ زرد برادر شغال است»، این روزها کمی سر ذوق آمده¬اند، منت میگذارند بر سر ما که میگویند حال و هوای انتخابات دهم ریاستجمهوری را از این حیث که در آن «مطالبهمحوری» باب شده است، قابل توجه میدانند. چهکه از طریق مطالبهمحوری، هر دسته و گروهی میتواند حرفهای ناگفته و رازهای مگویاش را بازگوید؛ خطاب به تکتک نامزدها، همه آنچه را که برای یک موقعیت بشری و مطلوب طلب میکند، به زبان آورد و علنی کند. علیالخصوص اگر این دسته و گروهها، همچون بچهشتری که در کوران بلایا و حوادث به احدی سواری نمیدهد، تاکید کنند که منظورشان حمایت از نامزد خاصی نیست و تنها خواستار «مطالبات»شان هستند، نور علی نور است.
مطالبهمحوران، اولا بدینواسطه که معتقدند موضعشان یکه و خاص است، ثانیا، به اعتبار مطالباتی از آنگونه که ایشان در انتخابات دهم محور قرار دادهاند، مدعیاند مطالبهمحوری موضعی است رادیکال و به همین خاطر، از منظر بخشی از آنها، عیاری است که میتوان تحولخواهی کروبی را از بیتفاوتی موسوی بازشناخت.
1- توهم تکینهگی و پیشرو بودن «مطالبهمحوری»، نهتنها نزد خارجنشینانی که نه در عمل و نه حتی در نظر، از دور هم دستی بر آتش ندارند، بلکه در سر بسیاری از فعالان اجتماعی و سیاسی داخلی هم افتاده است. بنگرید به حرفهای چهرههای استخوانخردکردهای چون رضا علیجانی یا تقی رحمانی که این روزها، طرح مطالبات را پیش شیخ اصلاحات سخت به فال نیک گرفتهاند. اینان و کسی مثل عمادالدین باقی که ید طولایی در پرداخت تئوریک سیاستزدایی ِ پروژه حقوق بشر دارد، چهبسا خیال میکنند نخستین چهرههایی هستند که، در این زمانه عسرت حقطلبی، به پدیدهای چنین بدیع اشاره کردهاند.
مخلص کلام؛ جزء مقوم توهم تئوریپردازان و مجریان مطالبهمحوری را میتوان با عناصر زبانشناسی سوسوری چنین صورتبندی کرد: مطالبهمحوران سیاسی و اجتماعی تحولخواه عصر ما، خیال میکنند، شیوه مطالبهمحوری که اینان پیشه کردهاند، گفتار یا parole است که با تیزهوشی و همت بالای سیاسی آنان پیدا شده است. هم از اینرو، بسیاری معتقدند که رادیکالترین گفتار انتخاباتی موجود، گفتار مطالبهمحوری است.( مثلا بنگرید به گفتوگوی حسن شریعتمداری، دبیرکل سازمان جمهوریخواهان ملی، با صدای آمریکا، مقالهای از باوند بهپور درباب «همگرایی زنان» در سایت رخداد) سوسور، parole را در برابر langue یا به کار میبرد، به این شرح که، در نگاه نخست، زبان، «طبیعتی چندوجهی و نامتجانس» دارد، و به نظر واقعیتی است که طبقهبندی نمیشود و وحدتاش آشکارشدنی نیست، اما به تعبیر سوسور، برای رفع این بینظمی باید آن را از این کل نامتجانس، به صورت یک پدیده اجتماعی محض بیرون بکشیم، یعنی مجموعه نظامیافتهای از قراردادها که از یکسو برای ارتباط میان انسانها ضروری و از سوی دیگر نسبت به مواد علائمی که آن را تشکیل میدهند، بیتفاوت هستند و بالاخره یک زبان باشد.
زبان، از اینرو، یک قرارداد جمعی است که فرد اگر میخواهد با دیگران ارتباط برقرار کند، باید آن را در تمامیتاش بپذیرد، هرچند با لهجه و طرز بیان خودش. در مقابل آن، گفتار جزء صرفا فردی زبان را تشکیل میدهد، مثل ایجاد صدا، طرز کاربرد شخصی قواعد و ترکیبات زبانی یا لغات پیش هر کسی. مطالبهمحوران، در این توهماند که، در تنوری میدمند که «خاص» آنهاست؛ ژست رادیکالی است که امروزه آنها کشفاش کردهاند و بدینواسطه، «گفتار» نویی است که برخلاف «زبان» سنتی سیاست رسمی انتخابات در ایران، به میدان آمده است و حرف دیگری میزند.
نکته اما اینجاست که مطالبهمحوری از قضا به «زبان» سیاست رسمی در ایران بدل شده است. شیوه مطالبهمحوری، گفتاری نیست که تنها نزد دفتر تحکیم وحدت، یا جمع زنان همگرا یا انجمن دفاع از حقوق کودک مشتری داشته باشد. زنان همگرا، دانشجویان تحکیمی یا فارغالتحصیلان ادواری تنها یک جنس از این نوع زبان، سخن یا گفتماناند. عسگراولادی و دوستان در موتلفه، جامعه اسلامی مهندسین و... هم وقتی، یکماه پیش، خدمت رئیسجمهور مهرورزی رسیدند، حرفشان این بود که اگر احمدینژاد مطالبات و شرطهایشان را بپذیرد، او را حمایت خواهند کرد. سیاست، تحت این روش، به مشتی شروط ضمنی فروکاسته شده است که قرار است با آنها مطالباتی برآورده شود، ورنه مواضع سیاسی میچرخند و میغلتند به جبهه دیگری. مطالباتی که از حضور داشتن در کابینه تا منع کتکزدن کودکان را دربرمیگیرد.
مطالبهمحوری، «زبان» مرگ سیاست راستین است که به هزار گفتار در سخن است. با این همه شیوه مطالبهمحوری حتی از باب مطالباتی نیز که مطالبهمحوران در انتخابات دهم، محور قرار دادهاند، رادیکال نیست و یکسره منفعتباوارانه و جزئیگرایانه است.
2- عسگراولادی و شرکاء فقط تعامل رئیس جمهور با محافظهکاران سنتی را طلب میکردند و لاغیر؛ سیمین بهبهانی، در نشست زنان همگرا تاکید میکند، ما کار نداریم چه کسی رئیسجمهور شود، ما فقط تصویب کنوانسیون منع تبعیض علیه زنان را میخواهیم؛ دفتر تحکیم وحدت و برخی از دانشجویان محروم از تحصیل، هم فقط میخواهند ببینند چه کسی گرفتاریهای دانشجویان را رفع میکند و به کاندیدای خاصی اشاره ندارند؛ بیانیه انجمن حمایت از کودکان هم فقط یکسری خواستها را برای بهود شرایط زیستی کودکان برشمارده و برای همه نامزدها فرستاده است.
مطالبهمحوری، چیزی نیست جز نام دیگر «حقوق بشر منهای سیاست»، بدینمعنا که تحقق حقوق بشر و آزادیهای اساسی، پروژهای است صرفا حقوقی که نباید و نمیتوان آن را با مواضع سیاسی درآمیخت بلکه برای کسب حقوق بشر، بایستی روشهای حقوقی را به کار بست. صریحتر: برای بهدستآوردن حقوق بشر، ما نه به اعتراضات و معترضان سیاسی، که به تکنیکها و تکنسینهای حقوق بشری نیاز داریم. تکنیکهایی که میتوان با نام «چانهزنی» صورتبندیشان کرد.
مطابق این نسخه حقوق بشری، اصل اول این است: نه لزومی دارد که بدانیم یک فرد یا جمعی از افراد که مورد تبعیض حقوقی قرار گرفتهاند، چه گرایش/برنامه سیاسی دارند و نه مهم است که چه مرجع یا مراجعی قرار است حقوق بشر و آزادیهای پایمالشده را احقاق کند. فقط کافی است، این مراجع را با چانهزنی تخصصی(که عموما با عنوان لابیگری صورتبندی میشوند و در اردوی شیخ، ولی همچنان به ریشسفیدی ترجمه میشود؛ مثلا نگاه کنید به یادداشت محمد شریف، وکیل دعاوی، در ویژهنامه انتخاباتی روزنامه اعتماد ملی(11/3/88) با عنوان «مردی که ریش گرو میگذارد») راضی کنیم.
بنابراین هویتهای زیستی- اجتماعی مختلف، فارغ از اینکه کدام مشی سیاسی را پی گرفتهاند، بهتر است بدین راضی باشند که هر طور شده، وضع موجود ختم شود. وضعی که حاوی نقض حقوق آنهاست. تصویر مثالین این نسخه حقوق بشری، زن جنگزدهای است که در بحبوحه جنگ بالکان، رو به دوربین گزارشگران شبکه سیانان میگوید: «من فقط میخواهم که جنگ تمام شود». «قربانی»، نام این زن و همه آنانی است که قرار است طبق این نسخه حقوق بشری، رستگار شوند. نیازی(و البته صلاح هم) نیست که قربانیان، برای تغییر وضع موجود به وضع مطلوب، برنامه سیاسی خاصی داشته باشند. کافی است کار را به کاردان بسپارند؛ اعم از امپراتوریهای دموکرات جهان، دولتهای مهرورز یا به ویژه متخصصان حقوق بشر.
با این حساب، پروژه حقوق بشر، بستر دیالکتیکیای میشود از تمناهای انفعالی مردمان از یکسو و از سوی دیگر، کسبوکار متخصصان یا خطابههای پدرمآبانه دولتها. حقوق بشر بهمثابه تمنای مشتی قربانی، میانجی نمادینی است تا گروهی، حقوق بشر را به درآمد خصوصی یا دستگاه ایدئولوژیک دولتی بدل سازند. چهکه بهواسطه این تثوری، قربانیان، مردمانی هستند که برنامه و بیان سیاسی خاصی ندارند و این وجه را واگذاردهاند به بوروکراسی حقوقی و سیاسی فرادست. بدینسان، حقوق بشر منهای سیاست، حقوق حیوانی است.
نمایش قربانی، امروزه تصویر ارگانیک پروژه «حقوق بشر منهای سیاست» است. و البته عمادالدین باقی، تئوریسین اندامواره ایرانی، تحکیم وحدت و ادوار تحکیم، سازمان حزبی و کروبی، نامزد اصلح آن است. باقی از دوسه سال پیش و ابتدا با سرمقالهای در روزنامه شرق، کوشیده است جا بیندازد که فعال حقوق بشری، از گرایشهای سیاسی منزه است. تحکیم وحدت وادوار نیز، برخلاف ژست خویشتندارانهشان در حمایت فاصلهدار با نامزدی کروبی، از مدتها پیش که در ژست و گفتار انتخاباتی کروبی هم آن زمان که از حقوق اقوام، زنان و دانشجویان ستارهدار و... دم میزند، نهتنها از رادیکالیسم اثری نیست بلکه، در این گفتار، اقوام، زنان، محرومان از تحصیلات عالی یا برخی اقلیتهای مذهبی به شماری قربانی فروکاسته میشوند. حرفهای او به زبان بیزبانی متضمن این است که: «هویتهای زبانبسته، مگر چه میخواهند جز طلب حقوقشان؟»؛ مطالبات هویتهای قربانی، بدینترتیب، در گفتار فرصتطلبانه کروبی ادغام میشوند تا از زبان او Peresent شوند.
با این تفاسیر است که کروبی هر لحظه با همه گروههای ستمکش نشست و برخاست دارد تا به همه بگوید: «بله». بدینسان، همه آن جنبشهای اجتماعی که با «زور» خودشان، به رسانه خودشان بدل شده بودند، اینک در رسانه کروبی ادغام خواهند شد. بهطور کلی از رهگذر مساله انتخابات، آفتی اگر بر دامن جنبشهای اجتماعی بنشیند، از قضا نه از پی شرکت در انتخابات و از دست دادن هویت مستقل، که از شرکتی مطالبهمحور و هویتگرایانه است. گرفتن/باز پس گرفتن مطالبات، پیکاری است سیاسی. پیکاری که به هیچروی خطاب به قدرتی والا، نامزد ریاستجمهوری و ... مطالبهای ندارد بلکه دقیقا دولت یا باند حاکم را به چالش میکشد و برایاش هل من مبارز میطلبد. شرکت در این انتخابات، از قضا برای به چالش کشیدن توتالیته نظام حاکم است، نه دریافت بخشی از مطالبات.
3- جنس مضرتر بازار مطالبهمحوری این موضع است: «همین که مطالبات ما در این فضا بیان شود»، کافی است. در پاسخ به این موضع اگر گوشزد کنی که مطالبهمحوری کمپین شیخ، صادقانه نیست، از اینرو که: کروبی، 4سال است همه این مطالبات اجتماعی و سیاسی را تندروی مینامیده است یا کرباسچی حتی نمیتواند و نمیخواهد به درستی از پس مطالبات مالی کارکنان روزنامهای برآید که مسوولیت اداره آن را برعهده دارد، پاسخ خواهی شنید، همین که کروبی مطالبات ما را بیان کند، کافی است، همین که این حرفهای تند از دهان چون اويي درآید، پیروزی است.
اگر جنبشهاي اجتماعي، همين موضع را اختيار كنند، جنبش اجتماعياند براي آنكه جنبش اجتماعي باشند، همين. دفاع از جنبش اجتماعي، بهمثابه، يگانه دريچهاي كه هنوز فراروي سياسيبودن و فكر كردن، سوژه جمعي سياست(«مردم») قرار دارد، دفاع از مسيري است كه به تغيير واقعي در زندگي واقعي فرودستان و محذوفان وضعيت منتهي شود. دفاع از جنبشهاي اجتماعي و مطالباتشان، هرگز از اينرو نيست كه اينان مطالبات مهمي را طرح ميكنند.
موضعي كه از مطالبهمحوري واقعا موجود در انتخابات دهم دفاع ميكند، تنها از اين باب كه مطالبات در فضاي موجود طرح ميشود، مطالبهمحوري را براي مطالبهمحوري(مثل هنر براي هنر) ميخواهند، از ته تاكيدات خنثاي آنها بر مطالباتشان، حداكثر قرار است نامشروعيت كلي فضا و مچگيري كلي از ساختار موجود حاصل شود. جنبش اجتماعياي كه صرفا طرح مطالبات را پيروزي ميانگارد، آن دريچهاي نيست كه به تغيير واقعي در زندگي واقعي، به درگرفتن زبانه سياست در خرمن وضع موجود منتهي شود. مچگرفتن از گفتار حاكم و به تمسخر گرفتن آن، بدان معناست كه مولفههاي ساختار كنوني(گفتار واقعا حاكم كنوني- جنبشهاي اجتماعي) تا ابد حفظ شوند تا ما تا ابد به موضع بيان مطالبات و طرح آن، خرسند باشيم.
4- جنبشهاي اجتماعي، تنها با دست بردن در ساختارهاي واقعا موجود اقتصادسياسي مسلط است كه ميتوانند به موضعي فرارويند كه سياست را جاري سازند و سوژه جمعي سياست را شكل دهند. اقتصادسياسي نئوليبرالياي كه بر سياستزدايي و تخصصيسازي سياست كلي، بيكارسازي و قسطيسازي زندگي «مردم» استوار است. مشاركت در سازوكارهاي سياست رسمي، يگانه توجيهاش، امكان اختلال در چرخه اقتصادسياسي سياستزداي مسلط است و نه طرح و حتي دستيابي به مطالبات جنبشهاي اجتماعي. بهاستناد تجربه تاريخي خاتمي، پيكار بر سر مطالبات اجتماعي كار امروز و فرداي جنبشهاي اجتماعي است اما فارغ از چشمدوختن به آسمان و آستان دولت. بيان راديكال مطالبات، ميتواند راهي باشد براي اينكه با زبان بيزباني، شايد بهطريق شترسواري دولادولا، در عين حال كه از تحريم انتخابات حرف نزدهايم، واقعا انتخابات را با زرنگي تحريم كرده باشيم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر