محمدرضا شاه
محمدرضا پهلوی (زادهٔ ۲۶ اكتبر ۱۹۱۹ در تهران- درگذشتهٔ ۲۷ ژوئیه ۱۹۸۰ در قاهره) از ۱۶ سپتامبر ۱۹۴۱ تا وقوع انقلاب ایران در ۱۱ فوریه ۱۹۷۹ پادشاه ایران بود. او با وقوع انقلاب بركنار شد و از این رو آخرین شاه نظام سلطنتی در ایران به حساب میآید. او صاحب عناوین «شاهنشاه» و «آریامهر» بود.
آغاز زندگی و دورهٔ كودكی
او در روز ۱ صفر ۱۳۳۸ (۲ عقرب ۱۲۹۸/۲۶ اكتبر ۱۹۱۹) در تهران به دنیا آمد. پدر او «رضاخان میرپنج سوادكوهی» (بعدها رضاشاه پهلوی) و مادرش تاجالملوك آیرملو (بعدها «ملكهٔ مادر») بود.
جوانی و ولیعهدی
پس از به سلطنت رسیدن پدرش به مقام ولیعهدی رسید. تحصیل را در مدرسه نظام آغاز كرد و از كودكی زبان فرانسه را نزد پرستار فرانسویاش آموخت. در دوازده سالگی او را برای ادامه تحصیل به مدرسه شبانهروزی «لو روزه» (Le Rosey) نزدیك شهر لوزان در سوئیس فرستادند. در ۱۷ سالگی به ایران بازگشت و در دانشكده افسری تحصیل را ادامه داد. در سال ۱۳۱۸ با فوزیه خواهر ملك فاروق پادشاه مصر ازدواج كرد. حاصل این پیوند دختری به نام شهناز بود.
سالهای آغاز سلطنت
در سال ۱۳۲۰ پس از اشغال ایران توسط نیروهای شوروی و بریتانیا، رضاشاه پهلوی از سلطنت بركنار و به جزیره موریس وسپس به افریقای جنوبی تبعید شد. بریتانیا ابتدا قصد داشت پسر محمدحسن میرزا نوه احمدشاه قاجار را كه در انگلستان زندگی میكرد و افسر نیروی دریائی پادشاهی بریتانیا بود جانشین رضاشاه كند ولی وقتی معلوم شد كه او فارسی نمیداند بالاخره با توافق شوروی محمدرضا پهلوی را به جای پدرش به سلطنت برگزیدند. محمدعلی فروغی، آخرین نخستوزیر رضا شاه، نخستین نخستوزیر محمدرضاشاه شد و نقش مهمی در انتقال سلطنت به او بر عهده داشت. در بهمن ۱۳۲۰ پیمان سهجانبه بین ایران، بریتانیا و شوروی امضا شد كه در آن، از جمله، خروج متفقین بعد از پایان جنگ پیشبینی شده بود.
بعد از فروغی علی سهیلی نخستوزیر شد و پس از او احمد قوام (قوامالسلطنه) به این مقام رسید. محمدرضاشاه و دربار او موافقتی با قوام نداشتند و سعی در بركناری او كردند. رویداد ۱۷ آذر ۱۳۲۱ به تحریك دربار و علیه نخستوزیری قوام ترتیب داده شد كه طی آن عدهای در جلوی مجلس برای اعتراض به وضع نان جمع شدند و سپس به مدت دو روز مغازهها را غارت كردند و به خانه قوام حمله كردند. محمدرضاشاه در این روزها از نداشتن اختیار شكایت داشت و سعی زیادی در تقویت ارتش و حفظ نفوذ خود بر آن میكرد. در این دوران شاه از طریق ستاد ارتش امور ارتش را زیر نفوذ داشت و وزیر جنگ با نظر شاه انتخاب میشد.
بعد از قوام دوباره سهیلی نخستوزیر شد. در همین دوران حزب توده كه با استفاده از آزادی نسبی بعد از دیكتاتوری رضا شاه تشكیل شده بود به نیروی موثری در صحنه سیاسی ایران تبدیل میشد. پیروزیهای ارتش سرخ شوروی در برابر آلمان و بهخصوص پیروزی در نبرد استالینگراد محبوبیت حزب را در ایران افزایش داده بود.
در اسفند ۱۳۲۲ مجلس چهاردهم كه تازه تشكیل شده بود به محمد ساعد (ساعدالوزاره) رأی تمایل داد و او نخستوزیر شد. در دوره او بود كه درخواست امتیاز نفت شمال ایران از سوی شوروی مطرح شد. رد این در خواست از طرف دولت ساعد با مخالفت شدید حزب توده روبرو شد و در عین حال توجه مردم ایران را به مسئله نفت به دنبال داشت و دورهای را آغاز كرد كه به نهضت ملی شدن نفت ایران معروف است.
با استعفای ساعد مرتضیقلی بیات (سهامالسلطان) نخستوزیر شد. در دوره نخستوزیری او بود كه دكتر مصدق طرحی به مجلس داد كه مذاكره درباره نفت را تا پایان اشغال ایران برای دولت ممنوع میكرد. بیات پس از مدتی با رای عدم اعتماد مجلس كنار رفت و در اردیبهشت ۱۳۲۴ ابراهیم حكیمی (حكیمالملك) نخستوزیر شد ولی به سرعت جای خود را به محسن صدر (صدرالاشراف) داد.
در دوره نخستوزیری صدر جنگ جهانی دوم بهپایان رسید و نیروهای بریتانیا و امریكا طبق مفاد پیمان سهجانبه ایران را ترك كردند. اما نیروهای شوروی همچنان در ایران باقی ماندند. در شهریور ۱۳۲۴ فرقه دموكرات آذربایجان خواستار خودمختاری آذربایجان شد.
پس از صدر دوباره ابراهیم حكیمی چند ماهی نخستوزیر شد. در ۲۱ آذر ۱۳۲۴ دولت ملی آذربایجان رسما در تبریز اعلام موجودیت كرد و پیشهوری خود را نخستوزیر این دولت اعلام كرد.
پس از حكیمی دوباره احمد قوام نخستوزیر شد و بلافاصله برای مذاكره در مورد مسئله آذزبایجان به مسكو رفت. قوام با وعدههایی كه در مورد نفت شمال به شوروی داد موافقت آنان را با تخلیه ایران به دست آورد. در عین حال او چهار نفر از سران حزب توده را در كابینه خود جا داد. تصمیم دولت قوام به اعزام نیرو به آذربایجان همزمان با توصیه شوروی به فرقه دموكرات به عقبنشینی منجر به نابودی «دولت ملی آذربایجان» و فرار رهبران آن به شوروی شد. شاه با همكاری سران ارتش و بهویژه رزمآرا در این جریانات خودی نشان داد و بر تواناییهای ارتش تاكید كرد.
در آستانه انتخابات دوره پانزدهم دكتر مصدق و عدهای از همفكرانش برای درخواست آزادی انتخابات در دربار متحصن شدند. شاه در خرداد ۱۳۲۶ سفری به آذربایجان كرد و طی آن خود را بهعنوان نجات دهنده آذربایجان معرفی كرد. در این دوره شاه سعی داشت كه با افزایش اختیارات خود و ارتش، قوام را بركنار كند. بالاخره مجلس به قوام رأی اعتماد نداد و دوره نخستوزیری او به پایان رسید.
پس از قوام باز هم حكیمی مدتی نخستوزیر شد و پس از بیست و سه هفته جای خود را به عبدالحسین هژیر داد كه از حمایت شاه و دربار، به ویژه شاهدخت اشرف پهلوی برخوردار بود. شاه در این زمان سفری به اروپا كرد و در انگلیس مذاكراتی برای دریافت كمكهای نظامی با مقامات انگلیس داشت. شاه همچنان بر تقویت ارتش و افزایش اختیارات مقام سلطنت پا میفشرد و خواستار تغییر قانون اساسی شده بود.
در سال ۱۳۲۷ شاه رسما از همسر اول خود فوزیه جدا شد.
پس از هژیر ساعد نخستوزیر شد. در ۱۵ بهمن سال ۱۳۲۷ در دانشگاه تهران به شاه تیراندازی شد ولی او با آنكه زخمی شد جان بهدر برد. پس از آن حزب توده غیرقانونی اعلام شد و عدهای دستگیر شدند و آیتالله كاشانی تبعید شد و جو برای تأمین نظر شاه در افزایش اختیارات مساعد شد. دولت انتخابات مجلس موسسان را در شرایط حكومت نظامی برگزار كرد. مجلس موسسان با تغییر اصل ۴۸ قانون اساسی اختیار انحلال مجلسین را به شاه تفویض كرد.
در این دوره مذاكراتی بین نویل گس، از مقامات شركت نفت ایران و انگلیس، و عباسقلی گلشائیان، وزیر دارائی دولت ساعد انجام شد و حاصل آن قراردادی بود كه به قرارداد الحاقی گس-گلشائیان معروف شد. طبق این قرارداد، حق امتیاز ایران از نفت جنوب افزایش مییافت ولی در عین حال قرارداد اصلی یعنی قرارداد ۱۹۳۳ تغییری نمیكرد بلكه برپایه قانونی استواری قرار میگرفت.
دكتر مصدق اگرچه در دوره پانزدهم در مجلس حضور نداشت ولی بهكمك نمایندگانی از جبهه ملی مثل حسین مكی، مظفر بقائی و ابوالحسن حائریزاده توانست از تصویب آن جلوگیری كند و عمر مجلس پانزدهم بهپایان رسید. شاه در این دوره به مقامات بریتانیا اطمینان میداد كه اگر با اصلاحات او و افزایش اختیاراتش موافقت كنند قرارداد الحاقی نیز به تصویب خواهد رسید. او بر اعمال نفوذ دربار و ارتش برای جلوگیری از انتخاب نمایندگان مخالف قرارداد در مجلس شانزدهم حساب میكرد.
با شروع انتخابات و روشن شدن اعمال نفوذهای وسیع در جریان آن، دكتر مصدق با عدهای از همفكرانش در اعتراض به وضع انتخابات در دربار متحصن شدند. شاه با اكراه آنان را در كاخ پذیرفت ولی اعتراض آنان به انتخابات را قبول نكرد. دكتر مصدق و همراهانش در این تحصن جبهه ملی ایران را پایه گذاشتند كه در سالهای بعد نقش موثری در صحنه سیاسی ایران داشت. دكتر مصدق و چند تن دیگر از جبهه ملی در انتخابات مجلس شانزدهم (پس از ابطال صندوقهای تهران و رأیگیری مجدد) به مجلس راه یافتند.
در همین دوره عبدالحسین هژیر كه پس از نخستوزیری مدتی عملا و بعد رسما وزیر دربار بود به دست فدائیان اسلام كشته شد و این ضربهای به دربار و شاه بود. مجلس شانزدهم پس از انعقاد به ساعد (كه شاه دوباره بدون رای تمایل مجلس او را منصوب كرده بود) رای اعتماد نداد و دوران نخستوزیری او بهپایان رسید، بدون اینكه بتواند قرارداد الحاقی را كه دربار و دولت بریتانیا به تصویب آن نظر داشتند به تصویب برساند.
پس از ساعد، علی منصور با حمایت روشن سفارت و شخص سفیر بریتانیا یعنی لوروژتل، نخستوزیر شد. انگلیسیها او را قادر به قبولاندن قرارداد الحاقی به مجلس میدانستند. منصور نیز بدون رای تمایل به نخستوزیری رسید و شاه به این ترتیب میخواست بر اختیارات خود تاكید كند.
در ۴ خرداد ۱۳۲۹ دكتر مصدق در نطقی مجلس موسسان را غیرقانونی خواند و به شاه نصیحت كرد كه از اقدامات خلاف قانون اساسی دوری كند. وی همچنین از دخالتهای دربار و اشرف پهلوی و رئیس ستاد ارتش در امور سیاسی كشور انتقاد كرد. او همچنین طرحی را برای تصویب پیشنهاد كرد كه تصمیمات مجلس موسسان بیاعتبار شوند ولی این طرح تصویب نشد. احمد قوام نیز با انتشار نامه سرگشادهای بهشدت از شاه و تمایل او به كسب اختیارات بیشتر انتقاد كرد. حكیمی كه اینك وزیر دربار بود نامه تندی در پاسخ به قوام فرستاد. در واقع دخالتهای شاه و دربار در امور سیاسی ایران و نیز فساد دربار (اعم از مالی و غیره) در جامعه آنان را منفور ساخته بود و برخی سیاستمداران از این موضوع برای كسب وجهه استفاده میكردند. شاه بهویژه در این دوره از جبهه ملی بیمناك بود و براساس اسناد وزارت خارجه انگلستان بارها به شپرد سفیر جدید بریتانیا از جبهه بدگویی میكرد. در یك مورد گفته بود كه او جبهه ملی را از حزب توده خطرناكتر میداند.
منصور برای جلب نمایندگان به خواستههای جبهه ملی با نظر مساعد برخورد میكرد. همچنین او آیتالله كاشانی را كه پس از ترور شاه به لبنان تبعید شده بود به ایران دعوت كرد. بالاخره منصور قرارداد الحاقی را به مجلس تقدیم كرد ولی نظری در موافقت با آن ابراز نكرد و خواست كه مجلس قرارداد را بررسی كند. بریتانیا كه تردید منصور در دفاع از قرارداد را دید با نظر مثبت به نخستوزیری سرلشكر رزمآرا تمایل نشان داد. منصور در ۵ تیر ۱۳۲۹، به شرط اعزام به رم در سمت سفیر ایران در ایتالیا، استعفا كرد.
در سال ۱۳۲۹ شاه با همسر دوم خود ثریا اسفندیاری ازدواج كرد.
رزمآرا كه در ارتش بهخاطر سختكوشی و مدیریت خود صاحب نامی بود وارد سیاست شده بود و با ایجاد پیوند با محافل سیاسی به ویژه اشرف پهلوی امیدوار به نخستوزیری بود. شاه و بریتانیا نیز میخواستند كه فرد مؤثری كه از اقدامات مختلف نترسد نخستوزیر شود و كار قرارداد الحاقی را تمام كند.
بار دیگر شاه بدون رای تمایل مجلس نخستوزیر جدید، یعنی رزمآرا را منصوب كرد. دكتر مصدق و جبهه ملی بهشدت با او مخالفت كردند ولی او توانست رای اعتماد از مجلس را به دست آورد. رزمآرا زیر فشار بریتانیا از مجلس خواستار تصویب قرارداد الحاقی شد ولی مخالفت مصدق و جبهه ملی بجای این كار منجر به مطرح شدن پیشنهاد ملی شدن نفت در سراسر ایران شد. موضوع منحل كردن مجلس به دست شاه برای باز كردن دست رزمآرا نیز در میان طرفداران بریتانیا مطرح بود ولی شاه كه دیگر از قدرت گرفتن رزمآرا و احتمال سرنگونی خود به دست او بیمناك شده بود به مخالفان او پیوست. رزمآرا كه از تصویب قرارداد الحاقی مایوس شده بود بدون اینكه اعلام كند میخواست با پشتیبانی ظاهری از اندیشه ملی شدن نفت قرارداد جدیدی را پیشنهاد كند كه عملا حق امتیاز ایران را به ۵۰ درصد میرساند. ولی مقامات شركت نفت ایران و انگلیس به شدت با این فكر مخالفت كردند. رزمآرا در ۱۳ اسفند ۱۳۲۹ ظاهراً به دست یكی از اعضای فدائیان اسلام كشته شد، اگر چه هنوز روشن نیست كه چه كسانی واقعا در كشتن او دست داشتند.
پس از كشته شدن رزمآرا، شاه باز هم بدون كسب رأی تمایل مجلس، حسن علا را به نخستوزیری برگزید. علا پس از چند روز ناگهان استعفا كرد و شاه آماده بود تا سید ضیاءالدین طباطبائی را به نخستوزیری برگمارد. گفته میشد كه شاه با انحلال مجلس و سید ضیاء با دستگیری مخالفان جلوی روند ملی شدن نفت را خواهند گرفت. در جلسهای در مجلس شورایملی، جمال امامی به مصدق پیشنهاد نخستوزیری كرد، با این فكر كه او قبول نخواهد كرد و سپس سید ضیاء نخستوزیر خواهد شد. در واقع سید ضیاء همزمان با این جلسه نزد شاه بود و منتظر بود تا با رأی تمایل مجلس نخستوزیر شود. ولی دكتر مصدق نخستوزیری را قبول كرد و نقشههای شاه و انگلیسیها و سید ضیاء و دیگران عملی نشد.
قدرت شاه در دوره نخستوزیری مصدق روزبهروز كمتر میشد و تمام كوششهای او و دربار با اقدامات متقابل مصدق خنثی میشد. به خاطر محبوبیت مصدق و امر ملی شدن نفت، شاه نیز در ظاهر از او پشتیبانی میكرد ولی عملا در بركناری او میكوشید. در رویداد ۳۰ تیر ۱۳۳۱ ارتش به طرفداران مصدق و كمونیستهای افراطی تیراندازی كرد و عدهای كشته شدند.
كودتای ۲۸ مرداد
مقالهٔ اصلی: كودتای ۲۸ مرداد
در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ (۱۹ اوت ۱۹۵۳) سازمانهای جاسوسی بریتانیا و ایالات متحده امریكا با كودتا، دكتر مصدق را بركنار كرده و محمدرضا شاه پهلوی را كه پس از شكست كودتای ۲۵ مرداد به رم رفته بود بازگرداندند و به قدرت رساندند.
پس از كودتا
پس از كودتای ۲۸ مرداد شاه به امریكا نزدیكتر شد. دولت آیزنهاور نیز با ارسال كمكهای مالی و نظامی حكومت او را تقویت كرد. در شرایط سركوب و خفقان پس از ۲۸ مرداد، مذاكرات مربوط به قرارداد نفت بین ایران و نمایندگان شركتهای بزرگ نفتی جهان آغاز شد و بالاخره قرارداد كنسرسیوم تصویب شد. در این قرارداد كه به قرارداد امینی-پیج نیز معروف شدهاست برخلاف قانون ملی شدن نفت ایران باز هم اكتشاف و استخراج و فروش نفت به دست شركتهای خارجی سپرده شد و ایران به دریافت حق امتیاز (با نام مبهم «پرداخت اعلام شده») اكتفا كرد.
در ۱۶ آذر ۱۳۳۲، در آستانهٔ سفر ریچارد نیكسون، معاون آیزنهاور به تهران، تظاهراتی در دانشگاه تهران در اعتراض به قرارداد كنسرسیوم و سفر نیكسون رخ داد و در آن سه نفر از دانشجویان كشته شدند. شاه كه از قدرت گرفتن زاهدی بیمناك بود، بالاخره او را كنار گذاشت و حسین علا را به نخستوزیری منصوب كرد. كسی كه به رغم گرایش آشكار به سیاستهای انگلستان، چندی در همراهی با قوام به امریكا نزدیك شده بود. علا به سبب نرمش در موضعگیریها، برای چنین روزی مناسب مینمود.
پس از انعقاد قرارداد كنسرسیوم در سال ۱۳۳۳ و بركناری دولت كودتا، دوباره دربار رونق گرفت و شاه كه گمان میكرد تنها راه غلبه بر مشكلات داخلی و بحرانهای منطقهای نظامیگری است و اقتصاد نفتی ایران را معطوف به گسترش و توسعه تشكیلات نظامی و خرید تسلیحات كرد. حسین علاء كه آخرین حلقه از رجال قاجار محسوب میشد برای چنین روزی برگزیده شده بود.
در آن سالها بیش از آنكه امریكا از نفوذ شوروی در خاورمیانه نگران بوده باشد، جمال عبدالناصر زبان مشترك اعراب، انگلستان را به وحشت انداخته بود. برای پیشگیری از نفوذ و گسترش نهضت مصر، ایران میبایست در رأس پیمان نظامی باشد؛ «پیمان بغداد» (كه بعدها با خروج بغداد از آن به «پیمان سنتو» شهرت یافت). كشورهای ایران، عراق، تركیه و پاكستان زیر نظر انگلستان اعضای پیمان بغداد بودند.
پس از علا، دكتر منوچهر اقبال به نخستوزیری رسید. او كه همیشه از نزدیكان دربار بود و اغلب خود را «چاكر اعلیحضرت» میخواند به تقویت دربار و افزایش قدرت شاه و زیر پا گذاشتن آنچه از سنتهای مشروطیت باقی مانده بود كمك كرد. در این دوره شاه به قدرت كامل سیاسی در ایران دست یافت و تمام مخالفان خود را ساكت یا سركوب كرد. تأسیس سازمان اطلاعات و امنیت كشور معروف به «ساواك» با كمك امریكا و اسرائیل نقش مهمی در سركوبها و نیز گسترش نارضایتی داشت. دوباره انتخابات، همچون دوره رضاشاه، بر اساس فهرست تائیدشده توسط شاه انجام گرفت.
در عین حال شاه به مدرنیزه كردن ایران پرداخت و مراكز علمی و فرهنگی كشور را گسترش داد. انجام اصلاحات سیاسی و اجتماعی از جمله تصویب قانون اصلاحات ارضی و اعطای حق رای به زنان از مهمترین فعالیتهای حكومت وی بود.
انقلاب سفید
محمد رضا شاه پهلوی در ژانویه سال ۱۹۶۲ به انجام اصلاحاتی پرداخت كه بعدها به طور رسمی «انقلاب سفید» یا «انقلاب شاه و مردم» نام گرفت. روشنفكران و بخشی از روحانیت شیعه كه با شیوه حكومت شاه مخالف بودند به مبارزه جدی با او برخاستند.
انقلاب و ترك ایران
آیتالله خمینی روحانی شیعه مشكلات زیادی را برای دولت امریكا و حكومت شاه به وجود آورد. خمینی مردم را به قیام فراخواند. شاه برای حفظ امنیت در كشور به اقداماتی دست زد كه حكومت را دچار خطر كرد. به دستور شاه، خمینی از عراق به پاریس تبعید شد. درگیری حكومت شاهنشاهی با مردم به اوج خود رسید. سرانجام انقلاب مردم به رهبر خمینی او را به ترك ایران وادار كرد.
پایان زندگی
شاه كه خواهان حمله ارتش به تظاهر كنندگان نبود به ظاهر برای درمان پزشكی به ایالات متحده امریكا رفت. واكنش گروه «دانشجویان خط امام» تصرف سفارت امریكا بود. آنها بسیاری از كارمندان امریكایی را به گروگان گرفتند. بعد از تایید این كار توسط خمینی، دولت ایران اعلام كرد كه تا زمانی كه امریكا، شاه را برای محاكمه تسلیم نكند گروگانها آزاد نخواهند شد.
شاه پس از خروج از بیمارستان ابتدا به پاناما و مكزیك سپس از آن جا به مصر رفت. او در سن ۶۱ سالگی در ۵ مرداد ۱۳۵۹ (۲۷ ژوئیه ۱۹۸۰) در اثر بیماری سرطان غدد لنفاوی در مصر درگذشت. پیكر وی همینك در مسجد الرفاعی مصر و به طور موقت دفن شدهاست. گفتنی است كه همه ساله مراسم یادبودی توسط دوستداران او در مسجد الرفاعی مصر برگذار میشود كه در آن اعضا خاندان سلطنتی ایران نیز شركت میكنند.
دختران محمد رضا شاه
محمدرضا شاه پهلوی در خلال ازدواجهای خود دارای ۳ دختر به نامهای شهناز، فرحناز و لیلا شد. شهناز از ازدواج اول او و فرحناز و لیلا از ازدواج سوم او بودند. آنها به دلیل سن و سال پایین و حضور عمههای قدرتمند چندان مجالی برای عرض اندام در دربار نیافتند. تولد شهناز پهلوی (در آبان سال ۱۳۱۹ش) با خشم و ناراحتی خاندان پهلوی توأم شد. چرا که این خانواده برای به دنیا آمدن فرزند پسری که جانشین و ولیعهد محمدرضا پهلوی باشد نقشهها کشیده بودند.
در این میان رضاشاه، بزرگ خانواده پهلوی، کسی که در تمام مدت حضور ملکه فوزیه در ایران سعی کرده بود با توجهات ویژه دل او را به دست آورد، پس از شنیدن این خبر خشمگین شد و از فرط عصبانیت تمام وسایل روی میز دفترش را با عصا به پایین پرت کرد! او از آن زمان کمتر به فوزیه توجه کرد و اعضای خانواده پهلوی علیالخصوص تاجالملوک از در ناسازگاری با فوزیه برآمدند. تا اینکه فوزیه ایران را ترک نمود و سال بعد به دلیل پافشاری فوزیه، دربار ایران ناچار شد طلاق او را صادر کند. (۱۳۲۶) از این پس شهناز که از یک سو از محبت مادر جدا شده بود و از سوی دیگر پدر را به دلیل مشغله و خوشگذرانی در کنار خود نداشت تنها شد. روابط او با عمهها و مادربزرگش چندان گرم نبود. چرا که از یک طرف آنها را برای رفتن مادرش مقصر میدانست و از طرف دیگر از همان ابتدای تولد از آنها محبتی ندیده بود.
در نهایت به دلیل دلتنگیهای شهناز قرار شد که جهت تحصیل به یک مدرسه و سپس کالجی در اروپا فرستاده شود. او از سن ده سالگی با ثریا به عنوان نامادری روبه رو گشت، با تمام تلاشهای ثریا هرگز با او از در دوستی درنیامد ، تنها پس از کودتای ۱۳۳۲ حاضر به بازگشت به ایران شد. اندکی بعد به خواست شاه در سال ۱۳۳۵ به عقد اردشیر زاهدی پسر فضلالله زاهدی عامل کودتای ۱۳۳۲ درآمد. پس از به دنیا آمدن تنها فرزندشان مهناز در سال ۱۳۳۷، به سبب عیاشی اردشیر زاهدی، شهناز شاهزاده تنهای دربار به تنگ آمده و تنها با دخترش در حصارک ساکن گشت و به تدریج به مواد مخدر (ال. اس. دی) روی آورد. وی در سال ۱۳۴۳ش پس از فوت سرلشکر فضلالله زاهدی از اردشیر زاهدی جدا شد و به زندگی هیپیگری و کولیوار رو آورد. پس از مدتی به سویس رفت.
در آنجا با خسرو جهانبانی فرزند سپهبد جهانبانی که مشغول تحصیل در رشته نقاشی و یک هیپی تمام عیار بود آشنا گشت و اندکی بعد بدون اجازه دربار با او ازدواج کرد. وی سالها پس از به دنیا آمدن دختر دوم فوزیه و پسرش کیخسرو در آنجا ماند تا اینکه به وساطت فرح دیبا بخشیده شده و به ایران آمد. شهناز پیش از انقلاب به مذهب رو آورد و نام خود را به هاجر تغییر داد. وی از آن به بعد با روسری در مجالس خصوصی شرکت میکرد. شاه در روزهای آخر حیات مایملک خود را بین فرزندانش تقسیم کرد به میزان هشت درصد از ارث خود را به شهناز بخشید و دو درصد را به فرزندش (مهناز) داد و جمعاً ده درصد از ارث شاه به آنها رسید. ولی شهناز که پس از فوت پدرش به تقسیمبندی ارث واقف شد و دانست که به او حدود هفت درصد کمتر از فرحناز و لیلا دادهاند به دادگاه فرانسه شکایت برد. مع ذلک با همان میزان هشت درصد صاحب پول و ملک زیادی شد که خود شوهر و فرزندانش بتوانند به راحتی در پاریس زندگی کنند. او از سیاست به کلی دور بود و راحتی خود را در آزادی از قیودات دربار و سیاست و توطئهبازی به شمار میآورد.
فرحناز دختر دوم محمدرضاشاه در سال ۱۳۴۱ (اسفند ماه) به دنیا آمد. در ابتدا تحت تعلیم مربی سویسی به آموختن زبان فرانسه مشغول شد و سپس در دبستانی در جنب قصر نیاوران که برای خانواده پهلوی و پارهای از رجال بنا شده بود به تحصیل پرداخت. شانزده ساله بود که به دلیل انقلاب اسلامی ناچار به ترک ایران شد، و در امریکا مشغول به تحصیل گشت. او با سرمایه هنگفتی که از ۱۵% ارثیه پدرش به دست آورد، سهامدار چند مؤسسه و کارخانه بزرگ امریکا گشت و اکنون به حال تجرد در آمریکا زندگی میکند. روابط او با علیرضا برادر کوچکترش بهتر از سایر خواهر و برادرها بود.
لیلا سومین دختر محمدرضا پهلوی و آخرین فرزند او و فرح پهلوی است که درسال ۱۳۴۹ (فروردین) در کاخ نیاوران به دنیا آمد و تحت تربیت معلم و دایه سویسی قرار گرفت. هشت ساله بود که با والدینش به حالت تبعید از ایران خارج شد و در طول دوران دربه دری همراه پدر و مادر بود. ده ساله شده بود که در قاهره در یک مدرسه امریکایی نامنویسی کرد و مدتی بعد برای آنکه ناظر مرگ پدر نباشد راهی اسکندریه شد در آنجا بود که خبر مرگ پدر را شنید و به امریکا رفت.
او به ناچار تا مدتها مجبور به دوری از مادر بود. وی با وجود داشتن تحصیلات عالیه در رشته ادبیات تطبیقی به شدت افسرده بود و از سردردهای شدید میگرن و دردهای عضلانی رنج میبرد. همین امر باعث شده بود که گوشه عزلت گزیند و در جمع دوستان حاضر نشود. شکست عشقی او آخرین قطره از این جام بود که او را لبریز ساخت و در ۳۱ سالگی دست به خودکشی زد. علت مرگ او را استعمال بیش از حد قرصهای مسکن و داروهای قوی بیان کردهاند. او در سال ۱۹۸۸ م در کنار قبر مادربزرگش در پاریس دفن شد.
مطالب مرتبط :
زندگینامه رضا شاه
فوزیه زن اول محمد رضا
ثریا زن دوم محمد رضا
فرح دیبا زن سوم محمد رضا
زندگینامه اشرف پهلوی
زندگینامه غلامرضا پهلوی
زندگینامه حسنعلی منصور
زندگینامه شاپور ریپورتر
زندگینامه سپهبد زاهدی
میرزا احمدخان قوام السلطنه
زندگینامه شاپور بختیار
زندگینامه جعفر شریف امامی
زندگینامه ارتشبد ازهاری
فروپاشی نظام شاهنشاهی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر