هزاران سال قدمت تاریخی نشتیفان و تمدن کهن آن

هزاران سال قدمت تاریخی نشتیفان و تمدن کهن آن

۱۳۸۹ مهر ۱۲, دوشنبه

مرور ایام 57 ببعد در ایران

جنگ ایران و عراق

یک جنگ، صدها هزار قربانی، صد ها هزار میلیارد دلار خسارت


 در دهه سی تا پنجاه که میرفت ایران آثار اشغال نظامی و خرابی های ببار آمده از جنگ جهانی را از چهره کشور بزداید و کمی توان گرفته به رفاه مردم توجه کند بدلیل نپذیرفتن دیکته استعمار از جانب ابرقدرتها نقشه شوم تغییر  طراحی و با زیرکی خاص این بار از آستین مذهب بدر آمد و چهره خبیث خود را در پشت عبا وعمامه و چادر پنهان و ضربه کاری بر قامت نهال نورسته از جنگ جهانی را فرود آوردپس ماندهای فساد امپراطوری کمونیستی شوروی و فرانسه و امریکاو انگلیس آن پیر استعمار که کینه دیرینه از امپراطوری و بخصوص مردم بیگانه ستیز ایران داشته و در طول تاریخ در جبهه های متفاوتی به مقابله با ایرانیان برخواسته ایندفعه آخوند تبعیدی را زیر چتر گرفته و با یک تآتر خیمه شب بازی از دست عدالت رهانیده و به عراق  در مدرسه قدیمی خود جهت تعلیم وشستشوی مغزی روانه نمود همانجایی که مقر آموزش شیخ صفی اردبیلی و مدرس و خیلی دیگر از صاحب منصبان دکاندار دین و جیره خواران ومزدوران دیگرش بوده و سالها قبل در تاریخ ایران و با لباس تقدس همینها برشیپور دجال دمیده و بر طبل تعصب کوبیده و نهایت بهره را در این گیرودار و جنگهای خانمانسوز و چند دستگیهای داخلی برده  که حافظه تاریخی این مردم ضعیف  بوده تا جاییکه زمانی که رضا شاه بساط همین دغلها را از محاکم شرعی برچید چون مردم از اینها بعذاب بودند مقابله چندانی نکردنداما همینکه مدتی گذشت و هنگامیکه رضا شاه علیرغم میل باطنی کشف حجاب نمود همینها که رگ خواب این عوام را خوب بلدند واویلا اسلام سرداده و سینه ها چاک نموده  انها را روانه میدان نموده و خود از سوراخ موشها هدایتشان میکردند تا دوباره مملکت را به آشوب کشیده و از آب گل آلود ماهی بگیرند اما چه فایده که حافظه ملت در دهه 50 اینها را که بر سر نسلهای پیشین او فرود آمده از یاد برده و استعمار هم از همین غفلت و فراموشی بارها بهره برده و نهایت اینبار نیز هم یکی از غلامان حلقه بگوش و دیکته بنویسان  بدون غلط  و آموزش دیده خودرا چندین باره در لباس  تقدس مذهب بر مردم ایران تحمیل کرد .مردم عامه که با  بمباران خبری و تبلیغی بوغ و کرناهای استعمار گیج شده تا حتی یکی از همدوره هایم که تا پای جان به من اعتماد داشت زمانیکه عکسی از این آخوند سرسپرده در ماه را در حالیکه قرآن میخواند مونتاژ و بین عوام پخش نموده بودند کاملآ باورش شده و به من که انکار این موضوع را نموده و میگفتم از دوران طفولیت من در پشت بام و یا حیاط خوابیده واین خرافات موهوم را باور نمیکنم میگفت چون تو به ملاها اعتقاد نداری نمیتوانی ببینی بهر حال از مجموع این ساده باوران  و متعصبان مذهبی و کارگران و مهاجران افغانی و پاکستانی  که بوفور در آنزمان درایران کار میکردند تعدادی مزدور اجیر نموده و با پولهایی که از جانب کمونیستها و غیره  آماد شده گروههایی را به خیابانها ریخته  و به آتش زدن اموال عمومی و بانکها و سینماها پرداخته و هزاران بیگناه را به خاک وخون میکشیدندو شبها هم نوار تیر اندازی داخل واکمن گذاشته به گردن سگ بسته از هیاهوی ضبط شده در کاست سگ ترسیده و به اینور و آنور فرار می نمود و عاملان آشوبگر هم در مسیر حرکت سگها معابر را با رنگ خون آغشته  و بر وحشت مردم میافزودندوبه پای نظامیان ثبت و هوار هوار واویلا اسلام سر میدادند
 مردم ساده اندیش هم که رنگ را آزمایش نکرده و یا دقت در رنگ و خون نمیکردند  از طرفی به عوام گفته بودند که شاه پول نفت شما را خورده ولی ما ماهیانه پول نفت را بدرب منزلتان خواهیم آورد و شما هم آب و برق و گاز تلفن مجانی خواهیم داد کم کم  این ترفندها اثر و نارضایتیها و ناآرامیها بالا گرفت و اعتصابات هم شروع شد استعمار به اهدافش نزدیک و مشاورانی به ایران گسیل کرد و از جمله آنان یکی  هایزر دوست شاه بود که او را راضی به ترک ایران نمود به انقلابیون هم کمکها بزرگی ازجمله چندین جلسه محرمانه تشکیل و بعضی از ژنرالهای شاه را خریداری و به سوی  آشوبگران هدایت کردکه پس از رفتن شاه  با هدایتی که انجام شد خمینی آمد و زیر چتر امنیتی  همین ژنرالها از فرودگاه با هلیکوپتر نطامی به بهشت زهرا و از آنجا به قم که مرکز آشوبگران  و محل پرورش نوکران انگلیس در حوزه علمیه قم بود هدایت شد سپس ارتش را به پادگانها اعزام و اعلامیه پشتیبانی  توسط همین سرسپردگان از تلویزیون اعلام گردید تمام قراردادهای نظامی و صنعتی و معادن و مخابرات و غیره  که جزو تعهد آشوبگران با استعمار بود بند به بند اعلام فسخ یکطرفه شد  که نه تنها مبلغی که در امضای قرارداد پیش پرداخت شده بعلت فسخ مسترد نگردد بلکه مبالغ دیگری بعنوان خسارت از ایران مطالبه و بخشهای عظیمی از سپرده های ارزی ایران باین دلیل ضبط گردد اغتشاش  همه شهر ها فرا گرفت خیلیها که دانش و فهم بالایی داشتند از ابتدا این ترفند کهنه استعمار گران را نپذیرفته و این حقه استعمار را گوشزد نمودند که در نهایت ترور شده و یا خانه نشین و عاقبت از مملکت متواری شدند خیلیها هم در شهرها مقاومت مسلحانه و افشاگری نمودند تا جاییکه در خیلی از شهرها تظاهرات چند صد هزار نفری و حتی میلیونی  مخالفین ملاها و اربابان آنهارا به وحشت انداخت تا مملکت را در گیر جنگ خارجی نموده و مخالفین را هم با مارک ستون پنجم دشمن از میان بر داشته راهی زندانها نموده و گروهی  توسط شیخ خلخالی و شیخ تهرانی و... اعدام و در گورهای دسته جمعی  با لودر دفن شدند در اوایل اشغال ایران توسط ملاها و اربابابشان جهت زهر چشم گرفتن از بقیه اکثر فرماندهان ارتش باسارت گرفته شده را اعدام کردند و درجات متوسط و پایین هم که دوره های خارج دیده بودند با ابلاغیه ای از سوی خلخالی و دیگر محاکم شرع خانه نشین ودر انتظار تعیین و تکلیف و محاکمه بودند در بوغها و نشریه ها هم هر روز شعار انحلال ارتش داده میشد در خیلی از شهرها پادگانهای کوچک در اشغال آشوبگران بود در بقیه هم اکثرأ فقط صبحها حاضر شده و ساعت 9 صبح به منازل بر میگشتند بعضی از یگانها را هم جهت سرکوب مخالفان راهی گنبد و تربت جام و دیگر شهرها ی غرب کشور نموده بودند بدینوصف زمینه را برای اجرای بند دیگری از قرادادشان با استعمار فراهم و با حمله به پاسگاههای ایران و عراق و انفجار لوله های نفت یا گاز دردو کشورچراغ سبز و زمینه درگیری خارجی را فراهم نمودند تا پایه های حکومت ننگین خویش را مستحکم نمایندو هزار و ۹۵۲ روز خون و آتش، ۸۰ کشته برای هر روز، 240 مجروح برای هر ۲۴ ساعت، ساعتی یک و نیم میلیون دلار خسارت و میلیون‌ها زندگی ویران برای سه نسل کمترین هزینه‌ای است که بر اساس خوشبینانه‌ترین آمارها می‌توان برای ایران در جنگ هشت ساله متصور شد.

دو هزار و ۹۵۲ روزی که برای میلیون‌ها ایرانی آغشته به خون هموطنان آنان درجنگ، آکنده از سرودهای حماسی و مالامال از زاری‌های فراق شد تا دهه ۶۰ خورشیدی که نقشه شوم ویرانی ایران طراحی شده بود راتبدیل به دهه‌ای برای نجات ایران از دست استعمار گران وایادی آخوندش نمایند اما سلطه گران با تمام توان به طبل جنگ و انحلال و تضعیف ارتش کوبیدند ! در چنین شرایطی و با چنین روحیه ای ارتشیان سرافراز به سمت جبهه ها برای دفاع از کیان و کشورشتافته و پس از چند سال بی مهری که در اثر اخلال وتهدید وارعاب همین آشوبگران غاصب وحاکم  دو باره بر حسب نیاز در میدان جنگ سازماندهی تدافعی و آرایش دفاعی گرفته جلو پیشروی دشمن تابن مسلح را سد نموده و زمینگیرش نمودند

دو هزار و ۹۵۲ روزی که هر ساعت و هر لحظه‌اش به شمار جمعیت ایران روایت و قصه دارد. قصه‌هایی شخصی و خانگی در کنار روایتی کلان‌تر، روایت جبهه، خط مقدم و استراتژی‌ها، قصه صعودها و افول‌هایی که با هر لرزش کوچک به سادگی زندگی میلیون‌ها نفر را رقم زد.در بیشتر مواقع بدلیل فقدان مدیریت روزهای محاصره را حتی بدون آب و غذای گرم سپری و خودم و هم یگانیهایم از کنسرو تاریخدارسال 1322 و بعد آن بکرات از روی ناچاری استفاده کردیم

این داستان نطفه‌اش با تحقیر و شکست ارتش عراق از ایران در دهه 40 بسته شد  که صدام حسین جانشین رهبر وقت عراق باذلت تمام بردست شاه بوسه زده و قراداد الجزایر را امضاء نمود مدتی پس از این واقعه کودتا وحکومت در عراق را بدست گرفت سالها در پی فرصت مناسب بود تا استعمار مهره انتخابی مخالف با شاه را آمرانه به عراق تبعید و صدام که خود مزدور استعمار بودفرصت کافی یافت تا با مهره ایکه قرار است آموزش کافی برای براندازی دشمن مشترکشان ببیند همکاری لازم را انجام دهد  . موعد مقرر انقلاب تحمیلی و ساختگی در ایران انجام و  یک سال و نیم پس از بهمن ۵۷ شرایط توسط استعمار و مهره هایش برای مرحله بعدی دراما یعنی درگیری دو کشور وتخریب زیر ساخت ها و مصرف زراد خانه های جنگی خریداری شده از شرق وغرب و نهایت جایگزین دوباره آنان و بازسازی " دو کشور را سالها محتاج ابر قدرتها نماید بدینمنظور۱۲ لشگر زمینی و حدود ۲۰۰ فروند هواپیمای عراقی در سی و یکمشهریورماه ۵۹ با فرمان مستقیم صدام حسین از اتاق جنگ ارتش در بغداد، حمله به ۱۹ نقطه و شهر استراتژیک را همگام با پیشروی به خاک ایران آغاز می‌کنند .
 نظر:
محمد در آن روزها نوجوان بود و ساکن اهواز

«آن چیزی که من یاد دارم این است که هواپیماهای عراقی یک دفعه آسمان خوزستان را مخصوصاً دزفول، پایگاه چهارم شکاری و همچنین اندیمشک را کلاً پر کردند. آن چیزی که خودم بسیار در ذهنم مانده، موشک‌هایی است که در آسمان می‌دیدم که با رنگ قرمز در آسمان حرکت می‌کرد به سمت اندیمشک؛ و بعدش انفجاری که رخ می‌داد و زمین تکان می‌خورد.»
حمله آغاز شده است. حمله به ایرانی که در عرصه سیاسی شکننده‌ترین ماه‌هایش را پشت سر می‌گذارد؛ با ارتشی که وضعیتش به همان شکنندگی است. ناخدا حمید احمدی، مشاور جنگ کشور طی دو سال نخست جنگ، وضعیت ارتش را اینگونه توصیف می‌کند:

«ما دارای هشت لشکر نیروی زمینی بودیم. چهار لشکر زرهی، چهار لشکر پیاده و چند تیپ مستقل، مثل تیپ ۵۵ هوابرد شیراز، تیپ مستقل پیاده شاهرود، تیپ مستقل زرهی شیراز، عراق دو لشکر وارد بخش جنوبی خوزستان کرد. تا ۱۰ کیلومتری اندیمشک آمد، تا ده بیست کیلومتری اهواز. نیروی زمینی  بدلایل فوق ۴۳ روز طول کشید تا توانست از واحدها خودش را به جبهه جنوب برساند. فقط یک تیپ، تکاوران نیروی دریایی در خرمشهر که بخش عمده دفاع را داشتند، یک گردان پیاده، هنگ ژاندارمری در برابر دو لشکر عراق ۳۸ روز مقاومت می‌کنند. بنابراین از هشت لشکر نیروی زمینی فقط یک شانزدهم نیرویش در دفاع در برابر عراق حضور داشت.»

جابه‌جایی‌های سیاسی در توفانی از کشمکش‌های داخلی بین سال‌های ۵۷ تا ۵۹ و استفاده‌های امنیتی و داخلی از ارتش، نیروی نظامی را تحلیل برده بود. سربازان ترک خدمت کرده‌و ساختار نظامی نیرویی که روزگاری نه چندان دور قدرت اول منطقه بود، در هم شکسته بود.

آنگونه که حسین آرین، که در آن روزها در اتاق جنگ نیروی دریایی در بوشهر حضور داشت می‌گوید که عراق تصور می‌کرد که این ضربه، پتک آخر را بر بدنه اقتدار ایران فرود خواهد آورد:

«قبل از انقلاب ۱۳۵۷ و در طول مدتی که نافرمانی‌های مدنی و اعتراض‌های خیابانی جریان داشت، ارتش بیش از حد تخریب و ضعیف شد. در تمام طول این مدت، مانور، آموزش، تعمیرات و به طور کلی هر گونه کاری که برای بهبود کارآیی ارتش لازم بود، انجام نگرفت، و ارتش شدیداً ضعیف شد. به ویژه نیروی زمینی که در خیابان‌ها بود. بنابراین در انقلاب و پس از آن، این ارتش کاملاً از هم گسیخته شد. باید بدانیم که ۷۰ درصد نیروی زمینی در ایران که نیروی مادر است، سرباز وظیفه بودند و بیشترشان اصلاً نیروی زمینی را ترک کرده بودند.»

ارتش غافلگیر شده بود. واکنش نیروی زمینی که در جریان‌های سیاسی انقلاب و پس از آن از پا درآمده، کند بود و ناهمسان با حمله کوبنده حکومت بعث عراق مطابقت نداشت. در نیروی هوایی اما وضعیت متفاوت بود. ساعتی از حمله عراق به آشیانه‌های نظامی نگذشته بود که ۱۴۰ خلبان ایرانی جنگنده‌هایشان را از میان دود و آتش به سوی غرب پرواز می‌دهند؛ به سوی مرز عراق.

ناخدا حمید احمدی واکنش نیروی هوایی را اینگونه به یاد می‌آورد:

«ارتش عراق در روز ۳۱ شهریور، ساعت یک و ۴۵ دقیقه به فرودگاه‌های تهران، سنندج، تبریز، کرمانشاه به مدت یک ساعت حمله هوایی می‌کند. اما نوع مهماتی که انتخاب می‌کند خوشبختانه آنگونه نبود که صدمات جدی وارد کند. حدود دو ساعت بعد، یعنی ساعت چهار و ۴۵ دقیقه بعد از ظهر روز ۳۱ شهریور نیروی هوایی ایران، به دو پایگاه نظامی عراق حمله می‌کند. علت اینکه عراق از نظر تاکتیک بعد از ظهر را انتخاب می‌کند، نه صبح زود را، این بود که تصور نمی‌کرد نیروی هوایی ایران با عملیات جنگ شبانه آشنایی دارد. یعنی بتواند حملات و سوخت‌گیری را در تاریکی شب انجام دهد. در آن زمان ۱۰ نیروی هوایی دنیا می‌توانستند عملیات شبانه انجام دهند. ایران با ۱۴۰ هواپیما در روز یکم مهرماه به ۱۵ پایگاه نظامی عراق حمله می‌کند. یعنی تا این حد آمادگی داشت.»

و جنگ رسما آغاز می‌شود. جنگ هشت ساله ایران و عراق را شاید بتوان در نگاهی کلی به شش مرحله تقسیم کرد:

  • ابتدای جنگ تا مهر ۶۰ و توقف پیشروی ارتش عراق
  • مهر ۶۰ تا خرداد ۶۱ و شروع حملات ایران تا آزاد سازی خرمشهر
  • تابستان ۶۱ تا زمستان ۶۴ با رشته عملیات‌های عموماً ناموفق
  • سال ۶۴ و اوج‌گیری ناگهانی موفقیت‌های ایران با فتح فاو
  • ۶۴ تا ۶۶ و دوره فرسایشی برای هر دو سو
  • فاصله ۶۶ تا تیر ۶۷ و اوج‌گیری حملات مرگبار عراق

مراد ویسی که سابقه تدریس دروس ارتش و سیاست، و همچنین سازمان و تشکیلات نیروهای مسلح را در دانشکده خبر دارد، فاز نخست را این گونه توصیف می‌کند:

«مهم‌ترین ویژگی نظامی این دوره دو حمله گسترده بود. یک حمله از جاده بصره به سمت خرمشهر با هدف اشغال خرمشهر و آبادان صورت گرفت؛ یعنی دو بندر اصلی ایران در دهانه اروند رود. خرمشهر بعد از سی و چند روز مقاومت اشغال شد و آبادان هم که حالت شبه جزیره دارد، به محاصره ارتش عراق در آمد. در غرب ایران هم پیشروی اصلی به سمت ارتفاعات بازی دراز در منطقه سرپل ذهاب بود که دو لشکر پیاده زرهی عراق از سمت گیلان غرب و دشت ذهاب وارد خاک ایران شدند و این دو لشکر در ارتفاعات استراتژیک بازی دراز به هم رسیدند. حد پیشروی ارتش عراق در غرب کشور در کل جریان جنگ در همین منطقه متوقف شد و منطقه اصلی درگیری در جبهه جنوب یعنی جبهه اهواز، شلمچه، منطقه فکه و طلائیه و به سمت منطقه دهلران تا نزدیک ایلام بود.»

مهاجرت‌ها آغاز می‌شود. صدها هزار نفر از ساکنان غرب و جنوب زیر بمب و آتش ناچار به ترک زادگاهشان می‌شوند و دوره‌ای از بزرگترین مهاجرت‌های داخلی رقم می‌خورد.
رضا، یکی از همین مهاجرین است، ساکن پیشین آبادان:

«ما مهاجرتمان به شیراز بود... چون زندگی‌مان را از دست داده بودیم. بعضی از مردم خدایی‌اش واقعاً خیلی به جنگ‌زده‌ها کمک می‌کردند ولی خیلی‌ها هم بودند که واقعاً اذیت می‌کردند. می‌گفتند شماها از ترس‌تان فرار کردید آمدید. دوست داشتم ببینم اگر خودشان توی جنگ بودند، فرار نمی‌کردند؟ صحنه‌ای که هنوز هم توی ذهن من مانده این است که ما مهاجرت کردیم، یک سال بعدش برگشتیم که اگر می‌شود چیزهایی را که از لوازم‌مان سالم مانده بار بزنیم و ببریم. یک خانواده پهلوی ما ایستاده بودند. سلام علیک کردیم. همسایه بودیم. با هم روبوسی کردیم. آنها هم جمع شده بودند که از شهر مهاجرت کنند. خداحافظی کردند از ما و رفتند. صد متر دویست متر از ما دور شدند که راکت صاف آمد توی ماشین‌شان. بنده خداها هشت نه نفر چپیده بودند توی یک بی.ام.و ۲۰۰۲ که فقط فرار کنند. خواهر کوچکم اصلاً لال شد وقتی این صحنه را دید. نزدیک به سه چهار ماه اصلاً حرف نمی‌زد.»

پیشروی ارتش عراق متوقف شده بود. نیروهای صدام حسین در جبهه جنوب تا دل خوزستان پیش آمده‌ و خاک داغ جنوب را در تصرف خود داشتند. آبادان در حصر بود و یگانهایی از لشکر77 از طریق آب و بندر امام وارد آبادان میشوند و خرمشهر، خونین شهر نام گرفته بود.
پنج مهر 60 اولین عملیات ظفرمندان لشکر77 خراسان حصر آبادان شکسته شد و دشمن پس از شکستی فاحش با دادن اسیر و غنایم فراوان به آنور کارون رانده شد و جاده اهواز آبادان از لوث وجود اشغالگران پاک شده و رزمندگان سراسر جبهه ها روحیه ای خاص بخود گرفتند
یک جابجایی صورت گرفت دوباره لشکر77 در منطقه شوش و کرخه جمع شده تا آرایش آفندنظامی بخود بگیرد  حرکات از چشم دشمن دور نمانده و توسط ایادی که داشتند متوجه موضوع شده پیش دستی نموده در 29 اسفند 60 حمله ای پیشگیرانه جهت بر همزدن محاسبات مینماید که خود در این باتلاق مانده وبا لغ برسی هزار اسیر وغنایم بیشماری بجا گذاشته و کیلومترها از خاک منطقه بدست ظفرمندان لشکر77 و21 و یگانهای همجوار  آزاد گردید . تا این تاریخ سپاه و بسیج بصورت سازماندهی جنگی  در جبهه  عملیاتی نشده و اکثرشان کلیشه بدست غنایمی که ارتش گرفته را با آن آرم سپاه یا جهاد را میزنند حتی در خیلی جاها خودروهای نظامی و زرهی نظامیان ایران را آرم سپاه میزنند اگر هم در عملیاتی شناسایی و غیره شرکت جسته رعایت اصول نظامی استتار و غیره را ننموده و باعث بارش گلوله های  توپ دشمن در منطقه شده که هم تلفات را بالا و هم عملیات مربوطه را لو داده و نهایت اسلحه و بیسیم و دیگر ادوات جنگی را جا گذاشته و در صورت اسارت هم اغلب اطلاعات منطقه  استراتژیک توسط کارشناسان دشمن با ترفند از آنان اخذ میگردد. اینان داوطلبان صادق برای نجات میهن بودند اما بدلیل نداشتن آموزش کافی و اینکه توسط مدیران منضبط و مجربی هدایت نمیشدند تلفات زیادی بجا گذاشته و خون آنان بناحق ریخته میشد و این سرمایه های مخلص مفت از دست میرفت تا جاییکه صدها و هزاران از این لاله های پرپر شده همراه کشته های عراقی با لودر در کانالهای چند ده متری دسته جمعی دفن میشدند که پس از جنک کاروانهای تریلی با انبوهی از  تابوت های چیده شده روی هم که در شهرستانها عبور دادند گوشه ای از صدها هزار  جنایات زمان جنگ حکومت و سران سپاهی آنان که حالا خود را صاحب بلا عزل مملکت میدانندبود.
578روز از اشغال خرمشهر می‌گذرد و دست آخر خرداد ۶۱ فرا می‌رسد، با آشناترین صدای جنگ:

«شنوندگان عزیز توجه فرمایید؛ شنوندگان عزیز توجه فرمایید: خونین‌شهر، شهر خون وقیام  آزاد شد!»

آزاد سازی خرمشهر بیش از یک سال و نیم پس از آنکه جبهه جنوب با چکمه‌های بیگانه آشنا شد، به اعتقاد بسیاری نقطه عطف جنگ است. تاریخی که با پیروزیهای پی درپی مشهود ایران در برابر عراق گره خورده است.

حسین، خلبان یکی از نخستین هلی‌کوپترچیهایی است که پس از آزاد سازی در خرمشهر فرود آمدند:

«آن صحنه را که دیدم، اشک توی چشم‌هایم جمع  شده بود. من قبل از انقلاب هم در خرمشهر بودم. اصلاً یک قشنگی خاصی داشت. ولی حالا مثل یک شهر آواره و کوبیده شده و له شده بود. اول در یک لحظه خوشحال شدم در یک لحظه اشکم درآمد. خوشحال شدم از اینکه مملکتم شهر خودش را آزاد کرد. از یک لحاظ ناراحت شدم که ببین چه بلایی سر این شهر آورده بودند که واقعاً مثل یک خرابه شده بود.»

آزادسازی خرمشهر با رشته عملیاتی میسر شد که طراحی استراتژی آن را فرماندهان ارتش نموده و نیروهای بسیج و سپاه   در کنار آنها هدایت شده و آموزش میدیدند. با این حال نقش ارتش طی این سال‌ها بدلایلی که حاکمان باخبرند کمرنگ جلوه داده شده است تا جاییکه پس از قبول قطعنامه و حضور بالغ بر 100 تا 150ماه در مناطق درگیری گنبد و کردستان تا جبهه های غرب و جنوب دریغ از یک شاخه گل یا استقبال خشک و خالی از آنان !!

«افسران میان‌درجه در سطح سرهنگ و سرگرد در ارتش باقیمانده بودند بقیه توسط سرسپردگان و وامداران استعمار و حاکمان کنونی پاکسازی شده بودند. اینها آمدند و طرح ریختند. اول عملیات طریق‌القدس را انجام دادند، بعد عملیات فتح‌المبین و بالاخره عملیات بیت‌المقدس را. در سوم خرداد ۱۳۶۱ خرمشهر را آزاد کردند و پیش از آن هم حصر آبادان را برداشتند. البته نیروهای مردمی هم شرکت داشتند ولی کمتر در مورد نقش ارتش صحبت شده است. خوب این طرح‌ریزی را چه کسی کرد؟ کسانی که آن موقع به قول خودشان کارگزاران سپاه پاسداران بودند، جوانان بیست تا بیست و شش ساله بودند. نمی‌خواهم که شائبه تهمت به انرژی و شور و شوق انقلابی آنها برود، ولی شما در مجموع احتیاج به طرح نظامی دارید. این طرح‌ها را ارتش ریخت.»

ایران در سوم خرداد ۶۱ در اوج برتری نظامی‌اش نسبت به عراق قرار می‌گیرد، و همچنین در نقطه عطف جنگ. صدام حسین دستور عقب‌نشینی نیروهایش را صادر می‌کند و به ایران پیشنهاد آتش‌بس می‌دهد.

بسیاری از فرماندهان ارتش و سیاستمداران بالغ قویاً پیشنهاد می‌کردند مادامی که ایران دست بالا را در جنگ دارد، آتش‌بس پذیرفته شود. چنین نمی‌شود.خمینی، رهبر وقت ایران، و سران سپاهیش " استراتژی جنگ و هدف نهایی را آزادسازی بیت‌المقدس می‌دانستند. فاز بعدی آغاز می‌شود؛ فاز تهاجم.

این بار این ایران است که به خاک عراق حمله می‌کند. و جنگ از خاک ایران به خاک عراق منتقل می‌شود.

مراد ویسی در این زمینه می‌گوید:

«نیروهای سپاه چهار عملیات را طراحی کردند که وارد خاک عراق شوند. عملیات رمضان در مرداد ۱۳۶۱ در شرق بصره که اولین عملیات بعد از آزادی خرمشهر بود و قرار بود مقدمه‌ای باشد برای ورود به خاک عراق. این عملیات تقریباً ناموفق بود. سپس عملیات خیبر در ۲۲ اسفند ۱۳۶۲ طراحی شد. هدف عملیات هم عبور از دجله و رسیدن به جاده بصره - العماره - بغداد بود که این عملیات اگرچه منجر به تصرف مناطقی از جزایر مجنون شد، ولی در هدف نهایی ناموفق بود و با حداقل پیشروی و کشته بالایی انجام شد. عملیات بعدی هم عملیات بدر بود که در اسفند ۱۳۶۳ انجام شد. این حمله توسط لشکرهای سپاه از خوزستان و اصفهان انجام شد، برای تصرف باقیمانده جزایر مجنون که این عملیات هم تقریباً ناموفق بود البته ایران مناطقی را به دست گرفته بود. ولی این سه عملیات، یعنی رمضان، خیبر و بدر در کل برای رسیدن به جاده بصره العماره بغداد به موفقیت نرسید. و تلفات آنچنان زیاد که قابل قیاس با هیچیک از عملیاتهای ارتش چه از نظر تجهیزات و تلفات وچه غنایم اسراء و آزاد سازی وسعت خاک نیست خداوند در آنزمان که مسببین را هدایت ننمود تا باشند و به چشم ببینند که :                                                  ای کشته که را کشتی تا کشته شدی زار             باز که او را بکشد  آنکه ترا کشت
این مصداق جام زهر خمینی و اعدام صدام و قتل احمد خمینی و ..............نوید خون بناحق ریخته هاست

پس از دوره‌ای سه ساله از حمله‌های نسبتاً ناموفق در سال ۱۳۶۴ ایران به دومین و آخرین نقطه اوج خود در جنگ هشت ساله می‌رسد: فتح فاو.

مراد ویسی فتح فاو را اینگونه توصیف می‌کند:

«بعد از این ناکامی‌ها نظام جمهوری اسلامی تصمیم گرفت فرماندهی جنگ را به طور مستقیم‌تری به اکبر هاشمی رفسنجانی محول کند. در ابتدای سال ۶۳ فرماندهی جنگ به هاشمی رفسنجانی محول شد و هاشمی رفسنجانی به این نقطه رسید که جنگ جنگ تا پیروزی استراتژی واقعی نیست. بهتر است ما یک نقطه مهم را از عراق بگیریم و بر اساس آن نقطه مهم در مذاکرات، از موضع بالا جنگ را پایان بدهیم. فرماندهان سپاه انتقاد می‌کردند، و می‌گفتند ما می‌گوییم جنگ جنگ تا پیروزی و آقای هاشمی می‌گوید جنگ جنگ تا یک پیروزی. بر اساس این استراتژی، تصمیم گرفته شد که حالا که نمی‌توانیم بصره را بگیریم، می‌توانیم فاو را بگیریم. طراحی انجام شد و در زمستان ۱۳۶۴ نیروهای ایران - فکر می‌کنم اگر بی‌طرفانه قضاوت کنیم- در یکی از بی‌نظیرترین عملیات‌ها در تاریخ جنگ‌های کلاسیک از عرض اروند رود عبور کردند و فاو را گرفتند. به لحاظ نظامی، عملیات بی‌نظیر و قابل تحسینی بود. ولی به لحاظ جایگاهش در استراتژی‌های جنگ و غایت جنگ، معلوم شد که این عملیات هم نتوانست به آن پیروزی نهایی که ایران فکر می‌کرد بتواند از موضع برتر وارد شود، برسد.»

با این پیروزی، ایران خود را در برتری مطلق نسبت به رقیب سنتی می‌یابد. هدف بعدی برای نیروهای نظامی از هم اکنون ترسیم می‌شود: فتح مهم‌ترین شهر جنوبی عراق، بصره. هدفی که جنگ را وارد مرحله‌ای از رکود نسبی می‌کند.

سال‌های ۶۴ تا ۶۶ در گاهشمار جنگ از سوی ایران عموماً با دو عملیات بزرگ شناخته می‌شود. کربلای ۴ و کربلای ۵. کربلای 4 با شکست مواجه می شود. با هزاران کشته از نیروهای ایرانی و کربلای 5 نیز اگرچه ایرانیان را تا نزدیکی بصره پیش می‌برد، موفق به درهم شکستن دیوار امنیتی آن نمی‌شود.

در مقابل، عراق نیز به مدت دو سال نمی‌تواند پیروزی قابل توجهی را نصیب خود کند. دو سالی که نتیجه‌اش برای دو طرف تنها شکست بود و جنگی فرسایشی با هزاران هزار کشته.

دست آخر سال ۶۶ فرا می‌رسد، با خاطره‌هایی از جنس خون، طنین سوت دنباله‌دار موشک و تصاویری که برای محمد، از ساکنان پیشین اهواز، مانند میلیون‌ها ایرانی دیگر با بدن‌های تکه تکه پیوند خورده است:

«آن چیزی که در خاطر می‌ماند، آن تکه شدن بدن‌های انسان‌هاست که شب در آرامش سر بر بالین خانواده می‌گذاشتند و نصف شب یک دفعه یک انفجاری رخ می‌دهد که از هم پاشیده می‌شوند. آن چیزی که من یاد دارم شبی بود که موشک باران بود. وقتی ساعت پنج صبح در محل حضور پیدا کردیم، دیدیم سر و انگشت و دست و اینها را تکه تکه شده سوار ماشین می‌کردند... یک پیکان استیشن بود... اینها خاطراتی است که هیچوقت از ذهن آدم پاک نمی‌شوند.»

دوره خونین و نهایی جنگ از زمستان سرد ۶۶ تا تیر ۶۷ ادامه می‌یابد. دوره‌ای از حملات و ضد حملات سنگین عراق که در کمتر از شش ماه صدمات سهمگینی را به شهرهای ایران وارد می‌کند.

مراد ویسی مدرس پیشین دروس نظامی می‌گوید که عراق در این دوره با تمام توان چند متد مختلف را برای به زانو در آورن ایران در پیش گرفت:

«عراق ۵۶ لشکر و بیش از یک میلیون نیرو را از جمله نیروهای لشکرهای گارد ریاست جمهوری عراق را که ۱۰۰ هزار نیروی ویژه بودند، برای بازپس‌گیری فاو و سایر مناطق اشغال شده به کار گرفت. در این عملیات‌ها عراق از حجم سنگین پشتیبانی هوایی در نبرد زمینی استفاده کرد. در این عملیات‌ها، فرماندهان ارشد عراق حتی خود صدام و علی حسن المجید، معروف به علی شیمیایی، هم حضور پیدا کردند؛ و در نهایت عراق در این حملات استفاده گسترده‌ای از سلاح‌های شیمیایی کرد؛ از جمله در بازپس‌گیری فاو. این باعث شد که عراقی‌ها فاو را پس بگیرند، جزایر مجنون را از ایران پس بگیرند و با یک حمله سنگین حتی دوباره به جاده اهواز خرمشهر برسند و خطر محاصره شدن اهواز پیش بیاید. در همین دوره ما شاهد اوج‌گیری جنگ شهرها یا جنگ موشکی بین ایران و عراق هستیم. عراق حملات موشکی را به ایران که از ابتدای جنگ شروع کرده بود و در سال‌های ۶۳ تا ۶۵ افزایش داده بود، در سال ۶۷ به اوج خودش رساند و تهران را بیش از پیش هدف گرفت. به نظر من جنگ موشکی و جنگ شهرها باعث حمله عراق به لحاظ روانی به پشت جبهه ایران، یعنی مردم شد. و این از نظر عراق می‌توانست در وادار کردن ایران به پذیرش قطعنامه ۵۹۸ مؤثر باشد.»

حمله‌ها ادامه می‌یابد. خسارات و صدمات جانی و مالی تکان‌دهنده است. عراق از دست بردن به سلاح‌های شیمیایی ابایی ندارد و ایران تحت تحریم جهانی، در تهیه جنگ‌افزار شدیداً در مضیقه است. فرمانده وقت سپاه پاسداران، محسن رضایی، در نامه‌ای به آیت‌الله خمینی می‌نویسد که کشور برای پیروزی در جنگ محتاج شمار قابل توجهی اسلحه جدید از جمله سلاح‌های غیر متعارف است.

جنگ وارد فاز دیگری شده است. با حمله عراق به نفت‌کش‌های ایران و پاسخ متقابل ایران به عراق، درگیری‌ها به خلیج فارس و نفت‌کش‌های بین‌المللی کشیده شده است. آمریکا مستقیماً وارد جنگ شده و در پاسخ به هدف قرار گرفتن کشتی‌هایش با مین‌های ایرانی، کشتی‌ها و سکوهای نفتی ایران را هدف می‌گیرد.

در نهایت در فاجعه‌ای انسانی پرواز مسافربری شماره ۶۵۵ ایران ایر با ۲۹۰ مسافر شامل ۶۶ کودک هدف موشک کروز کشتی جنگنده یو اس اس جک وینسنس قرار می‌گیرد. آمریکا حادثه را یک خطای نظامی می‌نامد و می‌گوید که هواپیما را با جنگنده اف ۱۴ اشتباه گرفته است. ادعایی که هیچگاه ثابت نمی‌شود.

دست آخر ایران پس از هشت سال جنگ، شش سال پافشاری بر ادامه آن و هزاران هزار کشته این سوتر، قطعنامه ۵۹۸ را می‌پذیرد؛ در شرایطی که به گفته منصور فرهنگ، استاد روابط بین‌الملل در آمریکا به مراتب بد تر از شش سال پیش و دوره آزادسازی خرمشهر است:

«در اولین قطعنامه ۴۷۹ که روز ۲۸ سپتامبر ۱۹۸۰ به تصویب شورای امنیت رسید، محتوای این قطعنامه آتش‌بس می‌خواست، محتوای قطعنامه ۵۹۸ هم آتش‌بس می‌خواست. منتها در اولی، نیروهای عراقی در ایران بودند، در دومی نه ایران در عراق نیرو داشت و نه عراق در ایران نیرو. یعنی ایرانی‌ها هم در آن موقع از خاک عراق اخراج شده بودند ولی هنوز جنگ را در مناطق مرزی ادامه می‌دادند. این ضعف ایران و عدم توانایی ایران در ادامه جنگ بود که خمینی را مجبور به پذیرش آتش‌بس بعد از هشت سال کرد.»

قطعنامه ۵۹۸ بر خاکستر و خرابه‌های ایران نقش می‌بندد و پس از دو هزار و ۹۵۲ روز خون و آتش، جنگ را به پایان خود می‌رساند. دو هزار و ۹۵۲ روزی که با بیش از ۲۰۰ هزار کشته، ۳۲۰ هزار مجروح جنگی، دست کم ۱۰۰ میلیارد دلار خسارت، ۴۰ هزار اسیر و ۴۵ هزار بیمار روانی یادگارش برای ایران ایستادن روی همان مرزهای جغرافیایی است.

نقشه‌های کلاس‌های جغرافی پس از هشت سال حمله‌های سنگین همسایه غربی، همچنان همان عدد را زیر خود دارند: مساحت به کیلومتر مربع: یک میلیون و ۶۴۸ هزار و ۱۹۵. درود وسلام به ارتشیان و شهدای آن که صادقانه بدفاع از ایران برخاستند و عاقبت هم ناجی ایران از دست ملایان خونخوار خواهند بود . بدرود :  رخش 

هیچ نظری موجود نیست: