این آتش افروخته ایران است این شعله های کین نانجیبان است
آنکه سی سال از غفلت مردم مجری نقشه شوم اربابان است
سینما رکس و ترور و اغتشاش سرکوب ترک و کرد " بلوچ وفارس
انفجار حزب و کاخ رییس جمهوری جنگ هشت ساله هم هست جوری
اشغال سفارت و اعلام واترگیت هفت تیر و انجیل ریگان به رفسنجان
ختم جنگ و و نوشیدن جام زهر دیکته های نا غلط بنوشته رهبر
همه از جهل و بیخبری عام است جملگی کار شیخان فتنه شیطان است
بابت هر دهه بیداری مردمان سناریو قتل زنجیره ای یادستگیری آنان
خالصاُ مخلص دانشجوی دانشگه پشته کشته جوان به خون آغشته
دلیران ایران به روز عاشورا همه شور و غوغا نمودند و واویلا
ولی دژخیم باخدعه و نیرنگ درروزقیام سوختن قرآن و پاره پاره ازعکس امام
شد سرکوب این قیام به زور مدام حاصل تعصب و جهالت جمعی عوام
ماهی آن برد که آب گل آلودکرد امرک وانگل وملا جمله خشنود کرد
آنکه سی سال از غفلت مردم مجری نقشه شوم اربابان است
سینما رکس و ترور و اغتشاش سرکوب ترک و کرد " بلوچ وفارس
انفجار حزب و کاخ رییس جمهوری جنگ هشت ساله هم هست جوری
اشغال سفارت و اعلام واترگیت هفت تیر و انجیل ریگان به رفسنجان
ختم جنگ و و نوشیدن جام زهر دیکته های نا غلط بنوشته رهبر
همه از جهل و بیخبری عام است جملگی کار شیخان فتنه شیطان است
بابت هر دهه بیداری مردمان سناریو قتل زنجیره ای یادستگیری آنان
خالصاُ مخلص دانشجوی دانشگه پشته کشته جوان به خون آغشته
دلیران ایران به روز عاشورا همه شور و غوغا نمودند و واویلا
ولی دژخیم باخدعه و نیرنگ درروزقیام سوختن قرآن و پاره پاره ازعکس امام
شد سرکوب این قیام به زور مدام حاصل تعصب و جهالت جمعی عوام
ماهی آن برد که آب گل آلودکرد امرک وانگل وملا جمله خشنود کرد
خانه ام آتش گرفته ست ، آتشی جانسوز
هر طرف می سوزد این آتش
پرده ها و فرشها را ، تارشان با پود
من به هر سو می دوم گریان
در لهیب آتش پر دود
وز میان خنده هایم تلخ و خروش گریه ام ناشاد
از دورن خسته ی سوزان
می کنم فریاد ، ای فریاد ! ای فریاد
خانه ام آتش گرفته ست ، آتشی بی رحم
همچنان می سوزد این آتش
نقشهایی را که من بستم به خون دل
بر سر و چشم در و دیوار
در شب رسوای بی ساحلوای بر من ، سوزد و سوزد
غنچه هایی را که پروردم به دشواری
در دهان گود گلدانها
روزهای سخت بیماری
از فراز بامهاشان ، شاد
دشمنانم موذیانه خنده های فتحشان بر لب
بر من آتش به جان ناظر
در پناه این مشبک شب
من به هر سو می دوم گریان
ازین بیداد
می کنم فریاد ، ای فریاد ! ای فریاد
وای بر من ، همچنان می سوزد این آتش
آنچه دارم یادگار و دفتر و دیوان
و آنچه دارد منظر و ایوان
من به دستان پر از تاول
این طرف را می کنم خاموش
وز لهیب آن روم از هوش
ز آندگر سو شعله برخیزد ، به گردش دود
تا سحرگاهان ، که می داند
که بود من شود نابود
خفته اند این مهربان همسایگانم
شاد در بستر
صبح از من مانده بر جا
مشت خاکستروای ، آیا هیچ سر بر می کنند از خواب
مهربان همسایگانم از پی امداد ؟
سوزدم این آتش بیدادگر بنیاد
می کنم فریاد ، ای فریاد ! ای فریاد...
هر طرف می سوزد این آتش
پرده ها و فرشها را ، تارشان با پود
من به هر سو می دوم گریان
در لهیب آتش پر دود
وز میان خنده هایم تلخ و خروش گریه ام ناشاد
از دورن خسته ی سوزان
می کنم فریاد ، ای فریاد ! ای فریاد
خانه ام آتش گرفته ست ، آتشی بی رحم
همچنان می سوزد این آتش
نقشهایی را که من بستم به خون دل
بر سر و چشم در و دیوار
در شب رسوای بی ساحلوای بر من ، سوزد و سوزد
غنچه هایی را که پروردم به دشواری
در دهان گود گلدانها
روزهای سخت بیماری
از فراز بامهاشان ، شاد
دشمنانم موذیانه خنده های فتحشان بر لب
بر من آتش به جان ناظر
در پناه این مشبک شب
من به هر سو می دوم گریان
ازین بیداد
می کنم فریاد ، ای فریاد ! ای فریاد
وای بر من ، همچنان می سوزد این آتش
آنچه دارم یادگار و دفتر و دیوان
و آنچه دارد منظر و ایوان
من به دستان پر از تاول
این طرف را می کنم خاموش
وز لهیب آن روم از هوش
ز آندگر سو شعله برخیزد ، به گردش دود
تا سحرگاهان ، که می داند
که بود من شود نابود
خفته اند این مهربان همسایگانم
شاد در بستر
صبح از من مانده بر جا
مشت خاکستروای ، آیا هیچ سر بر می کنند از خواب
مهربان همسایگانم از پی امداد ؟
سوزدم این آتش بیدادگر بنیاد
می کنم فریاد ، ای فریاد ! ای فریاد...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر