ویلیام جیمز دورانت، در رشته های فلسفه ، زیست شناسی و تعلیم و تربیت دانش اندوزی کرد و سرانجام از دانشگاه کلمبیا دکترای فلسفه گرفت. او از بزرگترین از تاریخ نگاران معاصر به شمار میآید که در کتاب تمدن خود، از آثار همهی تاریخ نگاران جهان، از پدر تاریخ یعنی هرودوت تا آرنولد توین بی، سود جسته و مکتب جدیدی از تاریخ نگاری ایجاد کرده است. اگر تاریخ نگاران دیگر فقط به سیر تمدن بشری توجه کردهاند، او به عاملهای تمدن ساز در طول تاریخ توجه ویژه داشته است.
ویلیام جیمز دورانت ، در 5 نوامبر 1885 در منطقهی «نورث آدامز» ماساچوست به دنیا آمد و در 7 نوامبر 1981، در سن 96 سالگی در لوس آنجلس درگذشت. او تحصیلات خود را در رشتههای فلسفه، زیست شناسی و تعلیم و تربیت در دانشگاههای مختلف گذراند و در سال 1917، از دانشگاه کلمبیا دکترای فلسفه گرفت و یک سال در همان دانشگاه فلسفه تدریس کرد. او از دوران کودکی انسانی پرکار بود . پدرش در این باره گفته است: «شاید هنگامی که من هنوز در خواب بودم، سر کار میرفت و شب که باز من به خواب رفته بودم، برمی گشت. او همیشه سختکوش بود. کاهلی و تنبلی او را به یاد ندارم.»
دورانت ، ضمن تحصیل می خواست کشیش بشود، ولی با خواندن کتاب «اخلاق» نوشته اسپینوزا، از این کار منصرف شد و گفت:«نمیتوانم بین آرای دینی و انسان دوستی با سوسیالیزم ارتباطی منطقی برقرار سازم.» هنگامی که هم تحصیل می کرد و هم تدریس، با دوشیزه آریل که از شاگردان باهوش او بود، ازدواج کرد و کتاب تاریخ تمدن را به کمک همسرش به پایان رساند. این همسر دانشمند تا 25 اکتبر 1981، یعنی سیزده روز پیش از مرگ همسر، استاد و همکارش، ویل دورانت زنده بود و به زبان دیگر، تا آخر عمر با او بود.
ویل دورانت زمانی که در دانشگاه های «سیتون هال» زبان لاتین و فلسفه را فرا میگرفت، به طور آزاد و در حاشیه آن برای ارضای حس کنجکاویش تاریخ میخواند. عشق او به تاریخ او را به سوی این رشته سوق داد. او از آغاز تمدن بشر تا زمان خودش را مطالعه کرد و هرگز در رشتهی تاریخ مدرک دکترا نگرفت؛ گر چه بزرگترین تاریخ شناس زمان خود شد.
ویل دورانت در قالب مطالعهی زندگی فیلسوفان بزرگ دنیا، از حکمای یونان قدیم تا دوره معاصر، رویدادها و پدیدههای تاریخی را که همزمان با زندگی آن فیلسوفان بود، مطالعه کرد او عقیده داشت که فیلسوفان به دو صورت بر تاریخ بشر مؤثرند : اول ، تحت تأثیر رویدادهای گذشته و حال قرار گرفته و جهان بینی جدیدی بیان کرده اند. دوم ، این جهان بینی در سیر رویدادهای آینده مؤثر بوده و دوران پس از آنان را تغییر داده است. از این جهت بود که دو جلد از یازده جلد کتاب تاریخ تمدن خود را به نام دو فیلسوف بزرگ نوشت: جلد نهم کتاب را تحت عنوان «عصر ولتر» معرفی کرده است و در آن، همه رویدادهای اروپا را در مسیر زندگی ولتر جستجو می کند و تأثیری را که او بر عصر خویش گذاشت، نمایان میسازد. در جلد دهم نیز که «روسو و انقلاب» نام دارد، تأثیر آرای ژان ژاک روسو، فیلسوف بزرگ فرانسوی را بر انقلاب فرانسه نشان میدهد.
دورانت در آغاز، ضمن آن که مدیریت دانشگاه لبورتمپل را در نیویورک بر عهده داشت و در بخش فلسفه، استاد دانشگاه کالیفرنیا بود، کتابی با عنوان «تاریخ فلسفه» نوشت. سپس، از سال 1927 تصمیم گرفت تاریخ تمدن جهان را تدوین کند. او برای نوشتن هر جلد از این کتاب، با توجه به موضوع آن و جایی که باید تاریخ آن نوشته شود، به آن نقطهی جغرافیایی سفر میکرد. او به همراه همسرش، «آریل دورانت»، در سال 1930 رهسپار سفر دور دنیا شدند و مصر، خاور نزدیک، هندوستان، ژاپن و سایر سرزمینهای خاور دور را از نزدیک دیدند. بار دیگر در سال 1932، به گشت و گذار در ژاپن و منچوری، سیبری، روسیه، لهستان پرداختند. این سفرها، به نگارش کتاب «مشرق زمین، گاهواره تمدن» که در سال 1935 انتشار یافت، کمک فراوانی کردند. این نخستین جلد از مجموعه کتابهای تاریخ تمدن بود. پس از آن، سفرهای بسیار دیگری به اروپا، خاورمیانه و خاور دور پیش آمد، از جمله، از تابستان سال 1948 به مدت 6 ماه در ترکیه، عراق، ایران و اروپای شرقی به مسافرت پرداختند.
ویل دورانت بیش از تاریخ نگاران دیگر به عاملهای تمدنساز در طول تاریخ توجه داشته است. خود او میگوید: «تمدن رودی است با دو ساحل» و چنین می اندیشد که بیش تر تاریخ نگاران تنها به خود رود توجه دارند و این رودخانه، گه گاه به دست آنان که میکشند، میدزدند و غوغا میکنند، پر از خون شده است. او کوشش فرهنگی خود را در مجموعهی بزرگ «تاریخ تمدن» وقف نوشتن رویدادهایی کرد که در دو ساحل رخ داده است و روی میدهد، جایی که به قول او: «مردمان گمنام خانه میسازند، عشق میورزند، کودک میپرورند، آواز میخوانند، شعر میسرایند و مجسمه میسازند.» از این رو، در کتاب تاریخ تمدن او از رویداد نگاری ساده گرفته تا جنبههای علمی تاریخی و حتی فلسفه تاریخ دیده میشود و باریکترین و پیچیدهترین بازتابهای اندیشهی انسان را که مذهب، فلسفه، علم و هنر باشد، شرح داده است.
دورانت در آغاز کتاب تاریخ تمدن خود که از شرق باستان آغاز می شود و سرانجام با عصر ناپلئون پایان می پذیرد، مینویسد: «میخواهم تاریخی پیرامون تمدن بنویسم و با کمترین جا، بیشترین مطلب را درباره سهم نبوغ و کار مردان بزرگ به میراث فرهنگی بشر بیان کنم.» ویل دورانت در اصل به تاریخ به عنوان یک علم مجرد نگاه نمی کرد ، بلکه تاریخ را همواره با تأثیر عاملهای دیگر بر روی آن در نظر میگرفت. او در کتابی با عنوان درسهای تاریخ که در سالهای پایانی زندگی خود و پس از پایان یازده جلد کتاب تاریخ تمدن خود تألیف کرد، تأکید دارد که تاریخ ملتها باید با توجه به پدیده های علمی جدید ، مانند زیست شناسی و هم چنین نژاد، اخلاق، اقتصاد، فلسفه، شیوهی حکومت، مفهوم پیشرفت، جغرافیا و عنصرهای دیگری که در ساختار تاریخ بشریت مؤثرند، به نگارش درآید.
دورانت ادعا می کند که تاریخ پیرو زمین شناسی است و برای توجیه ادعای خود میگوید: «هر روز در گوشهای، دریا بر خشکی یا خشکی بر دریا پیشروی میکند. شهرها زیر آب ناپدید میشوند و ناقوس کلیساها نوای غمانگیز سر میدهند. اقلیم بر احوال انسانها سخت مسلط است؛ هم چنان که مونتسکیو بر آن تأکید دارد. جغرافیا، زادگاه تاریخ است، مادر و پرورنده آن است و خانهای است که تاریخ در آن نظم میپذیرد. قانونهای اخلاقی نیز پیرو تاریخند. آنها ناگزیرند با شرایط تاریخی و محیطی سازش داشته باشند. اگر تاریخ اقتصادی بشر را به سه مرحلهی شکار، کشاورزی و صنعت تقسیم کنیم، می توانیم انتظار داشته باشیم که قانون اخلاقی هر مرحله، در مرحله بعد تغییر کرده است. در مرحله شکار، انسان ناگزیر بود که هر دم در تعقیب و کشتن باشد. درنده خویی که ویژگی اخلاقی این دوره است، در دوران های دیگر وجود ندارد .»
ویل دورانت درباره اهمیت ارتباط دین با تاریخ مینویسد: «حتی مورخ شکاک هم فروتنانه در برابر دین تعظیم میکند، زیرا می بیند که دین در هر سرزمینی و هر عصری، در همهی شئون زندگی بشر تأثیر مستقیم دارد.» و این که جلد سوم و چهارم و ششم تاریخ خود را تحت عنوان «قیصر و مسیح» ، «عصر ایمان» و سرانجام «اصلاح دین» بیان میکند، به همین منظور است. او در بیان اهمیت دین در تاریخ بشریت میگوید: «دین باعث تسلای همه ابنای بشر بوده است و معلمان ، پدران و مادران را در تأدیب جوانان یاری کرده است.»
به نظر او، اقتصاد و چگونگی گذران زندگی، در سیر تحولات تاریخی نقش مستقیم دارد و در روابط بین المللی به طور معمول، «اصطکاک منافع اقتصادی» جنگ و بحران میآفریند. جنگها مسیر تاریخ ملتها را تغییر میدهند. او یکی از عنصرهای پایدار تاریخ را جنگ میداند. از زمان بربریت تا تمدن و دمکراسی، همواره این پدیده برقرار بوده است و از 3421 سال تاریخ مدون بشر، فقط 268 سال آن بدون جنگ گذشته است. ویل دورانت برای آن که بگوید که در طول تاریخ ، بشریت نتوانسته است از جنگ پرهیز کند، به گفته هراکلیتوس، فیلسوف یونانی اشاره میکند که: «جنگ یا رقابت، پدر همه چیز است.»
کتاب های یازده جلدی تاریخ تمدن او عبارتند از :
1- مشرق زمین، گاهواره تمدن؛ 2- یونان باستان؛ 3- قیصر و مسیح؛ 4- عصر ایمان؛ 5- رِِنسانس؛ 6- اصلاح دین؛ 7- آغاز عصر خرد؛ 8- عصر لویی؛ 9- عصر ولتر؛ 10- روسو و انقلاب؛ 11 – عصر ناپلئون.
ویل دورانت 90 ساله بود که دست از کار کشید ؛ در حالی که هنوز شوق ادامه تدوین تاریخ را داشت، می گفت : « نفس آرزومند است، اما تن نمیکشد.»
جلدهای یازده گانهی تاریخ تمدن، همواره از پرفروشترین کتابهای جهان بوده و هنوز هم این گونه است. جلد دهم کتابش، روسو و انقلاب، در سال 1968 جایزه ادبی «پولیتزر» را دریافت کرد. (این جایزه را ژوزف پولیتزر (1911 – 1847) ناشر و روزنامه نگار آمریکایی، بنیانگذاری کرد و هر سال به برگزیدگانی از رشتههای گوناگون روزنامه نگاری و ادبیات ایالات متحدهی آمریکا داده میشود.)
ترجمهی متن انگلیسی مجموعهی تاریخ ویل دورانت در سالهای 1337 تا 1359، در 27 جلد توسط انتشارات فرانکلین سابق و اقبال در ایران به چاپ رسید. این کتاب ها را 20 مترجم به فارسی برگرداندند. پس از آن که مؤسسه انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی به جای مؤسسه فرانکلین بنیانگذاری شد، 27 جلد کتاب تاریخ ویل دورانت، در یک مجموعهی فشردهی یازده جلدی انتشار یافت.
ویل دورانت کار پژوهشی و علمی خود را از فلسفه آغاز کرد و با تاریخ به پایان رساند. هنری توماس، در کتاب «بزرگان فلسفه»، ضمن آوردن شرح حال او مینویسد: «بزرگترین کار او در فلسفه این بود که اندیشهها و افکار دشوار و پیچیده را به زبانی ساده و گیرا بر میگرداند. وی فلسفه را از زاویههای مهجور و دور از دسترس بیرون آورد و در خانههای مردم عادی ، در دسترس همه قرار داد و آن را مقبول عام ساخت.»
تاریخ او را میتوان مجموعهای از جامعه شناسی، فلسفه و تاریخ دانست. به زبان دیگر ، اثر او گنجینهای از علوم انسانی است و میتوان گفت، 600 سال پس از مرگ ابنخلدون، ویل دورانت تاریخ را به سبک او نوشته است؛ زیرا در تمام مراحل آن، نکتههای ظریف جامعه شناسانه را رعایت کرده است.
منابع :
1. هانری توماس. بزرگان فلسفه. ترجمهی فریدون بدرهای(تهران، انتشارات کیهان، 1365)
2. ویل و آریل دورانت. درسهای تاریخ . ترجمهی خشایار دیهیمی و احمد بطحایی (تهران، انتشارات آموزش انقلاب اسلامی، 1372)
3. دایره المعارف آمریکانا، جلد نهم ، ص 486.
4. ویل دورانت، تاریخ تمدن، 27 جلدی(تهران، انتشارات فرانکلین، 1341).
برگرفته از : جزیره دانش
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر