مروری بر حوادث دو ماه گذشته به خوبی نشان می دهد که آنچه طی سه دهه پیشین به گمان ما مسأله ما ایرانیان بود اکنون به مسأله ای برای جامعه بشریت تبدیل شده است.
اگر حوادث دوران بعد ازانقلاب ایران را در ذهن خود مرور کنیم بی شباهت به متن خلاصه شده داستانی نخواهد بود که امروز جهان با آن رو به رو است. َدر سالهای پیش از انقلاب زیاده روی های گروه کوچکی از عناصر متعصب و تمامیت خواه جدی گرفته نشد و سرانجام موشی توانست فیلی را مغلوب کند. اکنون هم یکبار دیگر، اما این بار در صحنه بین المللی، همان سخنان گزاف و ادعا های بی مورد برای جهان آزاد دردسر و مزاحمت جدی ایجاد کرده است.
از افغانستان گرفته تا عراق و از الجزایر تا نیویورک اقلیتی ناچیز اما متعصب و نادان، بشریت و مُدرنیته را به چالش کشیده است. روش و شیوه همان پیروی از تصورات غلط و راه حل های جنون آمیز است. یکبار دیگر اما این بار در مقیاس جهانی، مذهب پوشش و حربه ای شده است برای زیاده طلبی اقلیتی که نابرده رنج طالب گنج است.
آنچه شاید در درازمدت به سود ما ایرانی ها تمام شود آفتابی شدن و طرح بی پرده مشکلات و مسائلی است که دامن گیر میهن ما شد و کشور ما را این چنین به ذلت و عقب ماندگی کشاند. آنهایی که امروز در افغانستان دبستان های دخترانه را منفجر میکنند و آنهایی که در برابر حقوق مساوی برای زنان در سراسر منطقه مخالفت می ورزند ازقماش همان جنایتکارانی هستندکه در ایران حکم به سنگسار زنان می دهند و از همان آبُشخور فکری تغذیه می کنند که دنیای مدرن هنوز نتوانسته است از برای مقابله با آن چاره اندیشی کند. فیلم مستندی که این هفته دربرنامه "پانوراما" تلویزیون بی بی سی به زبان انگلیسی درباره جنایات رژیم نشان داده شد سی و یک سال دیر مورد توجه قرار گرفته است.
امروز بهترین مؤسسات تحقیقاتی جهان و کارآمدترین متفکران امور فرهنگی و اجتماعی سرانجام ناچار شده اند برای رویاروئی با این چالش تاریخی آماده شوند. زمانی که فرانسیس فوکویاما تِزِ پایان تاریخ خود را مطرح کرد مصادف بود با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و آزادی کشورهای اروپای شرقی. به زعم او پس از شکست فاشیسم و نازیسم در جنگ دوم جهانی و سپس فروپاشی کمونیسم در دهه های پایانی قرن بیستم ، آسمان آینده بشریت برای اولین بار روشن، باز و امید بخش به نظر می رسید، از این رو فوکویاما پیش بینی کرده بود که دوران جنگ ایدئولوژی ها به پایان رسیده است واز این پس جهان در مسیر آزادی سیاسی و اقتصادی به پیشرفت خود ادامه خواهد داد. کشورهای جهان یکی پس از دیگری با آزادی سیاسی و اقتصادی خواهند توانست به فراخور شرایط هر ملت و کشوری مسائل خود را حل کنند.
دموکراسی و انتخابات آزاد و اصل تناوب میان احزاب چپ و راست در چهارچوب رعایت حقوق بشر این فرصت را فراهم خواهد آورد که عدالت اقتصادی نیز در پرتو دمکراسی و تناوب احزاب برای زمامداری برقرار شود، دیگر نه نیازی به جنگ و خونریزی باشد و نه انقلاب و دیکتاتوری.
با این همه، فوکویاما حتی در آن زمان که کمتر کسی در سطح بین المللی نگران مسأله ای به نام اسلام مهاجم بود یاد آور شد که تنها نقطه سیاه در این آینده امیدبخش که او پیشبینی می کرد مذهب اسلام و پیروان آن هستند که احتمالاً با نظم نوین جهانی سازگاری نخواهند داشت. با این حال او از این بابت زیاد نگرانی به خود راه نمی داد زیرا معتقد بود پیشرفت اسلام تنها در کشورها و نقاط دورافتاده امکان پذیر است و آن هم محدود و بی خطر خواهد بود. او هرگز گمان نمی کرد که نطفه توتالیتاریزم اسلامی در حاشیه شهرهای آمریکا و اروپا در حال نشو و نما باشد. حوادث چند دههء گذشته در مجموع پیشبینی فوکویاما را تأیید می کند و امروز تعداد کشورهایی که در آنها دمکراسی و اقتصاد آزاد و رعایت حقوق بشر حکمفرما است از هر دوره تاریخی فزون تر است و هرروز بر تعداد آنها افزوده می شود. اما چنین به نظر می رسد که پیش بینی او در باره دنیای پس از فروپاشی کمونیسم اندکی بیش از حد خوشبینانه بوده است.
آنچه امروز در پیش روی ما قرار داردشباهتی به خوشبینی های پایان قرن بیستم ندارد. وقایعی که در چند ماه اخیر در خاورمیانه روی داد مسلماً در درازمدت به سود بشریت و آزادی و سازندگی خواهد بود اما هیج تضمینی نیست که این رویداد ها در کوتاه مدت برای جامعه بشری مشکل آفرین نباشد. اگردردوران بعد از جنگ جهانی دوم برای نزدیک به نیم قرن جهان گرفتار جنگ سرد و در معرض تهدید جنگ هسته ای بود این امید وجود داشت که نه شوروی و نه آمریکا هیچکدام برای پیشبرد عقاید و مقاصد خود جامعه بشری را به مخاطره نخواهند انداخت. با آنکه در جنگ کُره و ویتنام این دو ایدئولوژی رو در روی هم قرار گرفتند اما ترس استفاده از سلاح هسته ای هرگز مسأله روز نبود( به استثنای قضیه پایگاه های روسی در جزیره کوبا که جهان را چند روزی در مخاطره آتش افروزی اتمی قرار داد) در دیگر موارد تقابل قوای هسته ای مانع ازآن شد که یکی از دو طرف مخاصم با استفاده از سلاح هسته ای جهان را به خاک و خون بکشاند.
متأسفانه امروز چنین اطمینانی وجود ندارد. یعنی زمانی که یکی از طرفین مجادله شهادت و نیستی را شعار خود قرار می دهد هیچگونه اطمینانی در میان نیست که روزی در یکی ازشرایط مشکل استفاده از سلاح هسته ای صورت نپذیرد. آنهایی که با حملات انتحاری مانند یازده سپتامبرآماده هست اند که مردم بیگناه را به خاک و خون بکشند اگر روزی به سلاح های هسته ای پاکستان و یا موارد مشابهی دست یابند چه عاملی می تواند سد راه آنها و ضامن تداوم تمدن بشری باشد؟
سه گزینه تاریخی
آنچه امروز مطرح است رویارویی تعصب مذهبی با دنیای غرب است. اگر قبول کنیم که آنچه به عنوان عقلانیت مورد قبول جوامع امروزی است در برابر تعصب مذهبی رنگ می بازد چگونه می توان نگران آینده بشریت نبود. سرانجام ازنظرگاه تاریخی تنها سه امکان در این رویاروئی دنیای غرب با اسلام مهاجم قابل تصوراست. یکی از گزینه ها این است که کشورهایی که حکومت اسلامی را انتخاب می کنند عقب نشینی کنند و سایر نقاط دنیا را نادیده گرفته مانند کره شمالی "بهشت موعود" رابر روی زمین تقدیم پیروان خود کنند. دومین راه این است که به شیوه بن لادن و مؤتلفان او در برابر غرب وارد جنگ ونزاع شوند که درچنین حالتی جهنم بر روی زمین به واقعیت خواهد پیوست، زیرا مشکل به نظر می رسد که کشورهای غربی تسلیم امیال و تمایلات منادیان دین مبین شده به اسلام بگرُوند. راه حل سوم نوعی همزیستی مسالمت آمیز میان دولتهای معتدل در کشورهای اسلامی و جوامع غربی است. با انتخابات آزاد در کشور هاِی اسلامی مشکل می توان تصور کرد که در اکثرکشورهای اسلامی چنین حکومتهائی انتخاب شوند. از اینرو برنارد لوئیس معتقد است که تنها در چهارچوب حکومت های نیمه آزاد نیمه سکولار از نوع آنچه درترکیه و ایران دردوران کمال آتاتورک و رضا شاه ایجاد شده بود شاید بتوان در دراز مدت اسلام و مُدرنیته راآشتی داد. روشن است که این نوع حکومت ها نمی توانند در عین حال ضامن حفاظت از دموکراسی و حقوق بشر باشند. تاریخ دوران معاصر شاهد زنده این واقعیت است که اگر در این کشورها انتخابات آزاد برگذار شود به احتمال زیاد اکثریت به نوعی حکومت دینی رأی خواهد داد و معنی آن منع آزادی های فردی و اصول ابتدائی حقوق بشر است. از سوی دیگر اگر قرار است در حیطه زندگی اجتماعی آزادی های ابتدائی برای شهروندان تضمین نشود دراین صورت حقوق سیاسی تمام شهروندان تامین نشده است. به عبارت آخرانتخابات آزاددر هر شرایطی لزوماً منتج به آزادی و دمکراسی نمی شود.
به هر نحوی که به این مسأله بپردازیم مشکل اساسی عدم همخوانی اصول جامعه آزاد و دموکراتیک با مبانی حکومت مذهبی است. مسلماً برای هر خواننده تیز بینی این سوأل مطرح میشود که چگونه کشورهای غربی توانستند هم آزادی مذهب را رعایت کنند و هم در دموکراسی زندگی کنند. پاسخ این سوأل را باید در تفاوت تاریخی اسلام با مسیحیت جستجو کرد.
در مسیحیت پایه و مبنای جدایی مبانی الهی و امور دنیوی روشن است. تاریخ مذهب مسیح هم نمودار همین واقعیت است زیرا مذهب مسیحیت آسان به موفقیت نرسید. برای بقای خود تلاش فراوان کرد تا سرانجام توانست مورد قبول مردم و امپراطورهای روم قرار گیرد. تاریخ گسترش هر مذهبی سامان بخش تحول آن مذهب است. اسلام هرگز نیازمند هیچگونه سازش و تسامح با مدعیانش نبود. صد سال اول اسلام سر شار است از پیروزی بعد از پیروزی و نیازی به تسامح و سازش با دشمن وجود نداشت. زمانی که در دنیای امروز مردم از دوران طلائی اسلام سخن می گویند دقیقاً توجه شان معطوف به همان روزگار است که در دورانی کمتر از یکصد سال اسلام توانست بخش بزرگی از جهان امروز از چین تا هند و از شمال آفریقا تا مناطقی از اروپا را تحت سلطه خود در آورد و امپراطوری اسلامی را به زور شمشیر و خون مستقر کند.احتمالاً این سابقه تاریخی می تواند یکی از دلایل عدم تحمل وتسامح اسلامیست ها با غیر مسلمانان و دگراندیشان باشد.
از آنجا که همه این مسائل با مسلمانهای مهاجم از ایران شروع شده است ولی متاسفانه بیش از سی سال کسی توجهی به آنچه بر کشور ما گذشت نداشت، امروز نیز باید توجه جهانیان را به ایران معطوف کنیم. شاید جامعه نوینی که در ایران در سه دهه گذشته توانسته است در برابر زیاده روی های اسلام قشری مقاومت نماید بتواند نمونه ای باشد لااقل برای بخشی از کشور های مسلمان در منطقه خاورمیانه. هیچکس نمی تواند صد در صد اطمینان داشته باشد که ایران می تواند بعد از رهایی از نظام اسلامی مسیر نوینی را در آمیزش میان دین و حکومت به جهانیان نشان دهد، اما اگر چنین امکانی متصور باشد جز ایران و ایرانی هیچ ملت و کشور دیگری از عهده این مهم بر نخواهد آمد. مردم ایران زهرحکومت دینی را چشیده اند ودرمسیر مقاومت خود پادزهرآنرا نیز یافته اند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر