هزاران سال قدمت تاریخی نشتیفان و تمدن کهن آن

هزاران سال قدمت تاریخی نشتیفان و تمدن کهن آن

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲, پنجشنبه

همگرایی کشورهای فارسی‌زبان


 
 وقتی فرهنگ و تاریخ به یاری دیپلماسی کشورهای منطقه می‌آید

در گیر و دار جنگ و خشونت طالبان، گزارش برخی منابع حاکی از آن است که استقبال گسترده‌ای از محصولات ایران و نیز نمایشگاه‌ها و کانون‌های فرهنگی کشورمان در افغانستان به عمل آمده است.
این خبر در شرایطی اعلام می‌شود که جامعه بین‌الملل بویژه امریکا و اروپا پس از مدت‌ها سکوت و غفلت از نقش ایران، دوباره نگاه خود را به موقعیت و نفوذ تاریخی کشورمان درحوزه آسیای مرکزی بویژه افغانستان معطوف کرده‌اند. اما نکته‌ای که در این رویکرد جامعه جهانی به روابط تهران و کابل نادیده گرفته می‌شود، ابعاد عمیق تاریخی و تمدنی روابط دو ملت همسایه است. اغلب محافل غربی علایق ایران و افغانستان را از جنبه سیاسی تحلیل می‌کنند. بی‌آنکه نقش سیاست و دیپلماسی را در تعمیق دوستی ایران و افغانستان نادیده بگیریم اما واقعیت امر این است که پیوند فزاینده ایرانی‌ها و افغان‌ها دارای ریشه‌ای عمیق تاریخی و تمدنی است. به همین دلیل همه مقام‌های ارشد کابل و در رأس‌شان حامد کرزای در توصیف دوستی دو ملت دائم به فردوسی، سعدی و رودکی به عنوان نهاد و مظهر پیوند سه کشور ایران، تاجیکستان و افغانستان استناد می‌کند. خوشبختانه دستگاه دیپلماسی کشورمان در امتداد این تفکر اخیراً طرح همگرایی تمدنی سه ملت فارسی‌زبان ایران، تاجیک و افغان را در دستور کار قرار داده است. این طرح که اغلب نخبگان و فرهیختگان دو ملت در آن حضور دارند بر آن است تا عناصر تمدنی را در روابط سه کشور بازشناسی و احیا کند.
پیوند ایران و افغانستان، پیوندی تاریخی و تمدنی است و خمیرمایه آن دو عنصر زبان و فرهنگ فارسی و مذهب اسلام است. در گزارش حاضر شواهدی ارائه خواهیم کرد که دلالت آشکار بر این دارد. ابعاد دوستی و پیوند دو ملت افغانستان و ایران فراتر از آن است که محافل خارجی به زد و بند سیاسی تعبیر کنند. در سال‌های اخیر چند اجلاس و میزگرد پیرامون تحلیل مناسبات تهران و کابل برپا شد.
در این اجلاس‌ها موضوع حوزه تمدنی به تصریح مورد توجه سیاستمداران و کارشناسان ایران و افغانستان قرار گرفته است. مظفر دره صوفی در مقاله‌ای با عنوان «جستاری در نسبت دین و آزادی» که در نشریه پیام مجاهد، ارگان حزب جمعیت اسلامی افغانستان (حزبی که مسئول آن برهان‌الدین ربانی رئیس‌جمهور سابق افغانستان است) به چاپ رسیده می‌گوید: «افغانستان با کشورهای پیرامونی بویژه ایران در حوزه تمدنی مشترک قرار دارد و این حوزه سه فرهنگ را در خود جا داده است. فرهنگ کهن قبل از تولد و ظهور اسلام در این حوزه دارای ویژگی‌های خاص خود است و زبان فارسی از مشترکات این حوزه تمدنی است. با ظهور اسلام و رسوخ آن در این دیار، این فرهنگ کهن با تفکر اسلامی به داد و ستد متقابل پرداخته است.» در چند نشست دیگر دیپلمات‌های افغانستانی حوزه تمدنی مشترک را اساس علایق تهران و کابل خوانده‌اند.
دکتر عبدالغفور آرزو دیپلمات افغانستان که خود از شاعران و ادیبان افغانستان به شمار می‌آید در مصاحبه‌ای می‌گوید: «باید سیاستی را اتخاذ کرد تا در کشورهای فارسی زبان، منافع ملی با منافع تمدنی هماهنگ شود.
بدین معنی که زمانی حوزه تمدنی ما بسیار بزرگ بود و مرزهای جغرافیایی شباهت‌هایی با امروز نداشت، اما امروز ایران، افغانستان و تاجیکستان هر کدام دولت و هویت مستقلی دارند. در واقع این کشورها از هویت و ریشه مشترکی برخوردارند و نیز هر یک منافع و هویت‌های خاص خود را به پیش می‌برند.
دکتر آرزو در بخشی دیگر از سخنان خود ابراز می‌دارد: «باید بدانیم که اگر هویت‌های تمدنی مشترک را فراموش کنیم دستیابی به اشتراک‌های سیاسی نیز بسیار دشوار خواهد بود. بزرگان و مسئولان رده بالای نظام‌های این
سه کشور (ایران، افغانستان و تاجیکستان) می‌توانند زبان و فرهنگ را جدی‌تر از همیشه تلقی کنند تا این هدف یعنی تعادل و تطبیق منافع ملی با منافع تمدنی به دست بیاید، این تعادل پشتوانه‌ای می‌شود تا سطح اقتصادی کشورها نیز به توازن برسد.
فرامرز تمنا از دیگر دیپلمات‌های افغانستانی است که ابعاد دیگری از پیوند تاریخی دو ملت را بازگو می‌کند. وی در این باره می‌گوید: «سه کشور افغانستان، ایران و تاجیکستان که حوزه تمدنی را تشکیل می‌دهند از طریق تقویت زبان و نقاط مشترک می‌توانند در بستری قوی‌تر و برازنده‌تر به تعامل با جهان، روی بیاورند.»
یکی دیگر از فرهیختگان افغان در مقاله‌ای به نام (تمدن و حوزه تمدنی) در نشریه پیمان ملی این موضوع را مورد بحث قرار می‌دهد. او در ادامه مقاله خود نتیجه‌گیری می‌کند که زبان فارسی نیز گرچه زبان‌محوری این حوزه تمدنی است و اثر مهمی در نزدیک ساختن مردم این حوزه دارد، ولی با نگاه تمدنی سرزمین (ایران‌زمین) معادل جغرافیای سیاسی ایران امروز نیست سرزمینی است که قلمرو آن مطابق با قلمرو حوزه تمدنی ما می‌باشد. این حوزه تمدنی را حتی نمی‌توان به سرزمین پارسی‌زبانان محدود دانست، زیرا این حوزه کشورهایی همچون ازبکستان، ترکمنستان و پاکستان را نیز در بر می‌گیرد.
وی تصریح می‌کند: محور اصلی این حوزه تمدنی بایستی همکاری‌های منطقه‌ای باشد و بر این اساس این‌چنین نتیجه‌گیری می‌کند: «انگیزه‌ها و اصول همگرایی تمدنی ما را باید در همان عرصه‌هایی جست‌وجو کرد که رقابت‌های جاری از طریق آنها و به دلیل آنها جریان دارند. یعنی در عرصه مصلحت‌ها و منافع، هم منطقه‌ای و هم جهانی این عرصه‌ها به گفته «الوین تافلر» عرصه‌های ژئواکونومیک هستند، بدین‌سان بحث در «حوزه تمدنی ما» نه یک بحث «پان ایرانیستی» است نه یک بحث
«پان ترکیستی».
ما باید نشان بدهیم که یک همگرایی تمدنی چرا و چگونه به منافع و مصلحت‌های عاجل همه واحدهای سیاسی این حوزه پاسخ می‌گوید و چرا این همگرایی، امکانات اصولاً جدیدی را می گشاید که از عهده هیچ کدام از واحدهای این حوزه به تنهایی برآمده نیست.
آنچه ذکر شد شواهدی از استقبال از نظریه حوزه تمدنی ایرانی در افغانستان است. می‌توان نمونه دیگری از علاقه جوشان به حوزه تمدن ایرانی را در تاجیکستان جست‌وجو کرد، کتاب‌ها و نطق استادان تاجیک در همایش‌های مختلف سرشار از علایقی است که نسبت به تفکر همگرایی تمدنی دارند. تردید نباید داشت که این رشته از علایق میان ایران و کشورهای پیرامون آن فقط با همت اندیشوران و نخبگان ملت‌ها بارور خواهد شد. در انجام این رسالت خطیر دیپلمات‌ها و دیپلماسی نقش نیروی زمینه‌ساز و هموارکننده مسیر تعامل را ایفا می‌کند.

هیچ نظری موجود نیست: