هزاران سال قدمت تاریخی نشتیفان و تمدن کهن آن

هزاران سال قدمت تاریخی نشتیفان و تمدن کهن آن

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۱, شنبه

مارتین هایدگر



در 26 سپتامبر سال در1889 مارتین هایدگر متولد شد، در روستای مسکیرش در بادن ـ ورتمبورگ، در جنوب غربی آلمان و در دل کوهستان آلپ، همچون نخستین فرزند خانواده‌ای تهیدست، سنت گرا  و کاتولیک. هایدگر هرگز پیوند خود را با مسکیرش نگسست، و بارها به آن بازگشت، و مردم آنجا را نزدیک‌ترین کسان به خود خواند.هایدگر 87 سال بعد در 22 مه 1976 برای واپسین بار قلم در دست گرفت و پیامی  به مردم مسکیرش فرستاد. دوستش بر‌نهارد ولت چون خود او به عنوان هم شهری افتخار آفرین مسکیرش برگزیده شده بود. پیام هایدگر تبریک به ولت و مردم مسکیرش بود با این عبارت به پایان می رسید: بگذار روح تعمق‌گر مردم مسکیرش متحد باشد. زیرا امروز، در تمدن متحد تکنولوژیک، بیش از همیشه نیاز به تعمق، و دلبستگی به خانه مطرح است. هایدگر چهار روز بعد، در 26 مه 1976 در گذشت. واپسین کلامی که بر زبان آورد این بود: "سپاس گزارم‌". مراسم بدرود او دو روز بعد در فرایبورگ انجام شد. مراسم دینی کاتولیک‌ها به درخواست خود او در مسکیرش در کلیسای مارتین قدیس که تمام سالهای کودکی‌اش در صحن آن بازی می‌کرد، و پدرش خادم آن بود، انجام شد. در همان صحن میان مادر و پدرش به خاک سپرده شد. بر سنگ آرامگاه هایدگر نام و تاریخ تولد و مرگش آمده است. بر بالای نوشته‌ها ستاره‌ای نقش بسته است. یاد آور عبارت مشهور هایدگر که در 1947 نوشته بود: "اندیشیدن خود را به اندیشه‌ای یگانه سپردن است.اندیشه‌ای که روزی هم چون ستاره‌ای بر بام آسمان خواهد درخشید‌".هایدگر از خود کتابها، رساله‌ها و درس گفتارهای فراوانی به یادگار گذاشت. اگر چند مقاله که چندان مهم نیستند، و در فاصله سالهای 1910 تا 1913 منتشر شدند بگذریم، می‌توان گفت که دوره نخست کار فکری هایدگر با انتشار دو متن آغاز شد. یکی رساله‌ی "نظریه‌ی حکم در روان شناسی باوری: یک درآمد انتقادی ـ تحصیلی به منطق "که در لایپزیگ به سال 1914منتشر شد، و دیگری پایان نامه‌ی دانشگاهی‌اش "نظریه دونس اسکاتوس در مورد مقوله‌ها و معنا" که در 1915 چاپ شد. کار دانشگاهی هایدگر با تدریس در رشته‌های یزدان‌شناسی کاتولیک و فلسفه در دانشکده‌ی فلسفه‌ی دانشگاه فرایبورگ در 1915 شروع شد، و با درس‌های مهمی درباره پدیدار‌شناسی، هرمنوتیک واقع بودگی، زمان، و بررسی نو آورنه‌ی تاریخ فلسفه، در دو دانشگاه فرایبورگ و ماربورگ، در سالهای بعد، پیش رفت. در سال 1927 مشهورترین اثر فلسفی او با عنوان sein und zeit  یا هستی و زمان منتشر شد. در آغاز دهه‌ی 1930 هایدگر با بازنگری در شماری از مبانی کار فکری‌اش، راهی تازه در اندیشیدن به هستی را در پیش گرفت که پس از طی مرحله‌ای که به»دوران دگرگونی» مشهور شده، به دستاورد‌هایی جدید منجر شد.مهمترین متنی که در حکم جمع بندی آراء فلسفی هایدگر در نخستین دوره‌ی کار فکری او به شمار می‌رود "هستی و زمان‌" است.بخش مهمی از زندگی هایدگر یا در کلاسهای درس گذشت، یا در اتاق کارش در خانه‌ی فرایبورگ، یا در کلبه روستایی‌اش در توتنائوبرگ، روستایی کوهستانی و جنگلی، او استاد دانشگاه بود و مدتی در زندگی اجتماعی‌اش نقش دیگری برای خود برگزید، عضو حزبی شد و برنامه سیاسی را تبلیغ کرد. آن حزب، حزب ناسیونال سوسیالیست آلمان، یا چنان که بیش‌تر مردم امروز آن را می‌شناسند حزب نازی بود. خود هایدگر بعدها از این کار با عنوان "حماقت بزرگ من" یاد کرد.هایدگر آدم ساده‌ای بود که همواره خلق و خوی روستایی خود را حفظ کرد. مردی بود خوش مشرب، مهربان، مهمان نواز، کم حرف، بسیار مودب، و عاشق پیاده‌روی و کوه‌نوردی. به گفته روستاییان، هیچ کس بهتر از او با کوه‌ها و جنگل‌ها منطقه آشنا نبود. همواره با دانشجویانش به گردش در کوه پایه‌ها می‌رفت، با آنان نزدیک بود، و رفتاری دوستانه داشت. در فروتنی ذاتی‌اش هیچ نشانی از کوشش تصنعی در پنهان کردن فاصله‌ی استاد و شاگرد که از دانشگاهای دوره‌ی ویلهلمی به ارث مانده بود، دیده نمی‌شد. ورزشهای اسکی و قایق رانی را بسیار دوست داشت، و در آنها ماهر بود. دلباخته‌ی فوتبال بود و به خانه‌ی همسایه‌ها می‌رفت تا از تلویزیون مسابقه‌ها را تماشا کند (هرگز تلویزیون نخرید اما رادیو داشت). به غذاهای محلی و شراب بادن علاقه‌مند بود. هر‌گاه در توتنایوبرک به سر می‌برد، فرصت شرکت در مراسم جشن‌های روستایی را از دست نمی‌داد. به ندرت از آثار موسیقی، نمایش‌ها و فیلم‌ها یاد کرده است.هایدگر به کلیسا نمی‌رفت، و معلوم نبود که در پایان عمر به کدام آیین مسیحی اعتقاد دارد. آشکارا از هر بحث دینی طرفه می‌رفت. حاضر جواب و بذله گو و هرچه پیر تر می‌شد بیشتر حالت مهربان و خندان می‌یافت. بیشتر عکس‌های آخرین سالهای او را با لبخند مشهورش نشان می‌دهند. خودش به شوخی می‌گفت که با این لبخند آدم‌های زیادی را فریب داده است. می‌گویند که چندان آدم خود دار و جدی‌ای نبود. برای مثال، در مراسم بدرود با شاگردانش در دانشگاه ماربورگ در 1928 صدایش می‌لرزید، و به گریه افتاده بود. با وجود این، از داستان عاشقانه‌اش با هانا آرنت معلوم می‌شود که خوب بلد بود که به منافع خود بیاندیشد، و بر احساسات خود لگام بزند.هانا آرنت و مارتین هایدگر برای اولین بار در سال 1924 یکدیگر را ملاقات کردند. در این هنگام آرنت یک دختر یهودی هجده ساله بود که وارد دانشگاه ماربورگ شده بود و در کلاسهای درس فلسفه هایدگر شرکت می‌کرد. رابطه‌ آنها به مدت پنج سال ادامه یافت، هر چند واژه «رابطه» عمق پیوند آنها را به درستی منعکس نمی‌کند. رابطه‌ای که در قالب عشق شور انگیز آغاز شد. طی سالهای متمادی، فرازها و نشیب‌های بسیاری را از سر گذراند. برای توضیح این رابطه در سالهای بعدی، واژه دوستی، هم بیش از حد بزرگ و هم بیش از حد کوچک است، هرچند آرنت و هایدگر محتملا همین واژه را به کار می‌برده‌اند. آرنت در یادداشتی، اعتراف گونه برای هایدگر ـ یادداشتی که البته ارسال نشد ـ عواطف متناقض خود را نسبت به او به این شرح جمع بندی می‌کند: مردی که نسبت به او وفادار و بی‌وفا ماندم، و هر دو هم با عشق. آرنت هنگام نوشتن این یادداشت پنجاه و چهار ساله بود و هایدگر بیش از هفتاد سال داشت.با تمام سر گذشتهایی که برای او اتفاق افتاد می‌بایست به این نظرش بسیار توجه کرد "باید راه اندیشه‌ی فیلسوف (denkweg) را به جای زندگی او مطرح کرد."هایدگر خودش با مذهب کاتولیک بزرگ شد. و در یکی از حوزه‌های دینی درس خواند و می‌خواست کشیش شود که نقد عقل محض critique of rue reason کانت را خواند و پس از مشاهده استدلال‌های کانت با او هم عقیده شد که براهین وجود خدا هیچ کس یک متقن نیست. بنابراین، به دانشگاه رفت و چندی علوم طبیعی و بعد فلسفه خواند و، به این ترتیب، آدمی شد بدون هیچ ایمان دینی مشخص. خودش گفته است من شخصی هستم "بی خدا" godless ، و گویی می‌خواسته بگوید تقدیر این بوده که به چنین سر نوشتی دچار شوم. ولی اضافه می‌کند: "با اینهمه، شاید بی‌خدایی من به خدا نزدیکتر باشد تا خدا‌پرستی فلسفی"، و پیداست که این اعتقاد راسخ را از کانت گرفته و همچنان نگهداشته است که کسی از راه دلایل یا براهین عقلی به خدا نمی‌رسد. "رو به سوی خدا داشتن" ما بسیار با یقین تفاوت دارد. هایدگر نه ملحد و منکر وجود خداست و نه خدا پرست؛ متفکری است که راه را برای فهم تازه‌ای از این امر هموار می‌کند که متدین بودن به چه معناست.

هیچ نظری موجود نیست: