هزاران سال قدمت تاریخی نشتیفان و تمدن کهن آن

هزاران سال قدمت تاریخی نشتیفان و تمدن کهن آن

۱۳۹۰ مرداد ۱۰, دوشنبه

اندرز به فرزندم

ز آندم كه نام تو خوشنود نهادم
زاندرزهم مصرع و بيت سرودم
بيا با تو گويم سخن چند   پسر
از دل جان بشنو پند و اندرز پدر
عمر  را دادم و بگرفتم  پند
رايگان ميدهمت اي فرزند
راز توفيق تو علم و هنر است
هنر و علم به از سيم و زهر است 
علم گنجي بود ايمن  زگزند
كه از آن بهره برد دانشمند
علم در خدمت نوع بشر است
صنعت از نفحه آن بارور است
اين سخن را بكن آويزه گوش
روز و شب در طلب علم بكوش
آنكه حرفي بتو آموخته است
مشعل راه تو افروخته است
بندة مخلص احسانش باش
با ادب در خط فرمانش باش
مترقي باش تو در زندگيت
تا شود مايه بالندگيت
با ادب باش كه الطاف خدا
شامل حال تو باشد همه جا
راستي را تو بكن پيشه خويش
پاك كن طينت و انديشه خويش
از خدايت طلب ياري كن
ضعفاء را تو مددكاري كن
جز خدا از احدي بيم مدار
بيم از صاحب ديهيم مدار
به همه  خلق نكوكاري كن
تو درين  راه علمداري كن
تكيه بر بازوي خود داشته باش
همه جا با سر افراشته باش
تكيه گاهت چو شود بازويت
غر و آزادگي آيد سويت
برحذر باش تو از كبر وغرور
تا بر خلق نباشي منفور
غيبت خلق خدا را نكني
بشكايت لب خود وا نكني
چنان باش كه با دست و زبان
نرساني به كسي رنج و زيان
جمله مشتاق بيانت باشند
راحت از دست و زبانت باشند
دور باش از سخن سست و نحيف 
كه دراين راه زياد است حريف
سخن پخته و سنجيده بگو
كم بگو نغز و پسنديده بگو
دهنت را به محبت بنواز
با همين شيوه از او دوست بساز
كينه زاييده رنج و خطر است
كينه سودي كه رساند ضرر است
دوستان را بكرامت بنواز
ليك انديشه كن از روز نياز
دوستي كن تو برون ازخانه
با همه از خودي و بيگانه
آنكه در خانه ترا دوست بود
 همچو مغزي است كه در پوست بود
دوستي را تو ببر درخانه
كه سلامت بود و فرزانه
سعي كن پاكترين را بگزين
تا حريمت نشود زهر آگين
با فرومايه تو همگام مباش
همنشين بد و بدنام مباش
بيش از دخل خودت خرج مكن
خويش را ضايع و بي ارج مكن
پيش هر سفله مكن دست دراز
با قناعت به كم خويش بساز
گوهر زندگيت مادر تست
حرمتش دار كه تاج سر تست
جان فدا كرده ترا آورده
خون دل خورده ترا پرورده
خدمتش كن كه ثوابي است عظيم
امرفرموده به آن رب كريم
همسرت را بگزين با تدبير
چونكه اين امر خطير است خطير
گركه توفيق نصيبت نشود
همسرت يار و حبيبت نشود
گر بسازي همه عمرت جنگ است
ور نبري همه نامت ننگ است
همسري را بگزين پاكسرشت
تا دهد خانه تو بوي بهشت
برترين خصلت زن عفت اوست
زن بي عفت بدتر زعدوست
بعد از آن فضل و كمالش باشد
كه مقدم به جمالش باشد
حرمت همسر خود را ميدار
خاصه در جامعه و در انظار
زندگي خانه و كاشانه تست
محورش همسر فرزانه تست
تو به آبادي اين خانه بكوش
بي ريا گرم و صميمانه بكوش
زن و فرزند محبوس تواند
اين عزيزان همه ناموس تواند
وارد گود سياست نشوي
بنده ميز و رياست نشوي
چون زمانه نبود بر يك حال
آخر كار زوال است زوال
من صميمانه ترا دادم پند
تا نگهبان تو باشد زگزند 
گر شنيدي ثمرش رابيني
ورنه آخر ضررش را بيني
خير تو خواهم و خواهم زخدا
كه نگهدار تو باشد همه جا



هیچ نظری موجود نیست: