هزاران سال قدمت تاریخی نشتیفان و تمدن کهن آن

هزاران سال قدمت تاریخی نشتیفان و تمدن کهن آن

۱۳۹۰ مرداد ۱۲, چهارشنبه

جنوب ايران در دوران مظفريان با عدل و دادي كه داشتند آباد شد



در عصر حکومت های آل مظفر و آل جلایر به لحاظ متقارن بودن این دو حکومت و رقابت شدید با یکدیگر، بسیاری از مناطق، در بین دولتین، در حال دست به دست شدن بود. از جمله ایالت خوزستان و خاصه حاکم نشین آن شوشتر.
شوشتر در ابتدا جزء متصرفات امیر مبارزالدین محمد، مؤسس دولت آل مظفر بود و هنگامی که شاه شجاع مظفری (776ـ786 ه.ق) در اصفهان اقامت داشت. از جمله حکامی که با تحف و هدایا به خدمتش رسیده و اظهار اطاعت کردند، ملک فخرالدین والی لر کوچک بود که چراگاه و مراتع احشام او تا حوالی شوشتر می رسید. 
اگر چه پس از چندی حکام جلایری توانستند شوشتر را از چنگ آل مظفر بیرون آورند، ولی در سال 779 ه.ق یکی از امرای بزرگ سلطان حسین جلایری، بنام پیر علی بادک، بر وی عاصی گشت و به شاه شجاع مظفری پناهنده شد، شاه شجاع مقدم او را گرامی داشت و با یک نیروی هزار نفری به شوشتر فرستاد، وی آنجا را به تصرف در آورد و سکه و خطبه به نام شاه شجاع کرد و خود به حکومت مشغول شد و با مالیات سنگین که بر این شهر بست توانست پنج هزار سپاهی آماده کند.
پیر علی در سال 788 ه.ق به دعوت شیخ علی  حاکم بغداد، بر ضد سلطان حسین، به بغداد فرا خوانده شد، ولی این دو نتوانستند کاری از پیش ببرند و به شوشتر فرار کردند. سلطان حسین یکی از امرای خود به نام عادل آقا را به تعقیب آنها به فتح شوشتر گسیل داشت. عادل آقا چون به نزدیکی خندق آن شهر رسید، رسولی نزد پیرعلی و شیخ علی فرستاد و پیغام داد که بدون جنگ تسلیم گردند، ولی آنها نپذیرفتند و جنگ بین آنان آغاز گردید. 
اهالی برای جلوگیری از ورود سپاه دشمن خندق دور شهر را که قبلا آماده کرده بودند از آب پر کردند، ولی عادل آقا و سپاهیانش با شجاعت فراوان از خندق عبور کرده و خود را به کنار قلعه رسانیدند. در شرایطی که شیخ علی خطر را کاملا احساس می کرد، بر بالای یکی از برجهای قلعه ظاهر و خطاب به عادل آقا چنین گفت :
«شما شرم ندارید، مرا از مملکتی که پدر بر من ارزانی داشته بود بیرون کردید، و من که به شوشتر قناعت کرده ام، این مقدار را نیز از من مضایقه می نمایید. »
عادل آقا چون سخنان شیخ علی را شنید ناراحت و غمگین شد و شوشتر را ترک کرد.
اما با کشته شدن سلطان حسین جلایری و روی کار آمدن سلطان احمد، پیر علی و شیخ علی به تبریز لشکر کشیدند ولی علاوه بر اینکه کاری از پیش نبردند خود نیز کشته شدند.  سپس سلطان احمد جلایری شاه منصور مظفری  را به حکومت شوشتر فرستاد و شاه منصور توانست حاکم شاه شجاع را که در شوشتر بود، از آنجا بیرون کند.
با آمدن شاه منصور شانس با وی یاری نمود و جریاناتی رخ داد که به پیروزی شاه منصور کمک شایانی کرد. جریان واقعه از این قرار بود که بین حاکم شجاع در شوشتر که "اسلام" نام داشت و سکه و خطبه به نام حاکم شجاع کرده بود با پهلوان علیشاه مزینانی که برای یاری رساندن به او به شوشتر آمده بود، اختلافی رخ داد و این اختلاف موجب قتل پهلوان علیشاه شد، و اسلام نیز بعد از وی نتوانست به تنهایی شهر را حفظ کند، و رؤسای عشایر و مشایخ شهر نیز بطرف شاه منصور آمده و از وی استقبال شایانی کردند.
شاه منصور چون در شوشتر استقرار یافت هر یک از سرداران و مفتنان قبلی شوشتر را به نحوی از انحاء از میان برداشت. 
در این میان شاه شجاع از طریق لر کوچک عازم شوشتر شد و پس از آنکه به شهر رسید بواسطه طغیان آب امکان وارد شدن به شهر را نیافت. سرانجام برادرزاده و عم (شاه منصور و شاه شجاع) با یکدیگر آشتی کردند و شاه شجاع شوشتر را ترک نمود. 
تا سال 791 ه.ق شاه منصور همچنان در حکومت شوشتر باقی ماند و دائم سرگرم جنگهای محلی و زد و خورد با افراد خاندان خود بود. سرانجام این جنگها به پیروزی وی انجامید و موجب اقتدار و شوکت او گردید.
شاه منصور پس از اینکه بر مسند قدرت قرار گرفت، به ممالک جلایری ( حوزه حکومتی ولی نعمت خود سلطان احمد) حمله برد. ولی قصد وی از این حملات کشور گشایی نبود، بلکه با ورود تیمور به فارس هدف این بود، که از تیررس سپاهیان تیمور به دور باشد. اما همینکه تیمور به سمرقند بازگشت وی نیز از تصرف ممالک جلایری چشم پوشیده و متوجه شیراز شد. 
از طرفی سلطان احمد جلایری که از این موضوع و دور شدن شاه منصور از شوشتر آگاه گشته بود، یکی از امرای خود، موسوم به کوکی نوکر را از بغداد به شوشتر فرستاد.
امیر سلغر شاه بلال که از طرف شاه منصور حکومت شوشتر را در دست داشت، تاب مقاومت نیاورده و شوشتر را به وی واگذاشت. چون این خبر به شاه منصور رسید، در شیراز به تهیه سپاه پرداخت. کوکی نوکر که به قدرت وی آگاه گشته بود و یقین داشت که در برابر وی قدرت مقاومت نخواهد داشت و از طرف دیگر نیز بواسطه ظلم و ستم سلطان احمد هم جرات مراجعه به بغداد را نداشت، ناگزیر نسبت به شاه منصور اظهار اطاعت کرد و شوشتر را تسلیم نمود.
پس از درگذشت شاه شجاع، پسرش، سلطان زین العابدین، جانشین پدر گشت. در این میان، در آخرین روزهای زندگی شاه شجاع، امرا و اعیان وی به دو فرقه تقسیم شده بودند، بدین معنی که بعضی به طرفداری از سلطان زین العابدین، و برخی نیز متمایل به همکاری با شاه منصور مظفری حاکم شوشتر شدند. 
در این هنگام امیر تیمور گورکان یورش خود را به طرف ایران آغاز کرد، و سلطان زین العابدین را در فارس مورد تعقیب قرار داد و با اینکه بین او و شاه منصور دوستی و صلح برقرار نبود، اما به ناچار به خوستان پناه برد و شاه منصور او را در کمال احترام به شوشتر فراخوانده و به افتخار او جشنی ترتیب داد. ولی پس از اندک زمانی به بهانه اینکه سلطان زین العابدین در اندیشه خیانت است، او را دستگیر و در قلعه سلاسل ( واقع در شمال شهر ) زندانی کرد.
در این خصوص نظام الدین شامی می نویسد :
«زین العابدین از خبث نیت خود رو به گریز نهاده متوجه صوب شوشتر شد و پیش از آن میان او و شاه منصور خشونتی بود، در این قضیه اعتماد برو کرده متوجه جانب او شد و ندانست که هرکه بر دشمن بد فرصت اعتماد نماید و از غدر و خیانت او حذر واجب نداند، سررشته سعادت از دست داده باشد و در ملامت خود گشاده باشد.»
و اما سرانجام اینکه امیر تیمور گورکانی در یورش پنج ساله خود به ایران، در سال 795 ه.ق از خرم آباد عازم شوشتر شد، و علی کوتوال و اسکندر نامی که از طرف شاه منصور متصدی ضبط و ربط امور آن ولایت بودند چون از قصد امیر تیمور با خبر شدند، شهر را رها کرده روی به شیراز نهادند، و از آن پس، شوشتر تحت حکومت تیموریان قرار گرفت.
شوشتر همچنان تحت حکومت تیموریان قرار داشت، تا اینکه امرای جلایری پس از مرگ تیمور این ایالت را از تصرف حکام تیموری آن محل بیرون آوردند و سلطان اویس دوم در راس حکومت آن ناحیه قرار گرفت. 
 اوضاع اقتصادی و اجتماعی شوشتر در دوره آل مظفر
در زمان حکومت مظفریان بر شوشتر، مردم این شهر کماکان در بافتن پارچه های ابریشمی و نخی مهارت تام داشتند و دیبای شوشتر در همه جا معروف بود، بطوری که کسوت خانه کعبه هم در این شهر تهیه می شد همچنین لباسهای فاخر و زربفت سلاطین را نیز در این شهر می بافتند. 
در زمینه کشاورزی نیز شوشتر از جمله نواحی حاصلخیز کشور محسوب می شد، که مهمترین تولیدات آن نیشکر و پنبه بود، بطوریکه علاوه بر مصرف داخلی، مقدار قابل توجهی نیز به خارج صادر می شد.  در خصوص مسائل اجتماعی، هرچند که برخی از مورخین، خوشبینانه اعلام کرده اند که سلاطین این سلسله در اثر رعایت عدل و داد توانسته بودند تا حدودی به آبادی جنوب ایران بپردازند

هیچ نظری موجود نیست: