جمهوری اسلامی از همان ابتدای انقلاب همواره سعی نمود نه تنها مخالفان بلکه دگر اندیشان اعم از دگر اندیشان سیاسی ، دینی ، مذهبی و... را سرکوب نموده یا کاملا رام و غلام حلقه به گوش خود قرار دهد.
تاکتیکها و تکنیکهای متفاوتی را نیز برای رسیدن به این خواسته خود در پیش گرفته و می گیرد. روزی از در تهدید وارد می شود روزی دیگر از در تطمیع ، روزی از در تشویق و روزی دیگر از در تنبیه، روز به وسیله "زور" و روزی به وسیله "زر" روزی دیگر به وسیله "تزویر". به هر حال هیچ راه آزمودنی ای نیست مگر اینکه آنر راه را می آزماید گرچه برای آزمودن آن راه هزینه های هنگفت مالی و اعتباری نیز متحمل شود.
اگر نگاهی به تاریخ سی ساله اخیر اهل سنت (از ابتدای انقلاب تا به امروز) بیفکنیم این مطلب را به راحتی می توانیم درک کنیم.
آیت الله خمینی در اوائل قیام علیه رژیم پهلوی، اهل سنت را ابتدا با "تزویر" ، نیرنگ و فریب با خود هم نوا کرد و علماء و مردم را به صحنه آورد و آنان را دستاویزی جهت رسیدن به اهداف خود قرار داد و بعد از به پیروزی رسیدن انقلاب نیز تا مدت زمان کوتاهی اهل سنت را با نیرنگ و شعارهای توخالی (جهت رسیدن به تمام اهدافش) در اطراف خود نگه داشت.
اینک به چند شعار توخالی آیت الله خمینی که جهت فریفتن اهل سنت گفته است دقت فرمایید:
«ما با مسلمین اهل تسنن یکی هستیم واحد هستیم که مسلمان و برادر هستیم . اگر کسانی کلامی بگویند که باعث تفرقه بین ما مسلمانها بشود بدانید که یا جاهل هستند یا از کسانی هستند که می خواهند بین مسلمانان اختلاف بیندازند. قضیه شیعه و سنی اصلا در کار نیست ما همه با هم برادریم./ در جمهوری اسلامی همه برادران سنی و شیعه در کنار هم و با هم برادر و در حقوق مساوی هستند. هر کس خلاف این را تبلیغ کرد دشمن اسلام و ایران است و برادران کرد باید این تبلیغات غیر اسلامی را در نطفه خفه کنند./ از ملی گرایی خطرناکتر و غم انگیزتر ایجاد خلاف بین اهل سنت و جماعت با شیعیان است و القای تبلیغات فتنه انگیز و دشمنی ساز بین برادران اسلامی است و بحمدالله تعالی در انقلاب اسلامی ایران هیچ اختلافی بین این دو طایفه وجود ندارد و همه با دوستی و اخوت در کنار هم زندگی می کنند و اهل سنت که در ایران جمعیتش بیشمارند و در اطراف و اکناف کشور زیست می کنند و دارای علما و مشایخ بسیار هستند با ما برادر و ما با آنها برادر و برابریم./آنهایی که می خواهند بین اهل سنت و تشیع فاصله ایجاد کنند نه سنی هستند و نه شیعه آنها اصلا به اسلام کاری ندارند (منبع : وحدت از دیدگاه امام خمینی /موسسه تنظیم و نشر آثار امام )
آیت الله خمینی سعی کرد اهل سنت را تا پایان تدوین قانون اساسی در کنار خود نگه دارد تا بتواند بدون دغدغه بر این اکثریت دوم مذهبی کشور حکومت کند به گونه ای که علمای اهل سنت را جهت تدوین قاون اساسی فراخواند گرچه علمای کردستان دعوت او را اجابت نکردند اما علمای بلوچستان و در رأس آنها حضرت مولانا عبدالعزیز رحمه الله را توانست با نیرنگ و فریب به مجلس خبرگان بکشناند.برای اینکه بهتر بدانیم چه نیرنگ هایی را جمهوری اسلامی و شخص آیت الله خمینی برای نگه داشتن علمای اهل سنت در صحنه به کاربرده اند قسمتی از خاطرات مولانا محمد یوسف حسین پور که همراه مولانا عبدالعزیز در جلسات تدوین قانون اساسی شرکت داشته اند را با هم مرور می کنیم:
«در سال 1357ش. و در آستانة پیروزی انقلاب، ما حزبي به نام اتحادالمسلمين تأسيس كرديم. ايدة تأسيس اين حزب را مولانا عبدالمجيد برادر مولانا عبدالعزيز مطرح و در واقع مقدمات تأسيس آن را فراهم كرد. پس از تأسيس اين حزب ما جلسهاي در مسجدجامع مكّي زاهدان برگزار كرديم تا چشمانداز فعاليتهاي حزب را مشخص كنيم. زماني كه نوبت به انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسي رسيد، مولانا عبدالعزيز با اعضاي حزب مشورت كرد كه در اينباره چه تصميمي اتخاذ ميكنند. از قرار معلوم يكي از سران حزب جمهوري اسلامي از تهران پيغامي برای مولانا عبدالعزيز فرستاده بود كه از سيستان و بلوچستان شما و آيتالله طباطبايي به عنوان دو نمايندة مردم استان براي عضويت در مجلس خبرگان كانديدا شويد. مولانا اين موضوع را در نشست شورای مرکزی حزب اتحادالمسلمين مطرح كرد که رأي نياورد و قرار شد حزب به صورت مستقل دو كانديداي بلوچ و اهلسنّت معرفي كند و در نهایت رأي مردم تعيينكننده باشد. بدينترتيب مولانا عبدالعزيز و آقاي حميدالله ميرمرادزهي كه وكيل دادگستري بود از طرف حزب اتحادالمسلمین كانديدا شدند و با دیگر کاندیداها به رقابت پرداختند و بیشترین آرا را در استان به خود اختصاص دادند. من و مولوي نذيراحمد سلامي مسئول كميتة تبليغات ستاد انتخاباتي حزب اتحادالمسلمین بوديم و جهت تبلیغات به تمام مناطق استان سفر کردیم.
وقتی مولانا عبدالعزيز وارد مجلس خبرگان قانون اساسی شد، از من خواست بهعنوان مشاور، ايشان را همراهي كنم. ما به تهران رفتيم و من چهار الي پنج ماه در خدمت حضرت مولانا بودم. در ساختمان مجلس بهعنوان شركتكنندة آزاد در طبقة بالا مينشستم و بحثهاي نمايندگان را دنبال ميكردم. البته شبها با حضرت مولانا مينشستیم و راجع به مسائل مطروحه بحث و مذاكره ميكرديم.
زماني كه بحث اصل دوازدهم قانون اساسي در مجلس مطرح شد، آيتالله مكارم شيرازي و مولانا عبدالعزيز در صحن مجلس با هم به بحث و مناظره پرداختند. اعضاي مجلس خبرگان قانون اساسي براي اهلسنّت درحاليكه حداقل 20 درصد جمعيت كشور را تشكيل ميدادند، هيچ حقي قائل نشدند و گفتند شما در اين مجلس هفتاد و دو نفره، فقط دو نفر هستيد ـ در آن زمان به دلايلي از كردها و تركمنها نمايندهاي در مجلس خبرگان قانون اساسي حضور نداشت ـ . رئيس مجلس خبرگان آيتالله منتظري بود، امّا ادارة بیشتر جلسات با آيتالله بهشتي نایبرئیس این مجلس بود. منتظري صرفاً يك روحاني بود، امّا بهشتي ضمن آنكه روحاني بود فردی سياسي نيز بود. روزي كه اصل 12 قانون اساسي تصويب شد، بهشتي به گونهاي عمل كرد كه منتظري رياست مجلس را برعهده داشته باشد تا بدين ترتيب هيچ گلاية احتمالياي از سوي مولانا عبدالعزيز متوجّه وی نشود. مولانا بلافاصله پس از تصويب اين اصل به من گفت برو جلو و به آقايان منتظري و بهشتي از قول من بگو، شما به جامعة اهلسنّت كشور جفا كرديد. من جلو رفتم و آنچه را كه مولانا فرموده بود، به آنها گفتم. بهشتي خود را كنار كشيد و گفت ادارة نشست امروز با من نبود، بنابراين هر گلايهاي داريد متوجّه آيتالله منتظري است. پس از اين اتفاق مولانا عبدالعزيز با حالت قهر از مجلس بيرون شد و ما به قم رفتيم. در آن زمان رهبر انقلاب امام خميني در قم بود. با ايشان به صورت خصوصي ملاقات كرديم. در همين ديدار مولانا خطاب به امام خميني گفت: جناب آيتالله خميني، اين شما و اين مجلستان! من به بلوچستان میروم. آيتالله خميني بيدرنگ محاسن مولانا را گرفت و گفت: اگر رفتيد و به دنبال رفتن شما آشوب و بلوايي بهپا شد و مردم زيادي كشته شدند، روز قيامت جواب آنها را من ميدهم يا شما؟ شما نرويد، من به اين موضوع رسيدگي خواهم كرد! در اين ديدار شخصيتهايي چون شيخ احمد مفتيزاده و عدّهاي از علماي تركمن هم با ما همراه بودند.
در آن دوران چون تازه انقلاب به ثمر رسيده بود، خوف و هراسي وجود نداشت و هركس ميتوانست موضع و ديدگاهش را آزادانه ابراز كند. به ياد دارم، وقتي روي اين نكته كه چه مذهبي بهعنوان مذهب رسمي كشور تعيين شود، بحث شد، حاضران رأي دادند و گفتند «مذهب حقّة اثناعشري». مولانا عبدالعزيز سرسختانه موضع گرفت و گفت ما اين قيد را قبول نداريم. اگر با قيد «حقّه» از مذهب اثناعشري ياد ميكنيد، بايد با همين قيد از مذاهب اهلسنّت و جماعت نيز ياد كنيد؛ چراكه اين مذاهب نيز حقاند. اينگونه شد كه قيد «حقّه» را حذف كردند و فقط نوشتند مذهب اثناعشري.»منبع:ندای اسلام/شماره 44/45)
وقتی که جمهوری اسلامی توانست ریشه های خود را در ایران مستحکم کند از حربه دوم برای سرکوب و مهار اهل سنت استفاده نمود و آن چیزی نبود جز حربه "زور".
در این مقطع زمانی که از اوائل دهه 60 شروع شد و تا دهه هفتاد ادامه داشت، علماء و اندیشمندان زیادی از اهل سنت به دست سربازان گمنام امام زمانِ!! جمهوری اسلامی به شهادت رسیدند و بسیاری نیز خانه و کاشانه خود را ترک نموده راهی دیار غربت شدند.از جمله افرادی که در این بازه زمانی به دست جلادان جمهوری اسلامی به مسلخ کشیده شده و به شهادت رسیدند افراد زیر را می توان نام برد:
«بهمن شکوری: از مبارزان اهل سنت طوالش /شیخ عبدالوهاب خوافی: از اهل سنت خراسان /شیخ قدرت الله جعفری: از فرزندان اهل سنت خراسان /شیخ ناصر سبحانی: از علماء اهل سنت کردستان بود /دکتر علی مظفریان: از پزشکان _ جراح _ مشهور قلب شیراز که در عهد شاه تغییر مذهب داده و از تشیع خارج شده و عقیده اهل سنت را پذیرفته بود /علامه احمد مفتی زاده: از رهبران مذهبی مشهور کردستان و موسس اولین جنبش اهل سنت در ایران بعد از انقلاب /شیخ محمد صالح ضیایی: از رهبران و علماء بزرگ اهل سنت بندرعباس / مولوی عبدالعزیز اللهیاری: امام جمعه ی اهل سنت بیرجند /دکتر مولانا احمد صیاد: ایشان تنها دکترای علم حدیث در ایران و از فارغ التحصیلان دانشگاه اسلامی مدینه منوره بود./ مولوی عبدالملک ملازاده: از رهبران و فعالان مذهبی بلوچستان و پسر بزرگ رهبر مذهبی بلوچستان مولوی عبدالعزیز / مولوی عبدالناصر جمشید زهی: از جوانان متدین خاش / شیخ فاروق فرساد: از شاگران و همکاران بارز علامه احمد مفتی زاده در کردستان /ملا محمد ربیعی: از علماء و نویسندگان سرشناس کردستان و امام جمعه اهل سنت کرمانشاه /دکتر مولوی عبدالعزیز کاظمی بجد: از فارغ التحصیلان و شاگرد اول دانشگاه اسلامی مدینه منوره /مولوی حبیب الله حسین بر: از علماء اهل سنت سراوان / مولوی یار محمد کهرازهی: امام جمعه اهل سنت شهرستان خاش و مدیر مدرسه دینی مخزن العلوم خاش / مولوی عبدالستار: روحانی سرشناس و امام جمعه خاش و مدیر قبلی حوزه مخزن العلوم خاش / مولوی نورالدین غریبی: از شهداء علماء اهل سنت خراسان و.... دهها روحانی و دانشگاهی دیگر»
جمهوری اسلامی وقتی دید که با این تاکتیک هم نمی تواند اهل سنت را نابود کند و آنان را غلام حلقه به گوش خود قرار دهد دست به نیرنگی دیگر زد و اینبار با سلاح "زر" به میدان آمد، سلاحی که گرچه همچون پنبه می نماید اما در واقع از شمشیر هم تیزتر و برنده تر است.
مدتی است که جمهور اسلامی تحت عنوان های مختلف و به بهانه های متفاوت به علمای و روحانیون و مدارس اهل سنت کمک های مالی اعم از وجوهات نقدی (همچون حقوق ماهیانه و کارت پارسیان ) و یا مزایای دیگر از جمله بیمه تامین اجتماعی اعطای گوشت، پنیر و غیره می نماید.
باید اعتراف نمود که گر چه اهل سنت از دو امتحان قبلی یعنی "تزویر" و "زور" سرافراز بیرون آمدند اما متاسفانه در این نقشه اخیر جمهوری اسلامی یعنی "زر" خیلی زود در دام افتاده اند. و شاید اگر فکری به حال خود برندارند دیری نپاید که دین، ایمان وجدان، آبرو و همه چیز خود را به خطر بیندازند.
متاسفانه جمهوری اسلامی با توجه به تجربه 30 ساله نقطه ضعف علماء و روحانیون اهل سنت و پاشنه آشیل آنان را پیدا کرده است و می داند که این قشر جامعه در مضیغه معیشتی به سر می برند لذا از راه زر و پول وارد میدان شده است و توانساته است تا کنون با این حربه ضربات مهلکی را بر بدنه اصلی جامعه اهل سنت که همانا علماء و مدارس دینی باشند وارد کند.
باید چاره ای اندیشید. باید بیدار شد. باید کاری کرد. باید آستینی بالازد. فرض است؛ فرض عین بر علماء و روحانیون اهل سنت که فریب این نیرنگ را نخورد و خون دهها شهید اهل سنت را پایمال نکنند باید بدانند که این نه صرفاً یک حقوق و مزایا است بلکه این حق السکوت است این کارت پارسیان و حقوق ماهیانه ، وجه المصالحه بر سر منافع مذهبی است. این پول در قبال مذهب به شما داده می شود یادتان باشد که "ولاتشتروا بآیات الله ثمنا قلیلا".
بخدا قسم! بخدا قسم! بخدا قسم! که ریال ریال این پول قطره قطره و ذره ذره مذهبتان را از شما جدا می کند. آبروی شما را نزد مردمتان میبرد. زندگی شما را تباه می کند. فرزندان شما را ناصالح میکند دنیا شما را خراب و آخرت شما را تباه نماید .
اگر این دین فروشی و مذهب فروشی نیست لطف کنید تعریفی دیگر از دین فروشی ومذهب فروشی ارائه نمایید.
علمای بزرگوار اهل سنت که خدایتان به سلامت دارد! دین و ایمان مردم در دست شماست شما می تواند خود را فدای دین و مذهب کنید و نام خود را تا ابد جاودانه کنید و دنیا و آخرتتان را زیبا سازید چنان که پیشینیانتان چنین کرد و نام نیک از خود بر جای گذاشتند و نیز می توانید دین را و مذهب را فدای خود سازید و نام بد از خود در دنیا باقی گذارید و در آخرت نیز خود را شرمسار و سرافکنده نزد خدا و خلق بنمایید.
علمای بزرگوار اهل سنت! دست شما را نه که پایتان را می بوسم. این مزایای صاحبان قدرت را به خودشان برگردانید که لایق خودشان است نه در شأن شما.
از فقر و تنگدستی نهراسید که خداوند گفته است "و ان خفتم عیلة فسوف یغنیکم الله من فضله" اگر از تگدستی می هراسید زود است که خدا از فضل و بخشش خود شما را بی نیاز کند. بدانید و ایمان داشته باشید که اعطای خداوند گرچه کم باشد اما بسیار پربرکت است.
بیایید از همین حالا از همین الان این پول کثیف حکومت را از چرخه اقتصاد خانواده تان بیرون کنید دیگر بر در صاحبان قدرت جهت گرفتن مزایا صف نبندید. کارت پارسان حکومت که در واقع طوق لعنتی بیش نیست را از خود دور سازید و فقط و فقط بر خدا توکل کنید که بس مهربان حاکمی است که در قبال آنچه بدهد از کسی چشم داشتی ندارد.ضمنأ شما مگر نه اینکه فرایض را بجا میآورید که وظیفه شرعی شماست و تبلیغ شریعت و دین هم وظیفه روحانییت شما !! پس کسی که در راه خدا قدم بر میدارد نیاز روزمره را هم بهتر است فعالیت و کار کند و از دسترنج خویش همچون مولای خود عمر که از خشت مالی روزگار میگذراند و مدیریت جامعه اسلامی و جنگها را هم فرماندهی و از بازوی خویش ارتزاق مینمود شما به شعار پیرو اویید یا بعمل پس هوشیار باشید و دین و ایمان خود و دیگر همراهان را به مبلغ ناچیزی نفروشید و مسلمان واقعی باشید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر