هزاران سال قدمت تاریخی نشتیفان و تمدن کهن آن

هزاران سال قدمت تاریخی نشتیفان و تمدن کهن آن

۱۳۹۰ مرداد ۱۲, چهارشنبه

فرهنگ دوستي و هنرپروري در آئين پادشاهان ايران و شاه شجاع



«ازآغاز دوران اسلامي تا پايان عصر صفويّه» 


لطف الله هنرفر. دكتر در تاريخ


مقدمه 

پيش از ورود اقوام آريائي به فلات ايران بومياني در اين سرزمين ميزيستند كه با تمدن و فرهنگ عيلام و بابل و آشور ارتباط داشته و از آن بهره مند شده بودند. سلاطين ماد و هخامنشي و اشكاني و ساساني نزديك به چهارده قرن بر اين مملكت فرمانروائي كردند و براي نخستين بار دودمان هخامنشي باعث وحدت ايران و باني شاهنشاهي بزرگي شد كه نظير آن تا آنزمان بوجود نيامده بود چون تمام دنياي متمدن آن عصر را دولت هخامنشي در زير لواي خود گرفت و امنيت و قانون و مسكوك واحد و شاهراههاي تجارتي بوجود آورد و محيط مساعدي براي بسط و توسعه و پيشرفت فرهنگ و بازرگاني و كشاورزي و صنايع در جهان آنروز فراهم آورد. شاهنشاهان هخامنشي توجه زيادي به اخلاق و مذهب و مخصوصاً توحيد داشتند و در نتيجه نسبت به قوم يهود مساعدت و بزرگواري نشان دادند و باعث بقاء ملت و دولت و مذهب يهود شدند مذهبي كه مقدمه و طليعه مسيحيّت بود. بنابراين سياست دولت هخامنشي دنيا را در طريق توحيد بطرفي سوق داد كه از آنزمان پيموده است. اشكانيان (265 قبل از ميلاد تا 224 ميلادي) كه قبل از سلطنت چادرنشين بودند در آغاز به مذهب و فرهنگ توجهي نداشتند ولي بتدريج كه با ساير مردم محشور شدند و فتوحاتي در مقابل امپراطوري روم نصيب آنها گرديد حس مليت آنان بيدار شد و در قرن اول ميلادي بفرمان بلاش اول سكه‌ها را با حروف پهلوي زدند و متن كتاب اوستا را كه پراكنده بود جمع كردند،اشكانيان خود را وارث سلسله هخامنشي ميدانستند و دولت مقتدري كه تشكيل دادند واسطه و پيوند شد بين شاهنشاهي هخامنشي و ساساني. شاهنشاهان ساساني (224 تا 652 ميلادي) از آغاز سلطنت به مسئله مليت و مظاهر ملي علاقه مخصوص نشان دادند. آئين زردشت نيرو گرفت و دين رسمي مملكت شد و براي اينكه مردم بتوانند از تعاليم زردشت و اوستا مستقيماً بهره مند شوند متن كتاب را به پهلوي ساساني كه زبان مردم بود تعبير و تشريح كردند و آنرا زند (يعني شرح) خواندند بعداً نيز هزوارشها را از زند خارج كردند و تفسير اوستا به زبان پهلوي سره درآمد و موسوم شد به پازند. شهرت پادشاهان ساساني به حمايت اصحاب فضل موجب شد كه در قرن پنجم ميلادي عده اي از دانشمندان و مسيحيان بطوري كه شوراي مذهبي افيسوس (واقع در ساحل آسياي صغير) آنها را محكوم كرده و از قسطنطنيه رانده بود به ايران پناه آوردند و به اين افراد اجازه داده شد كه در نصيبين مدرسه دائر كنند يا در گندي شاپور بتدريس پردازند،از شاهنشاهان ساساني كسي كه پيش از همه به ادبيات و فلسفه و علوم توجه داشت خسرو انوشيروان بود كه دانشگاه گندي شاپور را توسعه داد و شخصاً در بعضي از مجالس مناظره و امتحان دانشجويان حضور پيدا كرد. وي برزويه حكيم را به رياست هيئتي از دانشمندان ايراني به هندوستان اعزام داشت و آنان كتب طبي و اخلاقي و از آنجمله كليله و دمنه را با خود به ايران آوردند كه بدستور انوشيروان به زبان پهلوي ترجمه و منتشر شد كتب علمي و فلسفي بسيار نيز از يوناني به پهلوي نقل گرديد مانند مختصري از منطق ارسطو كه پولوس پرسا Paulus Persa براي انوشيروان به پهلوي ترجمه كرد،وي نيز معلمي از همين سرياني‌ها بنام اورانيوس Uranius فلسفه ميخواند. دانشگاه گندي شاپور چندين قرن دوام داشت و در صد سال قبل از ظهور اسلام بزرگترين مركز علمي و فرهنگي جهان بود. يكي از گرفتاريهاي مداوم پادشاهان در اين چهارده قرن دفع اقوام و قبائل بيابان گرد بود مانند ماساژتها و سكاها و كوشانها و هياطله و هيونها كه از نواحي شمالي به اين مرز و بوم حمله ميكردند. در اين مبارزه و كشمكش طولاني سلاطين ايران كامياب شدند و مانع انهدام تمدن و فرهنگ ايران و مشرق زمين گشتند و از اين راه خدمتي شايان به عالم مدنيت كردند1 . با ظهور اسلام در سرزمين عربستان و حمله مسلمانان به كشور ايران و كشته شدن آخرين پادشاه ساساني يزدگرد سوم دوره تاريخي ديگري در سرزمين ايران آغاز ميشود كه آنرا دوران اسلامي تاريخ ايران ناميده اند و در اين دوره كه چهارده قرن از آغاز آن ميگذرد سلسله‌هاي مختلفي مانند طاهريان و صفاريان و سامانيان و آلزيار و آل بويه و غزنويان و سلجوقيان و خوارزمشاهيان و جانشينان چنگيز و جانشينان تيمور و امراي قراقويونلو و آق قويونلو و صفويه و افشاريه و زنديه و قاجاريه و بعضي سلسله‌هاي كوچك ديگر فرمانروائي و سلطنت كرده اند و به دوره شاهنشاهي پهلوي كه زمان معاصر است مي‌پيوندد،در اين دوره‌ها كه پادشاهان و امراي ايراني مسلمان بوده اند تمدن و فرهنگ و هنر ايران هم تجليات خاصي داشته است. در اين مقاله به اختصار جلوه‌هاي فرهنگ دوستي و هنرپروري پادشاهان ايران ذكر ميشود.

طاهريان 


با ظهور طاهر بن حسين ملقب به ذواليمينين (206-207) در خراسان آرزوي ايرانيان در تحصيل استقلال تا درجه اي به حصول نزديك شد و نخستين ضربت قطعي بر امپراطوري عرب در ايران وارد آمد يعني اولين بار پس از سال 21 هجري كه ايرانيان در جنگ نهاوند از اعراب شكست قطعي خوردند بجاي حكامي كه از جانب خلفا فرستاده ميشدند در قسمتي از ايران زمين از يك خاندان ايراني عده اي حكومت كردند كه فقط در ظاهر امر از خليفه اطاعت داشتند. طاهر در سال 205 حكومت تمام بلاد واقع در شرق بغداد تا اقصي نقاط شرق ممالك اسلامي را از مأمون گرفت ولي در اعلام استقلال او در جمادي الاخر سال 207 با انداختن نام مأمون از خطبه با مرگ ناگهاني و اسرار آميز وي مقارن شد و حكومت نيم مستقل او به طلحه و سپس به عبدالله و طاهر و محمد واگذار شد. يعقوب ليث صفار در سال 259 نيشابور را مسخر ساخت و با زنداني كردن محمد سلسله طاهري را پس از 53 سال حكومت برانداخت. بگفتة مورخين طاهريان علم دوست و هنرپرور بودند خاصه طاهر ذواليمينين كه در توجه به شعرا سعي بليغ ميكرد و صلات گرانبها به ايشان ميداد،معروف است كه روزي هزار دينار در مقابل سه بيت شعري كه يكي از شعرا سروده بود بوي بخشيد،عبداللهبن طاهر (213-230) نيز مانند پدر خويش توجه فراوان به شعر و ادب داشت و شهر نيشابور در دوران حكومت او محل اجتماع فضلاء و شعراء بود و ابوتمام طائي در مدح وي قصايد بسيار سروده و صلات گرانبها گرفته است. عبدالله طاهر جز فضيلت شعر و شاعري در موسيقي نيز مهارت تمام داشت يابد و بهمين مناسبت الحاني را كه ميساخت به خودش نسبت نميداد. عبيدالله بن عبدالله نيز در علم و ادب يكي از رجال مهم عصر خود بشمار ميرفت و در موسيقي و هندسه استادي كامل عيار بود. وي نيز مانند پدر نميخواست در علم موسيقي شهرت يابد و موسيقي را دون شأن و مقام خويش ميدانست و همواره ميگفت اشتهار در اين فن سزاوار اميران نيست بهمين لحاظ الحاني را كه ميساخت به شاجيع كنيزك خويش نسبت ميداد. عبدالله بن طاهر در نظم و نثر نيز مقامي ارجمند داشت،از تأليفات اوست: الاشاره في اخبار الشعرا و كتاب البراعه و الفصاحه. طبق بعضي از اقوال بناي شادياخ2 در نيشابور از عبدالله بن طاهر بوده است. مسئله اي كه كاملاً مسلم نيست آنستكه آيا طاهريان در ترويج زبان فارسي و ادبيات آن سعي و كوشش از خود نشان داده اند يا خير و اگر در اينمورد قدمهائي برداشته اند معلوم نيست تا چه حد و چه اندازه بوده3 .


يعقوب ليث 

يعقوب ليث صفار (247-265 هجري) كه او را ملك الدنيا و صاحبقران ميگفتند و حوزة فرمانروائي او خراسان و سيستان و تخارستان و كرمان و فارس و كابل و قسمتي از درة سند و مدتي نيز خوزستان بوده است و نسب خود را به «گرشاسب» و از او به «جمشيد» ميرسانيد مردي ميهن پرست با اخلاق و آئين ايراني و معتقد به مليّت خود و از مخالفين سرسخت خليفه بغداد بود و نقشه او تشكيل يك حكومت مستقل وسيع ايراني بود. «او بسيار گفتي كه دولت عباسيان بر غدر و مكر بنا كرده اند. نبيني كه به ابوسلمه و بومسلم و آل برامكه و فضل سهل با چندان نيكوئي كايشان را اندر آن دولت بود چه كردند با كسي مباد كه بر ايشان اعتماد كند»4 . يعقوب به آئين و رسوم ايراني خاصه به زبان خود علاقه اي تام داشت و زبان تازي نميدانست و يا در ظاهر به ندانستن زبان عربي تعمد ميورزيد و همين امر باعث شد كه وي شاعران را دستور دهد تا به عربي او را در فتحها تهنيت نگويند و به فارسي گويند و اين خود ماية رواج شعر فارسي در دربارهاي سلاطين ايراني مشرق گرديد،وي با ايجاد حكوكت مستقل صفاري و علاقه اي كه به زبان خود داشت و بي اعتنائي به زبان عربي توانست بزرگترين مايه استقلال خود يعني زبان ملي را زنده كند و پس از چند سال كه زبان رسمي و سياسي ايرانيان عربي بود لهجه دري را جانشين آن سازد و همين امر بعد از او بي كم و كاست در دورة سامانيان دنبال شد و در نتيجه ادبيات وسيعي بوجود آمد و ملت ايران بواقع از ساير ملل اسلامي جدا گشت. جانشينان يعقوب هم همه بر سيرت او رفتند و از ميان آنان برخي مانند ابوجعفر احمد بن محمد و خلف بن احمد خود مردمي دانشمند و علاقمند به علم و ادب بودند چنانكه خلف فرمان داد تا تفسيري بزرگ به قرآن نويسند و خود عالمان وشاعران را تشويق ميكرد5 . برادر يعقوب بنام عمروليث (265-287) پس از مرگ وي زمام امور را بدست گرفت و براي تثبيت موقعيّت خود چندي با خليفه بغداد از در دوستي درآمد و بدفع مخالفين پرداخت اما سرانجام ميان او و خليفه اختلاف افتاد و خليفه محرمانه اسماعيل بن احمد ساماني را عليه او برانگيخت و در جنگي كه بين طرفين درگرفت عمرو دستگير شد و در زندان خليفه المعتضد در سال 298 درگذشت. عمرو ليث علاوه بر قوت در سياست و جنگجوئي شعر دوست و شاعرپرور نيز بود و شعرائي چون فيروز مشرقي و ابوسليك گرگاني در دوران او ظهور كردند،وي عشق مفرط به ايجاد ابنيه و كاروانسرا و رباط جهت آسايش مسافرين داشت،بعضي از مورخين بناي جامع عتيق شيراز را از آثار او ميدانند،بنا بگفته اغلب مورخين موقعي كه عمرو ليث صفاري در سال 281 هجري مشغول آماده كردن لشكريان خود جهت جنگ با خليفه بوده است دست بكار ساختن مسجد جامع گرديده است. ابوجعفر احمد بن محمد معروف به بانويه (311-352) مردي دانشمند بود و به مجالست با حكما ميلي وافر و از علوم خود اطلاع داشت. پسرش خلف بن احمد (352-393) نيز مردي اديب و دانشمند و حامي ادبا و علما بوده است در ترجمه تاريخ يميني چنين آمده است كه وي مردي كريم و سخي و انعام او درباره اهل علم و ارباب هنر شايع و مستفيض بود. وي علما و فضلاي معروف را گرد اورد تا تفسيري كامل بر قرآن مجيد بنويسند و بيست هزار دينار براي انجام اين خدمت اختصاص داده بود و اين نسخه نفيس در مدرسه صابونيه نيشابور مخزون بود تا حادثه غز در سال 548 اتفاق افتاد و سپس اضافه مينمايد كه اين نسخه امروز بتمام و كمال در شهر اصفهان در كتابخانه آل خجند موجود است6 . ميگويند عمرو در دوران امارت خويش هزار رباط و پانصد مسجد آدينه و مناره احداث كرد و پلهاي فراوان در نقاط مختلف حكومت خويش ساخت7 .



آل زيار 

در سال 315 هجري مرداويچ زياري كه نسبش به قباد ساساني ميرسد بر گرگان و طبرستان دست يافت و همدان و اصفهان را نيز تصرف كرد و دودمانش حدود 150 سال فرمانروائي داشتند و طبعاً حامي و مروج زبان و فرهنگ ملي بودند. مرداويچ در احياء آداب و رسوم ساساني كوششي بسزا داشت چنانكه جشن مهرگان و سده را با شكوهي تمام تجليل كرد. شمس المعالي قابوس بن وشمگير 366-403 هجري از افراد مشهور خاندان زياري است،وي مردي فاضل و كريم و ادب دوست و شاعرپرور و خوش خط بود و در عهد خود حتي در همان هيجده سالي كه در خراسان ميزيست و دستگاه شاهانه نداشت پيوسته با علماء و فضلاء در معاشرت و مكاتبه بود و آنها را انعام و اكرام ميكرد و صيت فضائلش بهمه اطراف بلاد اسلامي رسيده بود. در انشاء نثر عربي با بهترين بلغاي اين زبان دم برابري ميزد و در شعر فارسي و تازي هر دو ماهر بود و دربارش پناهگاه فضلاء و شعرا بود و در نوروز و مهرگان بهر يك از شاعران مقداري وظيفه ميداد،از شعراي معروف دربار او يكي حكيم ابوبكر محمد بن علي خسروي سرخسي و ديگر ابوالقاسم زياد بن محمد قمري گرگاني است كه هر دو بفارسي او را ستوده اند،شعرا و معاشرين عربي زبان او بسيارند. دانشمند بزرگ ايراني ابوريحان محمد بن احمد بيروني كتاب مشهور خود الاثار الباقيه عن القرون الخاليه را در سال 391 بنام قابوس تأليف كرده و ابوالفرج علي بن حسين بن هندو اديب و حكيم بزرگ چندي در خدمت او به اعزاز و اكرام ميزيست،و حكيم و پزشك بزرگوار ابوعلي حسين بن سينا هم بعشق درك خدمت او از خوارزم عازم گرگان شد. فلك المعالي منوچهر فرزند قابوس (403-423) اگر چه در هنر و كمالات بپدر خود نميرسيده اما باز در جلب فضلاء و نوازش شعرا بر همان سيرة قابوس ميرفته و يكي از مشخصات دوران او ظهور شاعر نامي ايران منوچهري دامغاني است كه تخلص خود را از نام اين امير زياري گرفته است. ديگر از شاهزادگان معروف زياري امير عنصر المعالي كيكاوس فرزند اسكندر بن شمس المعالي قابوس است كه كتاب معروف قابوسنامه را در سال 475 بعنوان نصيحت نامه براي فرزند خود گيلانشاه برشتة تحرير درآورده و از شاهكارهاي نثر فارسي و نماينده كمال مهارت و مقام بلند اين شاهزاده زياري در فضل و ادب و اطلاع است



آل بويه 

مؤسس خاندان بويه كه از سلاله بهرام گور ساساني و اهل ديلم بود علي پسر ابوشجاع بويه است كه از طرف مرداويچ حكومت كرج (جنوب شرقي همدان) را داشت. در 320 اصفهان را تصرف كرد و با كمك دو برادر ديگر حسن و احمد فارس را در 323 و سال بعد همدان و كردستان و در 328 كرمان را اشغال كرده حكومت ايالات را بين خود تقسيم كردند. احمد معزالدوله در 334 بغداد را تصرف نمود و المستكفي بيست و دومين خليفه عباسي را معزول كرده المطيع را بجاي او به خلافت نشاند و او بمثابه بازيچه اي در دست معزالدله بود،آل بويه مذهب تشيع داشتند و آنرا ترويج كردند و در مدتي كه بر بغداد استيلا داشتند آزادي بحث و فكر در آنجا رونق گرفت و از ثمرات آن پيدايش جمعيت اخوان الصفا بود8 . پادشاهان ايراني اين عهد غالباً مردمي دانشمند و دانش دوست بودند و وزراء آنان نيز از مشاهير علماء و بلغاء عصر خود محسوب ميشده اند مانند ابن العميد و صاحب بن عباد و المهلبي و شاپور بن اردشير و ابن سعدان و ابوعلي سينا كه همه از وزراء مشهور آل بويه و هر يك در يكي از فنون و علوم سرآمد اقران بوده اند و از ميان پادشاهان بويهي عضدالدوله و عزالدوله ابومنصور بختيار و تاج الدوله پسر عضدالدوله علاوه بر تشويق علما و ادبا خود هم از علم و ادب اطلاعات وافر داشته اند،اين پادشاهان بجمع آوري كتاب و تشكيل كتابخانه‌هاي بزرگ هم رغبتي فراوان داشته اند. عضدالدوله كه در بين خاندان بويه لقب شهنشاه به او داده شد در هر فرصتي به كسب علم اشتغال ميورزيد و علما را گرامي ميداشت،وي در منزل خود خانه اي در جنب مجلس خاص خويش به حكما و فلاسفه اختصاص داده بود كه دور از غوغاي خارج به بحث و تحقيق مشغول شوند. در علم نجوم تبحر داشت و مجالست با اديبان را بر اميران ترجيح ميداد و شخصاً شعر ميگفت،يكي از كتابهاي مورد علاقه عضدالدوله كتاب الاغاني تأليف ابوالفرج اصفهاني بود كه در حضر و سفر آنرا از خود جدا نميكرد. صاحب بن عباد وزير مشهور ديالمه نيز در بين كتابهاي متعدد كتابخانه خود كتاب اغاني را بر ساير كتب كتابخانه خويش ترجيح مي‌نهاد و در سفر و حضر مونس او بود. ابن جوزي از تذكره ايكه به عضد الدوله تعلق داشته از قول او چنين نقل ميكند كه چون از حل مسائل كتاب اقليدس فارغ شوم بيست هزار درهم صدقه بدهم كه معلوم ميدارد از شدت ولعي كه به فراگرفتن علوم و از جمله هندسه داشته براي اينكه خوب ياد بگيرد نذر ميكرده و صدقه ميداده است و چون علاقه شديدي به علم هيئت داشت دانشمندان رياضي و هيئت آنروز به وي هداياي مناسبي در اين زمينه تقديم ميكردند از جمله ابراهيم صابي نويسنده معروف آل بويه اسطرلاب و زيج و اشياء ديگري را به او هديه كرده و ابوالحسين صوفي منجم معروف كره اي از نقره براي او ساخت كه سه هزار درهم وزن داشت. شرف الدوله فرزند عضدالدوله نيز به هيئت و نجوم علاقة وافري داشت و هم اوست كه با كمك جمعي از دانشمندان بنام در بغداد رصدخانه اي را در خانه خود ساخت و دانشمنداني مانند ابوالوفاي بوزجاني9 رياضي دان و منجم قرن چهارم و بيژن رستم كوهي كه در علم هيئت بي مانند بود و ابواسحاق صابي و احمد بن محمد ساماني كه در ساختن اسطرلاب مهارت و شهرت داشته است در بناي اين رصدخانه از عوامل مؤثر بوده اند10 عضدالدوله براي طبقات مختلف دانشمندان ازفقيهان،مفسران،متكلمان،م حدثان،علماي نسّابه،شاعران،نحويان،علما ي عروض،پزشكان،منجمان،حسابدا ران و مهندسين مقرري خاص برقرار كرده بود و بطور كلي نسبت به دانشمندان هر رشته توجه توجه مخصوص داشت. عضدالدوله در شيراز سرائي عظيم ساخت كه مقدسي درباره آن گفته است من در شرق و غرب زمين سرائي به اين زيبائي و عظمت نديده ام. اطاقها به رنگهاي گوناگون است بعضي به رنگ چيني سبز،برخي سنگ گونه ميباشد،پاره اي با مرمر فرش شده و بعضي ديگر طلاكاري شده و داراي نقش و تصوير است. در اين بنا 360 خانه بنا شده كه هيچيك در طرز ساختمان و فرش و پرده و تخت شبيه ديگري نيست. عضدالدوله در هر روز از ايام سال در يكي از خانه‌ها مي‌نشست،در نيم فرسنگي شيراز شهري احداث كرد بنام «گردفناخسرو» و پشم ريسان و بافندگان خز و ديبا را به آنجا منتقل نمود. پارچه‌هائي براي لباس در آنجا بافته ميشد و نام عضدالدوله را در كنار پارچه مي‌نوشتند. بازاري بنام سوق الامير مطابق نقشه بازار جورين11 اصفهان بنا كرد تا مردم شيراز و نواحي اطراف آن در ايام نوروز همان مراسم معمول در اصفهان را در آنجا بپا دارند،در راهها براي آسايش مسافران دستور داد چاه حفر كردند و آب انبار ساختند. در استخر آب انباري بنا كرد كه اگر مدت يكسال در هر روز هزار مرد از آن آب برميداشتند يك پله از هفده پله آن تمام نميشد. بر روي رودخانة كُرً بندي از سنگ و ساروج بنام بند امير در سال 365 بنا كرد كه بلوك كوبال فارس را مشروب مينمود. در بغداد بيمارستاني بنا نهاد و پس از اتمام آن بيست و چهار نفر از مشاهير پزشكان آن عصر را از اطراف و اكناف خواست و در آن بيمارستان بكار گماشت. مشهورترين آنها يكي علي بن ابراهيم و ديگري ابو علي احمد بن عبدالرحمن بن مندويه اصفهاني بود. وي توجه خاصي به بناي مرقد امام اول و امام سوم شيعيان داشت و هر سال مقداري تحفه و هدايا به اماكن مقدسه مزبور ميفرستاد. در اين عصر در ايران كتابخانه‌هائي بزرگ وجود داشته مقدسي كتابخانه عضدالدوله ديلمي را در شيراز ديده . دربارة آن گفته است هيچ كتابي تا عهد عضدالدوله در انواع علوم تأليف نشده بود مگر آنكه در آن كتابخانه جمع شده باشد و كتب مربوط بهر يك از انواع علوم در اطاقهاي معيني جمع آمده بود و اين كتابخانه فهرست‌هائي داشت كه اسامي كتب در آنها ثبت شده بود. ابوالفضل بن عميد وزير معروف آل بويه نيز كتابخانة بزرگي حاوي صد بار كتاب در علوم مختلف و انواع حكم و آداب داشت كه نزد او از همه اموالش عزيزتر بود و خازن آنها ابوعلي مسكويه اديب و مورخ و حكيم بزرگ ايراني بوده است. صاحب اسماعيل بن وزير مؤيدالدوله و فخرالدوله ديلمي نيز در اين امر از استاد خود ابن العميد پيروي كرده بود چنانكه وقتي نوح بن منصور ساماني او را به وزارت خود دعوت كرد از عذرهائي كه آورده بود يكي آن بود كه حمل اموالش براي او دشوار است زيرا فقط از كتب علم چهارصد بار شتر يا بيشتر دارد. صاحب اسماعيل بن عباد در اصفهان مسجدي در محله جورجير بنا كرد كه در مقابل مسجد جامع كبير بنام جامع صغير شهرت داشت و هم اكنون سر در آن در اصفهان از مهمترين آثار تاريخي و هنري عصر ديالمه در اصفهان محسوب ميشود12 . بطور كلي در دوره سلطنت خاندان بويه اهل فضل و كمال مورد حمايت و تشويق قرار گرفتند و زبان فارسي و عربي هر دو مورد توجه انان بود. علاوه بر بغداد،ري و اصفهان نيز مركز علم و فرهنگ شد،از شعراي اين دوره منطقي و نيز خسروي را ميتوان ذكر كرد. كساني كه در علم و ادب مقام شامخ احراز كردند عبارتند از ابوسعيد ابوالخير عارف شهير. ابوالفرج اصفهاني صاحب كتاب اغاني ابن سينا كه طب را به زبان عربي و حكمت را به عربي و فارسي هر دو نوشت. صاحب بن عباد،ابن بابويه صاحب كتاب من لايحضره الفقيه (متوفي در 381) علي بن عباس مجوسي پزشك عضدالدوله كه پدرش زردشتي بوده و كاب كامل الصناعه را در طب تأليف كرده (متوفي در 383) كوشيار منجم گيلاني،بديع الزمان همداني اولين گوينده مقامات (متوفي در 398). ايرانياني كه در اين دوره به عربي شعر سروده اند بسيارند. ثعالبي نيشابوري (متوفي در 428) در كتاب يتيمه الدهر قطعاتي از اشعار عربي جمع و با ذكر اسامي گويندگان در چهار جلد تأليف كرده كه سه جلد آن مربوط است به شعرائي كه تحت حمايت سامانيان و آل زيار و بويه شعر گفته اند و براي نمونه ميتوان اسامي بعضي از انان را كه فارسي است در اينجا ذكر كرد مانند: ماه افزود- مجوسي- ماهيار- خسرو فيروز- درستويه- پناه خسرو13 . 




سامانيان (279-389) 

دولت ساماني سومين دولت مقتدر و موروث ايراني دوره اسلامي تاريخ ايران است كه در مدتي كوتاه علاوه بر ماوراءالنهر سيستان و خراسان را تا حدود ري بتصرف خود درآوردند. جد آنها سامان خدا در آغاز امر آئين زردشتي داشت و سپس قبول اسلام كرد. نسبت اين مرد به بهرام چوبينه سردار بزرگ دوره ساساني ميرسد. فرد معروف اين دودمان امير اسماعيل ساماني است كه دولتي نيرومند بوجود آورد و جانشينان او تا غلبه سلطان محمود غزنوي بر خراسان حكومت كردند. سامانيان كه بالطبع به فرهنگ ملي خود دلبستگي داشتند از حمايت اهل فضل و ادب دريغ نكردند و بخارا را مركز دانش و فرهنگ نمودند و شعراي نامي مانند ابو شكور بلخي و رودكي و دقيقي را تشويق و نوازش وافر كردند و نثر فارسي جديد بتقويت آنان صورت ثابت يافت شاهنامه يافت و شاهنامه منثور ابومنصوري كه مأخذ شاهنامه منظوم فردوسي است در همين دوره تأليف گرديد كه متأسفانه اصل آن از بين رفته و تنها مقدمه آن كه قديمي ترين تذليف نثر فارسي است و در 346 هجري نوشته شده در دست است. در 352 بلعمي تاريخ طبري را به فارسي نقل كرد و كتاب الادويه ابومنصور موفق هراتي به فارسي تذليف گرديد كتاب حدود العالم در جغرافيا در همين عصر و سال 372 نوشته شد. شاهنامه فردوسي نيز در همين عصر تدوين يافت و در آغاز سلطنت محمود غزنوي به سال 400 انتشار حاصل كرد. در اين دوره زبان عربي همچنان زبان علمي و فلسفي بود و عده اي از ايرانيان مانند محمد جرير طبري (متوفي در 310) و محمد زكرياي رازي (متوفي در 320) و ابونصر فارابي (متوفي در 339) و ابن سينا و بلاذري صاحب فتوح البلدان و ابوحنيفه دينوري صاحب اخبار الطوال و محمد بن احمد خوارزمي صاحب مفاتيح العلوم و غيره كتب خود را در پزشكي و شيمي و رياضي و تاريخ و جغرافيا به زبان عربي نوشتند14 . نكته اي كه در دوره سامانيان مورد توجه است عدم مزاحمت آنانست نسبت به فرق و مذاهب چنانكه غالباً اتفاق ميافتاد كه در دربار شاهان ساماني افرادي از مذاهب گوناگون مانند مذاهب اهل سنت و شيعه و دين زردشتي و عيسوي بانهايت آزادي و عقيده و مصونيت زندگاني و كار ميكرده اند و هيچكس از حيث اظهار عقايد علمي و ديني و مذهبي دچار تضييقاتي كه در دوره غزنوي و سلجوقي پيش آمد نبوده است و اين امر چنانكه ميدانيم از مهمترين اسباب رواج علم و نظر و اشاعه حكمت و علوم عقلي ميتواند باشد و از اينجاست كه ميتوان گفت دوره ساماني دوره رونق علم و ادب و عصر آزادي افكار و كمال تمدن اسلامي در ايران است15 . از سلسله مأمونيه كه در خوارزم استقلال داشتند و در ظل عنايات امراي ساماني بسر ميبردند علي بن مأمون بن محمد در دربار خود همواره عده اي از بزرگان علم و ادب را مانند ابوريحان بيروني و ابونصر عراق و ابوسهل مسيحي و ابوعلي سينا نگاه ميداشت و برادرش ابوالعباس مأمون بن محمد نيز مانند وي مشوّق دانشمندان بود سلسله مأمونيه خوارزمشاهي را محمود غزنوي در سال 408 هجري برانداخت. شاران غرجستان نيز خاندان ايراني بودند كه در دوره سامانيان نسبت به آنان اظهار اطاعت ميكردند و برخي از آنها مانند ابونصر محمد بن اسد خود بكار علم و ادب اشتغال ميورزيدند و افاضل جهان بجانب ايشان روي ميآوردند. از خاندان آل محتاج نيز افراد دانشمند و شاعر دوستي برخاسته اند مانند ابوعلي ابوالمظفر (يا ابويحيي) طاهر بن فضل كه مردي بغايت فاضل و هنرپرور بود و خود شعر ميگفت و شاعران را دوست داشت و فخرالدوله ابوالمظفر احمد بن محمد كه ممدوح دقيقي و فرخي و در شاعر دوستي شهرة عصر خويش بوده است. با استيلاي محمود غزنوي اين سلسله ادب پرور و علم دوست ايراني هم برافتاد. پادشاهان ساماني در بخارا كتابخانه عظيمي داشتند حاوي انواع كتب كه ابوعلي سينا از ان استفاده كرده،وي درباره اين كتابخانه گفته است كه اطاقهاي بسيار داشت و در هر يك صندوقهائي از كتب بود. در اطاقي كتب عربي و شعر و در ديگري قصه و همچنين در هر يك از اطاقها كتبي در يكي از ابواب علم موجود بود و من فهرست كتب اوائل را خواندم و بهرچه حاجت داشتم مراجعه كردم و متبهائي ديدم كه بسياري از مردم اسم آنها را هم هرگز نشنيده بودند و من نيز پيش از اين انها را نديده بودم و پس از آن هم نيافتم.

غزنويان 


به رقابت با پادشاهان ساماني و ديلمي و زياري محمود غزنوي (287-421) از هر سو شعرا و دانشمندان را طوعاً و كرهاً بدبار خود جلب ميكرد،وي ترك نژاد بود و درست لطايف زبان فارسي را درك نميكرد و بعلت تعصب شديد در مذهب تسنن با هر چه كه از آن بوي حكمت و آزادي فكر ميآيد بسختي دشمني داشت. هيچگاه نميتوانست با ميل دل و ذوق طبيعي طالب شعر و ادبيات و جوياي علم و حكمت باشد. تمام تظاهراتي كه در اين راه از محمود ديده شده از آن نظر بوده است كه وجود شعرا و علماي معروف در گرد دربار در آن ايام از اسباب شكوه و جلال محسوب ميشده و شعرا با سرودن مدايح امرا و سلاطين و فضلا با نوشتن كتب و رسائل بنام آنها بهترين وسيلة نشر مفاخر و بلند آوازه ساختن نام ممدوحين خود بودند تا آنجا كه هر درباري كه عده شعرا و فضلاي آن بيشتر و نام و نشان ايشان معروفتر و درخشان تر بود بر دربارهاي ديگر فخر ميفروخت و محمود كه در عصر خود نميتوانست درباري را از هيچ جهت نامي تر از دربار غزنه ببيند هر جا از اين شعرا و دانشمندان اثري مي‌يافت آنان را بوعده و وعيد به غزنين ميكشاند چنانكه غضايري را از دربار مجدالدوله از ري با دادن صلات فراوان پيش خود خواند و از خوارزمشاه فرستادن ابوعلي سينا و ابوريحان بيروني و ابوسهل مسيحي و ابونصربن عراق و ابوالخيرين خمار را كه ماية رونق دربار جرجانيه بودند خواست و از ايشان ابوعلي سينا و ابوسهل مسيحي كه از تعقيب محمود بيم داشتند در پناه آل زيار و آل بويه رفتند و بقيه كه در جرجانيه مانده بودند پس از فتح آنجا اضطراراً در دستگاه محمود داخل شدند. تعصب محمود و سخن شناسي او وي را بر آن داشت كه با فردوسي كه به مذهبي غير از مذهب سلطان معتقد بود به زشتي معامله نمايد و اين گوينده بلند مقام را رنجاند و ذكري ناستوده در تاريخ بجا گذارد و حق با فردوسي بود كه گفت:

وگرنه مرا بر نشاندي بگاه 
بدانش نبد شاه را دستگاه 
بهر حال در عصر محمود غزنه كانون فرهنگ ايران شد و همين حال را داشت نيشابور كه در دست نصر برادر محمود بود و كماكان از مراكز فرهنگي بود. عنصري و عسجدي و فرخي و عده اي ديگر از شعرا در دربار محمود مي‌زيستند،فردوسي در اين دوره شاهنامه را بپايان رسانيده و ابوسعيد ابي الخير (متوفي در 440) در اين عصر رباعيات خود را گفت. زبان فارسي و عربي هر دو در فلسفه و علوم بكار ميرفت چنانكه ابوريحان بيروني كتاب تفهيم را در نجوم هم به عربي هم بفارسي و ابن سينا حكمت خود را بنام شفا به عربي و دانشنامه علائي را به فارسي تأليف كرد. ابوعلي مسكويه رازي صاحب تجارب الامم و كتاب الطهاره (متوفي در 429) و عْتبي نويسنده تاريخ يميني مورخ سلطان محمود (متوفي در 425) ابومنصور ثعالبي نيشابوري صاحب يتيمه الدهر و غُرُرالاخبار ملوك الفرس (متوفي در 428) در اين عصر مي‌زيستند16 در دوره دوم حكومت غزنوي كه با امير مودود فرزند سلطان مسعود در 432 اغاز شد و تا سال 582 يا 583 يعني يكصد و پنجاه سال ادامه يافت اگر چه از حيث تأثير در سرنوشت سياسي ايران بي ارزش است ليكن براي اشاعه زبان و ادب فارسي خالي از اهميت نيست زيرا اولاً ادامه حكومت در تصرفات غزنوي هند باعث شد كه زبان و ادب فارسي در آنجا بيشتر ريشه كند و رواج يابد و ثانياً بعضي از پادشاهان غزنوي كه بعد از مسعود حكومت كردند غالباً دوستداران شعر و ادب بودند و عده اي از شاعران بزرگ مانند مسعود سعد سلمان و عثمان مختاري و سيد حسن غزنوي و سنائي و ابوالفرج روني در دستگاه آنان زيسته و آنها را مدح گفته اند17 .



سلجوقيان (429-590) 

نسبت پادشاهان اين سلسله به سلجوق بن دقاق (بمعني سخت كمان) ميرسد و از 439 تا 590 سلطنت داشته اند و در بين آنها پادشاهاني مانند الب ارسلان و ملكشاه و سلطان سنجر در تاريخ ايران شهرت و اهميت بيشتري كسب كرده اند. سلاجقه با سرعتي تمام توانستند فتوحات خود را تا سواحل مديترانه و سرحدات امپراطوري روم شرقي در اسياي صغير و مرزهاي متصرفات خلفاي فاطمي پيش ببرند و در حدود سال 470 هجري يكي از وسيع ترين امپراطوري زمان را بوجود آورند. بعقيده عده اي از مورخين خواجه نظام الملك بزرگترين وزير و سياستمداري است كه ايران در دامان خود پرورده است و از خصائل عدالتخواهي و كشورداري و فرهنگ دوستي بهره وافر داشت. وي مدت سي سال صدارت الب ارسلان و ملكشاه را بعهده داشت و در زمان صدارت او دولت سلجوقي به اوج عظمت خود رسيد. از لحاظ توجه به گسترش علم و معارف بزرگترين اقدام او تأسيس نظاميه‌هاست در شهرهائي مانند نيشابور و بلخ و هرات و اصفهان و بصره و موصل و بغداد بود كه بسال 457 ساختمان آن آغاز شد و دو سال بعد رسماً گشايش يافت. بزرگترين دانشمندان عصر مانند شيخ ابواسحق شيرازي و امام محمد غزالي در مدرسه نظاميه بغداد تدريس كردند و نويسندگان و شعرائي مانند انوري و ظهير فاريابي در نظاميه نيشابور و رشيد وطواط در نظاميه بلخ و سعدي در نظاميه بغداد تحصيل مينمودند. نويسندگان و سخن سرايان مشهور اين دوره كه مورد حمايت پادشاهان و وزراي دانشمند آنان بودند عبارتند از: اسدي طوسي (متوفي در 465) ابوالفضل بيهقي (متوفي در 470) شيخ عبدالله انصاري (متوفي در 480) حكيم ناصر خسرو (متوفي در 481) امام محمد غزالي (متوفي در 505) عمر خيام (متوفي در 517) امير معزي (متوفي در 520) سنائي (متوفي در 545) انوري (متوفي در 585) جمال الدين عبدالرزاق اصفهاني (متوفي در 588). بعضي از دانشمندان اين عصر مانند زوزني و حريري و زمخشري و شهرستاني كتب خود را به زبان عربي كه زبان علمي و مذهبي بود نوشتند و بعضي ديگر تأليفات مهم خود را به زبان فارسي نوشتند مانند ابومنصور هروي نويسنده كتاب الابنيه عن حقايق الادويه در داروشناسي18 و ناصر خسرو علوي نويسنده زاد المسافرين در حكمت نظري و امام محمد غزالي نويسنده كيمياي سعادت در حكمت عملي. در دربار سلجوقيان بعضي از سرپرستهاي شاهزادگان نيز كه عموماً ترك بودند و اتابك خوانده ميشدند بتدريج بمناصب بلند نايل شده و در ايالاتي كه به آنها سپرده شده بود قدرت يافته خود را تقريباً مستقل نمودند از آنجمله اتابكان سلغري را بايد نام برد كه از سال 543 تا 662 حكومت داشتند و معروفترين انها اتابك ابوبكر بن سعد بن زنگي است كه سعدي گلستان را بنام وي كرد. اين سلاله نزديك يك قرن و نيم سلطنت كردند و پادشاهان آنها در فارس عمارت و آباداني بسيار كردند و بر اثر دورانديشي و درايت و سازش با خوارزمشاهيان و مغول توانستند فارس را از شر حملات خوارزميان وسپس مغول در امان بدارند و فاضلان و شاعران و هنرمندان فارسي را در كنف خود بپرورانند. سلطان سنجر كه بيش از 70 سال عمر كرد يكي از سلاطين بزرگ سلجوقي است كه از اقصاي كاشغر تا مديترانه و از قبچاق تا ساحل هرموز و حرمين بنام او خطبه ميخواندند. وي توجه كامل به شعر و ادب فارسي داشت و دو نفر از سخن سرايان طراز اول زبان فارسي يعني معزي و انوري ذكر بلند او را با قصايد غراي خود جاويد ساخته اند و شعراي ديگر نيز مانند اديب صابر و كمال الدين كمالي بخارائي و عبدالواسع جبيلي و حكيم سنائي از او مدحها گفته اند. سلاطين سلجوقي قرن پنجم و ششم از حاميان بزرگ صنعت بودند و هنرمندان و صاحبان حرفه را در دربارها و مقر حكومت خود در مرو و نيشابور و هرات و ري و اصفهان گرد آوردند. در دوره سلجوقيان و جانشين آنها خوارزمشاهيان سفال سازان ايران ظروف سفالي عالي ميساختند كه ميتوان آنها را در زمرة بهترين و زيباترين كارهاي اين صنعت بشمار آورد و ري كه از شهرهاي آباد و معتبر دوره سلجوقي و نزديك تهران فعلي بوده است يكي از مراكز مهم صنعت گرديد در حفريات غير مجاز ري مقادير زيادي ظروف سفالي بدست آمده كه موزه‌ها و مجموعه‌هاي خصوصي از آنها پر است. در اين دوره كاشان و سلطان آباد و ساوه و نيشابور نيز از مراكز سفال سازي بود و نمونه‌هائي از سفالهاي مختلف اين دوره در موزه متروپوليتن آمريكا موجود است. فلز كاري هم در دوره سلجوقي رونقي داشته است،اكثر ظروف نقره اين دوره كه بين قرن پنجم تا قرن هفتم ساخته شده در موزه‌ها و مجموعه‌هاي روسيه موجود است كه اغلب آنها در آسياي وسطي يا قفقاز پيدا شده و عبارتست از كاسه و گلدان و بطري با تصاوير پرندگان و حيوانات و اشكال نباتي19 . هنر معماري در دوره سلجوقيان بدرجه كمال رسيد و معماران مبرّز اين دوره آثاري مانند گنبد نظام الملك و تاج الملك در مسجد و مساجد اردستان و زواره و گلپايگان و برسيان (42 كيلومتري مشرق اصفهان) و مناره‌هاي شيوا و زيبائي مانند مناره ساربان و مناره زيار و مناره چهل دختران و مناره مسجد علي را بوجود آوردند. گنبد تاج الملك در شمال مسجد جامع اصفهان كه در سال 481 هجري به رقابت با گنبد نظام الملك بوسيله ابوالقاسم تاج الملك خسرو فيروز شيرازي و بدستور ملكه خاتون زوجه ملكشاه بنا گرديده يكي از اثار بسيار ارزنده معماري جهان است و پروفسور ارتور اپهام پوپ (Prof. Arthur Upham Pope) ايران شناس و باستانشناس معروف امريكائي و مؤلف كتاب «بررسي هنر ايران «A survey of Persian Art» درباره اين اثر معروف جهاني نوشته است: «اين بنا بزرگترين حماسه ايست كه دست بشر تاكنون آفريده است».

از خوارزمشاهيان تا صفويه 


خوارزمشاهيان جانشين سلاجقه شدند و سلسله آنها از 490 تا 628 سلطنت كردند اتسز خوارزمشاه از اين دودمان اميري عادل بود و دوستدار شعر و ادب و كريم و جوانمرد بود رشيد وطواط رئيس ديوان انشاء و شاعر دربار او نام وي را در اشعار فارسي و عربي خود جاويدان ساخته و اين شاعر و نويسنده زبردست كه در سال 573 وفات يافته و در نظم و نثر عربي در زمان خود كمتر نظير داشته بفرمان اتسز به تأليف كتاب مشهور خود يعني حدايق السحر في دقايق الشعر دست زده است. جرجانيه يا خوارزم در دوره اتسز خوارزمشاه از مراكز عمدة علم و ادب و محل اجتماع عده كثيري از فضلاي بنام بود و اتسز مخصوصاً در جلب اهل فرهنگ و دانش اين شهر جدي بليغ داشت چنانكه در سال 536 موقعيكه پس از شكست سنجر از قراختائيان بر خراسان استيلا يافت جمعي از دانشمندان آن ديار را بهمراه خود به خوارزم برد و از مفاخر عهد او يكي امام عٌلامه كبير زمخشري خوارزمي صاحب كتاب كشاف است در تفسير قرآن و ديگر زين الدين سيد اسماعيل جرجاني كه در 531 فوت كرده از پزشكان نامي و مؤلف كتاب ذخيره خوارزمشاهي. سلطان تكش خوارزمشاه (568-596) نيز جماعتي از اهل فضل و ادب را گرد خود جمع كرده بود مانند بهاءالدين محمد بن مؤيد بغدادي صاحب كتاب التوسل الي الترسل و علامه فخرالدين محمد بن عمر رازي كه چند كتاب از تأليفات خود را بنام همين سلطان تكش به رشته نگارش اورده است. در ماه رجب سال 616 هجري سپاهيان چنگيز در مقابل حصار اترار كه از طرف مشرق اول خاك سلطان محمد خوارزمشاه بود حاضر شدند و در اين محل چنگيز براي حمله به ايران به سپاهيان خود دستور حمله داد و بدنبال اين حمله مصيبتي بزرگ گريبانگير مملكت ما شد و فاجعه اي جهاني بوقوع پيوست و شهرهاي آباد و معتبر ايران كه بعضي از آنها در دنيا نظير و مانند نداشتند مانند بخارا و سمرقند و بلخ و مرو و هرات و نيشابور و خوارزم يكي پس از ديگري طعمه قتل و غارت و حريق قواي حرار مغول شد و قسمتي از آبادترين نقاط ايران به گورستاني بزرگ تبديل شد زيرا پس از اين حمله اثري از حيات در آنجا ديده نميشد. جانشينان چنگيز تا سال 694 هجري كه سال قتل بايدو است بر ايران حكمراني كردند و پس از آنها سلطنت به شاهزادگاني رسيد كه قبول دين اسلام كردند و در تاريخ ايران دوره اي را بنام دوره ايلخانان مسلمان بوجود آوردند. سه ايلخان مسلمان مغول بنام سلطان محمود غازان و سلطان محمد خدابنده (اولجايتو) و سلطان ابوسعيد بهادرخان از 694 تا 736،در ايران سلطنت كردند و وزراي مشهور ايراني آنها مانند صدر جهان و سعدالدين محمد ساوجي و خواجه رشيدالدين فضل الله كه مورخ و طبيب بود به دوران سلطنت آنها رونق خاص بخشيدند. غازان خان علاوه بر زبان مغولي و فارسي اطلاع كمي از عربي و زبانهاي چيني و تبتي و لاتين داشت و بدانستن تاريخ و آداب و اخلاق سلاطين مخصوصاً پادشاهان معاصر خود سخت مايل بود و تاريخ آباء و اجداد مغولي خود را بيش از هر كس ديگر ميدانست و خواجه رشيدالدين فضل الله يك مقدار از اطلاعات نفيسي را كه در جامع التواريخ ضبط كرده شخصاً از غازان شنيده است،وي مردي هنرمند بود و با بعضي از صنايع دستي و حرفه‌هاي مختلف مانند بنائي و نقاشي وآهنگري و اسلحه سازي آشنائي داشته و مقداري از عمر خود را هم بهرزه در طلب كيميا و اشتغال به رمل و ستاره شناسي و تحصيل نباتات عجيب به عادت مغول صرف كرده است و خيال بناي رصدخانه اي در نزديك تبريز نيز داشته و در شام غازان نمونه اي از آنرا ساخته بوده است. غازان اهل ادب و حكمت و فضل را دوست ميداشت و غالباً با ايشان مي‌نشست و در محضر آن جماعت سئوالاتي طرح مينمود. از اديان و مذاهب و ملل و نحل اطلاعات كافي داشت و اكثر اوقات با فرق مذهبي مختلف مباحثه و مناظره ميكرد. وي قواعد و ياساهائي براي رفاه حال مردم و رفع ظلم و تعدي و حسن اداره امور وضع نمود كه در تاريخ شهرت دارد. غازان خان از سلاطين آبادكننده بود و ابنيه و عمارات بسيار ساخت. در شام غازان يا شنب غازان تبريز قبّه اي ساخت كه از عجايب ابنيه اسلامي و بزرگترين و عظيم ترين قبّه اي بوده است كه تا آن تاريخ در ممالك اسلامي ساخته شده بود و سپس در اطراف آن بناهائي مانند مسجد و مدرسه و خانقاه و حمام و دارالكتب ساخت و توليت آنجا را به خواجه سعدالدين ساوجي و خواجه رشيدالدين فضل الله سپرد. شهر اوجان را نيز در تاريخ 698 از نو بنا كرد و بازارها و حمام‌هاي جديد در آنجا ساخت و خانقاهي نيز در همدان بنا نمود و در اطراف تبريز و شيراز بارو كشيد و قلعه تبريز را در سال 702 تعمير نمود. سلطان محمد خدابنده اولجايتو (703- 716) كه جانشين غازان شد در سال 709 به تشويق يكي از امراي منتقذ خود و اصرار علماي شيعه به اين مذهب گرويد و پيشوايان اين مذهب را از اطراف جلب كرد و مدارس خصوصي براي تعليم اصول و عقايد فرقه شيعه ترتيب داد چنانكه در جنب گنبد سلطانيه مدرسه اي ساخت كه شصت نفر معلم و مدرس در آنجا باين كار اشتغال داشتند و دويست نفر شاگرد به آموزش عقايد شيعه مي‌پرداختند و مدرسه اي ديگر در اردو بنام مدرسه سياره از خيمه و كرباس ترتيب داد و آنرا دائماً با اردو ميگرداندند و جماعتي از بزرگان علماي ديني با آن حركت ميكردند و به طالبين علم درس ميدادند. علامه جمال الدين حسن بن مطهر حلي و پسرش فخرالمحققين فخرالدين محمد از علماي بزرگ شيعه در دربار او از احترام كامل برخوردار بودند و علامه حلّي كه از شاگردان خواجه نصير الدين طوسي است برسم تحفه دو كتاب در اصول عقايد شيعه تأليف كرده به پيشگاه اولجايتو آورد. اولجايتو يكي از ايلخانان خوب ايران است و در عهد او مردم در رفاه بو.ده اند و كمتر بدست او ظلم و سخت كشي جاري شده. مذهب شيعه در عصر او قوام گرفت و علم و ادب رونق يافت. وي پادشاهي آباد كننده بود و شهري مشهور بنام سلطانيه در مدت ده سال بنا كرد كه از اعاظم بلاد اسلامي شرق گرديد. اين شهر باروئي مربع شكل داشت كه طول ان سي هزار قدم ميشد و ضخامت ديوار‌هاي آن به اندازه اي بود كه چهار سوار پهلوي يكديگر ميتوانستند روي ان حركت كنند و در وسط آن قلعه بزرگي بنا شد كه از جهت عظمت مانند شهري بود و در آن گنبدي جهت مقبره خود بنا كرد كه همان گنبد معروف شاه خدابنده است كه بعد از وفات سلطان را در آنجا بخاك سپردند. وي پس از بناي شهر و گنبد در اطراف مقبره خود به بناي هفت مسجد امر داد و يكي از انها را خود بخرج خويش از مرمر و چيني ساخت و ابنيه بسيار ديگر نيز از دارالشفا و داروخانه و دارالسياره و خانقاه در سلطانيه بر پا شد و قصري جهت اقامت خويش ساخت و مدرسه بزرگي از روي گردة مدرسه مستنصر به بغداد ايجاد نمود و از هر طرف مدرسين و علما و اهل بحث و درس را به آنجا خواند. در ساختن پايتخت جديد امرا و وزراي الجايتو نيز هر كدام بسهم خود شركت كردند از آنجمله خواجه رشيدالدين يك محله تمام از سلطانيه را كه مشتمل بر هزار خانه بود بانضمام مدرسه و دارالشفا و خانقاهي بخرج خود ساخت. اولجايتو بعد از بناي سلطانيه جماعتي از پيشه وران و اهل حرف و صنايع تبريز را بسلطانيه آورد و آنها را به ترويج صنايع دستي مشغول داشت ولي اين شهر مورد علاقه اولجايتو كه بسرعت بعد از تبريز اولين شهر ممالك او بشمار ميرفت بسرعت هم ستاره اقبال آن رو بافول گذاشت و حدود هفتاد و اندي سال پس از ايجاد آن بوسيله امير تيمور كه گويا ذاتاً با آبادي دشمني داشت با خاك يكسان شد و از آن تاريخ ببعد ديگر جاني نگرفت20 . در اين دوره بافت پارچه‌هاي ابريشمي و قالي و سجاده و گليم‌هاي عالي نيز رونق بسيار داشته و مقدار زيادي از انها وسيله بنادر خليج فارس و يا بتوسط تجار ونيزي و ژني به اروپا حمل ميشده است. تيمور گورگان طي يورشهاي خود به ايران بسياري از مردم را بقتل رسانيد و شهرهاي بسياري را به خاك و خون آتش كشيد و اين بيدادگريها بر صفحات تاريخ ايران ثبت شد وي در شعبان سال 807 در شهر اُترار در كنار سيحون در حاليكه خود را براي لشكركشي به چين آماده ميكرد درگذشت و جانشينان او در تاريخ ايران فصلي ديگر گشودند كه با زندگي آن مرد سفاك تفاوت بسيار داشت. اگر سپاه تيموري بسي آثار صنعتي و علمي را ويران ساخت. جانشينان او آثاري در صنايع بوجود آوردند كه بدون آنها جهان صنعت از آن آثار محروم ميماند. در دوره جانشينان تيمور هنرهاي زيبا به اوج ترقي رسيد،اين افراد كه در مهد ايران متمدن نشو و نما يافته و تربيت شده بودند همه از عاشقان هنر بودند و خود نيز از هنرمندان بزرگ محسوب ميشدند و در دستگاه آنها حسن معاشرت و لطف گفتار و كردار در مجامع و محافل بحد اعلي رسيد. شاهرخ فرزند تيمور مردي بخشنده و علم دوست و ادب پژوه و هنرپرور بوده و بسياري از خرابيها كه بدست پدرش روي داده بود بوسيله او مرمت يافت. در سال 813 هجري به محاذات قلعه اختيارالدين در هرات مدرسه و خانقاهي بنا كرد و باغ سفيد را بين شمال ومشرق هرات طرح انداخت. شاهرخ هم شعر ميگفت و هم خوش مي‌نوشت و هرات در عصر او علاوه بر كتابخانه بزرگي كه به امر او در آنجا تأسيس يافته بود مركز اجتماع علما و ادبا و شعرا و خطاطان و نقاشان بود و مخصوصاً در عصر او يك عده از بهترين كتب تاريخي زبان فارسي به تشويق و امر او تأليف يافته و اين كار در عهد فرزندان او نيز ادامه پيدا كرده و تا اوايل عصر صفوي كشيده شده است. از زنان شاهرخ يكي كه گوهرشاد خاتون نام داشت نيز به انشاد آثار خير معروف است و او در هرات و مشهد و طوس ابنيه چندي ساخت كه مشهورترين آنها مسجد گوهرشاد در مشهد است. بابا سودائي و مولانا محمود عارفي و امير شاهي موسوم به آقملك از شعراي عصر شاهرخ و از ندماي فرزند ادب دوست و هنرپرور او ميرزا بايسنقر بودند و مولانا شمس الدين هروي و مولانا جعفر تبريزي و شاگردان او مانند مولانا اظهر و مولانا شهاب الدين عبدالله آشپز و مولانا شيخ محمود از استادان معروف خط بشمار ميرفتند. شاهرخ عدة زيادي از هنرمندان را براي استنساخ ومصور ساختن كتب جهت كتابخانه مشهور خود استخدام كرد كه در بين آنها خليل نقاش را ميتوان نام برد كه در آنزمان يكي از عجايب اربعه عصر و تالي ماني بشمار ميرفت21 . يك نسخه عالي خطي خمسه نظامي كه در مجموعه لوي كارتيه Louis Cartierدر پاريس موجود است ممهور به مهر شاهرخ است. شاهرخ و الغ بيك و بايسنقر و سلطان حسين ميرزا بايقرا از عاشقان كتاب بودند و كتابخانه‌هاي بزرگ فراهم آوردند و در زمان آنها نقاشي و تذهيب و خط و صحافي به اوج ظرافت رسيد. بايسنقر يكي از بزرگ ترين كتاب دوستان عالم بشمار ميرفت و در تهيّه كتاب روش خاصي بكار برد. بدستور او چهل تن صنعتگر به استنساخ كتب خطي در تحت رياست جعفر تبريزي كار ميكردند. وي با دادن انعام و حقوق گزاف ماهرترين هنرمندان عصر را در خدمت خود نگاه ميداشت. بدستور او كتاب شاهنامه فردوسي بارديگر جمع آوري شد و از آن شاهنامه بايسنقري ترتيب داده شد و مقدمه اي بر آن نوشتند. از شعرائي كه در كنف حمايت او مي‌زيستند ميتوان بابا سودائي و مولانا يوسف اميري و اميرشاهي سبزواري و مولانا كاتبي ترشيزي و امير يمين الدين نزل آبادي را نام برد. نسخه اي از گلستان سعدي كه در مجموعه چستر بيتي Chester Beatty در لندن است توسط جعفر بايسنقري در تاريخ 830 هجري استنساخ شده و علامت كتابخانه بايسنقر ميرزا را دارد. در موزه گلستان تهران نسخه اي از شاهنامه بايسنقري بخط جعفر تبريزي موجود است كه در سال 823 هجري نوشته شده و از شاهكارهاي نقاشي ايران در دوره جانشينان تيمور محسوب ميشود و تا سال 1931 ميلادي كه نمايشگاهي از صنايع ايران در لندن ترتيب داده شد كسي از وجود اين نسخه اطلاع نداشته است. متن اين كتاب بخطي زيبا نوشته شده و تزيينات آن طرحهائي است كه در ميان دو خط مطلا ترسيم گرديده. مقدمه آن سه خط تزيين خالص دارد و در پايان آن دو خاتمه خيلي مفصل نقاشي شده است. در اين نمايشگاه نسخه اي از كتاب كليله و دمنه براي اولين بار بمعرض نمايش گذاشته شد كه از حيث زيبائي تصاوير و مينياتور بي نظير است. در اين دوره بهترين كارهاي صحافي و تجليد كتاب صورت عمل بخود گرفت و صحافي‌هاي مدرسه هرات و تجليد و چرم كاري بحد كمال رسيد. 

ابراهيم سلطان پسر ديگر شاهرخ نيز هنرمند و شعرشناس و شاعر نواز و خوشنويس بود و در شيراز كتيبه‌هائي بخط ثلث از او باقي مانده است. در سال 813 هجري مجموعه مصوري از بهترين اشعار فارسي براي او نوشته شد كه در مجموعه گلبنگيان و نسخه اي از آن در موزه بريتانيا محفوظ است22. درباره ابراهيم سلطان گفته اند كه وي ميتوانست به شش سبك مختلف بنويسد. يك جلد قرآن بخط او مورخ بسال 827 هجري در كتابخانه آستان قدس و نسخه ديگر مورخ به چهارم رمضان سال 830 هجري در موزه متروپوليتن موجود است23. شاهرخ در 850 وفات و فرزندش اميرزاده الغ بيك در سمرقند بجاي وي نشست. وي مردي عالم بود و يا شوق فراوان اوقات خود را مصروف علم هيئت نمود تا آنجا كه تحقيقات علمي او وي را از انجام وظايف حكمراني بازميداشت. در سال 832 هجري در سمرقند و در ساحل رود كوهك رصدخانه اي بنا كرد. اين رصدخانه با همكاري استاد قوام الدين معمار و مولانا علي قوشچي بنا شد و چهار نفر از فحول دانشمندان رياضي دان ايراني آنزمان بنام صلاح الدين موسي قاضي زاده رومي و غياث الدين جمشيد كاشاني و معين الدين كاشي و مولانا علي قوشچي بكار مطالعه و رصد مشغول شدند و زيجي بستند بنام زيج الغ بيك يا زيج جديد سلطاني كه بعدها در اروپا شهرت فراوان يافت و علم هيئت جديد براساس مطالب آن بنياد گذاشته شد. رصدخانه سمرقند از عجايب ابنيه آنزمان بشمار ميرفت و گوهرشاد آغا مادر الغ بيگ براي تماشاي آن به سمرقند مسافرت نمود. در اين دوره معماري و تزيينات ديواري پيشرفت نمود وآثار برجسته اي بشرح زير بوجود آمد: 

1- مسجد الغ بيك كه تزيينات داخلي آنرا با اسلوب چيني درست كرده بودند و با چوبهائي منبت كاري نموده بودند. ساختمان اين مسجد در سال 823 بپايان رسيد. 

2- خانقاه الغ بيك كه بلندترين گنبد دنيا را داشت. 

3- مسجد شاه زند كه در سال 838 باتمام رسيد. 

4- مدرسه الغ بيك كه در سال 838 بنا شده و كاشيكاري ظريفي داشته است. 

5- عمارت چهلستون كه داراي چهار مناره مرتفع بوده و ستونهاي آن تماماً از سنگ مرمر يكپارچه بوده است. 

6- قصر تختگاه بنام (كورنوش خانه) كه پايه‌هاي سنگي بي نظيري داشته است. 

7- چيني خانه كه ديوارهاي آن بطرز نقاشي‌هاي چيني تزيين شده بود. 

تيمور در يورشهاي خود به ايران در هر جا دستور قتل عام ميداد سفارش ميكرد كه علماء و فضلا و صنعتگران و هنرمندان را از كشتن معاف بدارند و آنها را وادار به ترك يار و ديار كرده به سمرقند گسيل ميداشت و همين دستجات معماران و صنعتگران و هنرمندان ايراني بودند كه اجتماع آنها در سمرقند موجب پيشرفت عظيم اين شهر شد و جانشينان هنر پرور تيمور مانند الغ بيك از وجود آنها براي آبادي سمرقند و بناي آثار مذكور استفاده كردند. 

سلطان حسين ميرزا بايقرا نيز يكي از امراي مشهور تيموري است كه مردي فاضل و شاعر بود و در گرد آوردن دانشمندان و هنرمندان در دستگاه خويش جدي بليغ داشت و مدرسه و كتابخانه بزرگي در هرات بوجود آورد كه تا آنزمان نظير آن ديده نشده بود وقريب ده هزار نفر طالب علم بخرج او در آنجا تحصيل ميكردند و در هرات بوسيله او و امراي دربارش ابنيه و عمارات بسيار ساختند كه از بهترين شاهكارهاي معماري و ظرافت كاري صنايع اسلامي است. مشهورترين نقاش ايراني اين دوره كمال الدين بهزاد است كه از نوادر عصر خود بشمار ميآمد و مورخ ايراني خواند مير دربارة او چنين نوشته است: 

«بهزاد اشكال شگفت انگيز و نوادر صنعت خويش را در مقابل ما مجسم ميكند. طراحي و هنرمندي او چون قلم ماني آثار همه نقاشان دنيا را از صفحه روزگار سترده و انگشتان معجزه آسايش صور و نقوش همه صنعتگران و نقاشان و فرزندان آدم را محو كرده است. موئي از قلم او با مهارت و استادي به اشكال بيجان جان مي‌بخشد.» مؤيد و همدست سلطان حسين ميرزا در اعمال نيكو و توجه به فضلاء و هنرمندان وزير معرفت دوست او امير عليشير نوائي است كه در شعر فارسي و تركي نوائي تخلص ميكرده. شاعر معروف قرن نهم نورالدين عبدالرحمن جامي با اميرعليشير پيوند دوستي داشت و سلطان علي مشهدي از مشاهير خطاطان انيدوره در هرات در دربار سلطان حسين ميرزا بايقرا كار ميكرد. نسخه اي از ديوان اميرعليشير بخط او و مورخ بسال 905 هجري در موزه متروپوليتن موجود است،كسان ديگري كه از حمايت اين پادشاه و وزير دانشمندش برخوردار بوده اند عبارتند از: كمال الدين عبدالرزاق سمرقندي صاحب كتاب مطلع السعدين،محمد اسفزاري مؤلف تاريخ هرات. حسين واعظ كاشفي صاحب انوار سهيلي و اخلاق محسني و شاه مظفر نقاش.




سلاله‌هاي كوچك ايراني 

غير از سلسله‌هاي بزرگ كه اجمالاً از جهت دانش دوستي و هنرپروري ذكر آنها در اين مقاله بميان آمد سلاله‌هاي كوچك ديگري هم در ايران وجود داشته اند كه هر يك برقسمتي از ايران و در دوره اي محدود فرمانروائي داشته اند مانند اتابكان آذربايجان و اتابكان فارس و اتابكان يزد و لرستان و ملوك شبانكاره و شروانشاهان و ملوك نيمروز خاندان اينجو و آل مظفر و مانند آن. 

اتابكان آذربايجان نسبت به شاعران توجه و علاقه اي داشتند و از جمله بزرگترين شاعران دستگاه آنها ظهيرالدين فاريابي بود كه به قزل ارسلان و اتابك نصره الدين ابوبكر بن محمد اختصاص داشت. دوره اتابكان فارس به وجود شيخ سعدي امتيازي خاص دارد. 

اتابك يزد كه بدست امير مبارزالدين محمد مظفري بر افتادند همگي به ايجاد ابنيه و عمارت و آباداني ولايت خود توجه و علاقه داشتند. بعضي از ملوك شبانكاره كه محدوده آنها از شرق به كرمان و از جنوب به خليج فارس محدود ميشد و در قرن پنجم و ششم حكمراني ميكردند مانند ملك مظفرالدين محمد بن قطب الدين مبارز مردي فاضل و شاعر دوست بوده اند. 

شروانشاهان كه بر شروان در مشرق رود كورا و مغرب درياي خزر در قرن ششم حكومت داشتند،از آن بابت كه ممدوح عده اي از شاعران بزرگ آذربايجان مانند ابوالعلاء گنجوي و خاقاني شرواني و فلكي بوده اند اهميت وافر دارند و چنانكه از مطالعه در احوال اين شاعران برميآيد پادشاهان شروان را بداشتن اين شعرا در دربار خود علاقه بسيار بود و اين امر را بنا بر رسم زمان از جمله شئون درباري خود ميشمردند. 

ملوك نيمروز كه در ابتداي قرن هفتم هجري برافتادند همه مردمي فاضل و فاضل پرور و عمارت دوست بودند. و غالباً با دانشمندان در مجالس بحث بسر ميبردند و از جمله شاعران دستگاه آنان شرف الدين ابونصر احمد فراهي است كه مداح الملك الغازي يمين الدوله بهرامشاه بن حرب متوفي به سال 618 بوده و نصاب الصبيان را او نظم كرده است. شاه شيخ ابواسحق اينجو مردي شعر دوست و شاعر و مصاحب فاضلان بود و بهمين سبب شاعران بزرگي مانند حافظ و عبيد زاكاني و شمس فخري و فضلائي مانند قاضي عضدالدين ايجي (اهل ايگ) در دربار او اجتماع داشته اند. 
شاه شجاع فرزند امير مبارزالدين محمد مظفري معاصر و ممدوح خواجه حافظ شيرازي بود. خانواده او از 733 تا 795 بر قسمتي از ايران فرمانروائي داشتند خود او كرمان و سلطانيه و آذربايجان و بغداد و شوشتر را ضميمه قلمرو حكمراني خود كرد و باين ترتيب بر قسمت عمده ايران بجز خراسان تسلط يافت. وي و خانواده اش حامي اهل علم بودند و شعرا و فضلا را نوازش ميكردند. شاه شجاع در شيراز مدرسه دارالشفا را ساخت و مير سيد شريف جرجاني مؤلف كتب صرف ونحو و منطق و عرفان را در آنجا بتدريس گماشت و شخصاً در مجلس درس معين الدين يزدي مؤلف كتاب مواهب الهي در تاريخ خاندان مظفري حاضر ميشد. در قرن هشتم هرات و سبزوار و تبريز و بغداد وشيراز و كرمان و يزد و اصفهان از مراكز مهم علم و ادب بود و بواسطه رقابت بين دربارها و پادشاهاني كه هر يك برقسمتي از ايران فرمانروائي داشتند عده فضلا و شعرا در ايندوره زياد بود زيرا اگر به دلايلي از يكي از آنها در درباري قدرداني نميشد به دربار ديگر ميرفتند. ابن يمين معاصر سربداران سبزوار (متوفي در 769) و خواجو كرماني (متوفي در 753) عبيدزاكاني (متوفي در 772) سلمان ساوجي (متوفي در 779) خواجه حافظ شيرازي (متوفي در 792) و ابواسحق شاعر اطمعه و نظام الدين قاري يزدي شاعر البسه از شعراي ايندوره بشمار ميروند. اهميت ايلكانيان يا آل جلاير كه بعد از ضعف حكومت ايلخانان در ايران و عراق به حكومت برخاستند در آنست كه همواره شاعران بزرگي در دستگاه خود داشته و آنانرا مورد تشويق قرار ميداده اند. از بين پادشاهان اين دودمان سلطان اويس جلايري از جهت شاگردي در نزد سلمان ساوجي خود در زمرة ادبا و از طرفداران اهل علم و ادب بوده است. عبيد زاكاني و خواجه محمد عصار و شرف الدين رامي و حافظ نيز با دربار ايلكانان در ارتباط بوده اند.
دوران صفويه 

در دوران طولاني سلطنت پادشاهان صفويه از 906 كه سال جلوس شاه اسماعيل اول به تخت سلطنت است تا 1148 كه سلسله صفويه بطور يقين انقراض مي‌يابد و نادر به شاهنشاهي ميرسد عنايتي به شعر و ادب و عرفان و حكمت نشد در اين دوره ادبيات و شعر فارسي به پايه اي پست افتاد و حتي يك شاعر درجة اول هم ظهور نكرد و بزرگترين علت آن ظاهراً آنستكه سلاطين صفويه برحسب نظريات سياسي و ضديتي كه با دولت عثماني داشتند بيشتر قواي خود را صرف ترويج مذهب شيعه و تشويق علمائي كه از اصول و قوانين اين مذهب اطلاع كامل داشتند مينمودند وبالنتيجه بجاي شعراء و حكماي بزرگ فقهائي مانند: مجلسي – محقق ثاني – شيخ حرعاملي – و شيخ بهائي و مانند اينها ظهور نمودند. ولي از طرف ديگر پادشاهان اين دودمان به توسعه و پيشرفت هنرهاي زيبا توجه خاص داشتند و بالنتيجه در اين قسمت پيشرفتهاي شگرف حاصل شد و هنرمندان بزرگ بوجود آمدند. در صنايع قالي بافي – زري بافي – مخمل بافي – تذهيب – نقاشي – حسن خط – مسنياتورسازي – كاشي سازي – معماري – فلزكاري و زرگري و صنايع چوبي حد اعلاي مهارت و ظرافت در اين دوره بكار رفته و نمونه شاهكارهاي اين عصر و زينت بخش بزرگترين موزه‌هاي جهان در پاريس و لندن و نيويورك و لنين گراد شده است. در شهر اصفهان كه از سلطنت شاه عباس ببعد پايتخت ثابت دولت صفويه بود آثار عظيم معماري بوجود آمد و اصفهان نصف جهان لقب يافت. در سال 916 هجري پس از فتح هرات شاه اسماعيل بهزاد نقاش معروف را با خود به تبريز برد و وي در مغرب ايران به تأسيس مكتب نقاشي جديدي اقدام كرد كه بعد در نقاشي ايراني مؤثر واقع شد. در سال 920 هجري در موقع حمله تركان عثماني و جنگ بين قواي دو كشور شاه اسماعيل بقدري دربارة حفظ جان و سلامت هنرمندان دربار خويش مضطرب شد ك دستور داد بهزاد و شاه محمود نيشابوري خطاط در غاري پنهان شوند و بعد از جنگ شكرخدا تعالي را بجاي آورد كه آنان از مصائب و خطر جنگ مصون ماندند. شاه اسماعيل اداره كتابخانه سلطنتي را كه شامل كارگاههاي مربوط به صنايع كتاب بود به بهزاد واگذار كرد. در دوران شاه طهماسب اول (984-930) سلطان محمد كه شاگرد ميرك و خود ميرك شاگرد بهزاد بود بسمت نقاشباشي و رئيس كارگاههاي نقاشي دربار منصوب شد. كتابهائي كه در اين دوره در شهر تبريز موجود شده در زمرة مجلل ترين كارهاي هنري اين رشته و از لحاظ خوبي جنس و مرغوبيت كار با بهترين محصول دوره تيموري همطراز ميباشد. نسخي كه در تبريز براي شاه طهماسب استنساخ ميشد از عالي ترين و نفيس ترين كتب آن دوره است. نمونة سبك هنرمندان دربار شاه طهماسب در نسخه اي از خمسه نظامي كه در موزه بريتانياست ديده مي‌شود اين نسخه بين سالهاي 946 و 950 هجري براي پادشاه نوشته شده و بخط شاه محمود نيشابوري از خطاطان معروف آنزمان است و چند هنرمند معروف از جمله آقا ميرك و سلطان محمد آنرا مصور نموده اند. يك ابداع مهم عبارت از جلدهاي نقاشي لاكي و لعابدار بود كه هر چند از سال 885 هجري آغاز شده بود ولي در زمان سلطنت شاه طهماسب باب شد. جلد اين كتابها از چرم و بيشتر اوقات از مقواي نرم بود كه ورقة نازكي از لعاب و سپس لاك روي آن ميكشيدند. وسطح آخري زمينه خوبي براي آبرنگ فراهم ميساخت سپس چند ورقه لعاب شفاف حاكي ماوراء باي حفظ نقاشي روي آن ميكشيدند. دو نمونه عالي از اين جلدها در موزه بريتانيا موجود ايت. سطح خارجي جلد عبارت از صحنه‌هاي شكار را روي زمينة طلائي نشان ميدهد. اين دو اثر نمونه كارهاي سلطان محمد و شاگردان او و تقريباً همزمان با كتاب نظامي متعلق بهمين موزه است. شاه طهماسب به نقاشي علاقه داشت و نزد استادان شاخص اين فن مانند سلطان محمد و آقا ميرك نقاش اصفهاني در اين فن تمرين ميكرد. از نقاشان ديگر دربار شاه طهماسب نام مولانا مظفر علي و ميرزين العابدين و صادقي بيك افشار و سيواش بيك و مولانا علي اصغر كاشي و مولانا شيخ محمد سبزواري و در فن تذهيب و مولانا حسن بغدادي و مولانا عبدالله شيرازي قابل ذكر است. شاه عباس اول از 996 تا 1038 سلطنت كرد و بمناسبت خدمات ارزنده اي كه به كشور انجام داد او را شاه عباس كبير گفتند،وي به هنرهاي زيبا مانند مينياتورسازي و نقاشي متذهيب و خوشنويسي كاشي كاري و زري بافي توجه و علاقه بسيار داشت و خوشنويسان و هنرمندان و نقاشان ديگر را از هر شهر به اصفهان پايتخت خود فرا ميخواند و براي آنها حقوقي تعيين ميكرد و بكاري شايسته مي‌گماشت از خوش نويسان بزرگ زمان او يكي عليرضاي عباسي خواند وي در روز پنجشنبه اول شوال سال 1001 هجري بخدمت شاه عباس درآمد و در زمرة نديمان مخصوص وي گرديد و شاه جمعي از خوشنويسان مانند محمدرضا امامي و محمد صالح اصفهاني و عبدالباقي تبريزي را بدو سپرد تا زير دست او خط ثلث را بياموزند،محبت و علاقه شاه عباس به عليرضا تا آن اندازه بود كه گاه پهلوي او مي‌نشست و شمعي بدست ميگرفت تا عليرضا در روشنائي آن كتابت كند. دو كتيبه كمربندي فوقاني داخل مسجد شيخ لطف الله (مسجد سلطنتي) در اصفهان و كتيبه سر در اين مسجد و مسجد شاه بخط عليرضا عباسي است. شاه عباس به استادي عليرضا در خط نستعليق تا آنجا عقيده داشت كه وقتي دستور داد مجموعه اي از خطوط ميرعلي هروي يگانه استاد معروف خط نستعليق گرد آوردند و از عليرضا خواست كه در برابر هر صفحه اي بهمان شيوه و اسلوب بنويسد سپس بدستور او از خطوط اين دو استاد مرقعي در يك مجلد ترتيب دادند بطوريكه هر صفحه از خط ميرعلي در مقابل صفحه نظير آن بخط عليرضا قرار گرفته بود و ميخواست بدينوسيله ثابت كند كه مهارت عليرضا در خط نستعليق از ميرعلي هروي كمتر نيست24. خوشنويسان ديگري كه در دربار او مي‌زيستند عبارتند از: 

ميرعماد قزويني – ميرزا ابوتراب اصفهاني – ميرزا نوراي اصفهاني – ضياء اصفهاني – بابا شاه اصفهاني – عبدالرزاق قزويني – ملا محمد حسين تبريزي استاد ميرعماد و عليرضا عباسي،ميرزا شعيب اصفهاني كه شعر هم ميگفت و صاحب مثنوي وامق و عذراست،صادق بيك افشار معروف به صادقي كه شاعر و نقاش هم بود. شاه عباس مانند نيكان خويش نقاشان چيره دست را تشويق ميكرد و عزيز ميداشت و در كاخهاي سلطنتي و تالارها مشغول ميساخت. با نقاشان بيگانه اي هم كه همراه سفيران يا تنها به ايران ميآمدند مهرباني بسيار ميكرد و به آنها اجازه ميداد كه از وي نقاشي كنند و با خود ببرند. بهمين جهت اكنون از اين پادشاه تصاوير مختلفي كه نقاشان هندي يا اروپائي كشيده اند در دست است،معروفترين نقاشان زمان او آقا رضا پسر علي اصغر كاشاني است كه نقاش چيره دست شاه طهماسب بود و در خدمت برادرزاده او سلطان ابراهيم ميرزا بسر ميبرد و مخصوصاً در ساختن كوه و درخت مهارت بسيار داشت. شاه عباس به آقارضا با آنكه كاهل طبع بود و بيشتر با طبقات زيردست معاشرت ميكرد و بكار كشتي گيري و زورآزمائي بيش از نقاشي ميل داشت علاقه و توجه بسيار نشان ميداد چنانكه يكبار چون آقارضا صورت بسيار زيبا ساخته بود بردست او بوسه زد25. نقاشي چيره دست ديگري نيز با شاه عباس و آقا رضا معاصر بوده است كه آثار خود را رضا عباسي رقم ميكرده است. وي به شبيه سازي بيشتر مايل بوده و در ميان آثاري كه از او باقي مانده صورتهاي تنها از اشخاص يا مجالس چند نفري با صورتهاي انسان و حيوان بيشتر ديده ميشود. نقاشيهاي ديواري كاخ عالي قاپو و سردر بازار شاهي در اصفهان و يكي از منازل قديمي جلفاي ارامنه در اصفهان كار رضاي عباسي و شاگردان اوست. نقاشان ديگر دربار شاه عباس كه مورد مهر و ملاطفت او بودند عبارتند از: صادق بيك افشار – حبيب الله ساوجي – مصور كاشي – سياوش بيك – شيخ محمد سبزواري نقاش و خوشنويس كه كشيدن تصاوير فرنگي را در ايران متداول ساخت- علي اصغر كاشي پدر آقارضا – ميريحيي تبريزي – مولانا كپك هراتي – حكيم لايق – ملا يگانه – ملا يكتا – ملا مفيد و ملا ترابي كه اين پنج نفر آخري از مردم بلخ و در خدمت امامقلي خان اميرالامراي فارس بودند26. شاه عباس به موسيقي توجه و علاقه بسيار داشت و هرگاه كه از كار سياست و ملكداري فراغت مي‌يافت بمجلس بزم و طرب مي‌نشست. نوازندگان چيره دست را عزيز از فن موسيقي و رموز نوازندگي آگاه بود گاه ساز ميزد و گاه تصنيف ميساخت تصنيفات او در سراسر ايران مشهور و زبانزد خاص و عام بوده است. در مجالس خصوصي و در ميهمانيهاي رسمي او هميشه مطربان و نوازندگان حاضر بودند و با نغمات موسيقي شخص شاه يا مهمانانش را سرگرم ميكردند حتي وقتيكه شاه با ميهمانان خود مشغول صحبت بود نوازندگان دست از كار خود نمي‌كشيدند و همچنان ميخواندند و ميزدند واز دستگاهي به دستگاه ديگر مي‌پرداختند ولي در اينگونه مواقع چنان آهسته مزدند كه صداي ساز و آواز ايشان مانع صحبت شاه و ديگران نشود. شاه اصولاً موسيقي آهسته و ملايم را بسيار دوست ميداشت و غالباً بي آنكه سخني گويد تنها مي‌نشست و ساعتها به نوا و آوازي كه مي‌پسنديد گوش ميداد و در اينگونه مواقع قيافه اش غمگين و متأثر مي‌نمود و چون بحال طبيعي باز مي‌گشت ناگهان از جاي برميخاست و همچنان اندوهناك به حرم ميرفت. مطربان حتي وقتيكه شاه از جاي برخاسته بود و دست از نوازندگي باز نميداشتند بلكه به او نزديكتر ميشدند و مدتي ساززنان بدنبالش ميرفتند. رامشگران مجلس شاه گاه مرد و گاه زن و گاه از هر دو دسته بودند. از نوازندگان معروف مجالس بزم شاه عباس يكي ميرفضل الله پسر ميرمقصود بود كه طنبور مي‌نواخت و چون آوازي خوش داشت نزد شاه عزيز شد و در حلقه مجلس نويسان وي درآمد و بعد از آن به منصب وزارت غلامان شاهي رسيد. ديگر سه نوازنده و خواننده بنام افندي خواننده و حافظ نائي و حافظ جامي كه از رامشگران مخصوص او بودند و براي هر يك از ايشان در يكي از محلات اصفهان خانه اي ساخت و آن محله را محله نغمه ناميد. ديگر احمد كمانچه اي و شاه مراد خوانساري كه در كار موسيقي هنرمند و در تصنيف سازي استاد بود و تصنيفي در مقام دو گاه و نوروز و صبا ساخته بود كه بدين بيت آغاز ميشد:

آزرده دلي دارم من دانم و رسوائي 
صد داغ به دل دارم زان دلبر شيدائي 

شاه عباسي اين تصنيف را بسيار دوست ميداشت و شاه مراد را به پاداش ساختن آن انعام و خلعت داد27. هنر معماري در دوران شاه عباس اول به اوج اعتلاي خود رسيد و معماران قابل اين دوره مانند استاد حسين اصفهاني و استاد محمد رضا اصفهاني و استاد علي اكبر اصفهاني توانستند آثاري بديع و پاينده بوجود آورند. شاه عباس شخصاً به مهارت و قابليت اين استادان توجه خاص داشت و در بزرگداشت آنها ميكوشيد نام استاد محمد رضا فرزند استاد حسين و معمار لايق مسجد شيخ لطف الله بدستور شاه در محراب اين مسجد بيادگار گذاشته شد و در دو لوحه كوچك كه بخط نستعليق سفيد بر زمينه كاشي لاجوردي معرّق كه در داخل محراب مسجد شيخ لطف الله در بين كاشيهاي معرّق محراب جاي داده شده اين عبارت را هنوز قرائت ميكنيم: 

«عمل فقير حقير محتاج برحمت خدا. محمد رضا بن استاد حسين بناء اصفهاني 1028». 

استاد حسين پدر استاد محمدرضا كه در اين كتيبه بنام او اشاره شده نيز همان كسي است كه پل اللهورديخان يا پل چهارباغ را بنا كرده است. در سردر مجلل مسجد شاه اصفهان كه در جنوب ميدان نقش جهان بنا شده و يك اثر بيمانند جهاني و يك مجموعه عظيم معماري بي نظير و منحصر بفرد دنياست براي تجليل از مقام استادي معمار و عاليقدر آن استاد علي اكبر اصفهاني نام او در ذيل كتيبه اي كه نام پادشاه را در بر دارد در يك جمله بشرح زير ذكر شده: 

« . . . . . و بمعماريه من في العمل كالمهندسين و هونادر الاواني استاد علي اكبر الاصفهاني . . . » 

علاقه شاه عباس به عمران و آبادي و ساختمان مساجد و قصرها و پل‌ها و بازارها و ميادين و راهها در همه نوشته‌هاي نويسندگان ايراني و غيرايراني منعكس است. مجموعه آثار بي نظير ميدان نقش جهان و طرح خيابان عظيم چهار باغ از عظمت فكر و نبوغ ذاتي وي و فكر خلاقه معماران و هنرمندان ايراني آن عصر حكايت دارد و در اين شيوه مرضيه امراء و ندما و نزديكان شاه هم به او تأسي كرده و هر يك اثري بوجود آوردند كه امروز در رديف آثار تاريخي و هنري ارزنده اصفهان محسوب ميشود مانند مسجد مقصود بيك كه ناظر او مقصود بيك بنا كرد و مسجد سفره چي كه خلف بيك سفره چي وي بنا نمود يا مسجد جارچي كه جارچي باشي وي در بازار اصفهان بنا نمود38. توجه شاه عباس دوم (1077 – 1052) نيز به هنرمندان و توسعه پايتخت و ايجاد ساختمانهاي جديد بسيار بوده است. شاردن (Jean Chardin) جهانگرد فرانسوي كه مدتي در اصفهان بسر برده درباره او چنين نوشته است: 

«آنچه را شاه ساخته از حيث وسعت شگرف است زيرا محيط بناها و باغها باندازه يك فرسخ است و رودخانه از وسط آن ميگذرد. محله مردانه در يك سمت و محله زنانه در سمت ديگر است و بوسيله پل چوبي (يكي از پلهاي تاريخي اصفهان از دوره صفويه كه بين پل اللهورديخان و پل خواجو قرار دارد) با هم ارتباط دارند. خيابانهاي باغهاي اين كاخ باشكوه پر از درخت و باغچه‌هاي آن مملو از گل است. زمانيكه اين كتاب را مي‌نوشتم تنها در شهر اصفهان 37 قصر سلطنتي وجود داشت و روزبروز رو به تزايد ميرود». 
اتمام قصر چهلستون و آينه خانه و بناي عمارت هفت دست و نمكدان و كاخهاي باغ سعادت آباد اصفهان (باغ وسيعي كه بين پل اللهورديخان و پل خواجو در ساحل جنوبي رودخانه قرار داشته است) و بناي كليساي وانك در جلفا و مسجد حكيم از آثار دوران پادشاهي وي در اصفهان است. چون اين پادشاه به نقاشي اشتياق فراوان داشته است از طرف نماينده شركت هلندي در اصفهان دو نفر نقاش بخدمت وي گماشته شده بود بنام آنژل (Angel) ولوكار (Lokar) تصور ميرود وجود اين دو نفر در كشيدن بعضي از تابلوهاي اروپائي در كاخ چهلستون و همچنين بعضي از تصاوير مذهبي كليساي وانك مؤثر واقع شده باشد. بزرگترين شاعر دوران صفويه صائب تبريزي در دوران اين پادشاه مي‌زيست و عده اي از علماي بزرگ مذهب شيعه نيز دوران سلطنت او را درك كرده اند. با آنكه شاهان آخري سلسله صفويه مانند شاه سليمان و شاه سلطان حسين افرادي عياش و نالايق براي امر سلطنت بودند ولي باز در توجه به هنرمندان و افزودن بر آثار هنري اصفهان نقش مؤثري داشتند. بقاياي كاخ معظم هشت بهشت و تالار اشرف و مجموعه نفيس مدرسه سلطاني چهارباغ و كاروانسراي مادر شاه (محل فعلي مهمانسراي شاه عباس كبير) و بازار سلطاني چهارباغ دليل بارزي بر جنبه هنرپروري پادشاهان آخري سلسله صفويه است. در عصر صفويه پارچه بافي صنعت و هنر عمده اي بود. پارچه‌هائي كه نساجان ايران در اين دوره بخصوص در زمان شاه عباس بافته اند در تمام تاريخ هنر نساجي عمده اي از شهر اصفهان را به خود اختصاص داده بودند و شماره آنان به هزاران نفر ميرسيد. محصولات آنان قسمت اعظم صادرات ايران را تشكيل ميداد و شهرت ايران از لحاظ بافتن اطلس و اكناف جهان بيشتر ميشد. شاه عباس هنگامي كه ميخواست هدية مخصوصي به كسي بدهد معمولاً يكي از شاهكاهراي بافندگي ايران را انتخاب ميكرد. شاردن مي‌نويسد: تعداد جامه‌هائي كه وي بدين ترتيب مي‌بخشد بيشمار است. در موارد رسمي شاه و درباريان جامه اي ابريشمي و زري برتن ميكردند و در نظر شاردن هيچ درباري از اين حيث به پاية دربار ايران نمي‌رسيد همچنين مي‌نويسد: هنر رنگرزي در ايران ظاهراً بيش از اروپا پيشرفت كرده است. و رنگهاي ايراني بمراتب يكدست تر و روشن تر و ثابت ترند نظير مخملهاي كاشان در هيچ كجا بافته نميشد، قطعاتي از آنها جزء اشياء ذيقيمت موزه‌هاي بستن،نيويورك،سانفرانسيسكو و واشنگتن است. در ميان غنائمي كه پس از طرد تركان عثماني از وين بدست عيسويان افتاد (1683) يك تخته قالي از مخمل ابريشمي زري بود كه ظاهراً در اصفهان در دوره شاه عباس بافته شده بود29. اين مقاله را با اظهار نظر مورخ معروف معاصر ويل دورانت Will Durant دربارة شاه عباس و عصر صفويه و هنرپروري اين سلسله پايان ميدهيم. ويل دورانت چنين نوشته است: مرگ او در سال 1629 به دورة عظمت هنر و فرمانروائي سلسله صفويه پايان داد اما نظم و ترتيبي كه بر اثر كوششهاي هماهنگ او بوجود آمده بود تقريباً يك قرن ديگر دوام يافت. سلسله صفويه با وجود داشتن عده اي پادشاه بي كفايت توانست تا دورة انقراض خود بدست افغانان پايدار بماند 
(1722-1730) هنر دوره صفوي حتي در آن دورة انحطاط سياسي جزء محصولات مهذب ذوق و مهارت بشر بشمار ميرفت»30.

هیچ نظری موجود نیست: