روشنک بیگناه |
1
چیزی در این اتاق گفته شد
و بعد تمام سالها
برای هر چه بود و نبود
سایه ای پهن شد بر دیوار
و بعد تمام سالها
برای هر چه بود و نبود
سایه ای پهن شد بر دیوار
چیزی گفته شد
چرخید میان دیوارها
سری برگرداند
گاه در امواج سکوت
زنگار شد
غبار
چرخید میان دیوارها
سری برگرداند
گاه در امواج سکوت
زنگار شد
غبار
چراغ که آوردیم
اشیاء مایل تابیدند
به شب نگاه نکردیم
خواب رسیده بود
اشیاء مایل تابیدند
به شب نگاه نکردیم
خواب رسیده بود
هیچ خدایی
از این دره عبور نمی کند
پرده ای آویزان نیست
و گربه هم می داند
اقامتش در این خانه
موقتی ست.
مارچ 2010
از این دره عبور نمی کند
پرده ای آویزان نیست
و گربه هم می داند
اقامتش در این خانه
موقتی ست.
مارچ 2010
2
خواب
لذت مدام
در امواج بى صدا
شب
ما را
با هم دوست ندارد
خانه هاى كهنه را مى خواهد
كه روزها
ميان غژغژِ درى كهنه مى چرخند
زنده مى شوند
با چراغ هاى پشت پنجره
شب
از آدمهاى خسته
بيشتر خوشش مى آيد
مى داند
كه ما
در خواب هم
به او خيانت مى كنيم
امشب اما
پاييز است كه مى بارد
اجساد كه بر چشمان ما
نگاه بر روزنامه ها
فرقى نمى كند
عابرى كه در ابتداى سفر است
لبهاى ترك خورده ى ترا نمى بيند
و بلوز بافتنى آبى ات را
بياد نمى آورد
پس پنجره را باز بگذار
و خواب ِ سحر را
آرزو كن
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر