شبنم آذر |
سکوتمان را کشتند
تنی را که با دهان به خیابان کشانده بودیم
دستی را
که سلاح سردمان بود
صدایمان را کشتند
نه
ما هیچ چیز را پنهان نکرده بودیم
نه در جیب ها
نه در مشت
نه در دهان خالی مان
تنها
چراغی می خواستیم
که تاریکی این بغض را روشن کند
دستی
که اشک هایمان را
به گوشه دستمالش
پس دوزی کند
کلامی که ناممان را به یاد آورد
نه
ما هیچ چیز را پنهان نکرده بودیم
سکوتمان را کشتند
حنجره ای را
که جهان کوچکمان بود
تکه نوری
که به گلویمان چسبیده بود؛صدایمان
صدایمان را کشتند
چقدر می توانیم صبور باشیم؟
تا دستی
که تنور جنگ را گرم می کند
روزی
در دهان صلح نان بگذارد
چقدر می توانیم صبور باشیم؟
برای مرده ها شمع بسوزانیم
و در دستهای زندگی
ها کنیم
صبرمان
صبرمان را کشتند
زیبایی سکوتمان را
نه
ما زیباییم
لبخند سرخی هستیم از زخم
برتن مرده جهان
گلی هستیم
که فردا
خواهد شکفت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر