چرا مقام رهبری تاریخ نمی خوانند؟
سید حسین جاودانی
1 ـ سید ضیاء الدین طباطبایی در واپسین روزهای سرد زمستان سال 1299 شمسی و آنگاه که به پشتوانه مرد قزاق درشت گوی و درشت خویی تهران را فتح کرد و فرمان نخست وزیری رابه اجبار از احمد شاه نوجوان و فربه تحویل گرفت، در نخستین اقدام سیاسی خود، به بازداشت گسترده فعالین سیاسی دست زد تا احتمالا کسی با صدای بلند نگوید که آقای نخست وزیر باکودتا بر سر کار آمده است!
فعالینی که بازداشت شدند، همه طیفهای سیاسی آن روزگار را در بر می گرفت، هم قوام السلطنه را در بر می گرفت و هم مصدق السلطنه را (که طنز روزگار آن دو را سالها بعد،رودرروی هم قرار داد) و هم البته مدرس را ( عالم دینی و سیاسی با صلابت آن ایام).
اینها البته مثل هم فکر نمی کردند، اما مثل هم گرفتار بند زندان آقای نخست وزیر شدند والبته در همان زندان، دولت مستعجل طباطبایی را بدرقه کردند و تشت رسوایی کودتاگران زود بر زمین افتاد. هرچند که آن قزاق درشتخوی، سالها با استبداد قزاقی کرد و سلطانی!
شاید بزرگترین عاملی که کابینه کوتاه مدت و جوانمرگ سید ضیاء را به کابینه سیاه مشهورکرد، همین اقدام او بود.
البته این سید ضیاء، خود داستان جالبی دارد و زندگی پر فرازو نشیب سیاسی وی تقریبا در میان رجال سیاسی ایران کم نظیر است، اما از قضا کهنسالان و تاریخنگاران وقتی که آن دوران را به یاد می آورند، همان بگیر و ببند را به خاطر می آورند و بر تکیه دهنده صندلی اول آن کابینه سیاه، چیزهایی نثار می کنند!!
2 ـ این روزها موج جدیدی از بازداشت فعالین سیاسی آغاز شده است، شاید که به مانند 89 سال پیش، فعالین در خلوت و جلوت راز مگو را نگویند!!
چقدر زیبا و دلنشین می گفت آن استاد فرهیخته در بند استبداد که: ظاهرا جمهوری اسلامی مصر است که اگر محمد رضای پهلوی نتوانست به شعار خود که پیکان برای همه ایرانیان بود جامه عمل پوشاند، اما اینان به آرمان خود که زندان برای همه ایرانیان است دست یابند!
حجم بازداشتهای پس از 22 خرداد، به لحاظ کمی و افراد سرشناس درگیر در آن، در تاریخ معاصر بی سابقه بوده است و مقام رهبری توانسته اند رکورد جدیدی برای خود ثبت کنند!!
3ـ ما ظاهرا دستور مستقیمی از رهبری در تایید این بازداشتها نمی بینیم، اما آیا این، رافع مسئولیتهای خطیر ایشان هست؟ و آیا حضرت ایشان را از اتهام آمریت در این بازداشتهای غیر قانونی مبرا می کند؟ به نظر می رسد که پاسخ منفی است. تقریبا همه نهادهایی که در بازداشتهادست دارند، مستقیما زیر نظر ایشان فعالیت می کنند، سپاه را که خود فرماندهی آنرا تعیین می کنند و سپاهیان نیز به فرمانبرداری افتخار می کنند و وزارت اطلاعات هم که هرچند مثلا در کابینه جای دارد، اما ظاهرا و بنا بر اقوال متواتر سیاسیون، بدون اذن ایشان به خود وزیر نمی بیند.
بنابراین بنا برعرف متداول و مقبول سیاسی که بالاترین فرد هر دستگاه را در باب اعمال آندستگاه پاسخگو می داند، شخص ایشان باید پاسخگوی تکرار مکرر نقض قوانین در بازداشت خودسرانه افراد( اعم از سیاسی و غیر سیاسی) باشند، همچنان که خود ایشان در زمان رژیم گذشته، به درستی شاه را مسئول اقدامات غیر قانونی ساواک بدنام می دانستند.
4ـ به غیر از فرایند حقوقی، عدم توجه جدی مقام رهبری به تاریخ معاصر ایران مایه تاسف و اندوه است. فارغ از انتقادات شکلی و محتوایی به رفتار سیاسی ایشان، این انتظار بجا بود که نوع عملکرد ایشان، باز تولید گذشته تاریخی رجال سیاسی این مملکت نباشد.
در صدر نوشتار، داستان کابینه ناکام سید ضیاء را ذکر کردم. براستی حجم عظیم بازداشتهای سال 1299، چه دردی از طباطبایی را دوا کرد که در سال 1388 دردهای جمهوری اسلامی را درمان کند؟ مگر مستمسک شیپورچی بی وزن و مقداری چون ضرغامی در تلویزیون و قاضیان و دادستانهایی که از بیداد آنان باید به خدا پناه برد در قوه عدلیه ایران، این نبود که اینان که در زندانند، باعثان و بانیان اغتشاشند!!؟
اکنون که به قدرت قاهره شحنگان! همه در سکوت زندانند و محبوس، پس چرا به تعبیر شما آشوب و به ظن ما اعتراض، پایان نیافته است؟ اگر براستی آنان متولیان و افسونگران این میدان بودند، پس چرا میدان همچنان پر از آشوب و بلوا است؟
پر واضح است که دلیلی بر مدعای اینان وجود ندارد. آنچه که اکنون در ایران رخ می دهد، رشد طبقه متوسط ایرانیان و آگاهی به حقوق اولیه خود در تعیین سرنوشت سیاسی است، چیزی که با سفسطه استبدادی پایان نمی پذیرد و مساله اصلی مورد نزاع را پایان نمی دهد، اما این مساله اصلی چیست؟
5 ـ آیا امروز مساله اساسی ما ایرانیان آنست که چرا احمدی نژاد به طور قانونی و مشروع کرسی ریاست جمهوری را در اختیار گرفته است یا خیر؟( هر چند این خود نکته مهم و سزاوار تاملی است.)
به نظر می رسد که پاسخ این نیست، هدف اصلی این اعتراضات، معطوف به اینست که چرا نظام با اعتراض مسالمت آمیز مردم، آنچنان سرکوب گرایانه برخورد کرده است؟ در حقیقت آنچه که در 22 خرداد و بعد از آن رخ داد، آغاز پرسشگری جدی طبقه متوسط ایران بود.
مردم می پرسند که در این نظام با داعیه الهی، به غیر از انبوه تکالیف سیاسی که تایید مداوم حاکمیت ولایت فقیه و ارزشهای مورد تبلیغ سیستم را شامل می شود، آیا حقوقی نیز دارند یا خیر؟ آیا می توانند اگر به مسئله ای (مثلا نتایج انتخابات) معترض بودند، به خیابان بیایند و اعتراض کنند؟ می توانند با رهبرشان دیالوگ کنند( البته در یک مسیر نهادینه شده و نه در یک
برخورد اتفاقی در یک جلسه دانشجویی که از قضا سند افتخار آزاد اندیشی جمهوری اسلامی شده است!) و یا صرفاًٌ این رابطه مونولوگ وار ادامه پیدا خواهد کرد؟
مردم می پرسند که پدران و مادران و برادران و خواهران بزرگترشان در انقلاب 57، با آنان این قرار را نگذاشته بودند که اگر با هم جمع شدند و شاداب و با هیجان به خیابان آمدند تا یکی از شعارهای 57 را سردهند، چکمه پوشان سیاه پوش و لباس شخصی ها( چقدر این واژه نمادین مضحک شده است) با باتوم و شوکر برقی به جانشان بیفتند و سیاهشان کنند!
و البته هزاران سوال بی جواب دیگر.
بنابر این آیا بهتر نیست مقام رهبری و نظام جمهوری اسلامی هم در تحلیل جنبش امروز ملت
ایران و با نگاهی جدی به تاریخ، درصد اشتباهات خود را کاهش دهندو آن را یکسره معلول استکبار خارجی نپندارند؟
6 ـ ظاهرا در کتابخانه جامع مقام رهبری( به تعبیر جناب حداد عادل) قفسه های کتب تاریخی سخت کم رونق است. بهتر است آنرا فربه کنند تا نیازی به فربه شدن نیروهای امنیتی نباشد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر