هزاران سال قدمت تاریخی نشتیفان و تمدن کهن آن

هزاران سال قدمت تاریخی نشتیفان و تمدن کهن آن

۱۳۸۸ آذر ۲۰, جمعه

طوفان خرداد

خدایا...

به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم

و مردنی عطا کن که بر بیهودگیش سوگوار نباشم. برای اینکه هرکس آنچنان می میرد که زندگی کرده است.
لب دريا، نسيم و آب و آهنگ،
شكسته ناله هاي موج بر سنگ.
مگر دريا دلي داند كه ما را،
چه توفان ها ست در اين سينه هاتنگ !
***
تب و تابي ست در فوج موج مردم
که زور و ظلم شیخ از حد بیرون
فرازش، شوق هستي، شور پرواز،
فرودش : غم؛ سكوتش : مرگ ومرداب !
***
سپردند سينه ها را سپر تیر
غريق بهت گشت دجال کسپیر
به بیرحمی اشارت کرد به نقدی
غروب از کشته پشته کرد زمینگیر
به جنگل و بیابان وخیابان همه اندوه !
به کاخ شیخ عیش و باده و بافور
***
لب دريا، گل خورشيد پرپر !
به هر موجي، پري خونين شناور !
به كام خويش پيچاندند و بردند،
به مرداب اوین وکشتارگاه کهریزک
***
بخوان، اي مرغ مست بيشه دور،
كه ريزد از صدايت شادي و نور،
قفس تنگ است و دل تنگ است، ورنه
هزاران نغمه دارم چون تو پر شور !
***
لب دريا مرداب ، غريو موج و كولاك،
بزیر آمد سپیده شب ، خفاش درخاک
نگاه ماه، در آن طوفان به افلاک
همه بینند سپاه و ملا فتاده بر خاك !
***
پريشان است امشب خاطر آب،
چه راهي مي زند آن روح بي تاب !
« سبكباران ساحل ها » چه دانند،
«شب تاريك و بيم موج و گرداب » !
***
لب دريا، شب از هنگامه لبريز،
خروش موج ها: پرهيز ... پرهيز ... ،
در آن توفان كه صد فرياد گم شد؛
چه بر مي آيد جز این از آرش خوش ؟!
***
چراغي دور، در ساحل شكفته
من و دريا، دو همراز نخفته !
همه شب، گفت دريا قصه با ماه
دريغا حرف من، حرف نگفته!

هیچ نظری موجود نیست: