هزاران سال قدمت تاریخی نشتیفان و تمدن کهن آن

هزاران سال قدمت تاریخی نشتیفان و تمدن کهن آن

۱۳۸۸ آذر ۱۸, چهارشنبه

ای کشته که را کشتی تاکشته شدی زار..........پاسخگوی خونهای بناحق ریخته کیست !!؟؟

**
*جفت شش، دوازده سال زندان؟*

آدم توی مملکت ایران تکلیف ندارد، یک دفعه می بینی یک آدمی مثل بهزاد نبوی یا
سعید حجاریان از زندان آزاد می شود، بعد یک آدمی مثل سعید لیلاز به پانزده سال
زندان محکوم می شود. انگار دارند تاس می ریزند، جفت شش آمد، دوازده سال زندان
می دهند، یک و دو آمد سه سال زندان می دهند، برای یکی هم مثل زیدآبادی شیش و بش
می آید، پنج سال می رود تبعید شش سال انفرادی. حالا همین سعید لیلاز را اگر یک
سال قبل گرفته بودند و همین قاضی او را به همین دلایل محاکمه کرده بود، به او
سه ماه زندان می دادند، یا اگر شش ماه بعد گرفته بودندش، و به همین دلایل
محاکمه می شد، چه بسا جایزه نوبل اقتصاد را هم به او می دادند. حتی من فکر می
کنم اگر همین سعید لیلاز را به جای قاضی صلواتی اگر یک قاضی در مشهد محاکمه می
کرد، احتمالا بعد از پانزده روز آزاد می شد، یا مثلا اگر یک قاضی در سنندج
محاکمه اش می کرد، الآن سعید لیلاز به برقرار کردن رابطه میان کومله و
کارگزاران به هفت بار اعدام محکوم شده بود و تا حالا چهار بار اعدام شده بود.
ممکن است سووال کنید که اگر تاس می ریزند، پس حداکثر باید وقتی جفت شش آمد به
دوازده سال زندان محکوم کنند. اینها که کارشان حساب و کتاب ندارد، یک دفعه دیدی
تاس ریختند هفت و هشت آمد، بقول همشهری ما، خره دیگه، یه هو دیدی پرید!

*نوبل و اسکار بی ارزش است*

بیخودی نیست که می گویند باید حرف راست را از بچه شنید، حالا یا بابای بچه یا
بچه بابا، البته همین بچه ها بزرگ می شوند و می شوند آقا. بعد که شدند آقا، یک
حرف هایی می زنند که آدم با خودش می گوید " ای کاش وقتی بچه بودی می خوردمت از
دستت راحت می شدم." حالا ممکن است فکر کنید این که گفته بود، عزیزم! بخورمت،
منظورش بچه اش نبود، بلکه همسرش بود، ولی خیلی فرق نمی کند، حالا که بخور بخور
است، بالاخره بچه آدم هم بچه آدم است. حالا بعد از این همه مقدمه، منظورم این
بود که گاهی اوقات بعضی آدمها برای اثبات وجود خودشان، چاره ای جز این ندارند
که سیفون بکشند به همه تاریخ. طرف به جای اینکه یک کلمه بگوید عزیزان من! من
دیکتاتور هستم، به تمام مردم خودش و به تمام مردم جهان و به تمام تاریخ علم و
به تمام تاریخ هنر می گوید جاسوس. سالها قبل لیزنکو، رئیس آکادمی علوم شوروی
دوره استالین نظریه نسبیت را امپریالیستی اعلام کرده بود و چپ های روسی شصت سال
شعار می دادند که والت دیسنی جاسوس سیا است. من نمی فهمم اگر والت دیسنی جاسوس
سیا بود، کی فرصت می کرد سفیدبرفی و هفت کوتوله یا سیندرلا را بسازد. زرتی گاف
می زنند به تمام رویاهای بچه های دنیا.

در همین راستا، یا شاید هم در یک راستای دیگر، آیت الله خامنه ای گفت: " جایزه
هایی مثل اسکار و نوبل بی ارزش است." آگاهان دلایل زیر را برای بی ارزش بودن
نوبل و اسکار ذکر کرده و اعلام کردند که فقط شاعران و کارگردانانی که به ملاقات
رهبری می روند باارزش هستند.

دلیل اول، جایزه اسکار بی ارزش است، چون آن را به ما نمی دهند و هرکسی آن را می
گیرد خوش تیپ است و مامان می باشد.

دلیل دوم، جایزه نوبل بی ارزش است، چون آن را به آدم حسابی ها می دهند که اگر
ایرانی نباشند جزو عوامل غرب و اگر ایرانی باشند، طبیعتا جزو دشمنان نظام
هستند.

دلیل سوم، در عوض جوایز ما با ارزش است، در غیر این صورت همگی خفه!

*شکرانه وحدت*

باز هم جای شکرش باقی است، همین که بطور کامل وحدت صورت نگرفته باز هم جای شکر
دارد، وگرنه اگر همه با هم وحدت کنند، دهان ملت سرویس می شود سنگین. البته
راستش را بخواهید من دوست دارم وحدت بشود و اصولا مسوولان کشور به جای گاز
گرفتن و لگد زدن مردم را ماچ کنند، منتهی وحدت سر چی؟ مگر اختلافی حل شده که
وحدتی صورت بگیرد؟ اصلا مگر قرار است اختلافی حل شود؟ طرف می گوید همه تان
بیایید با من وحدت کنید، خوب! نمی شود که همه با یک نفر وحدت کنند. البته ممکن
است چنین وحدتی صورت بگیرد، ولی در آن حالت دیگر جای شکرش باقی نمی ماند، بلکه
همه اش می رود جایی که عرب نی انداخت. واقعا این عرب ها هم جا گیر می آورند
برای نی انداختن.

جلسه " شکرانه اتحاد" که قرار بود برای اتحاد میان طرفین دعوای انتخاباتی احمدی
نژاد و موسوی صورت بگیرد، برگزار شد، ولی احمدی نژاد برای جلسه نرفته بود،
هاشمی رفسنجانی هم که ظاهرا به عنوان آن طرف دعوا قرار بود وحدت کند، به جلسه
نیامده بود. علی لاریجانی در حالی که سرش گیج گیج می خورد و حالش خراب بود،
گفت: " احمدی نژاد و هاشمی نیامدند، خداوند امور را حل نماید." خداوند هم اظهار
داشت: " این دو تا که جمعا نود درصد دعوا بودند، نیامدند، بقیه تان هم که آمدید
قبلا وحدت داشتید، من چی چی رو حل کنم؟" فعلا مشکل خاصی نیست و خبری از وحدت
نیست. ظاهرا مشکل هاشمی رفسنجانی این است که می گوید که شرایط من باید رعایت
شود، شرط اولش هم این است که زندانیان حوادث انتخابات باید آزاد شوند. شرط
احمدی نژاد هم برای حضور در جلسه این بود که باید کسانی که زندانی نیستند، مثل
موسوی و کروبی و خاتمی و هاشمی دستگیر شوند تا احمدی نژاد به جلسه وحدت برود.
صفار هرندی هم که مشکل را از بیخ برید و گفت: " در ایران زندانی سیاسی نداریم."
راست می گوید، وقتی زندانی سیاسی نداریم، چی چی را آزاد کنیم؟ یک احمد زیدآبادی
است که جیب بری کرده، تاج زاده هم که با موتور گازی توی بزرگراه یک طرفه رفته،
رمضان زاده هم که جعل مدرک مرحوم کردان را کرده، زندانی سیاسی کجا بود؟

*از شانزده آذر تا محرم *

دست ها روی سینه، لپ ها آلوچه، چشم ها گشاد، کفش ورزشی به پا، دستبند سبز به
دست، همگی به طرف دانشگاه. پنج روز دیگر مانده تا شانزده آذر، از پس فردا هم
تعطیلی شروع می شود. مسافرت اصولا در چنین شرایطی خوب نیست، جاده لغزنده و هوا
بارانی است. بیخودی به شمال نروید، چون شمال خودش می رود به دانشگاه. البته کلا
این دفعه مشکلی وجود ندارد، پنجاه تا شهر داریم و دویست تا دانشگاه. فعلا هم که
دولت دارد زندانی ها را در عمل آزاد می کند، ولی با پنج سال و شش سال زندان می
ترساند. البته حرف هایی می زنند که آدم توی دکه عطار که هیچ، توی دکه هیچ رمالی
هم پیدا نمی کند. فرمانده نیروی انتظامی تهران که انگار هنوز نمی داند که پلیسی
کردن فضای شهری اصلا چیز خوبی نیست، گفت: " از پلیسی کردن شهر هراسی نداریم."
ملت هم گفتند، چشم، ما در خدمتیم. البته به نظرم از حالا باید به فکر بعد از
شانزده آذر باشیم، محرم بیست روز بعد از شانزده آذر است و ده روز شهر دست
سبزهاست.

*روسیه، روسیه، دارام دارام روسیه!*

یک خبر قدیمی: " روسیه اعلام کرد نیروگاه بوشهر تا سال 2010 فعالیتش را آغاز می
کند."

یک سال قبل روسیه اعلام کرده بود نیروگاه بوشهر تا سال 2009 فعالیتش را آغاز می
کند.

و دو سال قبل روسیه اعلام کرده بود نیروگاه بوشهر تا سال 2008 فعالیتش را آغاز
می کند.

و سه سال قبل روسیه اعلام کرده بود نیروگاه بوشهر تا سال 2007 فعالیتش را آغاز
می کند.

و ده سال قبل روسیه اعلام کرده بود نیروگاه بوشهر تا سال 2000 فعالیتش را آغاز
می کند.

به عبارت دیگر، روسیه هر سال همین حرف را زده، هیچ فرقی هم نکرده، دولت ایران
هم هر سال قسم می خورد که روس ها امسال نیروگاه بوشهر را راه می اندازند. البته
من می دانم که چرا روسها نیروگاه بوشهر را راه نمی اندازند. شما هم جای دولت
روسیه بودید و خودتان یک هفته قبل فعالیت های اتمی ایران را رسما محکوم کرده
بودید، دلیلی نداشت نیروگاه بوشهر را راه بیندازید.

اول، نیروگاه بوشهر راه نمی افتد، چون دولت روسیه در هر حال چه نیروگاه راه
بیاندازد، چه نیاندازد، پولش را می گیرد، ایران هم رابطه با روسیه را به هم نمی
زند.

دوم، دولت ایران هم که در چهار سال گذشته محض رضای خدا یک وعده نداده که عمل
کند، ضمن اینکه اصلا دولت نیازی ندارد که نیروگاه بوشهر راه بیافتد. یک دفعه
دیدی همین دولت اعلام کرد، ایران چهل هزار سانتریفیوژ فعال کرده و هر ماه سه
هزار کیلو اورانیوم غنی می کند. فکر می کنید چه اتفاقی می افتد؟ دولت دروغگو،
مجلس دروغگو، صدا و سیما دروغگو، رسانه های در اختیار دولت دروغگو، ترازو هم که
خراب است، ما چطوری بفهمیم این تپه ای که عکس اش را می بینیم و پشتش یک نیروگاه
است که در آن تعدادی مخزن است که در آن مخازن مقداری اورانیوم است، این مقدار
چقدر است؟

سوم، بیخودی خون خودتان را کثیف نکنید، نتیجه آزمایش تان منفی می شود، می برند
به عنوان شاعر بیت یا وزیر کابینه استخدام تان می کنند. حالا همه اینها را
داشته باشید، وب سایت جهان نیوز سووال کرده که " چرا مردم وعده قطع نشدن گاز در
زمستان را باور نمی کنند؟" آخر این هم سووال کردن دارد؟ راستی گفتم دولت
دروغگو، مصاحبه تلویزیونی دیشب احمدی نژاد را دیدید؟

{.......}

*دبلیو دبلیو دبلیو دات ای نبوی دات کام*
دو سه روز اول فشار روی سایت ای نبوی www.enabavi.com خیلی زیاد بود. فکر کنم
بخاطر فایل های صدا و برنامه های تصویری، به همین دلیل یکی دو روزی مطالب جدید
نگذاشتیم و گذاشتن مطالب آرشیوی را هم متوقف کردیم و فضای سایت را بشدت گسترش
دادیم، از امروز شروع کردیم به گذاشتن مطالب جدید و فعال کردن بخش اعظم سایت.
این هم یک تبلیغات برای خودم، همیشه که نمی شود آدم برای بقیه تبلیغ کند، یک
بار هم برای خودش می کند.

http://www.roozonline.com/persian/tanssatire/tans-satire-article/arti...

===========================

*ابهام زدایی از مرگ پزشکی که زیاد می دانست*

*مهدی محسنی*

*شبکه جنبش راه سبز(جرس): دادستان انقلاب تهران در خصوص مرگ مشکوک پزشک کهریزک
اعلام نمود "تحقیقات تا این لحظه نشان می‌دهد که مرگ وی ناشی از مسمومیت دارویی
بوده اما درباره اینکه آیا این اتفاق اقدام به قتل و یا خودکشی بوده، تحقیقات
ادامه دارد." مرگ رامین پور اندرجانی چندمین مرگ یا خودکشی مشکوک سیاسی در دو
دهه اخیر محسوب می گردد. پیش از این نحوه مرگ یا خودکشی چهره های مختلف سیاسی و
فرهنگی همچون علی اکبرسعیدی سیرجانی و سعید امامی نیز مورد توجه قرار گرفته
بود. *
**
**
*مرگ مشکوک علی اکبر سعیدی سیرجانی

*علی اکبر سعیدی سیرجانی در ۴ آذر ۱۳۷۳، زمانی که تحت بازداشت وزارت اطلاعات
جمهوری اسلامی ایران بود، درگذشت. اما علت و محل مرگ وی هنوز در پرده‌ای از
ابهام است. وزارت اطلاعات که تحت وزارت علی فلاحیان اداره می شد ، پیش از آن و
در اطلاعیه‌ای که به عنوان اعلام خبر دستگیری سعیدی سیرجانی منتشر کرده بود
ادعا نمود سعیدی سیرجانی در پوشش جلسات ادبی و فرهنگی در منزلش محافل استعمال
مواد مخدر و ... به راه می‌انداخت.

اکبر گنجی که برای نخستین بار علنا پس از ماجرای قتلهای زنجیره ای، پرده از راز
بسیاری از قتل‌های سیاسی منتقدین حکومت جمهوری اسلامی برداشت، افشا نمود که
سعید امامی (اسلامی) در جمعی از افراد قابل ‌اعتمادش توضیح داده بود که در زمان
مدت بازداشت آقای سیرجانی ابتدا - و با برنامه ‌ریزی قبلی- به وی یکی از
خوراکی‌های مورد علاقه‌اش یعنی "ارده" داده شد و به دلیل آن ‌که این ماده غذایی
باعث قبض شدن معده و یبوست می‌گردد، سعیدی سیرجانی از مراقبین و بازجویانش طلب
داروی مسهل می‌کند. سعید امامی (اسلامی) توضیح داده بود که به جای شیاف مُلیّن
به سعیدی سیرجانی "شیافی ساخته شده از پتاسیم" داده شد، تا به عنوان توصیه پزشک
از آن استفاده کند. پتاسیم به سادگی می‌تواند قلب انسان را از کار بیندازد. پس
از مرگ سعیدی سیرجانی علت مرگ وی را حمله قلبی عنوان نمودند.

*سید احمد خمینی ؛ مرگ طبیعی یا قتل سیاسی؟*

مرگ فرزند آیت الله خمینی به یکی از مرگهای جنجالی در جمهوری اسلامی تبدیل شده
است. احمد خمینی در تاریخ ۲۷ اسفند ۱۳۷۳ و بر اساس اعلام منابع دولتی، بر اثر
سکته قلبی ، فوت نمود.

در همان زمان شایعاتی در مورد طبیعی نبودن مرگ وی وجود داشت، تا پس از ماجرای
قتل‌های زنجیره‌ای پاییز ۱۳۷۷ و بحث‌هایی که در این زمینه در مطبوعات ایران از
سوی جریانات اصلاح طلب و اقتدارگرایان به وجود آمد، پیش از برگزاری انتخابات
مجلس ششم ، عماد الدین باقی روزنامه نگار و فعال حقوق بشر، مدعی شد که سید حسن
خمینی به وی به نقل از حجت‌الاسلام نیازی گفته است که پدرش ، احمد خمینی به
"قتل" رسیده است.

آقای نیازی که دادستان وقت مجتمع قضایی نیروهای مسلح و مسئولیت رسیدگی به
پرونده قتلهای زنجیره ای را برعهده داشت ، در دیداری با سیدحسن خمینی مدعی شد
که مجرمان قتل‌های زنجیره‌ای گفته‌اند که احمد خمینی توسط محفل قتل‌های
زنجیره‌ای کشته شده‌است.

سخنان آقای باقی در جمع دانشجویان در اصفهان از سوی آقای نیازی تکذیب شد و او
به اتهام نشر اکاذیب تحت تعقیب قرار گرفت. عماد الدین باقی از سید حسن خمینی
خواستار شد که در زمینهٔ درستی یا نادرستی گفته‌های وی اظهار نظر کند. در آن
زمان سید حسن خمینی در نامه‌ای، درستی اظهارات عمادالدین باقی را تایید کرد. در
اتفاقی دیگر دکتر جمشید پرتوی، متخصص قلب و پزشک سیداحمد خمینی نیز در ۱۰ دی
۱۳۷۷ در تهران و در منزل مسکونی‌اش کشته شد.

بعدها سعید امامی در اعترافات خویش پیرامون قتل سید احمد خمینی به نکات تازه‌ای
اشاره کرد: "وقتی باخبر شدیم که حاج احمد آقا در جلسات خصوصی به مسئولان نظام و
حتی به ولایت امر اهانت می‏کند، آن را ارجاع دادیم و بلافاصله دستور آمد که همه
رفت و آمدهای ایشان را زیر نظر بگیرید و از مکالمات و ملاقات‌های ایشان نوار
تهیه کنید. ما هم بمدت یکسال همین کار را کردیم. متاسفانه حاج احمد آقا به راه
یک طرفه بدی وارد شده بود که برگشت نداشت. وقتی دستور حذف حاج احمد آقا را آقای
فلاحیان به من ابلاغ کرد مضطرب شدم و حتی به تردید فرو رفتم. دو روز بعد، همراه
با آقای فلاحیان به دیدار آیت‌‏الله مصباح [یزدی] رفتیم، آقایان محسنی اژه‏ای و
بادامچیان هم آنجا بودند. البته بعدا حاج آقا خوشوقت هم از بیت [رهبری] آمدند
آنجا و نظر جمع بر این بود که نباید به کسانی که با ولی امر مسلمین خصومت
می‏کنند، رحم کرد."

*سعید امامی ؛ قاتل و قربانی*

سعید امامی (با اسم واقعی دانیال قوامی) از جمله کسانی است که گفته می شود
خودکشی وی مشکوک بوده است. وی گرچه در زمان وقوع قتل‌های زنجیره‌ای پاییز 1377
منصبی در وزارت اطلاعات نداشت و تنها مشاور بود با این همه در اطلاعیهٔ وزارت
اطلاعات در تاریخ ۱۵ دی ۱۳۷۷ مدعی شد گروهی از اعضای وزارت اطلاعات مسئول
قتل‌های زنجیره‌ای بوده‌اند، وی به همراه مهرداد کاظمی به عنوان آمر قتلها
معرفی شدند.

در جریان بررسی قضایی پرونده قتلهای زنجیره ای در سال 1378 دادستان وقت مجتمع
قضایی نیروهای مسلح، محمد نیازی، طی اطلاعیه‌ای مدعی شد سعید امامی که مسئول
اصلی "قتلهای خودسرانه" معرفی شده بود، در زندان اوین و با خوردن داروی نظافت
خودکشی کرده‌است. با اعلام مرگ وی، خانواده و همفکران سعید امامی او را "شهید"
نامیده و اعلام کردند که وی در زندان اوین تهران "قربانی" شده و به قتل
رسیده‌است.

روح الله حسینیان نماینده اصولگرای مجلس یکی از کسانی است که همچنان معتقد است
سعید امامی به قتل رسیده و قربانی آمران و عاملان واقعی قتل های زنجیره ای
پاییز 77 شده است. مهدی کروبی رئیس اصلاح طلب مجلس ششم نیز در آن ماجرای اعلام
نمود سعید امامی "خودکشی شده است". وی با اشاره به اینکه امکان مرگ بر اثر
خوردن "داروی نظافت" بسیار بعید است نسبت به نحوه مرگ و علت آن انتقاد نمود.
رسانه های اصلاح طلب نیز هیچگام خودکشی سعید امامی را باور نکردند و از آن به
عنوان "مرگ مشکوک" یاد می کنند.

*پوراندرجانی ؛ پزشکی که زیاد می دانست*

در این شرایط مرگ مشکوک پزشک بازداشتگاه کهریزک توجه عمومی را به خود جلب نمود.
دکتر رامین پوراندرجانی سرباز وظیفه شاغل در بازداشتگاه کهریزک در شرایطی که
پرونده عملکرد وی در بازداشتگاه مذکور تحت رسیدگی بود ، به صورت مشکوک و
ناگهانی فوت کرد.

رامین پوراندرجانی، 26 ساله، دوره خدمت سربازی خود را در بهداری نیروی انتظامی
تهران بزرگ می گذراند و طبق برخی گزارش ها، بهداری نیروی انتظامی تهران بزرگ
دلیل مرگ او در ۱۹ آبان را ایست قلبی در خواب و در خوابگاه محل خدمتش عنوان
کرده است.

ماجرای بازداشتگاه کهریزک پس از مرگ حداقل سه نفر از بازاداشت شدگان حوادث پس
از انتخابات و شایعاتی در مورد شکنجه و تجاوز به برخی زندانیان مورد توجه قرار
گرفت. پس از این حوادث و اعتراضات عمومی و بازتاب های منفی جهانی، این
بازداشتگاه با دستور مستقیم رهبر جمهوری اسلامی تعطیل شد.

اسماعيل احمدی مقدم، فرمانده نيروی انتظامی جمهوری اسلامی مدعی شده بود:
"رامين پوراندرجانی، پزشک وظيفه بازداشتگاه کهريزک به عنوان متهم احضار شده بود
و خودکشی کرده است." او افزوده "جسد اين پزشک در آسايشگاه جمعی در دادسرا کشف
شد؛ و وصيت‌نامه‌ای هم در کنارش بود که در آن گفته است که او را تهديد کرده
بودند و گفته بودند که پنج سال زندانی خواهد شد."

اسماعيل احمدی ‌مقدم، مشکوک دانستن مرگ اين پزشک جوان را نادرست خوانده؛ و
افزوده است که "نامه به جا مانده از او دال بر خودکشی اوست." فرمانده نيروی
انتظامی جمهوری اسلامی، دليل خودکشی رامين پوراندرجانی را "انگيزه شخصی يا از
دست دادن روحيه" دانسته است.

در همین حال رضا قلی پوراندرجانی، پدر رامين پوراندرجانی، می گويد: "شب پيش از
فوت پسرش، با او تلفنی صحبت کرده بود؛ و فرزندش کاملا سرحال بوده و هيچگونه
علائمی حاکی از اينکه قصد خودکشی داشته، در او ديده نمی شد."

مسعود پزشکیان، وزیر پیشین بهداشت ایران و نماینده اصلاح طلب و عضو کمیته
بهداشت و درمان مجلس نیز اعلام کرد احتمال حمله قلبی آقای پور اندرجانی وجود
ندارد. همچنین چند نفر دیگر از نمایندگان مجلس مرگ رامین پوراندرجانی، پزشک
بازداشتگاه کهریزک را "مشکوک" خوانده و اعلام کرده بودند این موضوع را پیگیری
خواهند کرد.

در اتفاقی دیگر روز گذشته عباس جعفری دولت آبادی، دادستان تهران به خبرگزاری
رسمی دولت ایرنا گفت: "براساس اظهار نظر پزشکی قانونی علت مرگ پزشک بازداشتگاه
کهریزک مسمومیت دارویی بوده است."

آقای دولت آبادی تصریح کرد: "ما کارگر رستورانی که غذای وی را آورده بود
شناسایی کردیم و بازپرس از وی تحقیقات کرده است و این کارگر در اظهاراتش گفته
است وقتی غذا را برای دکتر آوردم، در اتاق قفل بود و آقای دکتر خود، در اتاق را
باز کرد و باز هم در را بست. ما فکر می‌کردیم چگونه این غذا وارد اتاق شده است،
بنابراین تحقیقات بسیار مفصلی انجام دادیم."

جعفری دولت آبادی با اشاره به اینکه کارگر این رستوران اکنون در بازداشت نیست؛
افزود: "تحقیقات درباره تلفن‌ها و ایمیل‌های مقتول آغاز شده و همچنین تحقیقات
از اولیای دم نیز شروع شده ، ولی آنچه در حال حاضر پزشکی قانونی در این مرحله
اعلام کرده است مرگ، ناشی از مسمومیت دارویی بوده لیکن درباره این موضوع که
فرضیه خودکشی یا قتل است تحقیقات ادامه دارد."

در حالی که دادستان تهران از دکتر پوراندرجانی به عنوان مقتول نام می برد و به
نقل از پزشکی قانونی علت مرگ را مسمومیت دارویی اعلام نموده بر شبهات این
پرونده افزوده شده است.

به گفته دوستان رامین پوراندرجانی، او پیش از مرگ به دوستانش گفته بود در
جریان رسیدگی به پرونده بازداشتگاه کهریزک، اتهام قصور در انجام وظایف پزشکی به
آقای پوراندرجانی زده شده و او هم به نوعی در مرگ بازداشت شدگان در کهریزک مقصر
قلمداد شده بود، که بعد از گزارش پزشکی قانونی مبنی بر فوت کشته شدگان بر اثر
اصابت جسم سخت به سر، این اتهام از او رفع شده است

هیچ نظری موجود نیست: