تاریخ پاکستان شاهد است که شریعت پاک اسلام همراه با زبان و فرهنگ فارسی از راه ایران به این سرزمین وارد شده و رایج گردیده و باعث شده است که در شبه قاره، ملّتی جداگانه، آزاد و مستقل به وجود آید. سابقۀ پیوند ما با زبان فارسی به یک هزار سال میرسد و رابطۀ سیاسی بین ایران و پاکستان به قول "سعید نفیسی" تا دورۀ ساسانی قدمت دارد.
"از سوی مشرق، ایران همواره با هندوستان همسایه بوده و رابطۀ نزدیک داشته است و در زمان ساسانیان این رابطه بیش از همیشه بوده است و نه تنها رابطۀ بازرگانی درمیان بوده بلکه در موارد بسیار روابط معنوی و فرهنگی به اصطلاح امروز هم برقرار بوده است".(1)
ولی "دکتر نبی بخش قاضی" سابقۀ این رابطه را تا دورتر هم میبرد:
"استان سند با مملکت و ملّت بزرگ ایران بستگی سیاسی و روابط فرهنگی از زمانۀ قدیم دارد. آن وقت همۀ پاکستان به نام سند معروف بود و سرزمین سند از کشمیر تا کچه بود. در زمانۀ هخامنشیان، داریوش در سال 1513 قبل مسیح) یک خشتره پاون ساتراپ در وادی سند گماشت."(2)
و از قول "هرودت" نیز مینویسند:
"در لشکر خشایارشاه پسر داریوش که یونان رفت سندوان (اهل سند) رخت پنبه در برداشته بودند."
علاوه بر این "آقای دکتر قاضی" به استناد "شاهنامه فردوسی" اضافه میکنند:
"در دورۀ بهرام ساسانی ده هزار «لولی»(3) از طرف «حکمران سند» که «شنگل» نام داشت به دربار شاهنشاهی ایران رفتند. و «شنگل» نیز دختر خود به بهرام به زوجیت داد."(4)
علاوه بر این "تذکره لباب الالباب عوفی" که قدیم ترین تذکرۀ شعرای فارسی به شمار میرود در سال 618 هجری قمری به عهدِ ناصرالدین قباچه، در شهر بهکر استان سند تألیف گردید. زبان فارسی در استان سند و حتّی تا آغاز حکومت انگلیسها، زبان رسمی و رایج بود و بسیاری از کتب تاریخی، مذهبی و ادبی به همین زبان نوشته میشد. تقریباً یک هزار از شعرای سندی به زبان فارسی شعر میسرودند که منتخب احوال و آثار ایشان در "مقالات الشعراء"، از "علی شیرقانع تتوی" و "تکملۀ مقالات الشعراء" از "ابراهیم خلیل تتوی" آمده است.
تحقیق و کاوشهایی که اخیراً در نواحی شمال، در نوار مرزی پاکستان و افغانستان به عمل آمده و کتیبههایی که کشف شده مؤید این نظر "دکتر احمد علی پناهی" است:
"کوشانها اقوامی بودند که در قرون بسیار قدیم و قبل از اسلام در درّه فرغانه زندگانی میکردند. بعدها این قوم از کوههای هندوکش گذشته و از طریق تخارستان و خراسان قدیم به درۀ خیبر راه یافته و در سرزمین پاکستان امروزی مستقر شدند، و شاید این قوم اوّلین دسته از مردمانی باشند که زبان و فرهنگ و تمدن ایرانی را به پاکستان آورده اند."(5)
البته این نظر محتاج به آنست که کتیبهها کاملاً خوانده شود و باستان شناسان تحقیق و تتبّع کامل در این امر به عمل آورند و تاریخ تحریر آنها را معیّن سازند. "دکتر رضازاده شفق" در تاریخ ادبیات ایران دربارۀ ترویج زبان فارسی در شبه قاره که "مسلمانان" را در آن سهیم میداند "پارسیان" را نیز ذکر میکند که در قرن دوم و سوم هجری از ایران هجرت نموده و در هندوستان مستقر شده بودند:
"زبان فارسی با فتوحات مسلمین در هند و مهاجرت پارسیان در قرون اوّلیه اسلام در آن دیار انتشار یافت و بعد با تأسیس سلطنت مغول به اوج ترقی رسید".(6)
ولی تعداد پارسیان هجرت کننده این قدر قلیل بود که اصلاً نمیتوانستند در ترویج زبان فارسی در شبه قاره زیاد مؤثر باشند، بلکه آنها خودشان به زودی زبان خویشتن را فراموش کرده "زبان گجراتی" را برگزیدند.
در حقیقت در شبه قاره و مخصوصاً در پاکستان، زبان فارسی از طریق "سند" و "بلوچستان" وارد شد، برای اینکه این هر دو استان با ایران هم مرزاند و قبل از اسلام نیز از لحاظ سیاسی و فرهنگی تحت نفوذ ایران بودند. بعد از حملۀ "محمد بن قاسم" در "سند" اثرات ایرانی بیشتر شدند، زیرا در افواج او سپاهیان ایرانی نیز موجود بودند. با وجود این "اصطخری" میگوید که علاوه بر "زبان مکرانی"، "زبان فارسی" نیز زبان متداول "مکران" بوده است.(7) زیرا "فارسی دری" که در اصل زبان مشرق ایران یعنی "خراسان" بوده در دورۀ سلجوقی به مغرب ایران راه یافته و در "حدود پاکستان" رواج داشته لذا به قول "آقای دکتر عبدالشکور احسن":
"در سرزمین پاکستان، ادب فارسی، از نغمه سنجیهای "رابعه بنت کعب" آغاز میشود، او اوّلین شاعر فارسی و میهن او پاکستان است."(8)
در دورۀ غزنوی زبان فارسی در سراسر کشور رواج یافت. "سلطان محمود غزنوی" عموماً از طریق بلوچستان به هندوستان حملهآور میشد و سپاهیان او همه فارسی زبان بودند و محمود درین مسافرتهای جنگی غالباً شعرای معروف دربار را همراه میآورد. از همین رواست که در اشعار "عنصری"، "فرخی" و "عسجدی"، احوال و واقعات این سرزمین، نظر ما را جلب میکنند.
درست در همین عهد، اوّلین کتاب مبسوط در تصوف به نام "کشف المحجوب" به "نثر فارسی" از "علی بن عثمان الجلابی الهجویری" معروف به "داتا گنج بخش" در لاهور نگاشته شد. مترجم معروف "کلیله دمنه"، "ابوالمعالی نصرالله بن عبدالحمید" که اسلوب نگارش او در نثر مصنوع فارسی اوّلین و بهترین به شمار میرود، متعلّق به دربار "خسرو ملک" فرمانروای غزنوی لاهور بود. در نتیجۀ همین نهضتهای فرهنگی، ادبی و علمی تا اواخر قرن ششم هجری در "لاهور" و "مولتان"، مدارس فارسی تشکیل شد. خصوصاً مدرسۀ لاهور خانقاه ابونصر که شهرت بین المللی داشت و مردمان اطراف و اکناف نیز از آنجا فیض یاب میشدند. یک تذکره نگار دربارهاش چنین میگوید:
"و جوق در جوق تشنگان علوم از سایر بلاد هند و ولایت های کاشغر و ماوراءالنهر و عراق و بخارا و سمرقند و خراسان و غزنین و غیر ذالک از آن خیرات منیف منتفع میشدند، چنانکه یک آبادانی نو در حدود لاهور پدید آمد".(9)
از روزی که غزنویان قدم به سرزمین هند نهادند تا انقراض سلطنت مغول به مدت تقریباً نهصد سال کم و بیش سی، سی و دو خاندان سلطنتی که همه فارسی زبان و اکثراً ایرانی نسل بودند. در ناحیههای شمال، جنوب، مشرق و مغرب حکومت کردند و همۀ آنها مشّوق و مروّج زبان فارسی بودند و هرجا تشکیل حکومت میدادند طبعاً زبان فارسی نیز در آنجا رواج و نفوذ پیدا میکرد و نه تنها زبان رسمی درباری و دولتی میشد بلکه زبان علما، شعرا، نویسندگان و سرداران هم میشد. مثلاً پس از ورود غزنویان همین شهر تاریخی لاهور به نام "غزنین خرد" و "قبته الاسلام" موسوم گردید و مرکز دانشوران و علمای ایرانی شد و شعرائی مانند "ابوعبدالله نتکتی"، "ابوالفرج رونی" و "مسعود سعد سلمان" در آن شهر معروف اقامت نمودند و به سرودن شعر فارسی پرداختند.
تاریخ پاکستان شاهد است که سلاطین بزرگ اسلامی تا چه حدّ برای استحکام حکومت از رجال سیف و قلم ایران استفاده کردند و تا چه پایه در نشر زبان فارسی کوشیدند و حتّی در حملۀ چنگیز و تیمور و سایر فتنهها که در ایران روی میداد پناهگاه اهل علم و ادب، همین سلاطین اسلامی این سرزمین بود. "ظهیرالدین بابر" مؤسس خاندان مغول، "زبان فارسی" را که زبان مادری اش بود به خوبی میدانست و شعر نیز به فارسی میسرود. جانشینان او مثل "همایون"، "اکبر"، "جهانگیر"، "شاهجهان" و "اورنگزیب" نیز شاعر دوست و ادب پرور زبان فارسی بودند و صلات بیدریغی که به شعراء و ارباب علم و هنر میدادند یکی از اسباب توجّه اینها از ایران به سوی شبه قاره بود.
علاوه ازین زبان فارسی، مابین ایران و آسیای مرکزی، زبان فرهنگی و ارتباطی شده بود و هیچ حدود جغرافیایی نمیتوانست در راه این فرهنگ اسلامی و ارتباط بین المللی حائل باشد. همین طور "زبان فارسی" در "قرن هفتم هجری" به وسیلۀ مبلّغ اسلام "سید علی همدانی" و علماء همراهش، به خطۀ "کشمیر" وارد شد و انتشار یافت. یعنی در "کشمیر"، "زبان فارسی" مراحل ابتدائی و راه تکامل را نپیمود.، بلکه به صورت زبان پخته و جامع به آنجا رسید، چنانکه اهل کشمیر به زودی "زبان کشمیری" را برای "تکلم" و "زبان فارسی" را برای "تحصیل" اختیار کردند. بنابر همین است که خطۀ کشمیر به نام "ایران صغیر" موسوم شده و مردم تحصیل کردۀ کشمیر "زبان فارسی" را آسان تر از "زبان اردو" میفهمند و بعضی از فضلاء و شعراء، آن را "زبان مادری" خود میدانند. در زبان کشمیری عناصر زبان فارسی زیاد دیده میشود و کم و بیش "یکهزار" از "شعراء کشمیری" در "زبان فارسی" طبع آزمائی کردهاند که احوال و آثار آنها در "تذکرۀ شعراء کشمیر"، "پیر سید حسام الدین راشدی" آمده است. در زمینۀ علوم مذهبی، تصوّف و عرفان، تاریخ، فلسفه و حکومت، تذکره نگاری، لغت نویسی و شعر هزاران کتاب به زبان فارسی نوشته شده است که غالب آنها هنوز از آرایش طبع محروماند. در عهد مغول نیز اقوام غیر مسلم در برابر عمومیت و مقبولیت زبان فارسی مجبور شدند که برای گسترش افکار، علوم و فنون خود این زبان را اختیار کنند. چنانکه "مرهتهها"، "زبان فارسی" را زبان اداری قرار دادند و در "پنجاب"، "سکهها زبان فارسی" رسمی و سلطنتی بود. حتّی انگلیسها نیز برای حصول مقاصد مخصوص تجاری و سیاسی خودشان در شبهقاره یاد گرفتن و آموختن زبان فارسی را اجباری کردند و "لرد وارن هیستنگز" برای این کار مدرسهای در "کلکته" بنا نهاد که بعداً در سال 1800 میلادی "لرد ولزلی" آنرا به دانشکدهای تبدیل کرد که به نام "فورت ویلیام کالج" معروف شد.
گویا به طور کل این زمان دورۀ انحطاط زبان و ادبیات فارسی بوده است ولی با این همه، در این دورۀ انحطاط نیز شعرای بلند پایهای مانند "میرزا غالب" و "مؤمن خان مومن" نظر ما را جلب میکنند. در نتیجۀ همین اثرات است که در قرن بیستم هم با وجود اینکه زبان فارسی از رونق افتاده و اهمیت سیاسی اش را از دست داده، شاعر و متفکری چون "علامه محمد اقبال" ظهور میکند و برای رساندن پیغام حیات افروز خود به مسلمانان، همین زبان را برمیگزیند. "خانم مریم بهنام" در مقالهای مینویسد:
"متأسفانه در دو قرن گذشته نفوذ بیگانگان مظاهر فرهنگ و ادب فارسی را از زندگی سیاسی و اجتماعی این سرزمین یزدود و در نتیجه زبان بیگانه شان جایگزین زبان فارسی که زبان رسمی و اداری شبه قاره بود؛ گردید. امّا از آنجا که هیچگاه نمیتوان چنین فرهنگ و ادب کهنی را از دل مردمان روشن ضمیر و با احساس، بیرون ساخت؛ میبینیم که نهال فرهنگ و زبان فارسی که در دلهای مردم این سرزمین زنده بود و هرگز خشک نشده بود دوباره جوانه زد و شکوفان شد و علامه اقبال را بر صحنۀ زندگی فرهنگی و سیاسی پاکستان قرار داد. عشق و علاقهای که این شاعر و فیلسوف بزرگ اسلام به شعر و ادب فارسی و به طور کلی به میراث فرهنگی اسلامی داشت دیگر افراد این سرزمین را متوجّه این حقیقت نمود که راه تجدید حیات ملّی و فرهنگی شان احیا و توسعۀ ادبیات و فرهنگ فارسی درین کشور است."(10)
چون زبان فارسی به تدریج در زندگانی فرهنگی ما دخیل گردید، یک رنگ محلی درین زبان روی نمود و طرز احساس و طبائع لطیف شعراء این سرزمین، یک اسلوب تازه و نو در شعر فارسی وضع کرد که به نام "سبک هندی" معروف شد و خود شعراء ایرانی نیز تا قرنها ازین اسلوب فکری متأثر شدند.
در شبه قاره همیشه تحوّل و ارتقاء زبان فارسی تحت تأثیر ذوق خود ما قرار گرفته و نفوذ زبان فارسی در زبانهای محلی ما مانند "پنجابی"، "سندی"، "پشتو"، "بلوچی"، "کشمیری" و "براهوی"، ادبا و شعرای ما را بر آن داشته است که زبان فارسی را برای تسکین ذوق خود در قالبهای محلی بیندازند و با اختلاط محاورات و اصطلاحات محلی دامنۀ این زبان و ادب را گسترش دهند.
امروز در زبانهای مختلف پاکستان لغاتی به کثرت به نظر میخورند که با وجودی که فارسی اند ولی خود ایرانی با معانی و مفهوم آنها آشنا نیست: مثلاً لغت "برشگال" که حتّی "ملک الشعراء" بهار آن را "لغت هندی" دانسته است، یا دسته سپاه که هیچ ایرانی "رساله" نمیگوید و لفظ "سالگره" که "علی اصغر حکمت" لغت شبه قاره دانسته است. همین طور کلماتی چون "خوشدامن"، "رواداری"، "جاگیردار"، "غسل خانه"، "برآمده"، "سفیدپوش"، و "آبنای" وغیره لغاتی هستند که در ایران رایج نیستند ولی بوی فارسی خالص میدهند.(11)
بین فارسی ایران امروز و فارسی پاکستان فرق بسیار است، زیرا در ایران، زبان فارسی، زبانی زنده و روبه پیشرفت است ولی در پاکستان زبان فارسی تقریباً همان است که در زمان "سعدی" و "حافظ" بود ولی به قول "آقای دکتر عبدالشکور احسن":
"امروز وقتی ما در ایران زبان فارسی را در نظر میگیریم، این حقیقت بر ما آشکار میشود که ما به نسبت ایرانیان به زبان فارسی بیشتر نزدیک و قرین هستیم. چنانکه اهل ایران بیشتر به جای لغات فارسی کلمات عربی را به کار میبرند. حال آنکه ما چه در زبان اردو و چه در زبانهای محلی از کلمات و الفاظ اصیل فارسی استفاده میکنیم مثلاً در ایران عموماً به جای بیمار، مریض، به جای گفتگو، صحبت، به جای کامیاب، موفق، به جای روشنی، نور، به جای بت، مجسمه، به جای سرشام، غروب، به جای درخواست، تقاضا، به جای دوباره، مجدداً، به جای باشنده، ساکن و به جای براه راست، مستقیماً استعمال میشود."(12)
در اهمیّت زبان فارسی در پاکستان همین بس که نسبت به زبان ملی ما "اردو" که با آمیزش دو فرهنگ مختلف به وجود آمده، علمبردار فرهنگ است و در اجزای ترکیبی زبان ملی ما، زبان فارسی حیثیت بنیادی و اساسی دارد. این حقیقت را استاد ایرانی آقای "دکتر احمد علی پناهی" چنین ذکر میکند:
"زبان اردو غیر از قواعد دستوری آن، در سائر جهات شبیه به فارسی است و لغات علمی و ادبی آن همه فارسی است و از لحاظ قوانین شعری و عروضی از زبان فارسی تبعیت میکند. امثال و حکم و تغییرات لطیف و استعارات و کنایات فارسی در زبان اردو مورد استعمال است و هر شاعر و نویسندۀ اردو، ناگزیر است که فارسی بداند و زبان اردو نیز ناقل بسیاری از کلمات هندی و حتّی لغات خارجی اروپائی به زبان فارسی شده و ازین راه خدمتی به زبان فارسی کرده، به عبارت دیگر زبان اردو فرزند خلف فرهنگ و زبان فارسی است."(13)
"استاد سعید نفیسی" هم زبان اردو و فارسی را بنابر بعضی از وجوه نزدیکترین زبانهای جهان به هم دانسته است و یک شاعر فارسی زبان، زبان اردو را "دختر زیبای فارسی" نامیده است. اکثر کلمات عربی هم به توسط فارسی در زبان اردو مرسوم شدهاند.
همین طور امثال جاری در زبان فارسی جزو زندگی و کلام ما شده است. مثلاً: "گربه کشتن روز اوّل"، "قطره قطره میشود دریا"، "اول خویش بعد دوریش"، "من آنم که میدانم"، "کند همجنس با همجنس پرواز"، "هر که آمد عمارت نو ساخت"، و "دل را به دل راه است" عباراتی هستند که امروز هم کم و بیش هر پاکستانی به خوبی میداند. بنابر این گرچه میان لهجۀ فارسی ما و لهجۀ فارسی ایرانی فرق است ولی همین فرق لهجهها به زبان فارسی ما نوعی ویژگی میبخشد که ما آنرا به ذوق خود پرورش دهیم. ما وضع کلاسیک زبان فارسی را حفظ کرده و بعضی اصوات قدیم فارسی مانند یای "مجهول"، "واو مجهول" و "نون غنه" را که در ایران تقریباً متروک شده است، نگاهداشتهایم.
از این گذشته در پاکستان مشایخ و صوفیه در همه جا؛ بازبان فارسی آشنا هستند و در مساجد و کتیبههای ابنیه و آثار تاریخی پاکستان، مقابر و زیارتگاهها، آثار تاریخی مشهود است. پزشکان قدیمی اغلب نسخههای خود را به فارسی مینویسند، وعّاظ و مرثیه خوانان و قوالان همه اشعار فارسی را از بَر دارند و ابیات آنرا زینت بخش سخن خود قرار میدهند. هم اکنون هم در قسمتهایی از پاکستان، در نواحی و بین قبائل مختلف زبان فارسی، زبان زنده و رایج است. مثلاً در "سوات"، "دیر"، "چترال"، "کویته"، "پیشاور" و میان اهل "هزاره" که همه به فارسی سخن میگویند و مانند اسلاف خود به زبان فارسی طبع آزمائی میکنند. امروز در اغلب دانشگاههای پاکستان بخش فارسی وجود دارد و فارسی تدریس میشود و هزاران دانشجو در دانشکدهها و در دبیرستانها فارسی می خوانند. بنابر این زبان فارسی چنانکه در سابق بود امروز هم در دانشگاههای ما هست. خانههای فرهنگ که دولت ایران در شهرهای مختلف پاکستان دایر کرده به سهم خود کمک شایانی به احیاء و ترویج زبان فارسی میکند. در پاکستان یک ادارۀ بزرگ انتشارات فارسی به نام "مرکز تحقیقات ایران و پاکستان" وجود دارد که بسیاری از کتابهای مهّم، معتبر و مفید را چاپ کرده است. "اقبال آکادمی" و "اداره تحقیقات پاکستان" نیز در نشر و اشاعۀ متون فارسی قدیم مشغول کار است و اکثر آثار مهم فارسی از قبیل تذکرهها را چاپ کرده و از دستبرد زمان محفوظ نگه داشته است. دولت پاکستان تا حدّی سرپرستی این کار را بر عهده دارد و از طرف وزارت اطلاعات پاکستان در اسلام آباد، دو مجلۀ فارسی به نامهای "سروش" و "مصور پاکستان" ماهیانه چاپ میشوند و اخیراً "اقبال آکادمی" هم مجلۀ "اقبالیات را به زبان فارسی منتشر میکند.
زبان فارسی میراث فرهنگ و تمدن ماست و هیچ ملت زندهای از میراث خود غافل نمیماند. فارسی نشانۀ فضل و دانش و مورد کمال علاقه طبقۀ فاضله و دبندار مردم پاکستان است. برای همین دانشور، اساتید، ادباء، و شعراء برای تشویق استقلال فرهنگی و ادبی و تجدید حیات ملّی این فکر را دارند و کوشاناند که همان طوری که آثار استعمار سیاسی را از مرزهای کشور بیرون انداختند، از استعمار ادبی و فرهنگی هم نجات حاصل کند.
این به جای خود درست که امروز نیازها و تقاضاهای علمی تا حدّی زبان ادبی را محدود ساخته است ولی زبان فارسی برای ما محض ادب نیست بلکه زبان فرهنگ و دین ماست و معانی و افکار عمیقاش در هرگامی، مشعل راهمان است و گنجینههای فراوان اخلاقی و عرفانی آن مانند چراغهایی منوّر کنندۀ دلهای ما و روشنی بخش محیط فرهنگی و دینی و اسلامی ما و موجب بقای ملی ما است. تنها با وابسته بودن به درخت کهن فارسی است که ما میتوانیم امیّد بهار را داشته باشیم. به قول یک شاعر فارسی گوی پاکستان.
ای خوشا لطف بیان فارسی
حرف دل گوید زبان فارسی
هر که خواهد برسر خود تاج علم
سر نهد بر آستان فارسی
پی نوشتها:
1. تاریخ تمدن ایران ساسانی، ص16
2. زبان فارسی در استان سند، ص10
3. کلمه "لولی" مطابق تحقیق جدید متبادل، "اهالی الور" است (که نزدیک روهری میباشد)
4. زبان فارسی در استان سند، ص10
5. سابقۀ تاریخی زبان فارسی در پاکستان، ص36
6. تاریخ ادبیات ایران، ص365
7. المسالک و الممالک، قاهره، 1961
8. فارسی – سرمایۀ فرهنگی ما، ص22
9. تذکرۀ سلاطین آل غزنین، قلمی- ورق 37
10. بررسی مسائل زبان و ادبیات فارسی در پاکستان، ص10
11. "جدید فارسی کا تاریخی اور لسانی پس منظر" دکتر عبدالشکور احسن، مجلۀ انجمن عربی و فارسی، فوریه 1958 میلادی، ص20
12. فارسی، سرمایۀ فرهنگی ما، ص28
13. سابقۀ تاریخی زبان فارسی در پاکستان، ص50 - 51
نوشتۀ: دکتر نسرین اختر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر