تاریخ مدرنیزم آكنده از بازیهای هوشمندانه اندیشمندان مدرن بوده است.
مدرنها در جریان حركت تاریخی خود، هیچوقت حرف آخر خود را اول نزدهاند و علیرغم ضدیت ذاتیشان با دین و همچنین با تمام شوون فردی ـ اجتماعی ـ سیاسی ـ اقتصادی ـ فرهنگی آن، تا اوسط قرن هجدهم پرده از این پندار خود بر نداشتهاند و همیشه در لفافه وهالهای از ابهام سخن راندهاند ولی در عمل به سست نمودن مبانی اعتقادی دین در حوزه فردی و تضعیف پایههای هنجاری ارزشهای دینی در حوزه فرهنگی ـ اجتماعی همت گماردهاند.
مدرنیزم برای بسط خود، از مظاهر و قالبهای دینی هم استفاده كرده است و تحت لوای صورتكی از دین به بسط مبانی فلسفی خود در عالم واقع پرداخته است.
این عبارت، قول مشهوری است كه «مدرنیزم قوههاضمه بالایی دارد» یعنی اینكه همه چیز را میتواند اخذ كرده و هضم نموده و در مسیر اهداف استراتژیك خود به كار بندد.
مدرنهای غربی عموما به این نوع رفتار زیركانه در حوزه طرح اندیشههایشان پایبند بودهاند و یكی از علل غلبه آنها بر جریانهای دینی حاكم زمان خود، استفاده از همین روش «پنهانكاری ـ شفافسازیِ گام به گام» در حوزه اندیشه بوده است و به تبع آنها، مدرنهای كشورهای اسلامی هم با استفاده از همین تجربه اسلاف خود گامهای جدیای در مسیر بسط مدرنیزم در ممالك اسلامی برداشتهاند.
گامهایی كه چه بسا در صورت طرح شفاف اندیشههای این جریان، برداشته نمیشد و در میان مخاطبان دیندار راه نمییافت.
جریان مدرن ایرانی هم به همان نسبت مدرنهای غربی، هوشمندانه عمل كرده است و در جاهایی هم كه دست خود را رو كرده، به شدت با شكست مواجه گردیده است.
عدم كسب پایگاه اجتماعی ماركسیستها و همچنین مخالفت جدی مردم مسلمان ایران در مقابل رویكرد ضد دین شاه، كه در قالب برنامههای «مدرنیزاسیون» انجام پذیرفت، شواهدی بر این مدعا میباشند.
در این بین، جریان لیبرالیزم توانسته است با تكیه بر همین متد، كه در سطور قبل وصفش رفت، به موفقیتهای عظیمی در جهت بسط «امانیزم»، «ساینتیزم» و «ماتریالیزم» كه مبانی اصلی مدرنیته را تشكیل میدهند، بردارد.
لیبرالها بعد از انقلاب، به شدت به این روش بازی محتاطانه دست زدهاند و به پیشروی سنگر به سنگر در جامعه اسلامی ایران پرداختهاند.
این پیشروی در حوزههای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و معرفتی با شگردها و روشهای گوناگونی انجام پذیرفته است.
نفی و تحدید سمبلهای دینی در حوزههای اجتماعی یكی از همین شگردها بوده كه نمونههای آن را در طی سالهای اخیر فراوان میتوان مشاهده كرد.
نفی آثار و سمبلهایی كه به نحوی یادآور و متذكر فرهنگ اسلام، انقلاب و حماسه مقاومت در جنگ تحمیلی بودهاند، با شدت و حدت بیشتری در دوران مدیریت دولت اصلاحات تحت عناوینی از قبیل «نفی خشونت»، «نوگرایی به جای كهنهگرایی و تحجر»، «هشت سال كشت و كشتار»، «سوءاستفاده از مقدسات» و... توسط جریان مذكور صورت پذیرفت و هر وقت هم كه حساسیتهای دینی جامعه برانگیخته گردید، با هزاران توجیه و تفسیر از مقابل پیكان اتهام ضدیت با دین و شوون اجتماعی آن گریخت.
حوادث اخیر دانشگاه صنعتی شریف، رخدادی است كه به دلیل اشتباه متدیك جریان لیبرال، چهره ضد «دین و گفتمانهای دینی» آن را به نمایش گذارده است.
طبیعی است آن كسی كه با حضور سمبلهای دینی در فضای دانشگاه مخالف است در حقیقت با حضور فرهنگ انقلاب در دانشگاه مخالفت میكند هر چند كه در مقام توجیه، دلایلی از قبیل «مخالفت با سوءاستفاده سیاسی از مقدسات» و «حفظ حرمت دانشگاه» و «اعتراض به تبدیل شدن دانشگاه به گورستان» و.... اقامه بكند.
ولی دم خروس بیرون زده از لای قبای این دوستان عیانتر از آن است كه بتوان آن را ندید... مدرنیزم، فرهنگ «اسلامِ انقلابی» و «اسلام سیاسی» و سمبلهای آن را بر نمیتابد! و با جدیت تمام در پی محو نمودن آثار گفتمان دینی دینی از تمامی حوزههای زندگی انسانی است و در صورت موفقیت در این امر، شاید روزی بتواند آثار انقلاب اسلامی را در موزههای خود جای دهد و به توریستهای تخمهشكن امكان نظاره به آثار باقیمانده از تمدنهای «بدوی» را از پشت شیشههای موزههایش بدهد!
مدرنیزم در این حوزه بسیار انحصارطلبانه عمل میكند به حدی كه حتی حاضر نیست حضور پیكر چند شهید را در دانشگاه یك كشور اسلامی و آن هم در مسجد این دانشگاه بپذیرد!
مشخص نیست آن چه «سوءاستفاده سیاسی»ای است كه از پیكر شهیدان گمنام میتواند انجام بپذیرد كه این دوستان عاجز از انجام آن سوءاستفادهاند؟ واین كلمه «سوء» متناسب با كدام «حُسْن» سنجیده میشود؟ «حُسْن» در منطق دین «اسلام» یا دین «مدرنیزم»؟ و اصولا اگر كسی بخواهد به كالبد رنگ وارفته سیاست، رنگ دینی و انقلابی بدمد و فرهنگ شهادت را جایگزین فرهنگ كثیف قدرتطلبانه حاكم بر عالم سیاست، كه واقعیت دنیای مدرن كنونی است، بنماید و سیاست را در خدمت بسط فرهنگ فطری ـ دینی، در تمام حوزههای زندگی انسان قرار دهد، چه باید بكند؟ و البته! تجربه نشان داده است كه این جریان در استفاده (یا سوءاستفاده) سیاسی از حوزههای فرهنگی بسیار فعالتر و موفقتر ظاهر شده است و در مسیر استراتژی گام به گام خود، با پنهان كردن هدف اصلی خود، كه همان نفی تمام آثار دین از حیطههای زندگی بشر میباشد، در پشت عبارات و كلمات زیبایی همچون آزادی، دموكراسی قرائتهای متفاوت از دین و... به بسط اندیشه و فرهنگ خود پرداخته است.
ولی حادثه اخیر دانشگاه شریف از جمله حماقتهای جریان مدرنِ لیبرال بود كه توسط «غضنفر»هایشان انجام پذیرفت و بزرگانشان باید كلی بدوند تا این «راز برون افتاده از پس پرده اسرار» را لاپوشانی كنند.
در این بین، نكتهای كه باید مورد توجه همه دانشجویان مسلمان باشد این است كه جریان «نفاق» انجمنی، بسیجی، كانونی و... نمیشناسد و هر كه را پایبند به اسلام ناب محمدی ببیند، دشمن میشمارد و با هر كسی متناسب با روش خاص خود مقابله میكند.
تمدن مدرن عاقلتر از این حرفهاست و بسیار هوشمند عمل میكند و بر خلاف غضنفرهایش، «بزرگان جریان مدرن، احمق نیستند!»
http://sharifnews.com/?16956
نابرابری اجتماعی :
فاطمه خانزاد طهرانی
نابرابری اجتماعی یکی از مواردی است که بارها و بارها در هر گوشه و کناری می توان به وفور مشاهده کرد. با مطالعه کتابهایی که در منابع ذکر شده و در ذیل آمده به فکر افتادم که بد نیست این مطالب را دیگرانی که تابحال در مورد آن حتی فکر نکرده اند را به یاد این مسئله بسیار مهم بیاندازم.
جامعه شناسان از آغاز پیدایش جامعه شناسی به مساله " نابرابری " توجه داشته اند . در واقع، آثار تقریبا هر جامعه شناس بزرگی دربردارنده رویکردی نسبت به این موضوع است.
هربار که ما با یکدیگر به کنش متقابل می پردازیم، نابرابری به صورتی پدیدار می گردد. برای مثال، ویژگیهای فردی نه تنها ما را از یکدیگر متمایز می کنند بلکه اغلب اساس نابرابری میان ما نیز می شوند. گریز از نابرابری و درک نابرابری در زندگی دشوار است . چگونگی توزیع منابع در سراسر جامعه شاخص بسیار مهمی برای اندازه گیری میزان نابرابری محسوب می شود و از لحاظ ارزیابی توزیع در آمد و ثروت آشکارا، مقیاسهای قاطعی برای این امر به شمار می روند .
" داهرندورف " به چهار نوع نابرابری اشاره می کند :
1. تفاوت های طبیعی قیافه ظاهری، شخصیت، علایق و ...
2. تفاوت های طبیعی هوش، استعداد و نیرو( قدرت بدنی...)
3. تمایز بین موقعیتهای هم ارزش( مثلا راننده تاکسی، بقال، نجار، آهنگرو...)
4. قشر بندی براساس منزلت و ثروت به عنوان درجه بندی پایگاه اجتماعی.
منظور از نابرابری بیشتر به نکته چهارم برمی گردد. به طوریکه داهرندورف به درستی مطرح می کند، از بدو پیدایش جوامع تاکنون هیچ جامعه را نمی توان یافت که در آن انسان ها از نظر ابزار ارضای نیازو امکاناتشان برابر بوده باشند .
اما علل به وجود آمدن نابرابری به عقیده مارکس به سه عامل برمی گردد :
1.تقسیم کار؛ برخی فعالیتها به بعضی افراد امتیازاتی، در مقابل دیگران، می دهد.
2. تضاد اجتماعی؛ تضاد به معنی مبارزه کنشگران بر سر چیزی ارزشمند است. هنگامی که تضاد رخ می دهد و افرادی بر دیگران پیروز می شوند امکان گسترش قدرتشان بیشتر میشود و در نتیجه می توانند یک نظام نابرابر را ایجاد کنند.
3. مالکیت خصوصی؛ توزیع برابر کالاهای مادی به ویژه هنگامی که مالکیت خصوصی وجود دارد، غیرممکن است .
برابری و تساوی به معنای واقعی اساسا امکان ندارد، زیرا انسانها به طور طبیعی از نظر توانایی های جسمی و فکری با هم تفاوت اند و حتی تحت شرایط یکسان، از محیط و طبیعت، بطور متفاوت بهره برداری میکنند. از طرفی موقیعتهای اجتماعی از نظر شرایط، حساسیت تصمیم گیری، سختیها، خطرات و توبیخها در صورت تصمیم گیری غلط ، یکسان نیستند و لذا باید تشویقها نیز متناسب با وضعیت موقیعتها باشند و تاثیر آن برروی کارکرد اجتماعی مثبت است و نه منفی. لذا منظور از نابرابری ، این تفاوت منطقی و پذیرفته شده نیست ، بلکه منظور از نابرابری آنست که عده ای بیشتر یا بسیار بیشتر از آنچه برای جامعه کار می کنند، بهره می برند و میزان امتیازات و تشویقهایی که از یک موقعیت اجتماعی می گیرند بسیار بیشتر از اهمیت نقشی است که در آن موقعیت ایفاء می کنند و در مقابل عده زیادی در مقابل کاری که انجام می دهند، امتیاز و حقوقی بسیار کمتر از استحقاق خود دریافت میکنند. از جمله جوامعی که چه در گذشته چه در حال مصداق این امر است جامعه مبتنی بر برده داری می باشد . این نوع قشربندی نابرابر و ناعادلانه برای جامعه کارکرد منفی دارد. در چنین جوامعی زمانی که درک مردم از میزان واقعی حقوقشان بالا می رود بی عدالتی را نمی پذیرند و به انحاء مختلف برای دستیابی به حقوقشان می کوشند درنتیجه درصورتی که سطح آگاهی مردم بالا برده شود، نابرابری کاهش می یابد .
تهیه و تنظیم : فاطمه خانزاد طهرانی
منابع :
آناتومی جامعه تالیف: دکتر فرامرز رفیع پور
ده پرسش از دیدگاه جامعه شناختی تالیف: جوئل شارون مترجم: منوچهر صبوری
دیباچه ای برجامعه شناسی تالیف: استفن مور مترجم: مرتضی ثاقب فر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر