آیا نوع رفتار با زنان فقط به فرهنگِ (culther) جامعه بر میگردد؟ یا اینکه عوامل دیگری همچون ثروت ودانش زنان نیز در این موضوع سهیم اند؟
« طیّ قرنهای ۱۶و۱۷ میلادی در انگلستان ، در مقایسه با اکثر جوامع اروپایی ، زنانِ کمتری با عنوانِ "جادوگری" فدا میشدند. به طوریکه در انگلستان میزانِ محاکماتِ زنان به جرم جادوگری کم ، تعداد اعدامها اندک ، و احکام سبک و نوع تبرئه شدن آسان بود. در مقابل ، آزار و اذیتِ زنان به جرم جادوگری در کشورهایی همچون اسکاتلند بسیار رواج داشت.
مطابق تحقیقاتی که دو تن از محققانِ غرب انجام داده اند عامل عمده در این قضیه این بوده که: زنان در انگلستان از "پایگاه واستقلالی" برخوردار بودند که در هیچ جای دیگر نظیر نداشت. به طوریکه آنان صاحب درآمد و ثروت بودند ، و کمابیش باسواد بودند...»(۱)
پس تاریخ چنین می آموزد که: برای اَرج و تکریم زنان ، فقط کارهایِ فرهنگی کافی نیستند. این کارها « لازم »اند اما به هیچ وجه « کافی » نیستند. بلکه « زنان و حتی مردان! علاوه بر حمایت هایِ نرم افزاری ، به حمایت هایِ سخت افزاری نیز نیازمندند! ».
در جامعهء ما زنانی که از « ثروتِ کافی و دانش لازم » برخوردار نباشند ، محکوم به « تیره روزی » هستند...
http://habib-a.blogfa.com/8412.aspx
کودتای دانشگاهی
شنیدم که اجازه ثبت نام به بعضی از قبول شدگان آزمون کارشناسی ارشد ندادند. و بازهم شنیدم که جرم این دوستان فعالیت های سیاسی در دانشگاه عنوان شده است. پس در یک کلام به اعضای فعال دفتر تحکیم اجازه ثبت نام در مقطعی بالاتر را ندادند تا شاید از این طریق راه برای فعالیت مدعیان دروغین جنبش دانشجویی هموار شود. همان مدعیانی که البته میراث و ثمره دوران وزارت علوم دولت اصلاحات هستند که زیر چتر دروغین دفتر تحکیم میزی دارند و مهری. همان مدعیانی که پایگاه در نهاد رهبری دانشگاه ها داشتند و مجوز فعالیت خویش را با احترام از وزیر علوم دولت اصلاحات دریافت کردند.
بگذریم...شرق که بسته شد دیگر باید اخبار دانشجویی را فقط شنید چرا که اکنون کمتر مطبوعه ای دغدغه دانشگاه دارد و می داند که جنبش دانشجویی یعنی چه! اما اکنون تحلیل ها از بسته شدن شرق را که می خوانم تنها لبخندی تلخ آذین چهره ام می شود. می گویند که بسته شدن شرق ثمره تحریم انتخابات است و انسداد سیاسی در دانشگاه ها تنها دستاورد دانشجویان تحریمی. نمی دانم تحلیل های روزهای پس از انتخابات را باور کنیم که می گفتند:« تحریمی های پایگاه اجتماعی نداشتند» و « تحریمی های رای چندانی نداشتند» و یا این مقصرتراشی ها را که باعث و بانی استبداد چندیدن هزارساله ایران زمین را در عمل تحریم کنندگان انتخابات نهم ریاست جمهوری خلاصه می کنند.
از دفتر انجمن های اسلامی دیگر نشانی نمانده است که یا به کلی ویران شدند و یا مهر توقیف و تعلیق بر در ورودی آذین کردند. دلم تنگ شده برای آن روزهایی که هر پنجشنبه و جمعه صبح با اشتیاق کیف و کتاب برمی داشتم و خود را به کوچه "رجب بیگی" می رساندم و پای درس فلسفه و جامعه شناسی و...می نشستم. از دفتر انجمن های اسلامی نشانی نمانده اما این دیگر نامردی بزرگی است که حق ادامه تحصیل نیز از اعضای آن بستانند و مدعیان حمایت از دموکراسی و حقوق بشر هم تنها با طعنه بگویند: « هه! این هم نتیجه تحریم... دیدید باور نکردید...» واقعا چه چیز را باید باور می کردیم؟ مگر دیگر جایی هم برای باور دانشجویان گذاشته بودید؟ مگر کودتای کنونی در دانشگاه ها ادامه کودتای دولت گذشته علیه فعالیت های سیاسی دانشجویان نیست؟ مگر غیر از این است که شما سنگ بنا را گذاشتید و اینها هم اکنون بهترین استفاده را از جنبش تضعیف شده دانشجویی می برند.
بازهم بگذریم...این سخنان را چه فایده که اگر گوش شنوایی بود اکنون شرایط اینگونه رقم نمی خورد...پس آقایان مهرورز! خطابم با شماست...از فردا روز که دانشگاه ها باز شود بترسید. در روزهای تعطیلی دانشگاه جولان دادن و تصمیم گرفتن بسی آسان است اما مگر قرار است دانشگاه ها را همیشه بسته نگاه دارید که اینچنین افسار گسیخته می دوید؟!...
http://maryamshab.blogfa.com/8506.aspx
خودت را بازیاب همه چیز را تکرار کن
آینه ام من، گر تو زشتی زشتم
گر تو نكویی, نكوست سیرت و سانم »ناصر خسرو«
ادریس احمدی: همان طور كه با برانداز كردن خود در آینه در صورت مشاهده آراستگی احساس خرسندی و در غیر این صورت ناخرسند می شویم به صورتی تخیلی، برداشتی از ظاهر، رفتار و منش اطرافیان و دوستانمان داریم و از برداشت آنها متاثر می شویم. یعنی اینكه در ارتباط با دیگران ابتدا ظاهر ما به نظر آنها چگونه می آید؟ سپس چه قضاوتی درباره ظاهر ما خواهند كرد؟ و سرانجام درباره داوری دیگران چه احساسی خواهیم داشت؟ غرور یا شرمساری؟ هورتون كولی معتقد است كه خود یك شخص از رهگذر تبادل او با دیگران رشد پیدا می كند، او بر این باور است كه خود همواره اجتماعی است و از رهگذر نشست و برخاست فرد با دیگران به وجود می آیدو پایگاه اجتماعی فرد از همین طریق شكل می گیرد. بنابراین خود و به عبارتی دیگر هویت از نظر كولی در یك فرایند اجتماعی شكل می گیرد كه این فرایند مبتنی بر مبادله ارتباطی است كه نهایتا در رفتار فرد منعكس می شود. در واقع می توان گفت تصویری كه از خود و جهان پیرامون داریم تحت تاثیر كنش ارتباطی ما قرار دارد و طرحواره رفتاری ما مبتنی بر استوارسازی تجربیات جدید بر تجربیات قبلی است كه در آگاهی و رفتار فرد متجلی می شود، به گونه ای دیگر می توان بیان كرد كه برداشت ما از خود و جهان پیرامون محصول یادگیری متاثر از تجربیات و كنش های ارتباطی است. این یادگیری در سرتاسر زندگی فرد به وقوع می پیوندد، به عبارتی وسیع تر ما همان چیزی هستیم كه یاد می گیریم انجام دهیم و خود ما محصول رفتارهای یادگرفته شده است. ترس از مجازات یا احساس شرمساری كه در باز خوردهای اجتماعی خود را نشان می دهد سبب می شود افراد به طور معمول از خودشان همنوایی نشان دهند و هر چه قواعد، آداب و رسوم آن جامعه كه فرد در آن زندگی می كند بیشتر رعایت شود و درونی تر شده باشد انطباق و در نتیجه جامعه پذیری فرد بیشتر است. اگر چه همنوایی با هنجارهای اجتماعی همیشه به معنای پذیرش ارزشهایی كه شالوده این هنجارها را تشكیل می دهند نیست. یا به خاطر مصلحت است یا به علت وجود ضمانتهای اجرایی به شیوه های مورد قبول رفتار می كنند. چه در جوامعی كه عادات وسنن تعیین كننده الگوهای رفتاری ویژه هستند و چه در جوامعی كه فرهنگ توده ای متاثر از موج مصرف گرایی كه از طریق رسانه های همگانی و به صورتی مشروع و خزنده در ذهن ها نفوذ كرده، انسانها از خود بیگانه و تحت تسلط نیروها و وسایلی قرار گرفته اند كه خود به وجود آورده و ساخته اند. چه در جوامع سنتی و چه در جوامع توده ای كه احترام به آزادی فردی در كمترین حد است وجدان های جمعی بر وجدان های فردی حكم می راند در اولی وجدان جمعی متاثر از سنت و عادت و در دومی وجدان جمعی متاثر از سرمایه داری. چنین جوامعی مستعد پرورش شخصیت هایی اقتدار طلب، خودشیفته، وابسته، منزوی، افسرده و پارانوئید خواهند بود. حیات ذهنی كنشگران در چنین جوامعی مبتنی بر باورهایی غیرمنطقی از قبیل موارد زیر است:
- انسانهای سرزنش گر و ملامت گری پرورش می دهد كه فرا من قوی ای دارند و انسانها را در دو دسته خوب و بد تقسیم می كنند.
- انسانهای ایده آل طلبی پرورش می دهد كه به دنبال حداكثر لیافت، كمال و ... هستند.
- افراد در چنین جوامعی به جای لذت بردن از خود فعالیت از نتایج آن لذت می برند زیرا به خاطر دیگران كار انجام می دهند نه به خاطر خودشان.
- در چنین جوامعی افراد حاضرند علایق و خواسته های اصیل انسانی را فدا كنندتا دیگران آنها را دوست بدارند و بیشتر اوقات در سعی و تلاش اند تا به شیوه ای زندگی كنند كه با انتظارات دیگران بیشتر مطابق باشد.
- در چنین جوامعی چون افراد به خاطر عدم رضایت درونی ناكامی های متعددی را تجربه می كنند از نظر روانی به پرخاشگری نیاز پیدا می كنند.
- در این جوامع به علت رسوبات فرهنگ فئودالی و انگیزه منفعت طلبی و سودجویی افراد در حرف وسخن خوبی ها را برای همه می خواهند ولی در عمل خوبی ها را برای خود و بدی ها را برای دیگران.
- در چنین جوامعی قواعد و اصول خدشه ناپذیر ساخته می شود و دیوارهای بلندی در برابر نوآوری بر پا می كنند.
- در این جوامع به علت در هم شكسته شدن آزادی های فردی افراد خود پیرو نیستند و تا آن میزان از حمایت روانی درونی برخوردار نیستند تا بدانند از زندگی چه می خواهند. در نتیجه برای ارضاء نیازهای خود و دستیابی به اهدافشان كمتر می توانند برنامه مسئولانه ای تهیه و اجرا كنند. پر واضح است بازیابی خود و مسئولیت زندگی خود را پذیرفتن در چنین زمینه ای مستلزم خطر كردن است.
تجربه امروزی میدان های بزرگ زندگی اجتماعی ما را با انواع گوناگونی از امكانات قابل دسترسی روبرو می سازد. در این عرصه شخصی موفق تر است كه با افزایش خود آگاهی، تقویت شك نقادین و توانمند سازی من فاعلی با تكیه بر زیر ساخت های اخلاقی ای كه در برگیرنده خیر همگانی است در جهت خودشكوفایی قدم بردارد و در صورت لزوم با گذشته قطع رابطه كند و برای حركت به جلو مسیرهای تازه ای را بكاود. الگوهای كهن به جای فراهم كردن امكاناتی كه بتوان زندگی را مهار كرد القاء كننده ترس از آینده اند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر