هزاران سال قدمت تاریخی نشتیفان و تمدن کهن آن

هزاران سال قدمت تاریخی نشتیفان و تمدن کهن آن

۱۳۸۷ اسفند ۲, جمعه

ديدگاه

حجاب اسلامی یا حجاب رژیم اسلامی ؟!

من در خانواده ای بزرگ شده ام که هیچ کس در آن مجبور به پوشیدن روسری و حجاب نیست. البته در خانواده ی ما حریم ها رعایت می شود و عقیده بر این است که هر جایی لباس مخصوص به خود را دارد. من با این عقیده بزرگ شدم و خوشبختانه با پسری ازدواج کردم که در این مورد کاملاً اتفاق نظر داریم. من و همسرم عقیده داریم که در مهمانی باید لباس شب پوشید و در یک جمع خانوادگی از بستگان نزدیک با بلوز و شلوار یا بلوز و دامن رفت و آمد کرد. آن چه تعیین کننده ی پوشش ماست اتیکت و کد های اخلاقی و آداب معاشرت است نه حدود حجاب (در اسلام ساختگی جمهوری اسلامی). همسر من هیچ گاه به طرز لباس پوشیدن و آرایش من اعتراض نمی کند مگر در مورد شیک بودن یا نبودن و برازندگی آن. البته در خانواده ی ما زنانی هستند که حجاب را رعایت می کنند، اما این امر کاملاً اختیاری است و هیچ گاه اجباری نبوده است.

من در خیابان مجبور به پوشیدن روسری و رعایت حجاب هستم، اما به محض رسیدن به در آپارتمان یا خانه آن را در می آورم و تا آن جا که بتوانم بی حجاب می گردم. من اصلاً به حجاب عقیده ای ندارم و 90% دختران جوان شهر من نیز چنینند. اخیراً در شیراز رسم شده است که دختران و زنان در ماشین رو سری های خود را به دور گردن انداخته و از سر می اندازند، به خصوص شب ها که دختران با ماشین در خیابان های شهر جولان می دهند و این یک حرکت اعتراضی علیه اجباری بودن حجاب است.

حجاب مسئله ای است که همیشه ذهن مرا به خود مشغول داشته و پیرامون آن کنجکاوی زیادی کرده ام. از آن جایی که ذاتاً انسانی هستم که بدون دلیل هیچ چیز را نمی پذیرم، از زمانی که خود را شناختم و مجبور به پوشیدن روسری و مقنعه در مدرسه و خارج از خانه شدم این سؤال در ذهن من نقش بست که اصلاً حجاب چیست و به چه کار می آید؟ در مدرسه می شنیدم که مدیر و ناظم و معلمان دینی و قرآن چگونه با آب و تاب از حجاب و پوشاندن مو صحبت می کردند و بچه ها را از آویزان شدن با مو در جهنم در صورت رعایت نکردن حجاب می ترساندند، و در ذهن خود دچار دوگانگی می شدم. می دیدم که دختران شیک پوش و خوش تیپ که در حالت عادی با موهای بیرون ریخته از روسری و مقنعه و با آرایش به بیرون از خانه می آمدند، در ماه رمضان موها را پوشانده و بدون آرایش به مدرسه می آمدند. این ها همه باعث تعجب من می شد و سؤالات زیادی را در ذهنم ایجاد می کرد. همین سبب شد که من بیشتر بخوانم و بدانم و دوگانگی زیادی در جامعه احساس کنم و دریابم که زنان و دختران ایرانی چگونه به عمد مورد ظلم قرار گرفته و ناآگاه نگاه داشته شده اند و مردم ایران چگونه مسخ و شستشوی مغزی داده شده اند و چه چیز هایی که به نام اسلام به خوردشان نمی دهند.

من شخصاً هیچ گاه به این سخنان وقعی نمی نهادم و به عقل خویش رجوع می کردم و در انتخاب روش و منش زندگی خود از رسول باطنی مدد می جستم. گاهی با افراد به ظاهر مؤمن و طرفداران دوآتشه ی حجاب به بحث و مناظره می پرداختم. به یاد دارم زمانی که دانشجوی لیسانس بودم در کلاس متون اسلامی استادی داشتم ظاهرالصلاح و به شدت متحجر که اگرچه آخوند نبود، اما داغ بزرگی از مهر نماز را به پیشانی داشت. من از ابتدا نسبت به او احساس بدی داشتم و حس می کردم که فردی ریاکار است. او نیز تنفر خود را از من همیشه و البته غیر مستقیم ابراز می کرد؛ سر کلاس هیچ گاه از من هیچ سؤالی نمی کرد و هر چه قدر دستم را بلند می کردم و استاد استاد می گفتم، به من اجازه ی ابراز وجود نمی داد؛ طوری رفتار می کرد که گویی من اصلاً در کلاس حضور نداشتم. در کل طول مدت ترم وضع به همین منوال بود. از روزی که مرا در کلاس دید شروع کرد به صحبت از حجاب و سخن سرایی در مورد مضرات رعایت نکردن حجاب و تا به جایی پیش رفت که پروژه ی کلاسی پایان ترم را تحقیق در مورد حجاب تعیین کرد. گر چه من به عنوان یک دانشجو ظاهری کاملاً عادی داشتم، اما در آن کلاس که جزء درس های عمومی بود و هم کلاسان من اکثراً از بخش معارف اسلامی بودند، ظاهر من فاجعه بود! یک روز که اتفاقاً ماه رمضان هم بود استاد گفت که شما اگر موهای خود را نپوشانید و آرایش کنید، روزه تان قبول نمی شود. من از این حرف خیلی برآشفتم و از عصبانیت سرخ شده بودم، چون خودم روزه بودم. می خواستم جوابش را بدهم و در کلاس سنگ روی یخش کنم، اما طبق معمول به من محل نگذاشت. من هم از رو نرفتم و بعد از اتمام کلاس نزد استاد رفتم و گفتم شما به چه حسابی این حرف را می زنید؟ مگر شما خدایید که در مورد رد یا قبول روزه ی بندگان تصمیم می گیرید؟

استاد گفت: وظیفه ی من امر به معروف و نهی از منکر است.

گفتم: مولانا می گوید: تو برای وصل کردن آمدی
نی برای فصل کردن آمدی

گفت: به هر حال خواهر! شما فعل حرام انجام می دهید که در ماه رمضان با آرایش سر کلاس می آیید!

گفتم: پیشانی ار ز داغ گناهی سیه شود
بهتر ز داغ مهر نماز از سر ریا

نام خدا نبردن از آن به که زیر لب
بهر فریب خلق بگویی خدا خدا

و دلم خنک شد!

از نظر من حجاب با تعریفی که جمهوری اسلامی از آن دارد یک مفهوم کاملاً بی معناست که ساخته ی عده ای افراد بی خبر، نا آگاه، ساده لوح و گاهی بیمار است افراد نا آگاه و ساده لوح چون چشم و گوش بسته به آن ها دیکته شده است که زن مسلمان = حجابی که اسلام (ما) می گوییم ،چون ما عین اسلامیم، آن را قبول کرده اند و دیگران را نیز به آن مجبور کرده و در خیال خود خیلی هم ثواب می کنند؛ و افرد بیمار هم که چون خود آلوده اند همه را به کیش خود می پندارند و البته با رعایت حجاب توسط زنان نیز درمان نشده و باز هم به چشم چرانی و صیغه کردن زنان متعدد ادامه می دهند!

اگر به دور و بر خود نگاهی بیندازیم می بینیم که حجاب در هیچ کشوری از جهان حتی در دیگر کشورهای مسلمان (اگر بتوان ایران را جزء کشور های مسلمان دانست) و حتی عربستان سعودی که مقدس ترین اماکن مسلمانان در آن قرار دارد (به جز مواردی در مکه و مدینه) اجباری نیست و هیچ جا گشت ارشاد کسی را به جرم بیرون بودن مو، رنگ و مدل لباس و مدل مو دستگیر نمی کند و این گونه به حریم های شخصی افراد نمی تازد. در هیچ کشوری پلیس که باید امنیت شهروندان و ملت را فراهم آورد، خود مخل امنیت افراد نیست. به جز در ایران، که همه چیز در این جا به گونه ای دیگر است، گویی مانند کارتون دنیای وارونه در کشوری وارونه زندگی می کنیم! به راستی خنده دار یا بهتر است بگویم گریه آور است، مردم از دست جانیان و قاتلان و خلافکاران به پلیس پناه می برند، مردم بی گناه کشور من از دست پلیس به که و کجا پناه برند؟

پس حجاب نیز از تحریف هایی است که جمهوری اسلامی ایجاد کرده است و مردم غافل و نا آگاه و ساده لوح را با ترساندن از عقوبت و نگاه هرزه ی مردان و غیره مجبور به رعایت آن کرده است. (اگر دلیشان قرآن است که در هیچ جای قرآن اسمی از پوشاندن مو توسط زنان برده نشده و تنها بر پوشاندن سینه و دوش در انظار تأکید گشته است، و اگر رساله ی توضیح المسائل آقایان را برهان قرار می دهند که خود آن هم از تحریف های امثال حجاب است و وقتی قرآن به این صراحت هست و خدا را شکر همه هم سواد خواندن دارند، چرا باید یکی دیگر وکیل و وصی خدا شود و سخن خدا را تفسیر کند؟ خدا خود قادر و عالم است و اگر می خواسته چیزی بگوید در قرآن آورده و آن چه نیاورده یعنی نمی خواسته بگوید و بقیه تحریف است. قرآن خود کتابی جامع و مانع است.)

دلم خیلی می گیرد و خونم به جوش می آید وقتی عده ای زنان و حتی مردان دلیل رعایت حجاب را پرهیز از نگاه آلوده ی مردان عنان اختیار از دست داده ذکر می کنند. آخر مگر مردان ایرانی، برادران غیرتمند ما این قدر ضعیف النفس هستند که با وجود همسر، دوست دختر و این همه زنانی که خود راغب هستند باز هم به سوی زنان دیگر کشیده شوند و دختران دیگر را فقط به دلیل نپوشیدن روسری و داشتن آرایش به کار های ناشایست وادارند؟ و آیا زنان ما این قدر کم خرد و بی عرضه اند که به فرض اگر مردی چنین درخواستی نماید مثل فردی مسخ یا هیپنوتیزم شده بپذیرند؟ آیا پیش از جمهوری اسلامی چنین بود؟ در این صورت نباید یک دختر و زن سالم در این مملکت مانده باشد چون همه بی حجاب بودند (به خصوص در شهر های بزرگ) و آیا الآن که حجاب اجباریست چنین نیست؟

پس چرا در این همه مهمانی و عروسی مختلط خانوادگی مثلاً عروسی خود ما که هیچ کس حجاب ندارد چنین فاجعه ای رخ نمی دهد؟

یعنی مردان ایرانی، برادران و پدران و شوهران ما این قدر بی غیرت و ضعیفند؟ ضعیف النفس ترین مردان جهان که از مردان اروپایی و امریکایی و افریقایی و حتی مردان دیگر کشور های مسلمان این قدر کم ترند؟! پس در این صورت وای بر ما که مردانی این قدر ضعیف داریم. چگونه می توان این مرد ها را تکیه گاه قرار داد؟ چگونه می توان مملکت را به دست مردانی اینگونه زبون و بی مقدار سپرد؟

پس در این صورت باید فکری به حال درمان مردان سرزمین خود بکنیم! در این صورت آیا تضمینی هست که این مردان ناپاک و بوالهوس با رعایت حجاب توسط زنان ادب شده و دست از هرزگی بردارند؟ یا شعله ی حرص و هوسشان بیش از پیش بر افروخته می گردد؟

با عذر خواهی از مردان با غیرت و پاک ایرانی! مطمئناً و همه می دانیم چنین نیست. چنان که هیچ گاه نبوده است. مردان ایرانی از جمله پاک ترین و با حیا ترین مردان دنیا بوده و هستند.

افراد انگشت شماری وجود دارند که این قدر بی وجود و هوسران هستند، که باز هم آن ها باید خود را درمان کنند. آیا به این دلیل که ممکن است یک بیمار روانی در خیابان به ما حمله کند، باید خود را در خانه حبس کرده و از خانه خارج نشویم؟ و یا این که بیمار روانی باید درمان و کنترل شود؟

مردان ایرانی، برادران عزیز ما، هیچ گاه اجازه نداده و نخواهند داد که ناموس کسی در این کشور پایمال و نابود گردد. مگر همین مردان وطن پرست و با تعصب نبودند که مردانه ایستادند و از ناموس و حریم و وطن ما حمایت کردند و به خاطر حفظ جان و مال و ناموس خواهران و برادران ایرانیشان جان باختند و خون خود را ایثار کردند؟ مردان سرزمین من مردانی مقدسند. چگونه با کمال بی انصافی و ناجوانمردی آن ها را متعرض به ناموس برادران و خواهرانشان می خوانند؟ حاشا که افرادی این چنین ناجوانمرد خود به ناموس دیگران چشم دوخته اند. کسانی که دختران معصوم و پسران برومند کشور ما را با بهانه های واهی در خیابان دستگیر کرده و این چنین خانواده ها را آزار می دهند و در جامعه رعب و وحشت ایجاد می کنند. حاشا بر همیتشان حاشا!

هیچ نظری موجود نیست: